در توده آتش انقلاب روس ـ بخش دوم
بخش یازدهم از کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand»
در برابر افزایش خطرات، تودهها به قله قهرمانی صعود میکنند. باور انقلابی معجزه میآفریند. ارتش سرخ با تسخیر کازان و سیمبیرسک، شهر زادگاه لنین به سوءقصدی که نزدیک بود انقلاب را از سازماندهش محروم سازد، پاسخ میدهد. چکسلواکها و گاردهای سفید، بهطرف سیبری رانده شدند، کراسنوف از تساریتسین به فراسوی رود دن رانده میشود. در اورال، در منطقه کوبان (جنوب روسیه) پارتیزانهای کمونیست شاهکارهایی میآفرینند که وارد افسانهها شده است؛ ارتش را قطعه قطعه میکنند وبا یورشهای خود، قلههایی که بر سر هر یک توپهای دشمن قرار داشت، فتح میکنند.
به کمک یک اراده اندیشیده شده، یک آمادگی روشمند، توانستند شورش پتروگراد را که تاریخش از پیش مشخص شده بود با سرعت و با حداقل کشته و زخمی به ثمر رسانند. در مسکو، این شرایط بود که باعث ایجاد خیزش شد. هیچ نقشهای از پیش آماده نشده بود. خودجوشی تودهها بر سازماندهی غلبه کرد؛ به کمبود تسلیحات برخوردند. نبود فرماندهی واحد حس میشد. در حالی که انقلابیون پتروگراد بخش پیشبینی نشده را به حداقل میرساندند، انقلابیون مسکو مجبور به برخورد فیالبداهه با شرایط شده بودند. بههمین دلیل، سفیدها به انقلابیون کشته و زخمی بسیاری را تحمیل کردند.
فقط در روز ۲۴ اکتبر بود که شورای شهر مسکو تصمیم به تشکیل گارد سرخ گرفت؛ و در فردای آن روز بود که یک کمیته انقلابی نظامی تشکیل شد. دومای شهر که دارای یک رئیس سوسیالیست انقلابی بود یک کمیته نجات عمومی را در مقابل آن قرار داد که دانشجویان را مسلح میکرد. نبرد خیابانی روز ۲۷ اکتبر بهمحض این که از رویدادهای پتروگراد مطلع شدند، آغاز شد و ۶ روز با فراز و نشیب مختلف به درازا کشید.
یونکرها (دانشجویان دانشکده نظامی) در ابتدا به موفقیتهایی نائل میشوند، ایستگاههای قطار، کارخانه برق، مرکز تلفن و کرملین را در اختیار میگیرند. آنها مدافعان این مراکز و کارگران اسلحهسازی را قتلعام میکنند. در حومهها، کارگران بسیج میشوند مرکز شهر را محاصره میکنند و چون به اندازه کافی مسلح نبودند، فقط با فداکاری و دادن تلفات سنگین میتوانند پیشرفت کنند.
شهامت، شور و اشتیاق و ابتکار فعالان، جایگزین نبود سازماندهی میشود. اینسا رابط بین کمیته انقلابی نظامی، که مقر خود را در ایستگاه تورسکایا تعیین کرده بود، و شورا و همچنین بین کمیتههای مختلف متشکل از فرماندهیها شده بود. او ماموریتهای خطرآفرینی را انجام میدهد و مقرهای کمکرسانی را بازدید میکند … در خیابانهای تاریک، که اینجا و آنجا توسط نور زردفام فانوسی روشن شده است، زیر باران یخزده، در حالی که تیربارها به ترق و تروق کردن خود ادامه میدادند و توپها میغریدند، اینسا در امتداد خانههای تخریب شده گام برمیدارد، بر روی ناهمواریهای زمین، تکهپارههای دیوارها، سنگریزهها سکندری میخورد و پایش به جسدی میخورد …
یونکرها، هر جا که پیروز میشوند به قتلعام رقبای خلع سلاح شده خود میپردازند. آنها دستگیر میکنند، بهخاطر یک کلمه یا لو دادن کسی، یا چون یک چهره را نمیپسندند، او را تیرباران مینمایند. به اسرا رحم نمیکنند.
