«انتخابات» امریکا و بیقراری رضا پهلوی
شباهنگ راد
بالاخره و بعد از جاروجنجالهای فراوان، نام ترامپ از صندوق «انتخابات» بیرون آمد. گفتهها پیرامون «انتخابات» در نظامهای سرمایهداری بسیار زیاد است. اینکه درونمایه انتخابات در سیستم طبقه بالا چگونه تعریف میشود، اینکه کدام نیروها و جریانها حق ورود به کارزار انتخاباتی نظامهای فعلی را دارند و اینکه نقش مردم چیست و رأی آنان به جیب کدام دسته یا حزب خواهد رفت. خلاصه اینکه انتخابات در جهان سرمایهداری در پاسخ به منافع کدام قشر و طبقه است؟
بهطور کلی دو نظر در این بخش [انتخابات] وجود دارد. یک نظر [که بسیار محدود است] این است که انتخابات در قالب نظامهای فعلی فاقد استانداردهای لازم و از اصل شرکت تودههای ستمدیده در گرم کردن تنور نمایشهای سیاسی حاکمان است و نقش مهم و تعیینکنندهای در انتخاب عناصر ندارند. نظر دیگر این است که مردم در تعیین کاندیدای سرمایه، حق رأی و انتخابی برابر با صاحبان کمپانیها و سرمایهداران بزرگ همچون ایلان ماسک، جف بیزوس، لری السون و.. دارند.
درهرصورت نشانها، برآوردها و نتایج انتخابات در دنیای سرمایهداری بیشتر شباهت به نظر اول دارد. علت آن واضح است. برای اینکه حکومت از آن سرمایهداران است و گردانندگان و استراتژیستهای آن تحت هیچ شرایط و در هیچ قسمتی حاضر به شراکت توده انبوه جامعه نیستند. از نظر آنها، بحثها و قواعد انتخابات معین است و مهمتر اینکه نیاز به هوش بالا در فهم واقعی از انتخابات نظامهای سرمایهداری نیست. همواره انتخاب بین بد و بدتر برای دوره معینی از پیشبرد برنامههای سیاسی و اقتصادی نظام سرمایهداری است. پس افراد و یا جریانهایی حق ورود به نمایشهای سیاسی تحت عنوان انتخابات را دارند که از صافی حاکمیت امپریالیستی عبور کنند. ترامپ هم در بستر چنین سیاستی و بهعنوان سوپاپ اطمینان مناسبات امپریالیستی دوباره به سر کار آمده است تا بقول خود صدمات سیاسی و اقتصادی وارده به دولت امریکا در داخل و بخصوص در سطح جهان را «نوسازی» کند. در حقیقت، وظیفه ترامپ در چهار سال آتی پاسخ به راهبردی جهان سرمایهداری و برگرداندن «عظمت» امریکا در سطح بینالمللی است.
دنیای عجیبوغریبی شده است. عنصری به سر کار آمده است که در کولهبار خود فساد، جرائم مختلف و محکومیت دارد. چنین فردی در رأس قدرت قرار گرفت تا فساد را از بین ببرد و دنیا را «آباد» و مردم امریکا را از مشکلات و معضلات اقتصادی و سیاسی نفسگیر نجات دهد! طنز قضیه در این است که افرادی قصد آبادانی مملکت را دارند که خود از عوامل اصلی تخریب جامعه و به تباهی کشاندن زندگانی میلیونها انسان دردمند هستند. رویهمرفته این نظر غلط نیست که طبقه سرمایهداری فاقد پتانسیل لازم به جهت تغییر جامعه، بهبودی زندگی کودکان، جوانان و دیگر قربانیان مناسبات امپریالیستی است. جایگاه و موضع طبقاتیاش در تضاد با جامعه، با منافع طبقه کارگر و تودههای زحمتکش است. همچنین تجربه نشان میدهد که همه دولتها هم، مانند هم هستند و کوچکترین تفاوتی میان آنها نیست. نه تفاوت استراتژیک دارند و نه در تعرض به بازمانده مردم و راست و ریس کردن نابسامانیهای اجتماعی اختلافنظر دارند. دولتهای رنگارنگ شبیه به هم هستند و تعویض آنها [آنهم] در زمانهای معین تنها در خدمت به انحراف افکار عمومی و بهمنظور جلوگیری از اعتراضات رادیکال احتمالی است. خودشان میگویند جابجایی و دستبهدست شدن دولت برای حراست از قدرت حاکمه است. درنتیجه همه نمایندگان سرمایه، علیرغم هیاهوهای سیاسی، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی و نیز زندگی مردم را نابود میکنند تا طبقه سرمایهداری از صدمات احتمالی در امان بماند.
