بیست ویکمین سالگرد شهادت استاد مزاری گرامی باد!
محمد عوض نبی زاده
شهید مزاری بیست ویک سال پیش تامین صلح و ثبات پایدار در افغانستان را وابسته بر استقرار نظام مشارکت ملی در کشور می دانست تا همه ی اقوام و ملیت ها بر اساس تناسب نفوس شان در حکومت حضور پیدا و احساس کنند که در نظام سیاسی کشورخویش سهم و نقش دارند.او ؛ میگفت که جوانان روشنفکر وتحصیل کرده ی هزاره و عده از روحانیون ورهبران قومی بنا بر پیش آمد تبعیض آمیز واستبدادی نظام های خود کامه با مردم هزاره مجبور گردیدند که به امید نجات مردم خویش، شمولیت به احزاب سیاسی چپ و احزاب اسلامی وقت را مورد توجه قراردهند تا ازاین طریق فرصت خدمت برای مردم شان به آنها میسرگردد. شهید مزاری، درزمانی ظهور کرد که همچون اشکی روی مژگان ایستاده بود که با مفاهیم تاریخ سنتی، نتوانست برای حال و آینده گذارنماید زیرا با تاریخ سنتی، نه میتوان یک کشورقدرتمند وفرهنگ واقتصاد مشترک راپدیداورد تاکنون، تلاش ها برای ایجاد دولت ،خدمتگدازمردم در افغانستان نتیجه نداده است .
استاد مزاری، نظریه ی منحصر به فرد را برای آینده گان و تاریخ، به یادگار ماند ونا گفته های تاریخ را که حالا دیگران برای حفظ امتیازهای مادی مطرح می کند، اوهمان زمان، درکمال فقرو فاقه گی مادی فریاد میزد. اوازهم گامان سیاسی خویش، تقریبا یک ربع قرن جلو تر گام میزد.درحالیکه درآن زمان، دیگ اسلام گرایی نوع پشاوری و دیوبندی، چنان درجوش وخروش بود که گفتارهای تلخ شهیدمزاری، نوعی کژراهه و بدعت تلقی می شد ولی حالا، همان بدعت سیاسی کیمیاومقدس شده است.همچنین مبارزات شهید مزاری با دیگر رهبران آزادی وعدالت خواه مانند؛ گاندی، ماندلا ولوترکینگ در یک قرن اخیر قابل مقایسه است . چون هر چهار رهبر هر یک شیوه های مبارزاتی متفاوت و جداگانه در مناسبات حاکم بر روابط اجتماعی ومحیط شان از لحاظ زمانی راداشت ،زیرا انها درجوامع استبداد زده وغرق در فقر فرهنگی و اقتصادی زندگی واسیر تبعیض نژادی بودندکه ا ین چهار رهبر آمدند و به مردم ، آگاهی دادند وهر کدام به پیروزی رسید؛چنانچه در آمریکا باور به نجس بودن سیاهان و تبعیض نژادی پایان یافت ، در آفریقای جنوبی آپارتاید وبردگی سیاهان ختم شد، درهندوستان رعیت واجیربودن برای بریتانیای را پایان داد ودر افغانستان هم دیگر هزاره بودن جرم وننگ نیست.
وجه تشابه این چهار رهبر برعلاوه خصوصیتهایی گفته شده، روشنگری و انقلاب فکری شان است، شهیدمزاری رهبر ، روشنگری وهویت بخشی برای مردم افغانستان است، او توانست دیوار خراب شده روابط اجتماعی را با خود باوری اقوام ترمیم کند، او مردمی ترین رهبر در میان رهبران سیاسی کشور در چند دهه ی اخیر بود ودلیل اقتدارش بامردمی بودن وزیست ساده ومردمی اش بود، شهید مزاری مظلومیتهای تاریخی را کمتر در کتابها,بلکه بیشتر در سیمای مردم می خواند وراه حل را در میان مردم جستجو می کرد. شرایط سیاسی به گونه ای رقم خورد که شهید مزاری عملا جریان های بنیاد گرای هزاره را تحت شرایط خاصی لگام زد .اومیگفت که :«ما معتقدیم که حکومت آینده نباید روی مذهـب و نژاد به وجـود آیـد.اما اکنون جامعه ای هزاره گروگان برخی از احزاب خودی است تا هزاره ها نتوانند ” تشکل ملی” خودرا, برای ایجاد توانایی های سیاسی بدست آورند.
