جراحی ۱۵۰ کتاب تاریخی توسط «فرهاد حکیمزاده»!
بهرام رحمانی
فاتحان تاریخ خود را آن طوری که دلشان می خواهد مینویسند. اما تاریخ ستمدیدگان و استثمارشدگان در لابلای نشریهها و رسانهها گم میشود. از این رو حافظ افکار عمومی نسبت به تاریخ واقعی بسیار ضعیف است. بنابراین ضرورت دارد که حقایق تاریخی هرچند که دلخراش هم باشند باید به همان شکل در تاریخ بمانند و دولتی و فردی و نهادی حق ندارد کتابها و اسناد تاریخی را بنا به سلیقه و اهداف و افکار خود جراحی کند و نابود سازد.
برای مثال فرهاد حكيمزاده در لندن محاکمه شد. جرم او جراحی كردن١٥٠ كتاب تاريخی است موضوع كتابها سفرنامههای اروپايیها به ايران و حكومتهای تركی و مغولی است.
فرهاد حکیمزاده، نویسنده، تاجر، مدیر انتشارات و رییس سابق بنیاد میراث ایران که در لندن زندگی میکند، با استفاده از تیغ جراحی صفحات کتابهای تاریخی و ارزشمندی را جدا کرده است که برخی از آنها متعلق به قرن شانزدهم بودند.
گاردین در گزارش مفصلی که در سال ۲۰۰۹ منتشر کرده نوشته است که یک ایرانی ثروتمند به نام فرهاد حکیمزاده به بیش از ۱۵۰ کتاب و اثر تاریخی و بسیار پرقیمت مربوط به بعد از قرن شانزدهم میلادی که در کتابخانه ملی بریتانیا در لندن نگهداری میشده، آسیب وارد کرده است. به نوشته گاردین، پژوهشگران ارشد کتابخانه حیران ماندهاند که چرا فرهاد حکیمزاده، تحصیل کرده دانشگاه هاروارد، ناشر و متفکر با يک چاقوی جراحی به جان ۱۵۰ کتابی افتاده است که قرنهاست در مجموعه ملی محفوظ بودهاند. خسارت مالی که او در طی هفت سال به بار آورده است چیزی حول و حوش چهارصدهزار پوند است اما دکتر کریستین جنسن، مسئول بخش مجموعه چاپی کتابخانه میگوید به هیچ عنوان نمیتوان قیمتی روی کتابها و نقشههایی که او نابود کرده گذاشت.
گاردین از قول جنسن مینویسد: «اين اشیاء تاریخی برای همیشه ناقص شدهاند. شما نمیتوانید کار او را جبران کنید. او بخشی از شواهد تاریخی درباره اولین سفرهای اروپایی به جایی که ما امروزه به آن خاورمیانه و چین میگوییم از بین برده است. من بسیار عصبانی هستم. این فرد متمول چیزی را نابود کرده که متعلق به همه است.»
نقشه مربوط به امپراطوری ترکها و برخی نقشههای تاریخی مربوط به منطقه خلیج فارس از جمله آثاری هستند که توسط حکیمزاده نابود شدهاند.
در ادامه مقاله گاردین آمده حکیمزاده ۶۰ ساله، امروز (۲۱ نوامبر ۲۰۱۸) در دادگاهی در لندن برای توضیح در این مورد حاضر میشود و ممکن است با مجازات زندان روبهرو شود. فرهاد حکیمزاده بعد از سقوط حکومت شاه، ایران را ترک کرد و دارای پاسپورت آمریکایی است. او به ۱۴ فقره جرم از سال ۱۹۹۸ اعتراف کرده که شامل برداشتن نقشههای قدیمی و صفحاتی از ده کتاب در کتابخانه ملی بریتانیا و چهار کتاب دیگر در کتابخانه بودلین در شهر آکسفورد است.
گاردین مینویسد وقتی پلیس در ماه ژوییه ۲۰۱۸ خانه او را در محله نایتس بریج لندن جستوجو کرد، چندین نقشه، صفحه و تصویر گمشده را پیدا کرد که در لابلای نسخههای کم ارزشتر کتابهایی که متعلق به خودش است، چسبانده بود.
به نوشته گاردین، پژوهشگران کتابخانه در ماه ژوئن ۲۰۰۶، بعد از آنکه یک کتابخوان دیگر به آنها خبر داد که صفحاتی از یکی از کتابها کنده شده است، به جستوجو پرداختند. تحقیقات دقیق کارشناسان، صحت این حرف این کتابخوان را ثابت کرد و بعد عملیات وسیعی درباره آنکه چه کسی مرتکب این کار شده و اینکه چه کتابهای دیگری هم به همین سرنوشت دچار شدهاند، آغاز شد.
گاردین مینویسد که کارشناسان با استفاده از سیستم بایگانی الکترونیک تمام کسانی را که این کتاب را قرض گرفته بودند پیدا کردند و بعد آثار دیگری را هم که همین افراد از کتابخانه بیرون آورده بودند مورد تحقیق قرار دادند. آنها متوجه شدند بخشهایی از کتابها که همان دوره را به تفصیل شرح میدهد و درباره روابط اروپاییان با منطقهای است که سوریه امروزی تا بنگلادش را در بر میگیرد نیز از کتابهای دیگر جدا شده است. ارزش بعضی از صفحات به ۳۲۰۰۰ پوند میرسد.