ضدانقلاب، هر فرد شورشی را بهعنوان کسی به حساب میآورد که باید اعدام شود. ضدانقلاب میخواهد شورش کارگری را در خون غرق کند و از همان لحظه به وحشتآفرینی روی میآورد. انقلاب پیروز، عمل مقابله به مثل انجام نمیدهد. روز ۲ نوامبر، پس از تسلیم شدن سفیدها، کمیته انقلابی نظامی آنها را زنده میگذارد و آزادیشان را به آنان باز میگرداند. این گذشتها برای مدافعان خلق قربانیان جدیدی بهبار میآورد: یونکرهای مسکو، توطئهها و خیزشهای جدیدی میآفرینند، به ژنرالهای آشوبطلب میپیوندند، جنگ نابودکننده خود را با سرخها در تمام جبهههای جنگ داخلی ادامه میدهند.
بلافاصله پس از پیروزی، شورای مسکو باید به مشکلات حلنشدنی بپردازد، نیازهای فوری یک شهر بزرگی مانند مسکو را که صدمات جنگ و نبردهای خیابانی، مختل شدن ترابری، قحطی … را تجربه کرده است، تأمین کند. باید برای کارگران کار بیافریند، برای مردم و سربازان مایحتاج روزانه را تأمین کند؛ خدمات شهرداریها و ادارات دولتی را تضمین کند بدون درنظر گرفتن رفتار کارمندان مخاصمی که به اعتصاب روی میآورند. باید همچنین رقیب (افسران، سرمایهداران، نمایندگان حرفههای آزاد، کارمندان دولت، خرده بورژواها) را که نهادهای نوین را تحریم میکنند و دائم در حال دسیسهچینی هستند، مهار کرد. این جهشهای دنیای کهن که مرگش را نمیپذیرد، برای روسیه مصیبتهای بیشماری را بههمراه میآورد.
چند هفته پس از به قدرت رسیدن طبقه کارگر، کمیته اجرایی حزب سوسیالیست انقلابی، کنگره شورای دهاقین استان مسکو را برگزار میکند. در میان نمایندگان شمار زیادی از طرفداران اقلیت بلشویک وجود دارد. اینسا، بهنام آنها آنچه که انقلاب اکتبر برای تودههای روستاها آورده است یادآوری میکند، تأکید مینماید که فقط یک حزب با بزرگ مالکان مبارزه کرده و ائتلاف پرولتاریا و دهقانان تنگدست را به انجام رسانده است و آرمانهای دهقان متوسط را برآورده است. او سوسیالیستهای انقلابی را متهم به همدستی با بورژوازی میکند و موفق میشود که اغلب نمایندهها را متقاعد کند سالن کنگره را ترک گویند.
کنگره شورای کارگران و دهقانان ایالت مسکو که در آغاز سال ۱۹۱۸ برگزار میشود، اینسا را به ریاست کنگره بر میگزیند. نبردی که بین منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی با بلشویکها در جریان بود با پیروزی کوبنده بلشویکها پایان میپذیرد و اینسا به عضویت کمیته اجرایی شورای مسکو برگزیده میشود.
با وجود این، پس از انقلاب اکتبر، عناصری که در موقعیتهای گوناگون سیاست لنین را در بطن حزب مورد انتقاد قرار داده بودند، شک و تردید خود را نسبت به پرولتاریای روس ابراز میدارند و آن را قادر به حفظ قدرت ارزیابی نمیکنند. گاهی میخواهند مخالفان بلشویکها را که خلع سلاح نشده بودند وارد دولت کنند و گاهی هم بهنام «اصول ناب»، مذاکرات صلح «برست ـ لیتوفسک» (۶۰ ـ م) را محکوم میکردند؛ و برای ادامه دادن جنگ، بر ضد لنین برمیخاستند. آنها به این ترتیب جمهوری جوان شوراها را که هنوز ارتشی در اختیار نداشت، زیر ضربات امپریالیسم آلمان قرار میدادند.
«کمونیستهای چپ» در آن زمان تأثیر غالبی در مسکو دارند. اینسا نیز چند روزی تحت تأثیر آنان قرار میگیرد. ولی بهسرعت بهخود میآید. تفکری ژرف و ردوبدل کردن تأملاتی چند با لنین او را متقاعد میسازد که یکبار دیگر به درستی سیاستی که فداکاریهای زودگذر را برای حفظ آینده در پیشِ رو میگذارد، پی ببرد. و هنگامی که «کمونیستهای چپ» تا آنجا پیش میروند که حذف قدرت شوراها را «بهسود انقلاب بینالمللی» توصیه میکنند، اینسا فقط میتواند لنین را تأیید کند که این قطعنامه را «عجیب و غریب و هولناک» ارزیابی میکرد.
