کوتاه سخنانی از میلاد تا رحلت حضرت محمد«ص»
نصیراحمد –مومند
سدنی – آسترالیا
خدا درانتظار حمد ما نیست محمدچشم براه ثنا نیست
خدامدح آفرین مصطفی بس محمد حامــــد حمد خدا بس
مناجاتی اګرباید بیان کرد به بیتی هم قناعت میتوان کرد
محمدازتومیخواهم خدارا خدایا ازتـــــوعشق مصفی را
آنچه که در باب شخصییت ،زندګی ، مقام ومرتبت ناجی بشریت خاتم النبیین آن یتم جاوید حضرت محمد صلی الله وعلیه وسلم خدمت خوانندګان ګرامی بیان میګرددسطریست از یک کتاب ،کتابی بس حجیم پر بار وقمیت بها وقطره ایست از یک دریا ،دریای زلال وهمیشه جاری وروان او کسی نبود که بتوان بااین اندک شرح و بیان ازشخصیت اوتصویرکاملی بدست داد۰ به بیان سعدی علیه الرحمه :
یتیمی که نا کرده قرآن درست کتب خانه هفت ملت بشست
او«ص» اولین پیامبری است که هیچ شایبه غموض درولادت ،حیات و ممات شان واقع نشده است ۰ اصل ونصبش ازپدر ومادر تا به حضرت ابراهیم به همه عرب وعجم معلوم وروشن است ۰ اولین رسولیکه ماورای کتاب وسنت دینی خود درروشنترین صفحات علم تاریخ نیز والاترین جای ومرتبه را احراز کرده و برعلاوه وظیفه نبوت ورسالت خویش مسوولیت یک معلم مشفق وتوانا را بر بنیاد آیین ومکتب انسان ساز واجتماعی خویش نه تنها برای پیروان وامتش ، بلکه بازکننده ورهکشای نهضت انسانی ،ترقی وتکامل مادی ومعنوی محسوب میشود ودرحقیقت نهضت امروزی بشرخواه دنیا امروزه به آن اعتراف کند یا نی ؛ ازروح نهضت علمی واداری وسیاسی اش سرچشمه ګرفته است ۰بدون شک آنحضرت یک سیاستدان ، عالم وفاضل ،متفکر پزرګ ونستوه بی بدیل بود ۰
آنحضرت صلی الله علیه وسلم روزی دیده به جهان کشود که سیطره جهل ونادانی وخرافات دامنش را ګسترده ، زندګی وعواطف انسانی جایش را به دشمنی وعداوت وکینه توزی ، ظلم وبیعدالتی ګذاشته بود ۰ بربریت ، ناروا ، فساد اخلاقی واجتماعی وبدبختی ها ی ګونه ګون برمردم وجامعه مسلط بود ه وحکومت می کرد۰خون مظلومان وبیچارګان به نا حق ریختانده می شد۰ ظلم وتجاوزوبی انصافی وفساد به اوجش رسیده ومردم راه ګم شده بودودرګودال جهل و وحشت ونادانی افتاده بودند ،موضوع نجات وراه خروج از مصیبت وبلای خانمانسوز وتباه کننده ازحیطه عقل وتوان بشر ی بیرون به نظر می میرسید ۰
از جانب دیګربازارابلیس وابلیس صفتان روزتا روزګرم ترشد ه ومردم را در پنجه های بیرحم وحشت تحت تاثیر وسلطه قرارداده بودندکه انهمه مظالم وفساد و فجایع شراب نوشی و قماربازی ،زنا و تجاوزبرمال ، ناموس وعزت مردم و بیت المال، خونریزی وزنده به ګور کردنها ی دختران وزنان و انواع ظلم وفجایع جز رواج ، مصروفیت و سرګرمی عادی مستکبران وجباران را تشکیل میداد ۰ هر روز وباګذشت زمان انسان وانسانیت رنګ می باخت وجوهرش را از دست میداد، از مسیر اصلی اش منحرف میګردید وروح انسانی هرآن ولحظه نارامتر ومضطرب ترمی شد۰
بلی ! باید اذعان نمودکه « هر جیز انجامی دارد و هر تاریکی هم پایانی ؛ دظلم کاسه نسکوره ده ، او دظالم ډیوه ترسهاره نه بلیږی»۰ برهمین مبنی انجام ګمراهی ومظالم وبدبختی ها نزدیک شده میرفت وموقع وموعد زوال آن فرا میرسید ۰
ای بهارستان اقبال ! ای چمن سیما بیا ! هردوعالم در رکابت میدود تنها بیا !