آنها متوجه شدند که حکیمزاده ۸۴۲ کتاب قرض گرفته و به دستکم ۱۵۰ کتاب خساراتی وارد شده است. بعضی از صفحات پیدا شدند اما بسیاری از آنها برای همیشه گم شدهاند.
ساندرا لاویل خبرنگار گاردین مینویسد، کتابخانه نامهای به حکیمزاده نوشت که در آن زمان رییس بنیاد میراث ایران در لندن بود. او این بنیاد را از سال ۱۹۹۵ برای حفظ و ترویج فرهنگ ایرانی تاسیس کرده بود. او در جواب نوشت که اطلاعی درباره خسارات وارده به کتابها ندارد. به همین علت کتابخانه ملی تصمیم گرفت به پلیس مراجعه کند و داستان تحقیقات خود را شرح دهد.
گاردین به نقل از کریستین جنسن مینویسد: «حکیمزاده نمونه بارزی از خوانندگان کتابهای ماست. او اطلاعات عمیقی در این زمینه دارد و از نظر من این جرمش را سنگینتر میکند چون او اهمیت چیزی را که نابود کرد میدانست. او در پوشش یک محقق و با هدف دزدی آثار تاریخی، از اعتماد ما سوءاستفاده کرد.»
کارشناسان پلیس، کتابهای آسیب دیده را بررسی کردند و افسران پلیس به خانه حکیمزاده در نایتسبریج رفتند.
جنسن مدیر کتابخانه ملی بریتانیا که همراه با افسران پلیس به آنجا رفته بود، گفت: «بعضی از صفحات کنده شده در خانه او پیدا شد و تعدادی را هم به نسخههایی از همان کتابها که در کتابخانه شخصیاش داشت، چسبانده بود.»
او همچنین گفت: «حکیمزاده، نماد شاخص گروهی از خوانندگان سنتی کتابهای کتابخانه ماست. او دانش خوبی در این حوزه مطالعاتی دارد. از نظر من، همین نکته هم کارش را بدتر میکند. چرا که او مطمئنا به اهمیت کتابهایی که به آنها آسیب رسانده، آگاه بود. کاری که او کرد این بود که با از پوشش هدف دانشپژوهی برای دزدیدن این اسناد تاریخی استفاده کرد.»
این اقدام حکیمزاده تفاوت چندانی با کتابسوزی در تاریخ ندارد. هدف از بین بردن کتابهایی است که به مذاق کسانی چون حکیمزاده و یا گروهها و حاکمیتها خوش نمیآید. داستان کتابسوزی اعراب مسلمانی که فاتح ایران بودهاند.
در تاریخ، تفاوتی نمیکند؛ تاریخ ایران قبل از اسلام یا تاریخ ایران پس از اسلام، یا تاریخ ایران مدرن و یا ایران کنونی، موردی پیدا نمیشود که ردپایی از ایرانیان در کتابسوزی دیده نشود.
در تاریخ چنین آمده است: «همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانه استخر، و عمرو عاص با کتابخانه اسکندریه و فرنگیها بعد از فتح طرابلس شام با کتابخانه مسلمین و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابی وقاص با کتابخانه عجم کرد.»
سوزاندن کتاب هنوز رخ میدهد. نظامیهای القاعده در مالی در سال ۲۰۱۳ کتابخانه تیمبوکتو را سوزاندند. در سال ۲۰۱۵ داعش کتابخانه موصل را سوزاندند. در نتیجه با اینکه سوزاندن کتاب به شکل سابق دیگر وجود ندارد اما با شرایطی که در کتاب «فارنهایت ۴۵۱» ترسیم میکند این خاطره در اذهان مردم باقی مانده است و کلمات در آتش تصویر وحشتناکی است که به آسانی از ذهن مردم پاک نمیشود زیرا هرگاه کتابی میسوزد کلمات همانند مردم سوگوار میشوند.
یا سال گذشته آیتالهی در ایران کتاب اصول طب هاریسون را سوزاند و فیلم آن را نیز در شبکه اجتماعی پخش نمود. فیلمی در شبکههای اجتماعی موجود است که فردی به نام تبریزیان که از اساتید مشهور طب سنتی است و لباس روحانیت بر تن دارد کتاب پزشکی «هاریسون» را آتش زده تا به گفته خود با «طب شیمیایی» مبارزه کند. این جسارت آیتالله تبریزیان از کجا ناشی میشود.
عباس تبریزیان که بنیانگذار به اصطلاح «طب اسلامی» و از مخالفان پزشکی حرفهای است، اوایل بهمن ماه سال گذشته اعلام کرد که قصد دارد یکی از کتابهای درسی مشهور رشته پزشکی با عنوان «اصول پزشکی داخلی هاریسون» را طی مراسمی آتش بزند. این کتاب که سال ۲۰۱۸ میلادی ویراست بیستم آن منتشر شد به نام تینسلی هاریسون پزشک آمریکایی نامگذاری شده است. هاریسون ویراستار پنج ویراست نخست این اثر بوده است.