بهطور مثال، پیشتر قرار بود بایدن سیاستهای غیرانسانی ترامپ را از گردونه خارج کند و زندگی کودکان را تغییر و فقر را کاهش دهد. حالا ترامپ تلاشش این است که گندکاریهای بایدن را تمیز کند! تناوب، عوامفریبی و در حقیقت پیگیری سیاستهای از قلمافتاده دولتهای قبلی پیرامون تعرض به معیشت مردم، تخریب زیرساختها و غارت منابع طبیعی است و آنچه محرز است اینکه همه نمایندگان سرمایه هستند و فرقی با یکدیگر ندارند. ترامپ همانند بایدن محصول سیستم از کارافتاده امپریالیستی و همچنین محصول بدگمانی جامعه درون و بیرون و بخصوص محصول حمایت بیدریغ دولت امریکا در جنگهای سودمند سیاسی – اقتصادی در اوکراین، نوار غزه و دیگر مناطق محروم است. به همان دلیلی که بایدن ملزم و مجبور به اجرای سیاستهای امپریالیستی در درون جامعه امریکا و در بیرون از آن بود، ترامپ هم ملزم به انجام آنها است. زیرا که هر دو از یک سنخ و از یک طبقهاند و هر دو مجری سیاستهای تعیینشده طبقه حاکمه امریکا هستند. همانگونه که آمده است، انتخاب بین بد و بدتر است و بدون کمترین تردیدی، بد امروز [ترامپ] بدتر از بد دیروز [بایدن] خواهد شد. بنابراین و از هماکنون میتوان سمتوسوی دولت ترامپ را مانند دیگر جوامع امپریالیستی همچون انگلستان تشخیص داد. این روزها [هیئت حاکمه] بالاترین اعداد را به کیسه یک جناح میریزند تا با کمترین تنش و گفتمان درونی، سیاستهای دلخواه و تعرضشان را در عرصههای مختلف بهپیش ببرند. مردم از حاکمیت امپریالیستی و جناحهای رقیب دولتی متنفر هستند. زیرا همه از آبشخور واحد تغذیه میشوند. همچنین دیده شده است هرچقدر فاصله مردم با عناصر و جناح رقیب دولتی [مانند دولت فعلی انگلستان قبل از به سر کار آمدن] کم و کمتر میشود، محبوبیتشان در میان بالاییها بیشتر و بیشتر میشود. زیرا هیچیک به پایین وصل نیستند و کاروبارشان تحت فشار قرار دادن بیشازپیش قربانیان نظام امپریالیستی، پناهندگان و مهاجرین است. موضوع انحرافی که یکی کلیدیترین کمپینهای انتخاباتیشان را تشکیل میدهد.
در این چهارچوب، ترامپ هم سابقاً و در کمپینهای «انتخابات» گفته است که قصدش اخراج بیش از 12 میلیون پناهنده و مهاجر از امریکا است. همچنین اعلام کرده هدفش برگرداندن «عظمت» امریکا در سطح جهان است. از هماکنون عناصر کلیدی برای انجام سیاستهای غیرانسانیاش را انتخاب کرده و دنیا منتظر «شگفتی» تازهای بعد از کنار گذاشتن دولت بایدن [در تاریخ 20 ژانویه 2025] از قدرت است. مطمئناً این شعارها مربوط به زمان انتخابات است و اینکه در عمل در عرصه جهانی شکل و شمایل رویدادهای مخرب تغییر و مسیر سازنده را در پیش گیرد، نامتحمل است. بهاینعلت که جهان سرمایهداری به دلیل انباشت تولید و ناتوانی خرید مصرفکنندگان دچار بحران و بهتبع آن تحمیل قدرت بیمدعی و به زبان ترامپ برگرداندن «عظمت» امریکا به دیگر رقبای امپریالیستی است. در عرصه داخلی هم برخلاف شعارهای فریبنده قبل از «انتخابات»، زندگی مردم بهمراتب بدتر از قبل خواهد شد و روند مخربتری را طی خواهد کرد. به این معنا که تعرض به حقوق پایهای کارگران و زحمتکشان، خدمات درمانی، بیخانمانی و نژادپرستی در ابعاد دهشتناکی رشد خواهد کرد و اوضاع جامعه اسفبارتر خواهد شد. خلاف اینها محال است و نیز رفتن بایدن و آمدن ترامپ و برعکس تبلیغات رسانههای وابسته، دردی از دردهای مردم را علاج نخواهد کرد. موضوع رفتن و آمدنها صرفاً کنترل نارضایتیهای جامعه در عرصههای متفاوت و همچنین سازگاری و همراهی بهتر با دیگر رقبا است. بنا به این دلایل، هماکنون میتوان گفت که سودی به جیب جامعه و مردم در اثر انتخاب بد و دستبهدست شدن دولتها نخواهد رفت.