هنوز از تشکیل دولت شوراها چیزی نگذشته بود که با سرعت تمام بهسوی سوسیالیسم روی آورد. شکست در جنگ، دست گذاشتن آلمانیها بر روی مناطق عظیمی از روسیه، فروپاشی اقتصادی، نبود ذغال، گندم، وسائل حمل و نقل، مواد اولیه، خرابکاری طبقات برکنار شده و مقاومت دیوانهوارشان کشور را در یک بدبختی و درماندگی توصیفناپذیر، فرو میبرد. صنعت که بنیاد سوسیالیسم است در برابر فلج کارخانهها قرار گرفته بود. حزب که به تودههای مردم ابزار تولید را پس داده بود، از زحمتکشان میخواست انضباط نوین را آزادانه بپذیرند. در روستاها حزب از دهاقین تنگدست در مقابل کولاکها (۶۱ ـ م) که گندم را انبار میکردند و از فروختن آن به بهای تعیین شده سر باز میزدند، دفاع میکرد. آنها میخواستند دولت را مجبور به پایان دادن اقدامات سوسیالیستی کنند.
با کمبود فرآوردهها برای نیازهای اولیه مواجه بودند و کارشناسان مجرب سوسیالیسم کم داشتند. فوجی از زنان و مردان قهرمان شور و هیجان، سرسختی و هوشمندی تحسینبرانگیز خود را بهکار میبرند. آنان باید پاسخگوی همه چیز باشند، به همه کار برسند، در مقابل همه چیز بایستند.
از این پس، زندگی اینسا، تفکراتش، کارهایش با انقلاب عجین شده است و او در تمام زمینهها به آن خدمت میکند؛ در نهادهای دولتی و همچنین در حزب.
بدون آن که اجازه دهد که تعدد وظایفش او را از انجام آنها بازدارد، اینسا تمام هم خود را برای گستردهترین اقدامات بهکار میبرد، به مدیریت امور دولتی، به سازماندهی تولیدات (او رئیس شورای اقتصادی ایالت مسکو بود) میرسید و تبلیغات در میان تودهها و بهویژه در میان زنان را هدایت میکرد. کمیته اجرایی ایالت مسکو او را در دبیرخانه وارد میکند و کمی بعد او در کمیته مرکزی حزب انتخاب میشود. کار در پیشِ رو عظیم است و نبود امکانات بیش از اندازه. باید با یک انرژی صدبرابرشده کمبودهای مرگآفرین را جبران کرد. اینسا به آن دسته از فرهیختگانی تعلق دارد که با توانها و فداکاریهایش پیروزی انقلاب را تضمین میکرد.
لنین به او آموخته بود که باید پیش از هر چیز با تودهها در تماس بود و آنها را متقاعد نمود. بلشویکها برای این که تودهها را با اندیشههای خود همراه سازند، از روزنامه، بروشور، تراکت و بهویژه از گفتار استفاده میکردند. صعود اینسا به مقامهای رهبری، پیوندهایی که او با تودهها داشت، سست نکرد. در پی ابتکار اینسا، از همان سال ۱۹۱۷، یک کمیسیون برای کار در میان زنان در کنار کمیته مرکزی بهوجود آمد : اینسا گرداننده آن میشود ولی زنان کارگر مسکو را فراموش نمیکند. برایشان مرتب جلسه میگذارد و هفتهای یکبار برایشان در میتینگها سخن میگوید. مانند گذشتهها، استثمارشدگان لفورتوو، تودههای انقلابی که تحت تأثیر شعلههای آتشین، منطق، سادگی او قرار میگرفتند، با شجاعت بیشتری کمبودها و درد و رنج را تحمل میکردند و با گامهای استوارتری بهسوی آیندهای سعادتمند که اینسا برایشان برمیشمرد، حرکت میکردند.
۱۱ مارس ۱۹۱۸، دولت کمیسرهای خلقی، پتروگراد را بهسوی مسکو ترک میگوید. بنابراین اینسا میتواند در هر لحظه به لنین نزدیک شود؛ ولی او آنگونهای که دیگرانی که کمتر از او حق دارند رفتار میکنند، از مزاحمت برای لنین خودداری میکند. او هرگز چیزی از لنین نمیخواهد. هرگز از وجود روابط شخصیاش برای بهدست آوردن کوچکترین امتیاز استفاده نمیکند.