تلاشها برای گسترش طبّ سنتی و «طب اسلامی» و مخالف با پزشکی حرفهای در چند سال اخیر در ایران شتاب گرفته است. فروردین ماه ۱۳۹۳ خورشیدی آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، سیاستهای کلی سلامت را ابلاغ کرد. در این ابلاغیه گرچه به صراحت از «طب اسلامی» نام برده نشده است اما بند دوازدهم آن از «بازشناسی، تبیین، ترویج، توسعه و نهادینه نمودن طب سنتی ایران» سخن میگوید. قریب چهارسال پیش از آن در سال ۱۳۸۹ آیتالله خامنهای در سخنانی با استادان دانشگاه، که در تارنمای رسمی او منتشر شده، میگوید: «یکی از دوستان اشاره کردند که دانشکده طب سنتی تشکیل شده؛ این برای من یک مژده است.»
تبریزیان وعده کتابسوزی خود را عملی کرد و ویدئوی مراسم کتابسوزی، در فضای مجازی به سرعت و وسعت پخش شد. تبریزیان، به هنگام کشیدن فندک به نسخه اصل انگلیسی کتاب هاریسون در پزشکی داخلی، توضیح داد که این کتابسوزی، مراسم نمادین پایان «طب شیمیایی در کل جهان» است.
سوزاندن کتاب در جهان موضوع جدیدی نیست؛ شی هوآنگ تای، امپراتور چین معتقد بود اگر همه مدارک و کتابهای موجود در قصرش را بسوزاند تاریخ با وی آغاز خواهد شد. وقتی مغولها در سال ۱۲۸۵ میلادی به کتابخانه بغداد حمله کرده و کتابهایش را سوزاندند، مرکب همه کتابهای سوخته جاری شدند. با این حال سوزاندن کتاب به شکل فعلی پدیده نسبتا جدیدی است.
ماتیو فیشبرن، نویسنده اثر «کتابهای سوزان» میگوید: «پدیده سوزاندن کتاب به شکل امروزی از میانه قرن بیستم آغاز شد. حقه تبلیغاتی که در طول جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد.»
این پدیده نخستینبار در سال ۱۹۳۳ میلادی رخ داد. نازیها در برلین و چند شهر دیگر دهها هزار جلد کتاب از جمله آثار زیگموند فروید و جک لندن را سوزاندند. آنها معتقد بودند نژاد برتر هستند. علاوه بر این، اعتقاد داشتند کتابهایی که از دیدگاه آنان نامناسب است، باید به دست آتش سپرده شود. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازیها میگفت: «کتابهای قدیمی را باید آتش زد تا آثار جدید از خاکستر آنان در قلبمان شکل گیرد.»
در واقع ایجاد صنعت چاپ و همچنین افزایش رسانههای جمعی موجب شد اتفاقات سال ۱۹۳۳ شکل گیرد. با وجود اینکه آثار دستنویس به دلیل نادر بودنشان بسیار ارزشمند بودند اما افراد کمی به این دستنوشتهها دسترسی داشتند و همه انسانها از اهمیت انتشار دانش در میان افراد مطلع نبودند.
اصطلاح کتابکُشی نیز به همین دلیل شکل گرفت. در این دوره سوزاندن کتاب فقط برای از بین بردن کتابها نبود، بلکه به یک نماد تبدیل شده بود. سوزاندن عقاید برای اثبات حقیقتی برتر که توسط رژیم نازی عرضه میشد.
البته طبق آمار موزه یادبود هولوکاست در آمریکا، سوزاندن کتاب نخستین بار در سال ۱۹۳۳ رخ نداد. در سال ۱۸۱۷ و در سیصدمین سالگرد ایجاد مذهب پروتستان توسط مارتین لوتر، دانشآموزان آلمانی کتابهای غیرآلمانی را سوزاندند. بنا بر گفته فیشربرن سوزاندن کتاب در دوره نازیها تقلید از پیشینیان بود. در دورهای که سوزاندن کتاب تأثیر بزرگی در بیسوادی مردم داشت.
در سال ۱۹۴۵ میلادی و پس از اینکه متحدین نازیها را شکست دادند برلین شاهد کتابسوزی دیگری بود. این بار سوزاندن کتابهایی که عقاید نازیها را ترویج میدادند. دولت آمریکا در این کار دست داشت و کتابها را به صورت مخفیانه از بین بردند و مثل نازیها در ملآعام کتابها را نسوزاندند.
کمی بعد، این اتفاق در ایالات متحده نیز رخ داد. در دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی و در دوره جنگ سرد، آمریکا از کتابهایی که سیاستهایش را زیر سئوال میبرد وحشت داشت. سازمان آموزش و پرورش در نیویورک نظریه سوزاندن کتابهای درسی را، که با سیاستهای کشور سازگار نبود، مطرح کرد. بسیاری از کتابسوزیها در شهرهای مختلف رخ داد و تفاوتش با عمل نازیها این بود که این اتفاق را در سطح کشور انعکاس ندادند.
سال ۱۹۵۳ میلادی بود که سازمان کتابخانهها و همچنین ناشران آمریکایی بیانیهای با عنوان «آزادی برای خواندن کتاب» منتشر کردند و آیزنهاور، رییسجمهور وقت آمریکا از دانشآموزان خواست به کسانی که کتاب میسوزانند نپیوندند.