روز به پایانش تقرب می جست وآفتاب دامن اشعه زرینش را ازقریه ،اطراف واکناف وکوه دشت ودمن آهسته آهسته جمع می نمود وشب لحاف مکدر وتاریکش را درحال ګستردن بود ۰ شب فرا رسید و بستر ش هموار شدمردم به خواب آرام رفتته بود ، خاموشی وسکوت حکم فرما بود؛ نسیم ملایم ومعطر می وزید ، مهتا ب با شعله های نقره فام روی سفیدش زمین را روشنی دلپذیرمی بخشید ؛ ستارګان مانند الماس سیاه در آسمان میدرخشید۰
این شوروهلهله فضا وعالم معنویت بود که با نشر وپخش پیغامهای شاد باش ومبارکی به هرطرف ؛ دنیای مادی را هم به شور ووجدآورده بود؛ درهمین لحظات و دقایق بود آفتاب معنویت ، ناجی ومعلم ورهنمای بزرګ بشریت در یک خانواده فقیر وبی بضاعت چشمش را به جهان باز کرد وآن شخصیت سټرګ قدوم میمون ومبارکش را به عالم دنیا ګذارد «که مولودش می نامند ودر درازای بیشترازهزارو چهارصدسال است که ازان روزتجلیل بعمل می اید وګرامی اش میدارند؛ درست زمانیکه ارواح ناآرام ومضطرب وپریشان انتظار قدومش را میبردند ۰ انس وجن همه برای آزمون وامتحان به میدان کشانیده شدند ۰ خلاصه اینکه دنیا وهمه هستی درخدمت وبرای رحمت اللعالمین آماده وګمارده شده بود۰ با قدوم میمون ومتبرکش آتشکده زردشت خاموش شد، حصار یمن وقلعه کسراازهیبت و صلابت قدومش فرو ریخت وازهم پاشید ۰
« چون محکمی کنګره قصرترا دید ؛غلطید حصار یمن و قلعه کسرا ء»
هرګاه به زندګی وسیرت حضرت رسول خدا محمد مصطفی «ص»مراجعه و دقت نماییم به روشنی درمی یابیم که زندګی پرازتکلیف ،مشکلات ومشقت بار داشتند ،این یتم جاوید درآوان طفولییت وخوردسالی ازمحبت وآغوش پرمهر وعطوفت وشفقت پدرومادربی بهره ومحروم وبه ظاهر یک شبان بودند ،مګر رب العزت مقام ومرتبه بلند وشبانی و رهنمایی انسان را برایشان انعام فرمودند ۰همینګونه حضرت رسول الله «ص» از نعمت سوادهم بی بهره بودند؛ اما رب العا لمین توانایی وشایستګی مقام معلمی ورهنمایی بشریت از ګمراهی وجهل را نثاروانعامش فرمود۰ آنحضرت «ص» به قوانین مزخرف وناقص بشری علم وآګاهی نداشتنتد ،ولی با قانونی مجهز ومفتخر ګردیدندکه بدون شک این قانون تا قیامت مشعل تابان رهنما ورهبر ونجات دهنده وروشن کننده راه عالم وآدم است ۰
ولادت باسعادت رحمت اللعالمین قانونی را با خودهمراه داشت که از پرتو انوارش همه آن جهالت وبدبختی های حاکم نه تنها در جزیره العرب وجامعه مسلمان ها ، بلکه راه را برای رهنمایی ونجات عالم بشریت از خرافات و بی عدالتی ومظالم روشن کرد۰مردم را آګاه نمود و پیروان راه حقیقت را اجازه نداد تابت های کاذب ساخته و پرداخته دست خودرا سجده وپرستش نمایند ۰ زنده به ګور کردن دختران رااجازه ندادو در برابر تمام آن ظلم وبیعدالتی، استبداد وتجاوزمسلط برجامعه اایستادوبا قاطعیت دفاع نمود ۰وهمه را به سوی یکتا پرستیی ، رجوع و پرستش خدای واحد لاشریک ویی مثل ومانند«الله صمد» دعوت نمود ۰