با تاسف افغانستان سالها ست که تاهنوزاز تنشهای قومی رنج میبرد ، اما در یک دهه ی اخیر روابط سیاسی و اجتماعی میان اقوام همراه با شعار دموکراسی عیارگردیده که اماکن شغلی براساس وفاداریهای قومی در اداره به یک پدیدهی ساختارمند مبدل شده که تعاملات مدنی را آسیب میزند.«انتظارات کاذب» قومی توسعه یافته وتوزیع نابرابر منابع، انحصاری شدن امتیازات سیاسی, اقتصادی, اجتماعی، غیرقابل دید گردیده وتبعیض میکانیزم پیچیدهای اجتماعی پیدا نموده و حقوق شهروندی به فراموشی سپرده شده است. گروه انحصارگرحاکم ,گروههای قومی دیگر را به مثابه «عصیانگران ناحق» میپندارد و از ایدیولوژی «آرمان قومی» پیروی میکنند.گرچه بعد از نشست شهر بن المان نخبگان سیاسی ما به توافقی در راستای ملت شدن نرسیدند وشکل گیری دولت بر اثر فشار بیرونی برنخبگان سیاسی عملی که حکومت و نهادهای سیاسی و قانون اساسی شکل گرفت از انجائیکه دولتمردان کنونی افغانستان در مورد دولت وملت سازی سه رویکرد ناسازگار ارایه میکنند.
گروه نخست آنهاییکه برضد اشغالگران خارجی و برای برپایی دولت اسلامی رزمیده ؛میگویند درقانون اساسی افغانستان روحیه اسلامی وویژه گی های دینی و مذهبی درنظرگرفته شود اماگروه دوم باوردارد که : ملت افغان باید براساس مشارکت قومی با درنظرداشت درصدی هرقوم درترکیب اجتماعی افغانستان ساخته شود؛وگروه سوم عقیده دارند که پشتونها درترکیب ملی افغانستان اکثریت قاطع را تشکیل میدهند وحاکمیت از آمپراتوری های سلف آنها به میراث مانده است.و دیگران بایدکشوررا ترک بگویند ومزاحم ساختمان”دولتِ افغانی وملت افغان”نشوند . بناء دولت وحدت ملی افغانستان، با عبرت آموزی از گذشته، باید در مسیر زدودن نگاه قومی گام بردارد و چهره هایی از اقوام مختلف را پررنگ تر از گذشته، در عرصه قدرت سیاسی مشارکت داده و تقویت نماید ؛ولی متاسفانه ملت سازی برمحوریک قوم وراه اندازی استحاله اقوام دیگربحیث دکتورین ملی دولت های افغانستان قبول شده وبه استثنای دوران حاکمیت حزب دموکرایتک خلق افغانستان تا امروز دکتورین ملی اعلام ناشده ازسوی زمامداران افغانستان دنبال میشود .