«فارنهایت ۴۵۱» نوشته بردبری در سال ۱۹۵۳ و در میانه اتفاقات آن سالها منتشر شد. انتشار این کتاب نشان از پایان دوره کتابسوزی داشت. نازیهای این کار را آغاز کردند و آمریکاییها ادامه دادند اما این اقدام هیچوقت شکل عادی به خود نگرفت. هرچند از هر کتاب نسخههای مختلفی در دنیا وجود دارد اما هر کتاب ایده خاصی را عرضه میکند و نابود کردن یک کتاب راهی برای جلب توجه است حتی اگر کتابسوزان به هدف نهایی خود نرسند.
«سوزاندن کتابهای ترکی پس از کشتار روز ۲۱ آذر ماه آغاز گردید. در ۲۶ آذر ۱۳۲۵ چند روز بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش شاهنشاهی ایران و فروپاشی دولت دموکراتیک آذربایجان به ریاست جعفر پیشهوری، تمام کتب، نشریات و سایر مکتوبات جمعآوری و در طی مراسمهایی در چند نقطه شهر تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان صرفا با این جمله که به زبان ترکی نوشته شدهاند به آتش کشیده شد. عاملان این کتاب سوزی، همان ماموران دولت شاهنشاهی ایران و ارتش بودند که ۵ روز قبل به دستور حکومت مرکزی و بعد از سرکوب حکومت آزادیخواهانه و برابریطلبانه آذربایجان در طی یک روز بیش از دوازده هزار شهروند ترک را قتلعام کرده و در شهرهای آذربایجان سیل خون به راه انداخته بودند. فرمان اجرای این اقدامات مستقیما از جانب حکومت مرکزی ایران صادر شده بود و سوزانیدن کتب ترکی همزمان با تبریز، در چند شهر دیگر آذربایجان نیز به وقوع پیوست. در شهر تبریز، کتابسوزی در چندین نقطه از جمله میدان ساعت و میدان شهرداری تبریز، دانشسرای این شهر و در بسیاری از مدارس انجام شد، به گفته شاهدان عینی که برخی از آنها اکنون نیز در قید حیات اند کودکان و دانشآموزان دبستانی را به صف کرده و آنها را مجبور میکردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، با تشکیل صفهای متعدد منتهی به تلهای آتش، کتابهای درسی دریافتی خود از مدارس را که به زبان ترکی بودند و مخصوصا کتاب درسی «آنادیلی» (زبان مادری) را «زنده باد شاه» گویان و با دست خود در آتش اندازند، بسیاری از کودکان به دلیل امتناع از به آتش انداختن کتب درسی خود به شدت مضروب گردیدند و یا آتش در کف دستانشان گذاشته شد.
این کتابسوزی آنچنان ابعاد وسیعی به خود گرفت که ستونهای غلیظ دود ناشی از سوزانیدن کتب و مکتوبات ترکی برای ساعتها از همه جای این شهر بزرگ قابل رویت بود. در همان روز در میدان دانشسرای تبریز تعدادی از جوانان ترک به دار آویخته و بنابر برخی از ادعاها چند معلم زندهزنده در آتش افکنده شدند. در شهرهای تبریز، ارومیه، خوی، زنجان و اردبیل و… منازل بسیاری از روشنفکران و مبارزان به دلیل مخالفت با تحویل کتابهای ترکی همراه با اعضای خانوادههایشان به آتش کشیده شد. در تبریز همزمان با فاجعه کتابسوزی، دانشگاه تازه تاسیس شده آذربایجان از سوی نیروهای سرکوبگر تخریب گردید.
اوایل مهر ماه ۱۳۹۹ در قم «کتاب سوزان» رخ داده است. آنجا کتابخانهای با ۲۱۸ هزار کتاب تاریخ را که هیچ باری هم بر دوش دولت و بودجه عمومی ندارد، جمع کردهاند.
یکی از اهل قلم در کانال تلگرام هم خود نوشت «عجبا که کاخ و باغ برای تدریس طلبه جوان از روستا آمده برپا کردهاند، اما این جوان کتابخانه نمیخواهد. تاریخ و ادبیات لازم ندارد.» در واقع این درد اهل علم را رسول جعفریان مدیر این کتابخانه و رییس پیشین کتابخانه مجلس و رییس فعلی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برملا داشت.
معلوم شد از کتابخانهای سخن میرود که ۲۵ سال قبل با کمک و حمایت نماینده آیتالله سیستانی در قم برپا شد. بعدها گسترش یافت. اما این مجموعه تاکنون چهار بار تغییر جا داده، هر بار به دلیل و بهانهای. انتقال کتابخانهای که نزدیک نیم میلیون کتاب در آن است، چه کار بزرگی است و چهقدر زیان به کتابها رسانده است. کتابها همه روی زمین ولو شدهاند. یک سال قبل، زمینی یافته شد و قرار شد که ساختمان مرکزی کتابخانههای تخصصی شود. اما بعد از صرف مبالغ هنگفت توسط خیرین، شهرداری وارد صحنه شد و آنقدر سنگ انداخت که کتابخانه پا نگرفت.