مهلتی که پس از پیمان صلح برست لیتوفسک بهدست آمده بود، سه یا چهار ماه بیشتر به طول نیانجامید. شوراها در سال ۱۹۱۸ و سال ۱۹۱۹ میروند که غمانگیزترین سالهای جنگ و قحطی را بگذرانند: در چندین موقعیت، بهنظر میرسد که آنها در شرف سقوط کردن هستند.
به محض این که بلشویکها دیکتاتوری پرولتاریا را اعلام میکنند، میبینند که تمام دنیا علیه آنان متحد میشوند.
در داخل، طرفداران تزاریسم و دولت موقت، سوسیالیستهای انقلابی، منشویکها. در خارج، نیروهای بههم پیوسته امپریالیسم، از یک سو اتریش و آلمان و از سوی دیگر فرانسه، انگلستان، ژاپن، ایالات متحده و دیگران (۶۲ ـ م). دولتهای امپریالیستی در عینحالی که با یکدیگر میجنگیدند، هنگامی که باید دشمن مشترکشان ـ سوسیالیسم ـ را نابود کنند، یک آتشبس موقت تلویحی را میپذیرند.
ضدانقلاب روس که هر از چندگاهی چهره یک ژنرال یا یک دریاسالار تزاریست را بهخود میگرفت و گاهی نیز با لباس مبدل گردهمآیی یک نمایندگی که توسط سوسیالیستها انقلابی هدایت میشد، کمک امپریالیسم بیگانه را میجست و از او اطاعت میکرد. آلمان دست روی انبار عظیم گندم اوکرائین میگذارد. ژاپنیها ولادیوستوک و استان ساحلی را اشغال مینمایند. در اواخر ماه مه، ۵۰ هزار زندانی چکسلواک که در راه خاور دور بودند با تحریکات نمایندههای ائتلاف و با پشتیبانی کولاکها شورش میکنند و منطقه بزرگی را که از ولگا تا سیبری شرقی گسترده میشد، اشغال میکنند. ارتشهای فرانسه و بریتانیا در مورمانسک و آرخانگلسک سرباز پیاده میکنند. در آنجا حکومتهای ضدبلشویک برپا میکنند و از آنها حمایت مینمایند. دستههای غارتگر، کل مناطق را به تاراج میبرند و اهالی آنها را از دم شمشیر میگذرانند. روسای نظامی قزاقها آنها را گول میزنند، دولتهای ضدانقلاب برپا میسازند که چند ماه بیشتر دوام نمیآورند؛ اشرافزادههای دهقانی که امتیازهای خود را از دست داده بودند، دهاقینی که وابسته به زمینهای خصوصی بودند، تحت نظارت افسران تزاریست پیشین مسلح میشوند و در روستاها باعث طغیان میشوند.
در تابستان ۱۹۱۸ جنگ طبقاتی با مداخله بیگانگان به اوج خود میرسد. در شمال، ائتلافیون؛ آلمانیها، از خلیج فنلاند تا دریای آزوف. رود دن و کوبان تحت تسلط کراسنف و آلکسیف، گرجستان منشویکی استقلال خود را اعلام میدارد. چکسلواکها ولگا، دوتف را در جنوب اورال در اختیار میگیرند. جمهوری شوراها به دوک نشین سابق مسکو در سده پانزدهم کاهش مییابد. در روی این سرزمین هم که به صورت تنگاتنگی تحت محاصره قرار داشت، سفیدها دائم به توطئه و شورش برمیخیزند. روز ۶ ژوئیه، در حالی که ساوینکف به کمک لوکهارت رئیس ماموریت بریتانیا خیزش ایاروسلاف را سازمان میدهند، دو تروریست، میرباخ، سفیر آلمان را به قتل میرسانند: این علامت لازم برای آغاز شورش سوسیالیستهای انقلابی چپ در مسکو بود … سفرای فرانسه و ایالات متحده جنگ داخلی را تغذیه میکنند. یک جاسوس انگلیسی به نام سیدنی ریله پیشنهاد چیدن توطئهای میکند که بنابر آن، چون قرار بود که در روز ۲۸ اوت سران دولت شوراها در تئاتر بزرگ مسکو گردهم آیند، آنها را دستگیر و به قتل برساند.