هرګاه بااعتقاد راسخ وحب عالمانه وآګاهانه به این امرتوجه مبذول ګردد که آنحضرت «ص» نه کتب سیر وحکمت ونه هم کتب وآثارګذ شته ګان را میدانستندونه از تجربه کسی آموخته بودند! پس چګونه توانستند که براعراب سرکش وجاهلیت مسلط شده ورام سازند ؟ چطورباتد بیر وفراست برقلوب آنها چیره شده وتوفیق حاصل نمایند تادلهای سخت شا نرا نرم وبدورخویش جمع کنند ۰وتاسرحدی محب ومطیع ګردید ند که دربرابرراه رسول وخالق یکتایش از جان ومال ، زن وفرزندهمه ګذشته، مقاطعه ومقاتله نمایند؟ بدون شک تاثیراعجازواندرز قرآن کلام وپیغام خدای لایزال بی زوال وجزنتیجه فهم ودانش عالی وبلند، فراست وتوانایی علمی و عملی مخلصانه و بیریا ی پیامبربزرګوارازین قانون متبحر کامل وعادلانه آسمانی چیزی دیګر ی نمیتواند تصور یا توجیه شود ۰درجه بلند عقلی وهوشیاری و سجایای عالی اخلاقی رسول کریم «ص» درپیاده سازی اهداف عالی رفاه ورهیابی انسان نقش بسزایش راداشته است ۰
رسول الله مبارک درچنا ن سطح ومرتبه وسیع وبلند اخلاقی قرارداشتند ؛ منافقانیکه در غیاب خصومت میورزیدند، مذمت وبدګویی مبارک را می نمودند ، در پیش روی وحضور مبارکشان به تملق وچاپلوسی می پرداختند ۰وقتی یاران واصحاب مبارکشان میګفتند که : با آن قومی که با شما مقاتله میکنند ، دندان مبارک شما رابه شهادت رسانیده وخون وجود شما را میریزند نفرین ولعنت بفرستید ۰ آنحضرت« باسلاح علم وحلم » پاسخ داده وفرمودند :« من برای این نیامده ومبعوث نګردیده ام که به مردم نفرین ولعنت بګویم ؛ بلکه بعثت من دعا و رحمت است۰۰۰۰» ۰
حضرت پیامبر اسلام محمد مصطفی «ص» شخصیت دارای کرکتر آرام، امین باوقار، متواضع ، بسیار خوش خوی ، با صدق محبت ومهربا ن و راستکار بودند که یکی از عناصربزرګی وکامیابی شان بشمار می آید وازهمینجاست که در قلوب مردم جا ی داشته ودارند ۰
قوی وضعیف ،زورآور ، وناتوان را یک سان وبا یک نظر میدید ندوپیش آمد وبرخورد می نمودند۰ ازضعفا وفقرا بیشتر وزیادتر وارسی بعمل می آوردند۰ازمریضان عیادت میفرمودند،به جنازه اشتراک میورزیدند، مردم را به حسن سلوک و نیکوکاری دعوت وکمک می نمودند ۰ در راه رفع مشکلات فردی واجتماعی با خلوص نیت و صادقانه سعی وتلاش خستګی نا پذیر بخرچ میدادند۰«دین شان ایمان و سر مشق شان قرآن بود » ۰ آنچه که قرآن می خواست ، مبارک هم همان رامیخواست ؛وچیزی که درقرآن نهی شده بود آنرا دوست نداشتندواجازه نمیدادند ۰
روایتی هم در مورد لحظات واپسین رسول الله صلى الله عليه و سلم:
رسول الله صلى الله عليه و سلم قبل از وفات، آخرین کاری که انجام دادند،
حجة الوداع بود که بعد از آن این قول خداوند عزوجل نازل شد [ اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا .. ] المائدة: ٣ :
ابوبکر صدیق هنگامي كه این آیه را شنید گریه کردند به ايشان گفتند : چه چیزي تو را به گریه وا داشت این آیه ای است مانند آیات دیگری که بر رسول الله صلى الله عليه و سلم نازل شده . ایشان گفتند : این آیه خبر وفات پیامبر را در بردارد . و رسول الله صلى الله عليه و سلم از حجة الوداع برگشت … و نه روز قبل از وفات ایشان آخرین آیه از قرآن نازل شد ” [ واتقوا يوما ترجعون فيه الي الله ثم توفي كل نفس ما كسبت وهم لا يظلمون ] البقرة: ٢٨١ و دردهای رسول الله شروع شد ، فرمودند :