اکنون بیایید ببینیم نظر راست و عنصر وابسته به طبقه سرمایهداری [منظور رضا پهلوی] بعد از «انتخاب» ترامپ چیست و پس از جابجایی دولت در امریکا چه میگوید؟
رضا پهلوی ضمن تبریک به «انتخاب» ترامپ گفته است: «جناب رئیسجمهور ترامپ، انتخاب شما را شادباش میگویم. شما در اولین دوره ریاست جمهوری خود، قاطعانه در کنار مردم ایران و علیه جمهوری اسلامی ایستادید؛ رژیم که نه فقط در خاورمیانه، بلکه مردم امریکا را هم با ترور، بیثباتی و آشوب تهدید میکند. اکنون شما این فرصت را دارید تاریخساز شوید و با کمک به پایان دادن به این تهدید، یک بار برای همیشه، میراثی از صلح پایدار به جا بگذارید. در این مأموریت، مردم ایران بهترین شریک صلح شما هستند». ادامه میدهد: «اکنون در این دوره حساس، در این فرصت نو، دو راه پیش روی ماست: یا نظارهگر و منتظر باشیم تا شاید دیگران، تغییرات دلخواه خود را برای ما رقم بزنند؛ یا اینکه با عزم و اراده ملی، خود، موتور محرک تغییر باشیم؛ و خواست ملت ایران را در میهنمان و در اتاقهای فکر و دالانهای قدرت در سراسر جهان، به کرسی بنشانیم. انتخاب من، بدون تردید، گزینه دوم است». همچنین گفت «آمادگی خود را برای هدایت این تغییر، و رهبری دوران گذار اعلام میکنم»!
این اولین بار نیست که رضا پهلوی تبریک و همکاری خالصانه خود را با متوحشترین رژیمها و عناصر وابسته به آنها اعلام میکند و قصد دارد برای انجام وظایف «خطیر» از شانه مردم برای تحقق اهداف شومش بالا برود. نیز این اولین بار نیست که پا پیش میگذارد و خواهان هدایت تغییر و رهبری “دوران گذار” از حکومت است!
بیشک قصد پند و اندرز به رضا پهلوی پیرامون یادگیری از گذشته نیست، زیرا که از خانواده حکومت پیشین است و باقیماندگانشان هم از همان توبره ارتزاق میکنند. اما آنچه در این مبحث مدنظر است، این است که مردم ایران از زمان حکومت پدرش تکلیف خود را با دودمان پهلوی روشن کردند و بیعلت نبود که خیابانها به میدان نبرد ارگانهای سرکوب با میلیونها کارگر، زحمتکش، زنان و جوانان تبدیل شده بود. پیشتر آمده است که رضا پهلوی “هر وقت بوی کباب میشنود از حال میرود”؛ ولی این بار کمی بیحالتر شده است و تمایل به ورود «در اتاقهای فکر و دالانهای قدرت در سراسر جهان» بهمنظور نجات مردم را دارد و نیز حاضر به تابآوری «رهبری دوران گذار» است، چون نمیخواهد دیگران تغییرات را برای او رقم بزنند و تنها نظارهگر باشد!
