اين خانه كه پيوسته دران جنگ روانه ست
اين خانه كه پيوسته درآن جنگ روانه ست
پرسيد از ايزد، كه اين خانه چه خانه ست؟
ويران شده اين خانه و كس را خبرى نيست
گويند كه دراين خانه بسى گنج و خزانه ست
درديست دراين خانه كه در دهر نه گنجد
بدبخت جهان گشته و پيوسته فسانه ست
فى الجمله هر آنكس كه دراين خانه مقيم است
سرگشته و ديوانه به هر صبح و شبانه ست
اين وحشت و كشتار و ستم چيست دراين ملك؟
اين خانه ى در مانده چرا چون به ميانه ست؟
بوم و برى اين خانه يكى آتش و دود است
منسوب به اين خانه شدن شرم زمانه ست
زين خانه نباشيد كه “سَقَر” گشته به گردون
بر من مبريد نامش ، کزو خون چکانه ست
حيران شده دنيا ز چنين خانه ى وحشت
كاين ملت بدبخت، كدام صوب روانه است؟
يارب نظرى كن تو دراين خانه كه گويند
“اندر رخ زيباى تو خورشيد نهانه ست”
زبير واعظى