برتولد برشت ؛- شاعر، نمایشنامه نویس ، آرمانگرای اجتماعی

نصرت شاد
برشت ، شاعر و نمایشنامه نویس و تئوریسین تئاتر ، دانشجوی اخراجی رشته فلسفه و پزشکی در آلمان بود.گرچه او در آغاز زیر تعثیر مکتب اکسپرسیونیستی بود آز سال 1930 در خدمت ادبیات جنبش انقلابی کارگری قرار گرفت . او در تمام طول عمر خود یک مارکسیست غیرجزمی ماند و با سبک تئاتر روایتی به نو کردن نمایشنامه نویسی پرداخت . تکامل او بسوی ادبیات رئالیسم سوسیالیستی به سبب مخالفت او با تئاتر ارسطویی حاکم زمان خود بود .
برشت از آغاز جوانی با کمک شعر و نمایشنامه و نقد تئاتر به مبارزه با بورژوازی و سرمایه داری پرداخت و شباهت پارازیتی اجتماعی آنان را نشان داد . او از ادبیات در خدمت هدف انقلاب کمونیستی استفاده نمود . او در سالهای مهاجرت به تکمیل ژانر نمایشنامه نویسی و در خدمت مبارزه با جنگ و با فاشیسم و با سرمایه داری پرداخت و میگفت که سبک نوشتاری رئالیستی ، وسیع و متنوع و در خدمت ادبیات انتقادی است . او مدعی بود که ادبیات باید مشکلی را نشان دهد و نه سرگرم کننده باشد و تماشاگر باید از حالت استفاده از کالا و ادبیات بیرون آید و باید بجای زل زدن به صحنه تئاتر از طریق نمایشنامه به حیرت و تعجب آید . تئاتر باید آموزنده باشد و بیننده را بفکر بیندازد .
در نظر برشت تئاتر روایتی تئاتر مدرن است . او خواهان ادامه نمایشنامه نویسی بسبک بوشنر بود .
برشت تئاتر روایتی را بدیل تئاتر دراماتیک میدانست و میگفت نمایش باید بیننده را وادار به تصمیم کند و نه به او امکان احساسات بدهد و باید در بیننده بجای لذت مشاهده ، شناخت را سبب گردد . او خالق نمایشنامه های آموزشی مارکسیستی و یکی از مهمترین شاعران و نمایشنامه نویسان قرن 20 است . برشت خالق اشعار سیاسی نیز است .
نام برشت در سال 1933 در لیست سیاه 44 نفری بود که حکومت نازی تحت تعقیب قرار داد . در طول حکومت فاشیسم 4 نفر از بهترین نویسندگان و نظریه پردازان ادبی آلمان بنامهای والتر بنیامین و والتر هانزکلور و توخولسکی و استفان تسوایگ در اعتراض به حظور فاشیسم در اروپا دست به خودکشی زدند .
برشت میگفت که هنر نمایشنامه نویسی باید از طریق تئاتر سیاسی در رفتار تماشاچی تغییر ایجاد کند و عقل را بکار اندازد و نه احساسات را به هیجان آورد . نمایشنامه نویسی به سبک روایتی برشت در خدمت تبلیغ عقاید سیاسی او بود . وی میگفت که دزدها نیر در جامعه سرمایه داری شهروند به حساب می آیند .
برشت در آغاز نمایشنامه نویسی بسبک آنارشیستی و تحریک آمیز علیه بورژوازی و نظام سرمایه داری مینوشت و در دهه 30 قرن بیست به آفرینش نمایشنامه های ضد فاشیستی پرداخت . در تمام آثار او وحدتی میان عنصر آموزش و عنصر هنری دیده میشود . تئاتر روایتی برشت متکی به ماتریالیسم تاریخی است . او توانست این سبک نمایشنامه نویسی را به فرم کلاسیک خود هدایت کند.
با کمک زبان انجیلی لوتر و استفاده از اشعار خلقی عامیانه او از عرفان زبان سمبولیستی فاصله گرفت . برشت نمایشنامه نویسی روایتی را بعدها تئاتر غیرارسطویی یا تئاتر دیالکتیکی نامید . منقدین ادبی اشاره میکنند که اگر پلوراخ یونانی هم با مارکسیسم آشنا میشد یقینن بسبک برشت مینوشت . برشت میگفت افتتاح یک بانک در سرمایه داری مانند سرقت از یک بانک است . در جامعه سرمایه داری هر دو دزد هستند . وی به تقلید از مارکس میگفت وظیفه تئاتر تفسیر جهان نیست بلکه کوشش برای تغییر آنست .
برشت کوشید تا در نمایشنامه نویسی به ترکیب نقش انتقادی با نقش زیباشناسی بپردازد . بعضی از نمایشنامه های برشت کار مجدد او روی بعضی از آثار کلاسیک نویسندگانی مانند مولیر و شکسپیر و سوفوکلس هستند . برشت را در زبان آلمانی استادی توانا همچون مارتین لوتر و گوته بشمار می آورند . برشت همچون ناتورالیستها میگفت که نیاز و فقر انسانها معلول محیط اطراف آنانست و انسان قادر به تغییر روابط فوق است .
او همچون هراز نویسنده یونانی دوره باستان میگفت که نمایش باید مفید و سرگرم کننده باشد و کوشید تا ادبیات را در خدمت تمایلات ماتریالیسم دیالکتیکی قرار دهد . جان گای نویسنده انگلیسی در قرن 18 اشرافیت را همچون جنایتکاران معرفی نمود . برشت در قرن 20 بورژوازی را شبیه جنایتکاران و پارازیتها میدانست . او میگفت قوانین اقتصادی مانند قوانین طبیعی نیستند که انسان باید دربست آنان را قبول کند .
در نمایشنامه های پایانی برشت به دو شخصیتی بودن انسان اشاره میکند . مثلا مادر کوراژ از یکطرف وجود جنگ را نعمتی برای رونق دکانش می بیند و از طرف دیگر در اضطراب کشته شدن فرزندانش در جنگ است . طبق ادعای مورخین ادبی غرب برشت غالب آثارش را بصورت جمعی و با کمک همکارانش مخصوصا زنان معشوقه اش نوشت . او میگفت تفکر یعنی تغییر و کوشش در راه آن . تنها رمان برشت ، رمان سه قرشی است که یکی از آثار مهم ادبیات تبعید آلمان در دوره حاکمیت فاشیسم بحساب می آید .
برشت همچون کافکا و توماس مان یکی از 3 نویسنده مهم ادبیات کلاسیک مدرن آلمان است . از برشت حدود 4000 شعر اجتماعی سیاسی انسانی انتقادی بجا مانده . او خطاب به زنان هوادارش میگفت ” در من کسی وجود دارد که روی او نمی توانید حساب باز کنید چون مدام در حال تغییر است ” . در بعضی از آثار برشت تنفر از جنگ به وضوح دیده میشود .
برشت از سال 1920 با سرودن شعر مرگ سرباز وارد لیست سیاه نازیها شد . او در زمان تبعید در آمریکا موضعی انتقادی در مقابل مکتب فلسفی فرانکفورت مخصوصا در برابر آدرنو و هورکهایمر داشت . برشت در باره فرمهای ادبی گفته بود باید از واقعیات پرسش نمود و نه از زیباشناسی و یا حتی از واقعیتگرایی .