در حالیکه فغانستان دارای جمعیتهای بزرگی قومی و اتنیکی ،تا هنوزدرزیر اداره ی نظامهای شاهی ،جمهوری – دموکراتیک و اسلامی و امارت اسلامی ، زیست نموده اند که دولت های افغانستان از بدو تأسیس بر اساس ماهیت قومی وتبعیض بنا یافته و افزونخواهی قبیله ی وتداوم چند دهه جنگ ,همبستگی میا ن اقوام افغانستان را صدمه زده وذهنیت برتری طلبی قومی در بین توده های عام وبرخی از روشن فکران و نخبگان سیاسی قبیله رشد بیشترنموده است. چون تاهنوز درافغانستان «ملتی» وجود ندارد و تاریخ و دولتِ ملی شکل نگرفته است، بناء شهید و قهرمانِ ملی هم نمیتواند وجودداشته باشد. زیرا در هنگام تجلیل همه ساله از هفته ی شهید , استاد مزاری شهید، غایب است آیا او شهید نیست یا شامل حال هزاره نمیشود. درحالیکه مزاری، شهید برابری و عدالت است.گرچه درین روزها حکومت فعلی طی فرمانی برای شهید مزاری لقب رسمی شهید وحدت ملی را داده است که این اقدام دولت را به فال نیک میگیریم . ولی خدا کند این موضوع در روی کاغذودر حرف باقی نماند و در عمل اقدامات لازم دولتی و رسمی مدنظر گرفته شود .
امیرعبدالرحمن جلاد توانست از تبارز هویت واحد قومی هزاره ها جلوگیری و زمینه ی سرکوب تاریخی هزاره هارا فراهم نماید؛ اماهزاره ها با سکوتِ صدسالۀ ی خود در گفتمان بیصدای انسانیت پایداری بر حیثیتِ انسانیْ را در تاریخ بیدار نگهداشت . زندگی هزارهها در سایه توهم و فریب توسط نوکران خارجی و بد خواهان ، هنوز هم از هزاره ها قربانی میگیرداگرچه لشکر کشی شوروی پشین و مداخله ی نظامی ناتو در افغانستان در تاریخ کشور تجاوز شمرده میشوند ولی پیامدهای مثبتی برای جامعهی هزاره داشته است که ، یکی از این تبعات، پایان ستمگریهای ملی و قومی میباشد. تجربه ای تاریخی هزاره ها نشان داده است که هر حکومت مذهبی که در کشور به وجود اید”جامعه هزاره ” به دلیل “هزاره بودن” و”شیعه بودن” اولین مردم است که حذف می شود. شهیدمزاری در بازی های سیاسی-نظامی سه ساله مقاومت غرب کابل٬ کاری نکرد که « هزاره در نزد برادران تاجیک شرمنده و یا در دوستی با اوزبیک ها کوتاهی کرده باشد ٬زیرا شهید مزاری جنرال دوستم را تشویق وتا زنده بود دست او را رها نکرد.
اما پروفیسور ربانی و فرمانده مسعود در فردای رسیدن به قدرت٬ برای نابودی شهید مزاری از هیج تلاشی دریغ نکردند ولی دوره ی حاضر یکی از تلخ ترین دوران برای جامعه هزاره است که آثار شوم انرا،عمدتا میتوان درکشتارجمعی خونبار زابل ,جلریز وخاص ارزگان وجاغوری بخوبی مشاهده کرد؛ زیرا طالبان ودولت مشترکا هزاره میکشند، و درمرکز شهر مزارشریف عطا محمد نور کوچ اجباری راهانداخته و خانههای مردم هزاره را بر سرآنها آوار میکند.این همان فرمول سیاسی است که تا هنوز از ارگ برضد هزاره ها مدیریت شده است و این مؤ لفه های تهدید کننده، درچهارچوب حاکمیت که جامعه هزاره را فعلا آماج گرفته، با حرکت مدنی و نمایش شعار ها قابل دفع نیست.هزارهستیزی آنقدر عمیق است که هزاره ها با نگرش «هزارههراسی» هنوزهم از اصل فرار میکنند که فرار ازاصل هویتی، هزارههای سنی را صدسال در حاشیه راند و شکافی عمیق در قلب قومیت است،مگرتشکیل شورای سراسری هزاره های سنی نیزدر سطح وسیعتر آن نمادی از هویت شناسی مجدد و احیای هویت قومی آنان میباشد.