رسول جعفریان، که از او به عنوان موسس کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران یاد میشود، در کانال تلگرام خود نوشت: «کتابسوزی در قم، نه در صدر اسلام که اکنون- و نوعی دیگر-. وقتی شهرداری قم نگذارد کتابخانهای برای ۶۰۰ هزار جلد کتاب تاریخ و ادبیات به همت خیران منزل داشته باشد یعنی نوع مدرن کتابسوزی در جمهوری اسلامی؛ آنهم به دست دکتر سقاییاننژاد استاد دانشگاه صنعتی اصفهان که سالها هم ریاست آن دانشگاه را به دست داشته است و حالا در سمت شهردار قم است؛ استادی انقلابی؟»
رییس پیشین کتابخانه مجلس، در ادامه خبر داد: «در کتابخانه مجلس هم نوع جدیدی کتابسوزی شروع شده است؛ در مجلسی که مثلا انقلابیترین در جمهوری اسلامی است. در عصر کتابسوزان و غلبه جهل بر علم و دانشیم؟ عصری که آن را عصر آگاهی نامیدهاند؟ بله عصر آگاهی مردم است نه الزاما مسئولان! مسئولانی که از عکس دختران روی جلد کتابها هم میهراسند؛ هراسی به نام انقلاب به کام جهل!»
اشاره جعفریان که خود موسس کتابخانه تخصصی تاریخ در قم بود، او از سرنوشت کتابخانه مجلس که باز او خود سالیانی رییسش بود، از آن جمله نگرانیها نیست که به آسانی ردگیری شود.
در اواخر سال ۱۳۸۴ با تغییر «مرکز امور مشارکت زنان» به «مرکز امور زنان و خانواده» در دولت نهم، شایع شد که مدیریت جدید تصمیم داشته کتابهای «کتابخانه تخصصی زنان» را که در دوران محمد خاتمی ایجاد شده بود از بین ببرد، اما در لحظات آخر کار متوقف شده و به تعطیل کردن کتابخانه و ایجاد محدودیت دسترسی به کتابها اکتفا شد، هرچند که گفته میشود تعدادی از کتابها از مرکز خارج شده و بازگردانده نشده است.
جمهوری اسلامی چهار دهه است که دست به کتابسوزی و از بين بردن آثار فرهنگی زده است. آيا دادن چند سکه به نويسندگان طراز مکتب در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی می تواند آن کتاب سوزی را از يادها ببرد؟
در اولين مرحله از کتابسوزی در جمهوری اسلامی نيروهای کتابسوز به سراغ کتب نوشته شده توسط شاهان و خانواده پهلوی و مقامات حکومت سابق و آثار تاريخی و ايدئولوژيک آن رفتند. در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ حتی آزاديخواه ترين نيروهای فرهنگی و سياسی داخل کشور نمی خواستند با اين کتاب سوزیها مخالفت کنند (برخی متاسفانه با آن موافق بودند) چون متهم به طرفداری از حکومت پهلوی و ضد انقلاب میشدند و افکار عمومی خشمگين کاملا با اين اعمال ضد فرهنگی همراه بود. در همين سالها بود که دهها و شايد صدها هزار کاست موسيقی توسط جمهوری اسلامی تحت عنوان آثار طاغوتی و مبتذل جمع آوری و نابود شد.
در مرحله بعد، جمع کردن از کتابفروشیها و کتابخانهها از کتب مربوط به بهاييت آغاز شد. در آن روزگار احزاب سياسی از چپ و ملی و مذهبی از حقوق بهاییان دفاع نکردند. اين احزاب تنها از حقوق خودشان دفاع میکردند و نه حقوق همگانی. اين سازمانها هنوز به آن مرحله از رشد فرهنگی نرسيده بودند که در راستای دفاع از آزادی بيان از بهاييان نیز دفاع کنند. بهاييان نيز از اقشار بسيار ضعيف اقليتها بودند که سرکوب آنها و محو آثار آنها برای جمهوری اسلامی و نيروهای مذهبی به آسانی انجام شد.
در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ با بالا گرفتن اختلاف ميان طرفداران خمينی و گروههای مارکسيستی و مذهبی مخالف، آثار مارکسيستی و کتب گروههای فدايی خلق (اکثريت و اقليت)، پيکار، کومهله، راه کارگر، توده، مجاهدين خلق، فرقان، جنبش مسلمانان مبارز و… جمعآوری، مصادره و سپس سوزانده يا خمير شد.
به گزارش شاهدان عينی در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ دهها هزار عنوان و صدها هزار جلد کتاب که توسط سازمانهای مخالف منتشر شده بود در کميتهها مراکز سپاه و دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به آتش کشيده شد اما به واسطه فقدان ابزارهای ارتباطی اين نسلکشی فرهنگی به خوبی مورد ثبت تاريخی واقع نشد. کشتار افراد و شکنجه مخالفان در زندانها در آن دوره آن قدر گسترده بود که ديگر کسی کتابسوزی را چندان جدی نمیگرفت. همچنين بسياری از سازمانها سوزاندن نشريات و کتب مخالفان امری عادی به شمار میرفت.