می خواهم شهدای احد را زیارت کنم و بطرف شهدای احد رفتند و کنار قبرهای آنان ایستاد و فرمود : السلام علیکم ای شهیدان احد ، شما پیشی گرفتید و ما هم انشاء الله به شما می پیوندیم ، من هم انشاء الله به شما ملحق می شوم . و در اثناء برگشت از زیارت شهدای احد رسول الله صلى الله عليه و سلم اشک ریختند صحابه گفتند : ای رسول خدا چه چیزی شما را به گریه واداشت ؟ فرمودند : مشتاق برادرانم گشته ام ، گفتند : مگر ما برادرانت نیستیم ؟ فرمودند : نه شما یاران من هستید ، اما برادرانم کسانی هستند که بعد از من می آیند ودر حالی که مرا ندیده اند به من ایمان می آورند . و رسول الله صلى الله عليه و سلم از احد برگشتند ، سه روز قبل از وفات رسول الله صلى الله عليه و سلم بیماری وی سخت تر شد و آنروز در خانه ام المومنین میمونه بودند ، فرمودند : همسرانم را جمع کنید ، همسرانش جمع شدند پیامبر فرمودند : آیا به من اجازه می دهید دوران بیماریم را در خانه عایشه باشم ؟ گفتند : بله ، خواست که بلند شود اما نتوانستند ، علی بن ابی طالب و فضل بن عباس آمدند و ایشان را از خانه ام المومنین میمونه به خانه ام المومنین عایشه همراهی کردند و صحابه برای اولین بار پیامبر را در این حالت می دیدند. مسجد پر شده بود از جمعیت ، صحابه با حرص سوال میکردند که رسول الله را چه شده است رسول الله را چه شده است و به مسجد هجوم آورده بودند. پیامبر زیاد عرق کرده بودند , عایشه رضی الله عنها می گوید: تا بحال در زندگی ام ندیده بودم کسی به این شکل عرق از او سرازیر شود . و دست پیامبر را گرفته بودم و صورتش را با آن پاک می کردم چون دست پیامبر لطیف تر از دست من بود . و شنیدم که پیامبر می گفتند لا اله الا الله ، مرگ سکرات دارد . عایشه رضی الله عنها می گوید : بخاطر ترس بر رسول الله سر و صدا در مسجد زیاد شده بود ، رسول الله فرمودند: سر و صدا بخاطر چیست ؟ گفتند : یا رسول الله ، مردم بر حال شما می ترسند. فرمود : مرا به نزد آنها ببرید . خواست بایستد اما نتوانست ، هفت مشت آب بر ایشان ریختند تا به هوش آمد . بعد از آن پیامبر را بردند ، پیامبر بر منبر رفت و این آخرین خطبه و آخرین کلمات ایشان بود پیامبر فرمود : ای مردم مثل اینکه شما بر من می ترسید ، گفتند بله ای رسول الله فرمود ای مردم وعده شما با من در این دنیا نیست بلکه موعد شما با من در کنار حوض است به الله قسم گویا که از همین جا حوض را می بینم. ای مردم به الله قسم از فقر بر شما نمی ترسم بلکه از این می ترسم که بر دنیا با یکدیگر رقابت کنید همانطور که گذشتگان شما بر سر آن با یکدیگر رقابت کردند و شما را هلاک کند همانطور که آنهارا هلاک ساخت …سپس فرمود ای مردم الله الله فی الصلاة ، الله الله فی الصلاة به این معنی که شما را به الله قسم می دهم که بر نمازتان محافظت کنید و به استمرار تکرار می کردند سپس فرمود ای مردم ، الله بنده ای را بین دنیا و آنچه نزد الله است مختار نمود و او آنچه نزد الله است را انتخاب کرد ، هیچ کس منظور پیامبر را نفهمید ، و منظور پیامبر خود ایشان بود ، ابوبکر تنها کسی بود که متوجه منظور رسول الله صلى الله عليه و سلم شد و گريه كنان ایستاد ، حرف پیامبر را قطع نمود و گفت : پدرانمان فدایت ، مادرانمان فدایت ، فرزندانمان فدایت ، همسرانمان به فدایت ، دارائی هایمان به فدایت ، و به استمرار تکرار می کرد . مردم با تعجب به ابوبکر نگاه کردند که چگونه حرف پیامبر را قطع کرد ، پیامبر از ابوبکر دفاع نمود و گفتند: ای مردم ابوبکر را رها سازید هیچ یک از شما فضل و خوبي نداشته مگر اينكه جبران شده ، بجز ابوبکر که نتوانسته ام خوبي هاي او را جبران کنم ، و جبران خوبي هاي او را به الله عز وجل واگذار نموده ام همه ی دروازه های مسجد بسته می شود مگر دروازه ابوبکر که برای همیشه باز خواهد ماند …و در آخر قبل از پایین آمدن از منبر پیامبر برای مسلمانان دعا نمود و این از آخرین دعاهای پیامبر قبل از وفاتش می باشد ، فرمود : الله شما را پناه دهد ، الله شما را حفظ نماید، الله شما را یاری رساند، الله ثابت قدمتان گرداند ، الله شما را موید سازد .. وآخر ین جمله ای كه پیامبراز روی منبر خود به امت خطاب نمود این بود ، اي مردم سلام مرا به امتم ، به آنهایی که تا قیامت از من پیروی می کنند، برسانید. و دوباره ایشان را به خانه شان حمل کردند . و در آن وقت عبدالرحمن بن ابوبکر در حالی که مسواک دستش بود بر پیامبر وارد شد، پیامبر به مسواک خیره شد اما از شدت بیماریش نتوانست آنرا طلب کند ، عایشه رضی الله عنها از نگاه پیامبر فهمید و مسواک را از برادر خود عبدالرحمن گرفت و در دهان پیامبر گذاشت اما پیامبر نتوانست از مسواک استفاده کند ، عایشه مسواک را از پیامبر گرفت و برای اینکه مسواک نرم شود ، آنرا با دهانش نرم نمود و دوباره به پیامبر برگرداند ، عایشه گفت : آخرین چیزی که وارد دهان پیامبر شد آب دهان من بود ، و این از فضل الله بود که قبل از وفاتش بین آب دهان من و آب دهان پیامبر جمع نمود . عایشه رضی الله عنها می گوید : سپس فاطمه دختر پیامبر وارد شد زمانیکه آمدند دید پیامبر نمی تواند بلند شود ، گریه نمود برای اینکه هر وقت که فاطمه نزد پدرش می آمد پیامبر پیشانیش را می بوسید . پیامبر فرمود ای فاطمه به من نزدیک شو ( پیامبر در گوشش زمزمه نمود ، فاطمه بیشتر گریه کرد . پیامبر گفت : به من نزدیک شو ، دوباره در گوشش زمزمه نمود ، بعد از آن فاطمه خندید. ) بعد از وفات پیامبر از فاطمه پرسیدم پیامبر چه گفت :گفت : بار اول گفت : ای فاطمه من امشب می میرم و من گریه کردم وقتی دید گریه می کنم گفت : ( ای فاطمه تو اولین کس از خانواده ام هستی که به من می پیوندی ، و من خندیدم ). عایشه می گوید : و پیامبر فرمود ند: ( از اتاق خارج شوید ) و بعد گفتند : ای عایشه به من نزدیک شو ، پیامبر بر سینه همسرش خوابید ، و دستش را به طرف آسمان بالا برد و می گفت : بلکه رفیق أعلی را می خواهم ، بلکه رفیق اعلی را می خواهم ، عایشه می گوید : فهمیدم که به او اختیار داده شده … جبریل علیه السلام بر پیامبر وارد شده و گفت : ای رسول الله ملک الموت پشت در است اجازه دخول می خواهد و تا به حال برای دخول از هیچ کس اجازه نخواسته . پیامبر گفتند : به او اجازه بده ای جبرییل ، ملک الموت بر پیامبر وارد شد و گفت : سلام علیکم یا رسول الله ، الله مرا فرستاده تا تو را مخیر کنم بین باقی ماندن در دنیا و پیوستن به پروردگار . پیامبر فرمود : بلکه رفیق أعلی را می خواهم ، بلکه رفیق اعلی را می خواهم . آنگاه ملک الموت بالای سر پیامبر ایستاد و گفت : ای روح پاکیزه ، روح محمد بن عبدالله ،خارج شو بسوی جنت الله و پروردگار راضی است و خشمگین نمی باشد . عایشه می گوید : دست پیامبر افتاد و سرش بر روی سینه ام سنگینی کرد ، فهمیدم که ایشان وفات نمودند … نفهمیدم چکار کنم ، کاری نمی توانستم بکنم