بهراستی رضا پهلوی به مرض مزمن خودباوری دچار شده است و یادش رفته است که چند وقت پیش و زمانی که هزاران زن و دختر خیابانها و شهرهای ایران را تسخیر کرده بودند و وی ادعای وکالت جامعه اعتراضی را داشت، چه پاسخی گرفته است. یادش رفته است که ازجمله شعارهای کلیدی اعتراضات آن زمان، «نه شاه میخواهیم نه رهبر، نه بد میخواهیم نه بدتر، نه تاج و نه عمامه» بوده است. علیرغم آگاهی و آشنایی به نظر جامعه و جوانان، همچنان در خواب هدایت جامعه «دوران گذار» از حکومت جمهوری اسلامی است. درست است که مردم از حکومتمداران و دولتمردان ایران متنفر هستند و جامعه ایران در دوران حساسی قرار گرفته است. درست است که بیش از چهل سال نظام جمهوری اسلامی کمترین ارزشی برای کار کارگران، برای زنان و دختران، دانشجویان و ستمدیدگان سیستم امپریالیستی قائل نبوده است و هرگونه مخالفت و صدای آزادیخواهانه را به طرق وحشیانه سرکوب کرده است، اما همه اینها دال بر حقانیت سیستم و نظام پیشین نیست. چونکه حکومت پهلوی مانند نظام جمهوری اسلامی در سرکوب مردم و در غارت ثروتهای جامعه سنگ تمام گذاشته است. اگر رضا پهلوی دچار فراموشی شده یا خود را بخواب زده است، ولی مردم ایران آنچه به سرشان توسط خاندان پهلوی به همراه ارگانهای حافظ بقای آن آمده است را فراموش – نکرده و – نمیکنند. فراموشی یا بخشش در ادبیات و در فرهنگ کارگران، زحمتکشان و ستمدیدگان نسبت به جنایتکاریهای خاندان پهلوی وجود ندارد. صدها زندانی و خانواده صدمهدیده در نظام پیشین همچنان دارند بار دردها و زخمهای وارده نظام پهلوی را با خود حمل میکنند. بر اساس چنین حقایقی، رژیم گذشته مانند رژیم فعلی فاقد کمترین جایگاه در میان مردم است. به چه زبان و با چه اعمالی باید به مغز رضا پهلوی و باقیماندگان نظام گذشته فرو کنند که پروندهشان در دفتر مبارزاتی میلیونها انسان ستمدیده بسته شده است؟ به چه زبانی باید بگویند که سیستم و سیاست هر دو نظام یکی و دو روی یک سکه هستند؟ به چه زبانی باید بگویند که هیچ قرابتی با رفتار و کردار وی و نیز همراهانش ندارند و ازجمله طردشدگان ابدی هستند؟ علاوه بر اینها، به چه زبانی باید بگویند که تملقگویی و چاپلوسی، دم تکان دادن و نشستوبرخاست با آدمکشترین افراد همچون نتانیاهو، برابر با همراهی با صدمهدیدگان سیستم سرمایهداری و بانیان جنگهای ارتجاعی نیست؟ جنگ غزه بهتنهایی سنگ محک برای همهٔ هواخواهان جامعه انسانی است. غزه دنیا را تکان داد و مشاهده تصاویر مخابره شده از آنجا بسیار زجرآور است و زخم عمیقی به دل میلیونها انسان دلسوز در جهان کاشت که قابل جبران نیست. رضا پهلوی با حمل چنین کارنامه «درخشان» مدعی هدایت جامعه سرکوبشده و به تاراج رفته است. شک نیست که اجرای عدالت و به رسمیت شناختن حقوق پایهای انسانها با افکار پوسیده رضا پهلوی ناهمخوانی دارد. وی بیقرار در برگرداندن نظام سلطنتی در ایران است و طلب آن را از «تاریخسازانی» همچون ترامپ میکند! رضا پهلوی بیشازحد در سیاست شلخته است و برای رسیدن به قدرت به هر دری میزند و به هر کاری تن میدهد. هم از توبره میخورد و هم از آخور. روزی با سپاه پاسداران در فکر به زیر کشیدن خامنهای است و روزی دیگر توسط ترامپ و نتانیاهو میخواهد هدایت «رهبری دوران گذار» را در دست گیرد!
عجب آشفتهبازار سیاسی است که رضا پهلوی هم وارد کارزار بالاتر از قد و قواره خود شده است. البته گردوخاک به پا کردن راستها، مورد تازهای در دنیای پر از جنگ و مشغله سیاسی نیست. دست دراز کردنهای اینوآن از بانیان اصلی وضعیت درهمریخته دنیا و بهخصوص ایران سرِ دراز دارد و هر زمان تَقًی به توقًی میخورد و هر زمان بهظاهر سُنبه یکی کمی پرزور میشود، تقلا عناصر مخربی همچون رضا پهلوی بیشتر میشود. مسابقه برای خوشخدمتی بیشتر و فروش ارزانتر است. برای اینکه پشتگرمیشان به پایین نیست. برای اینکه به قدرت تودهها باور ندارند و چراغراهنمایشان به راست میزند. بیدلیل نیست که بعد از «انتخاب» ترامپ، پیامهای تبریک و شمارش کنتور درخواستها برای تغییر رژیم جمهوری اسلامی بیشتر شده است. مسیح علینژاد [دلقک]، علی کریمی و عبدالله مهتدی نیز ضمن خوشامدگویی و تبریک به ترامپ، به میدان آمدهاند تا مبادا از غافله و از احتمالات آتی عقب بمانند.
17 نوامبر 2024
27 ابان 1403