حتی مطهری و صالحی نجف آبادی
در دهه شصت پس از سرکوب گسترده مخالفان و محو آثار آنها، حکومت به سه دسته اثر فرهنگی حساسيت داشت: آثار روشنفکران سکولار (عمدتا شعر و رمان و علوم انسانی و اجتماعی)، کاستهای موسيقی ايرانی پيش از انقلاب، و فيلمهايی که از طريق نوار بتاماکس و سپس وی.اچ.اس توزيع میشدند. در اين سالها چندين کتاب نويسندگان مذهبی مثل علی شريعتی و علی تهرانی و علی گلزاده غفوری از کتابفروشیها و چاپخانهها و کتابخانهها جمعآوری و خمير شدند. آثار اکثر رماننويسان و مورخان ايرانی و غير ايرانی نيز مورد هجوم واقع شده و همان بلا بر سر آنها آمد. همچنين دهها هزار فيلم ويديويی که برترين آثار سينمايی دنيا بر روی آنها ضبط شده بود و صدها هزار کاست موسيقی از خانهها و داشبورد اتومبيلها جمعآوری و نابود شد.
یکی از موج محو آثار فرهنگی در دوران احمدینژاد انجام شد. کتب منتشر شده عمدتا جزء کتب «ضاله» به شمار آمد. از اين حيث نخست آثار مخالفان از کتابخانههای عمومی جمعآوری و محو شد و سپس آثار منتشره توسط موسسات تحت نظر دولت خاتمی که در انبارها بودند (مثلا توسط مرکز مشارکت زنان) برای خمير شدن ارسال شدند. (کتابهای بیمصرف دولت خاتمی خمير شد، آفتاب نيوز، ۱۴ اسفند ۱۳۸۴)
فهرستی طولانی از کتب ممنوعه که رنگ قفسه کتابفروشیها را در ايران نديدند وجود دارد. برخی از آثار مشهور در اين فهرست عبارتند از حکمت و حکومت (محمد مهدی حائری يزدی)، بيست و سه سال (منسوب به علی دشتی)، از کلينی تا خمينی (شجاعالدين شفا)، و خاطرات حسينعلی منتظری. همه کتب فارسی زبانی که در چهار دهه گذشته در خارج کشور منتشر شدهاند (هزاران عنوان) شانسی در نجات از زير دست اداره کتاب ارشاد (دستگاه سانسور) نداشتهاند چون بازار اصلی کتاب فارسی در داخل کشور است و هيچ نويسندهای نمیخواهد آثارش از خوانندگان داخلی مستقيما محروم بماند.
فهرست ديگری نيز وجود دارد از کتابهايی که يک يا چند بار چاپ شدهاند اما چاپهای بعدی آنها به دليل تحول در دولت متوقف شده است. تقريبا آثار همه کسانی که آثارشان بوی دگر انديشی و دگر باوری و دگر باشی می دهد در اين فهرست به چشم میخورد. از اين قبيلاند برخی آثار جلال آل احمد (سنگی بر گوری)، محمدعلی جمال زاده (صحرای محشر)، صادق چوبک، فريدون آدميت، هوشنگ گلشيری و محمدعلی افغانی (شوهر آهو خانم) و اکثر آثار صادق هدايت، احمد کسروی، غلامحسين ساعدی، ايرج ميرزا، عبيد زاکانی، شجاعالدين شفا، سعيدی سيرجانی، احمد شاملو، ميرزا فتحعلی آخوندزاده، ميرزاده عشقی، و دهها نويسنده و نهاد فرهنگی و سازمانهای سياسی در ايران معاصر.
حتی شعر کهن فارسی که ميليونها نسخه از آنها در خانههای مردم و کتابخانهها وجود دارد در تجديد چاپ با سد عدم مجوز (مثل برخی آثار ايرج ميرزا) يا سانسور مواجه شد. آثار نظامی، مولوی، سوزنی سمرقندی، خيام، سعدی، عبيد زاکانی، پروين اعتصامی، و ايرج ميرزا بعضا با سانسور و حذف منتشر شدهاند. سانسور شعر معاصر آنقدر شايع و وسیع است که ديگر کسی را متعجب نمیسازد. آثار فروغ فرخزاد، شاملو، اخوان، نيما، نادرپور و ديگران هميشه با سانسور منتشر میشده است.
سانسور ادبيات داستانی همه انواع آن (کوتاه و بلند، ايرانی و غير ايرانی، درام و غير درام، معاصر و کهن) را در بر میگيرد و به صورت يک سیاست سیتماتیک درآمده است تا حدی که اگر يک اثر داستانی (از جمله آثار اسلامگرايان و خودیها) بدون سانسور منتشر شود تعجب همگان را بر میانگيزد. سانسور از بارز ترين مصاديق محو کتاب پيش از انتشار اثر است. جمهوری اسلامی با سانسور دلبخواهی خود باعث شده هزاران کتاب در نطفه خفه شده يا ناقص به دنيا آيند.
