بهشت
قیوم بشیر« هروی »
ملبورن – آسترالیا
یازدهم می 2014
خوشا روزی که مادر در برم بود
انیس و مونس و هم یاورم بود
صفا و همدلی آموختم از او
سخن سنج و تمامِ باورم بود
به شهر دل که جای عاشقان است
همیشه مادرم تاجِ سرم بود
بمن آموخت وفا و مهربانی
محبت پیشه و ناز پرورم بود
«بشیرا» بوسه زن بر خاکِ پایش
بهشت چون زیر پای مادرم بود
ملبورن – استرالیا
دهم می 2014
امید شفاء
به مادری که دلش لحظه ای قرار نداشت
به چهار فصل وجودش دمی بهار نداشت
ز دردِ کودکِ هردم شهید و بیمارش
شکایتی ز غم و رنج روزگار نداشت
همیشه اشک ِ دعا بود یار ِ چشمانش
بدل نشانه ای جزء صبرِ پایدار نداشت
به گوشه های دلش بود ناله های حزین
برای زنده گی هیچگونه انتظار نداشت
نشسته تا بسحر ناله زد و آه گریست
کنارِ بستر طفلش که اعتبار نداشت
بیا « بشیر» و دعا کن بحال این مادر
که جزءامید شفاء بخش ز کردگار نداشت