در مناطق شهری، که با کمبود مواد اولیه و سوخت روبهرو بودند و بهترین مدافعان آن، کارگران برای جنگ کارخانهها را ترک گفته بودند، کارخانهها یکی پس از دیگری متوقف میشدند. قطارها دیگر تقریباً حرکت نمیکردند. کارگران مسکو و پتروگراد در ماه اوت روزی فقط ۵۰ گرم نان در روز دریافت میکنند. تخم مرغ و شاه ماهی که در ماه ژوئیه جزو جیره آنان بود، حذف شد. روستاها علیه شهرها برخاسته بودند و از دادن فرآوردههای خود در مقابل اسکناس که دیگر هیچ ارزشی نداشت، خودداری میکردند. مبادلهها فقط از طریق تعویض اجناس صورت میگیرد. ناامنی به میزانی است که در روز روشن، سارقین رهگذران را لخت میکردند.
در برابر این فجایع روزانه، پرولتاریا و حزب بلشویک تکیهگاه خود را از دست نمیدهند. بهنظر میآید در برابر زیاد بودن بدبختیهایشان، نیرویی به میزان نبردی که به آنها تحمیل شده، بیابند.
تهدیدهایی که در بالای سر جمهوری آویزان است: جنگ، سوءقصدها، قحطی، هرج و مرجهای محلی، خرابکاری، کمبود حمل و نقل، تورم، فلج اقتصادی، دسیسهها، ترور سفید، نیاز به توسل به روشهای دیکتاتوری، بسیج تمام نیروها، نابود کردن بیرحمانه تلاشهای ضدانقلابی را طلب میکرد. قدرت شوراها یک رشته اقدامات اجباری را وضع میکند، گندم را انحصاری مینماید، مازاد مواد غذایی را در روستاها در اختیار میگیرد و کار برای تمام طبقات اجتماعی را اجباری میکند.
سرزمینی که توسط شوراها کنترل میشود یک قلعه محاصره شده است که دفاع از آن یک انضباط پولادین، یک جیرهبندی عمومی و برقراری «کمونیسم جنگی» را طلب میکند. دشمن تلاش میکند در محل و بر سر انقلاب بکوبد : روز۳۰ اوت، اوریتسکی (۶۳ ـ م) را در پتروگراد به قتل میرسانند و لنین را در مسکو در حالی که برای کارگران کارخانه میکلسن سخنرانی میکرد، بهشدت زخمی مینمایند (۶۴ ـ م). در برابر افزایش خطرات، تودهها به قله قهرمانی صعود میکنند. باور انقلابی معجزه میآفریند. ارتش سرخ با تسخیر کازان و سیمبیرسک، شهر زادگاه لنین به سوءقصدی که نزدیک بود انقلاب را از سازماندهش محروم سازد، پاسخ میدهد. چکسلواکها و گاردهای سفید، بهطرف سیبری رانده شدند، کراسنوف از تساریتسین به فراسوی رود دن رانده میشود. در اورال، در منطقه کوبان (جنوب روسیه) پارتیزانهای کمونیست شاهکارهایی میآفرینند که وارد افسانهها شده است؛ ارتش را قطعه قطعه میکنند وبا یورشهای خود، قلههایی که بر سر هر یک توپهای دشمن قرار داشت، فتح میکنند.
منصبهای مختلفی که اینسا در دستگاه دولتی و در حزب اشغال میکرد، مشغولیتهای ذهنی که از آنها نشأت میگرفت، او را از فعالیتهایش در زمنیه بینالمللی باز نمیداشت. او را به یاد اقامتش در پاریس و کارزارش بر ضد جنگ میانداخت. چه شرمی، چه غمی! امپریالیسم از فرانسه که زمانی ژاکوبینی بود، که با پادشاهان متحد شده میجنگید و آزادی را برای خلقها به ارمغان آورده بود، شوالیه ضدانقلاب ساخته بود. این در پاریس است که وارثان پیتها و بورکها دسیسه میچینند. کلمانسو که پیشترها خود را «نخستین پاسبان» فرانسه مینامید آیا به ژاندارم اروپا تبدیل گشته است؟
فردا بدون هیچ شکی صدای نیرومند خلق فرانسه برخواهد خاست که بر سر سیاستمداران و ژنرالهای مداخلهگر فریاد بزند: «دستها از روسیه شوروی کوتاه»! فردا یک جنبش نیرومند خلقی بهوجود خواهد آمد که به عقبنشینی امپریالیسم خواهد انجامید. فردا یک حزب کمونیست در فرانسه تشکیل خواهد شد که به سنتهای انقلابی کشور وفادار و آکنده از اندیشه لنین خواهد بود. ولی امروز، آیا نمیباید که در مسکو اراده خلق فرانسه توسط فرانسویانی که در روسیه ساکنند، بیان شود؟ نمیباید یک گروه که به نخستین هسته حزب کمونیست فرانسه میماند، تشکیل شود؟
در برنامه امپریالیستها پیاده کردن قوای نظامی جدید در روسیه، تهاجم و اشغال سرزمیناش پیشبینی شده است. نظامیانی که علیه روسها فرستاده میشوند بههمان سرعت درک خواهند نمود که در برابرشان و در کنار سربازان سرخ، هموطنانی خواهند یافت که قادر خواهند بود به زبان خودشان سمتوسوی رویدادها و دلایل نبرد را توضیح دهند.