گراميداشت آثار طراز مکتب
در کنار سانسور آثار متفاوت با فرهنگ رسمی، حکومت هر ساله به مجموعهای از آثار طراز مکتب خود، عمدتا نقد غرب، آثار روحانيون و کارگزاران فرهنگی حکومت در يک مراسم کاملا دولتی به نام کتاب سال جايزه میدهد. در کنار نويسندگان خودی به چند نويسنده در حوزههای غير فرهنگی و غير علوم اجتماعی و انسانی که در عمر خويش سخنی در انتقاد از حکومت به زبان نياوردهاند (اگر نويسندهای خودی در ان قلمروها کاری نکرده باشد) نيز جوايزی داده میشود که جوايز ظاهر ملی داشته باشند. در چهار دهه گذشته کتاب سال حتی يک اثر از نويسندهای دگر انديش برگزيده نشده است. با افزايش طول عمر جمهوری اسلامی و بستهتر شدن فضای فرهنگی آثار برگزيده کمتر و کمتر مورد توجه خوانندگان قرار گرفتهاند و صرفا بخش دولتی خريدار آنها هستند.
پس از حذف هر سازمان سياسی و فکری و فرهنگی در ايران از عرصه عمومی آثار مربوط به آنان (نشريات، کتب، فيلم ها و آثار صوتی) نيز به سرعت محو میشوند. حذف در جمهوری اسلامی هم شامل نهادها و فرد (با کشتن و تبعيد و زندانی کردن) و هم شامل محصولات فکری و معنوی آنان میشود. بخش مهمی از فرهنگ معاصر ايران در کتابخانهها و موسسات فرهنگی و رسانهای در خارج کشور ضبط و حفظ شده و مصون مانده است.
در عملیات پلیس پایتخت طی روزهای اوایل آبان ماه ۱۳۹۷ دستکم ۳۳۰ هزار جلد کتاب ضاله و قاچاق از ناشران غیرمجاز کشف شد.
به گزارش خبرنگار مهر، ۴ آبان ۱۳۹۷، پلیس پایتخت همزمان با اجرای طرح دستگیری «اراذل و اوباش» در سطح شهر تهران، در عملیاتی که به منظور «حمایت از ناشران و نویسندگان؟» توصیف شده، اقدام به انهدام باندهای چاپ و نشر غیر مجاز کتاب کرد.
در این طرح که بخشی از آن در حاشیه طرح برخورد با اراذل و اوباش به نمایش عمومی گذاشته شد بیش از ۳۳۰ هزار جلد کتاب غیرمجاز و ضاله و کتابهایی که به صورت قاچاق چاپ شده بود، کشف و ضبط شد؛ مسئلهای که رییس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران وابسته به حکومت معتقد است میزان آن به بیش از ۴۰۰ هزار جلد هم می رسد.
سردار رحیمی، رییس پلیس پایتخت هم در این مراسم با اشاره به کشف و ضبط انواع کتاب قاچاق و غیرمجاز گفت: اقدام دیگری که در این طرح صورت گرفته، برخورد با کسانی بود که اقدام به نشر کتابهای غیرمجاز و ضاله میکردند و در عملیاتی که در چندین نقطه شهر تهران انجام شد، ۳۳۳ هزار جلد کتاب که در ۱۶ انبار دپو شده بود، کشف و ضبط شد.
رییس پلیس تهران بزرگ با گفتن اینکه این کتابها توسط ۹۰۰ دستفروش کتاب غیرمجاز در سراسر کشور به فروش میرسید، گفت: در این رابطه ۱۵ نفر از افرادی که اقدام به چاپ، نشر و توزیع این کتابهای قاچاق میکردند شناسایی و دستگیر شد. همچنین کتابهای فاقد مجوز نشر، ضاله و کتابهای کپی شده جمعآوری، کشف و ضبط شد. این طرح در جهت حمایت از نویسندگان، ناشران و فروشندگان کتب ادامه دارد.
محمود آموزگار، رییس اتحادیه ناشران و کتابفروشان حکومتی تهران هم در حاشیه اجرای این طرح به خبرنگار مهر ، گفت: تاکنون ۶۰ کامیون خاور محتوی کتابهای غیرمجاز جمعآوری شده و مقدار واقعی بیش از این است زیرا هنوز تعدادی از انبارها بارگیری نشده است.
او افزود: اینها کتابهایی است که به صورت قاچاق چاپ شده اند؛ بخشی از کتابها هم به صورت افست چاپ شده است. مقدار دقیق کتابها مشخص نیست زیرا شمارش آنها حدود ۱۰ روز طول می کشد و باید نیروهایی را به همین منظور بکار بگیریم.
آموزگار در توضیح نوع کتابهای کشف شده گفت: بخشی از آنها کتابهایی است که فاقد مجوز وزارت ارشاد است و انتشار آنها در ایران غیر قانونی است. نیمی دیگر از کتابها مواردی است که به کتابهای پرفروش ناشران مختلف بر میگردد. این کتابها با همان جلد و مشخصات کتاب اصلی چاپ می شوند و با قیمتهایی نازلتر در بازار سیاه و توسط دستفروشان به فروش میرسد.
تنها طی یک ماه گذشته، یک انبار کتاب قاچاق کتاب در محدوده خیابان انقلاب در حجم یک وانتبار، با دستور قضایی، توقیف و انبار مربوطه توسط پلیس امنیت پلمب شد (۱۸ مهرماه ۹۷). همچنین چند روز بعد از این عملیات و در تاریخ ۲۴ مهرماه، مجموعهای کتاب قاچاق که در یک کتابفروشی در محدوده خیابان کارگر به فروش میرسید، کشف و جمعآوری کرد. این کتابها هم در حجم یک وانتبار بود که از یک کتابفروشی بهدست آمده و با دستور قضایی «توقیف» و کتابفروشیِ مذکور «پلمب» شد. در تاریخ ۲۶ مهرماه نیز ۱۰ کامیون کتاب قاچاق که حجمی حدود ۱۰ کامیون (خاور) را شامل میشد، در محدوده خیابان انقلاب کشف و با دستور قضایی «توقیف» شد. انبار مذکور تخلیه و پلمب و صاحبان انبار دستگیر و روانه بازداشتگاه شدند.
