اگر

لکاته ی دروغ اگر
نکشانده بود مان به بر،
در دام ِ فریب خویش ،
با مار مهره ای؛
و درشهوت شوم ِ بیلگامش
نبسته بود به ترفندی فریبا تر،
با شبنم تراویده ازسر انگشت هایش،
طرح نطفههای ساده لوحی را
در بطنِ هفت توی واژهها ،
امروزه
چه می توانست تراود
از روزنه ی هر دریچه و
هر در
در این کوی و
این گذر
بر مردمان ِ دربدر
جزعطر مهر و راستی
در موجِ هرسلام و
در کنه هر کلام ؟!
خام خیالی …
سیمرغک دروغ
شیرانه سهم خویش چو از فتح قاف یافت
کرد دشمنان بهانه ،
در آمد به شکلِ دال !
از رهروان هر آنچه توانست سر بکند
برچید پَر ز هر که به سر داشت شورِ باز
با این خیال خام که نبیند در اوج باز
بال و پر ی گشوده به پرواز!
جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)