در مسکو آموزگارانی زندگی میکنند که مانند عمه اینسا در زمان قدیم، از طرف خانوادههای بورژوا دعوت شدهاند تا به فرزندانشان زبان فرانسه درس بدهند؛ مهندسان و کارگران متخصص که برای نصب ماشین آلات آمده بودند؛ افسران و سربازان در ماموریتهای نظامی؛ کارمندان سفارت فرانسه؛ افرادی بدون داشتن ملیتی ویژه فقط بهعلت این که سالهای زیادی در پاریس زندگی کردهاند، خود را فرانسوی حس میکنند.
در اوائل ۱۹۱۸ یک کلوب انترناسیونال سوم بهوجود میآید که محلی برای دیدار رفقای انگلیسی و فرانسوی بود. اینسا در آنجا سخنرانی مینماید. ژان لابورب، یک معلم سر خانه نیز بدانجا میرود. او از خیلی وقت پیش در روسیه زندگی میکند و در انقلاب ۱۹۰۵ شرکت کرده است. او که از همان سال در حزب بلشویک نامنویسی کرده بود، گرداننده گروه کمونیست فرانسوی در مسکو میشود.
روز ۳۰ اوت ۱۹۱۸، یعنی روز سوءقصد به جان لنین، ایزوستیا نشست برای تشکیل گروه کمونیست انگلیسی ـ فرانسوی را اعلام میدارد. نشست نامبرده روز ۴ سپتامبر تشکیل میشود. با حداکثر آراء، شرکت کنندگان تصمیم به جدایی فرانسویان و بریتانیاییها میگیرند. ژان لابورب، دبیر نشست در صورت جلسه نشست چنین مینویسد: «رفیق اَرمان به کمیته سازمانده پیشنهاد میکند که تبلیغات فعالانهای در بین کارگران فرانسوی که در مسکو هستند آغاز شود … پس از رأیگیری تصمیم گرفته شد که فراخوانی خطاب به کارگران فرانسوی مقیم مسکو و حومه نوشته شود.»
در نظر گرفته میشود که هفتهنامهای منتشر کنند: کمیته تحریریه شامل اینسا اَرمان، ابنهولتز، ژان لابورب و باربری، پسر تیخمنف میشود. در نشست روز ۶ سپتامبر، عنوان هفتهنامه را «انقلاب سوسیالیستی» انتخاب میکنند. تیراژ آن ۱۰ هزار نسخه است و برنامه حزب کمونیست روس را میپذیرد. باید کارگران فرانسه، بلژیک و سوئیس را درباره انقلاب روسیه آگاه کند؛ هفتهنامه را بهدست سربازان فرانسوی که در جبهههای روسیه هستند، برسانند. کارگران فرانسوی، بلژیکی و سوئیسی که مقیم روسیه هستند، سازماندهی شوند (۵۶). نخستین شماره هفتهنامه روز ۲۸ اکتبر ۱۹۱۸ منتشر میشود. ولی نام نشریه تغییر یافته و «انترناسیونال سوم» نامگذاری شده است.