هزاره ها قبل از دین مبین اسلام پیروان ادیان مختلف بودند که با امدن اسلام درین سر زمین هزاره ها پیروان مذاهب گوناگون شدند ولی هویت اصلی قومی هزاره ها تحت تاثیر مذاهب مختلف قرار گرفتند. با آنکه نیمی از ساختارقومی جامعه ی هزاره را هزاره های سنی مذهب تشکیل می دهندولی طی سده ها هزارههای سنی دریک سر در گمی هویتی قرار گرفتند وبه اقوام مختلف خود را پیوند میزدند . هزاره های فرقة اسماعیلیه یکی از شاخه های دیگر هزاره ی تشیع است ، اسماعیلیان افغانستان، سه درصد جمعیت این کشوررا تشکیل می دهند ، هزارهها در هر مرحله ی از تاریخ چندین هزار ساله ی خویش از مناطق اصلی و پدری شان رانده شده ودربرخی از مناطق دیگردر داخل افغانستان امروزی ومشهد ایران , کویته ی پاکستان ترکمنستان , قزاقستان , داغستان روسیه , در برخی از مناطق هندوستان ,عراق وسوریه ,ازبکستان و تاجکستان به سکونت اجباری وادار گردیدند. اکنون باید در استقامت وحدت همگانی هزاره ها اعم از شیعه اسماعیلی، اثنی عشری و سنی، به عنوان یک تبار واحد، و سرلوحه فعالیت همه نهادهای اجتماعی شان در داخل و خارج کشور باشد.
سهم هزار ه ها تاهنوز با حضورتشریفاتی چند چهره ی هزاره درحکومتهای گوناگون خلاصه میشده است و هزاره ها در ساختار وبدنه اصلی قدرت به تناسب شعاع وجودی شان درهمه ی ادارات مرکزی ومحلی حضور نداشته و در تصمیگیریهای کلان این سر زمین غایب اند. سیاسىت گذاران نظام های قبیلوی جهت تداوم و ارایش حکومت های شان از لحاظ ترکیب قومی برخی افراد از میان اقوام هزاره را در خدمت گرفته وبرای مهار و سرکوب اقوام مذکوراز انان استفاده ابزاری میکنند چون داکتر غنی و داکتر عبدالله هر دو بنا بر تمایلات مشترک قبیله ای حکومت وحدت ملی را ایجاد و دیگران را به حاشیه رانده است .گرچه حالا هزاره ها چند وکیل و وزیر یا معاونان رئیس جمهورو ریس اجراییه ی سمبولیک دارند اما در عمل این ها هیچ کاری نمی توانند زیرا اقای محقق تا هنوز صلاحیت اجرائی و قانونی ندارد و اقای دانش با کار های روزمره گی بحیث مامور اجرا کننده درسیستم نظام قبیله است .
هزاره ها با صورتبندیهای سیاسی ناپایدار وشنیدن شیپور های راست و دروغ شعار«وحدت ملی» گذاره میکنند. تیم حاکم ارگ مانندصد سال گذشته ستیزههای قومی را, برای جهانیان وارونه از تربیون یک قوم مشخص بیان میکندو اکنون ارگان های استخبارات وپلیس در اختیار تاجیک ها ودراردو پشتونها بر اساس مناسبات قبیلوی وارزش های قومی حضور دارندو جابجائی عده ای انگشت شماری از صاحب منصبان نظامی هزاره در ارگان های امنیتی کشور, هیچ گونه تاثیر ی نمی توانددر قدرت داشته باشد. حکومت وحدت ملی باید بیستم عقرب را به عنوان یک مقدمه خشم شهروندان به یاد داشته باشدوباید بداند که امروز نه پانزده سال قبل ونه هم عصر عبدالرحمان خان است. حالا در شرایطی که طالب و داعش درچند قدمی ارگ رسیده است، ولی صورتبندیِ دوست و دشمن در نظام قبیله چندان تغییر نکرده و تا هنوز در همان دورانِ جهاد و جنگِ داخلی بهسر میبرند.در حالیکه منافع ملی کشور ایجاب مینماید که تیم حاکم ارگ باید خود را ازغلاف قبیله گرایی بیرون کندوبرای دیگر اقوام سهم واقعی در قدرت را قایل شوند.
. – سیزدهم – ماه –مارچ – سال – 2016 میلادی