آموزگار در مورد انگیزه ناشران کتب قاچاق گفت: وقتی کتابهایی را که از نقطه نظارت وزارت ارشاد ضاله تلقی میشود منتشر میکنند و برخوردی صورت نمیگیرد، تشجیع و ترغیب میشوند و میروند به سمت کتب پر فروش انتشاراتیها. هر ناشری حدود ۱۰ درصد عناوین ممکن است اقبال پیدا کند و به چاپهای بالاتر برسد، مابقی استقبال نمیشود. متاسفانه با انتشار همین کتب پرفروش از سوی ناشران غیر مجاز، انتشاراتیها ضرر هنگفتی متوجه میشوند.
برخی از کتابهای نایابی که توسط حکیمزاده جراحی شدهاند، اینها هستند:
تاریخ چین، از نوشتههای پدر ماتئو ریچی، یسوعی ایتالیایی که در سال ۱۵۸۲ به چین سفر کرد و اولین مسافر غربی بود که در آنجا ساکن شد. این کتاب اولین بار در سال ۱۶۱۵ به زبان لاتین چاپ شد اما این نسخه مخدوش شده در سال ۱۶۲۱ در اسپانیا منتشر شد. ریچی حرف زدن و نوشتن به زبان چینی را یاد گرفت و کار او اولین توصیف مهم و موثق از چین است.
Novus Orbis یک آنتالوژی نوشته سیمون گرینیاایز، استاد تاریخ یونان در شهر بازل سوییس. حکیمزاده، یک نقشه جهان را که توسط هانس هالبین، نقاش درباره هنری هشتم کشیده شده بود، از کتاب برداشته است.
مهرداد نوشته ناتانیل لی، نمایشنامهنویس انگلیسی که در سال ۱۶۹۳ منتشر شد.
سفرنامهی هند شرقی و ایران، نوشتهی یوهان گاتلیب وورم، فیلسوف آلمانی که همراه با فرستاده آلمان در کمپانی هند شرقی به آنجا رفت و پس از آن در سال ۱۷۱۷ راهی دربار پادشاه صفوی در اصفهان شد. این کتاب در سال ۱۷۴۵ انتشار یافت.
او همچنين سرمايهگذاریهای كلانی در برخی دانشگاههای اروپایی چون دانشگاه SOAZ کرده بود و يكی از عوامل مهم جای دادن همفکران خود در مراكز پژوهشی ايرانشناسی بود.
حكيمزاده كه مدافع فرهنگ ایرانی و دارای گرايشهای باستانگرايانه است چهرهای كاملا مورد اعتماد سلطنتطلبان است و با بودجههای كلانی كه در اختيار او قرار میگرفت و احیانا هنوز هم میگیرد، هر ساله چندين كنفرانس و همايش درباره فرهنگ و تاريخ ايران و طبق ديدگاههای همفكرانش برگزار میكرد و بنيادی با عنوان «بنياد ميراث ايران» در لندن هم پايهگذاری كرده بود. هم اكنون نام حكيمزاده از اين بنياد برداشته شده، اما همچنان اين بنياد به كار خود ادامه میدهد.
حکیمزاده اکنون ۶۲ ساله است و در حالی در دادگاه وودگرین لندن حاضر شد که محکومیت زندان را پیش روی خود میدید. این دانشپژوه ایرانی پس از سقوط شاه در سال ۱۹۷۹ از ایران خارج شد و پاسپورت آمریکایی دارد.
در دادگاه آشکار شد که حکیمزاده در سال ۱۹۹۸ نیز از انجمن سلطنتی آسیا ۹۴ قلم کتاب و شیئی عتیقه به سرقت برده، اما بعدا ۷۵ هزار پوند به این کتابخانه جریمه پرداخت کرده است.
از جمله آثاری که این تاجر و محقق ایرانی به سرقت برده میتوان به کتابی قرن هفدهمی نوشته مورخ انگلیسی، سر تامس هربرت، و نقشهای ۵۰۰ ساله از هانس هولباین، نقاش دربار هنری هشتم، به ارزش ۳۲ هزار پوند اشاره کرد.
حکیمزاده که پیشتر از کتابخانه بودلین در شهر آکسفورد نیز سرقت کرده بود در دادگاه گفت ادعا کرده میزان وسواسش به حدی بوده که حتی شب زفاف به سراغ کتابهایش رفته تا آنها را تمیز کند.
سرانجام این شخص نژادپرست تنها به ۸ سال زندان و ۳۰۰ هزار پوند جریمه محکوم شد. او خود را در دادگاه بیمار معرفی کرد، تا از زیر بار جنایت تاریخی فرار کند. اما این ترفند او نگرفت و زندانی گردید.
شنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ – بیست و چهارم آوریل ۲۰۲۱