بی رنج اين سفر… در جامه ی جوانی خود ايستاده ام آماده ی سفر! در کام اين خطر من شير می شوم! آماده و پذیره ی شمشير می شوم! بی رنج این سفر، تشویش ، نیش می زند هر لحظه ام که ام؟ در دهر از چه ام؟ در من عقابِ سرکش در اوج ، رو به پیش رو می کند به خویش: « بی رنج این سفر یک موش ترس خورده ی در کنج حفرهام!» جعفر مرزوقی( برزين آذرمهر) Share on FacebookTweetFollow us