غیر از اینکه از اتاقم خارج شوم . دری که به طرف مردان در مسجد بسته بود را گشودم و گفتم رسول الله وفات نمود ، رسول الله وفات نمود . می گوید : صدای گریه در مسجد پیچید . و این همان علی بن ابی طالب بود که نشست و عثمان بن عفان مانند بچه ها دست راست و چپ خود را می گرفت و عمر بن خطاب شمشیرش را بالا می برد و می گفت هر کس بگوید پیامبر فوت نموده سرش را قطع می کنم ، او مانند موسی به ملاقات پروردگارش رفته و بر خواهد گشت و کسی که بگوید او مرده او را می کشم . اما محکم ترین مردم ابوبکر رضي الله عنه بود ، او بر پیامبر وارد شد و او را در آغوش کشید و گفت : وآآآ خليلاه وآآآ صفياه ، وآآآ حبيباه ، وآآآ نبياه . و پیامبر را بوسید و گفت: در حیاتت چه خوش بو بودی و همچنین بعد از وفاتت هم معطر و خوش بو هستی . سپس خارج شد در حالیکه می گفت : کسیکه محمد را عبادت می کرد ، همانا محمد وفات نمود و کسیکه الله را عبادت می کرد ، همانا الله زنده است و نمی میرد …
و عمر بن خطاب در حالیکه شمشیر از دستش افتاده بود می گفت : فهمیدم که او وفات نموده است … و می گوید : بیرون رفتم و دنبال جایی می گشتم که بشینم و تنهایی گریه کنم …….
و پیامبر دفن می شد و فاطمه علیها السلام می گفت : چگونه راضی می شوید خاک را بر چهره پیامبر بریزید … و ایستاده بود و برای پیامبر دعا می نمود و می گفت : پدرم دعوت پروردگارش را لبیک گفته و جایش بهشت است ، بالاترین قسمت بهشت جنت الفردوس مکان اوست .
ای هوشيار، بعد از آخرین توصیه هایی که پیامبر برای تو داشته باز هم به زندگیت ، همینطور که هست ادامه می دهی ؟؟
نمی دانم چه خواهی کرد تا بتوانی در برابر امتحان و آزمایشهای الهی دوام بیاوری ..
در خاتمه می خواهم بعرض برسانم وقتی مسلمانان ازچینین مشعل تابناک ومشعل دار راه روشن وسعادت بر خوردار و به ارث ګرفته اند ضرورت است و از وجایب انسانی واسلامی اش بشمار میآید تا با استفاده ازروشنی قانون ابدی وکامل آسمانی و سیرت رسول خدا محمد مصطفی از نواهی ومنهیات وبی عدالتی مظالم وګمراهی نه تنها احترازنماید بلکه ماموریت ورسالت دارد منحیث یک يبرو ومطیع مخلص قانون آسمانی و رهبنما وآموزګار توانا ځاتم النیین ، شفیع المذنبین وامام رسل در راه جلوګیری پخش ونشرګمراهی و نجات و پاک سازی فرد وجامعه از هیچګونه بذل مساعی دریغ نورزیده ، دین ورسالت اخروی و دنیایی را ادا وموجبات کسب رضاوخوشنودی خداورسولش را فراهم نماید وپایان سخن :
ما که تو را ندیدیم
نام خوشت شنیدیم
دین تو برگزیدیم
یا مصطفی محمد
آن محمد که احمدش خوانند
نو رچشم دو عا لمش خوانند
محمد بشر لا
کل بشر
بل هو کل یعقود بین الحجر
محمد
پرچم سفید
محمد
پرچم صلح
صفا
محمد
پرچم انسانیت
بهدستش
بود
میلاد پیامبر سترگ ما محمد (ص) مبارک و خجسته باد.
از مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی:
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزهت را رافعم
بیش و کمکن را ز قرآن مانعم
من ترا اندر دو عالم حافظم
طاعنان را از حدیثت رافضم
کس نتاند بیش و کم کردن درو
تو به از من حافظی دیگر مجو
رونقت را روز روز افزون کنم
نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
نام تو از ترس پنهان میگوند
چون نماز آرند پنهان میشوند