در آغاز، گروه کمونیست فرانسوی تقریباً بیست عضو دارد که در میان آنان ژان لابورب، روزالی باربری که آموزگار و دختر یک کمونارد است، پسر ۱۸ سالهاش هانری، کاپیتن ژاک سدول که روزهای پیش از انقلاب اکتبر به روسیه آمده بود و به سبب نجابت ذاتی و روشنبینی سیاسی به لنین پیوسته بود؛ ستوان پییر پاسکال، سربازان روبر پتی، مارسل بودی، رائول شپوآن؛ ماری لوئیز پتی آموزگار و همسر روبر پتی؛ اینسا اَرمان بهعنوان عضو بیگانه …
روز ۷ نوامبر، در نخستین سالروز انقلاب پرولتری، گروه کمونیست فرانسوی در راهپیمایی عظیمی که از تورسکایا بهسمت میدان سرخ حرکت میکند، شرکت مینماید. بر روی پرچمی که حمل میکنند جمله زیر خوانده میشود: «زنده باد انقلاب اجتماعی در فرانسه!»
شکست در جنگ و انقلاب آلمان سقوط خانواده هوهنتزولن (۶۵ ـ م) را در پی داشت. اما امپریالیسم نمیپذیرفت که یک ششم کره زمین خارج از کنترل او باشد. بههمین سبب، امپریالیسم حملات خود را میرفت که علیه کانون انقلاب جهانی متمرکز کند.
با وجود این، پس از مذاکراتی که بین دولت فرانسه و دولت شوراها توسط صلیب سرخ دانمارکی هدایت میشد و چندین ماه به طول انجامید، در فردای آتشبس در روز ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ قرار شد گروگانها مبادله شوند. افسران ماموریت نظامی که تحت فرمان ژنرال لاورنی بودند، در مسکو دستگیر میشوند: برای آزادسازی آنها، کلمانسو مبادله انقلابیون روسی را که در فرانسه زندانی بودند، پیشنهاد میکند.
اینسا جزو کمیسیون شوروی بود که مسئولیت بازگرداندن زندانیها را برعهده داشت. اینسا با مانوایلسکی به مقصد دانکرک سوار بر کشتی شد. هنوز پایشان را روی خاک فرانسه نگذاشته بودند که دستگیر و در مانو ـ له ـ بن زندانی شدند و به این ترتیب نتوانستند ماموریت خود را به پایان برسانند.
مبادله فرد با فرد صورت میگیرد. مقامات فرانسوی در اردوگاهها مشتی سرکش را جمعآوری میکنند که توسط زنان و کودکانی کمتر از ده سال احاطه شده بودند. مقامات فرانسوی با تحویل آنها گفتند: «بفرمائید، این هم کالای شما؛ تعداد درست است!»
ولی این حیلهها وترفندهای محقرانه در ترازوی تاریخ چه ارزشی میتوانستند دارا باشند؟ اینسا خودسرانه در مانو ـ له ـ بن زندانی شده بود و این در دانکرک بود که در تابستان ۱۹۲۰ اعتصاب کارگران بارانداز با هدف مانع شدن فرستادن اسلحه به لهستان که در جنگ با روسیه شوروی بود، صورت گرفت. اینسا را مانع شدند که در فرانسه رفت و آمد کند، ولی چند ماه بعد، اندیشههایش در میان تودههای زحمتکش کشور پخش میشود و با وجود مرزها، ممنوعیات، عذاب و آزار، وارثان کمون را بهسوی هدف «کمون» روسیه هدایت مینماید.
زیرنویسهای نویسنده
(۵۶) نشریه شوروی به نام «بایگانی تاریخی»، ژوئیه ـ اوت ۱۹۵۷ ص ۱۹ ـ ۱۸ دیده شود.
توضیحات مترجم
(۶۰ ـ م) پیمان برست ـ لیتوفسک در روز ۳ مارس ۱۹۱۸ بین دولتهای امپراتوری و بلشویکها امضاء شد که به این ترتیب به جنگ در جبهه شرقی پایان داد.
(۶۱ ـ م) هر شخصی که زمین، گاو و ابزار کار را در اختیار داشت و کارگران کشاورزی را بهکار در زمین خود استخدام میکرد.
(۶۲ ـ م) در مجموع، ائتلافی از ۱۴ کشور بر ضد کشور شوراها میجنگیدند.
(۶۳ ـ م) ۱۹۱۸۔۱۸۷۳. او بهویژه بهخاطر فعالیتهایش در بطن چکا معروف بود.
(۶۴ ـ م) لنین سرانجام در اثر پیامدهای همین سوءقصد در سال ۱۹۲۴ درمیگذرد.
(۶۵ ـ م) خانواده هوهنتزولن از سده سیزدهم تا سده بیستم بهعنوان امپراتور آلمان و شاه اتریش و رومانی فرمانروایی کردند.