چه کسانی جهان را اداره می کند؛ قدرت های واقعی یا قدرت های سایه؟
نویسنده: مهرالدین مشید
اداره کننده گان اصلی جهان قدرت های واقعی اند و یا قدرت های سایه
با توجه به اینکه هر روز اوضاع جهان پیچیده تر و وقوع رخداد ها مرموز تر می شود و به همان میزان کنترول حوادث جهانی از دست انسان خارج می شود. این پرسش در ذهن انسان تداعی می شود که آیا جهان را قدرت های واقعی حاضر در صحنه رهبری می کنند و یا اینکه قدرت های سایه اند و چرخ حوادث را به پیش می زنند. یعنی اینکه جمعیتی اندک در جهان بر اکثریت مردم حکومت میکنند. ردپای آنها همه جا از سیاست و اقتصاد گرفته تا صنعت موسیقی قابل درک است. در واقع این گروه ی اندک اند که سایرین را عروسکهای خیمهشببازی خود گردانیده اند. گفته هایی وجود دارد که این گروهها با مکاتب و فرقههای مرموز در ارتباط هستند و پیماننامههای تجاری طلایی و مخفیانهای داشته و برنامههای پنهانی را برای ایجاد نظم نو جهانی در سر دارند؛ اینها گروه اقلیت، ثروتمندترین خاندانهای جهان هستند.
هرچند کارل گوستاو یونگ از نخستین روان شناسانی بود که از ماهیتی در روان انسان شبیه به سایه حرف زد؛ اما مفهوم سایه پیشینه ی زیادی دارد و از قدیمی ترین شعرا، فلاسفه، پیامبران، عرفا و حکما تا به امروز این مفهوم همچنان پراهمیت، قابل اتکا، تعیین کننده و بحث برانگیز بوده است. رد پای این مفهوم را میتوان در نشانه های خیر و شر و تضادهای درونی در تاریخ شفاهی و کتبی انسان، جستجو کرد. این موضوع نظام روانی را هدف قرار داده که در نتیجه بخش تاریک شخصیت ما یا همان سایه در مسیر خودشناسی اهمیت بالایی پیدا می کند.
برخلاف فروید کارل گوستاو یونگ معتقد بود که روان انسان پیچیده تر از آن است که به تعارض بین ایده و سوپرایگو محدود شود. قلمرو ناخودآگاه ما تنها در انحصار موارد سرکوب شده و غرایز ابتدایی ما نیست و کهن الگوها را نیز شامل میشود. یکی از مهمترین کهن الگوهای مطرح شده، کهن الگوی سایه است. سایه قسمت تاریک شخصیت ماست. سایه تمام خصوصیات اخلاقی، باورها و تمایلاتی را شامل میشود که به هر دلیلی توسط ایگو منفور، غیراخلاقی، دوست نداشتنی، برخلاف تمدن و قوانین محیطی شناخته شده و به ناخوداگاه تبعید شده اند. از آنجایی که ما به شکل عادی و خودخواسته به ناخوداگاه دسترسی نداریم، این بخش مهم از شخصیت خود را نمیشناسیم. به زبان ساده تر چیزی که در حال حاضر هستیم دقیقا آن چیزی نیست که میتوانستیم باشیم و سایه یکی از علل اصلی این مسئله است. به گفته ماری لوییس فون فرانس: سایه فقط نامی اسطوره ای است برای تمام آنچه درون من وجود دارد و قادر نیستم آن را به طور مستقیم بشناسم. این سایه بوسیله ی دین و خانواده ها فربه تر و در نتیجه ی سرکوب ناخودآگاه لبیدوی بیشتر تولید و بزرگتر می شود. ماریان ویلیامسون میگوید: « سایه، خود ذهن است که برعلیه شما شده است» بالاخره روزی فرا میرسد که سایه خودش را یادآوری میکند. فرد با اعتمادی دست به دزدی کلانی میزند، فرد مومنی که تجاوز میکند، معتادی که ادامه تحصیل داده و رتبه درخشانی در کنکور بدست می آورد، آدمی به شدت خجالتی که بازیگری سرشناس میشود کمدینی که به افسردگی دچار می شود و…. همه سایه های ذهنی اند.ئگرچه این سایه در درون انسان ها وجود دارد؛ امادطوری که در بالا اشاره شد، تاثیر گذاری این سایه در ایجاد دولت های سایه اثر گذار بوده است.
دولت سایه:
«دولت سایه» یعنی چهره ها و موسسه های پنهان و ناشناخته اند که هر یک دارای اتاقهای فکر، مؤسسه های تحقیقاتی، دانشگاهها، رسانهها، سازمانهای اطلاعی و نهادهای آشکار و پنهانی دارند که برخی از آنها مأمور به انجام مطالعات هستند؛ برخی دیگر استراتژیها تبیین میکنند و برخی دیگر مأمور به اجرا میباشند و تصمیم های اخذ شده را در قالب یک سازماندهی مخوف که آن نیز پنهان است، به بازیگران روی صحنه [رؤسای جمهوری، دولتها، مجالس، بانکها، رسانهها و …] دیکته میکنند. مجموعهای از بانکهای مرکزی در امریکا و انگلیش و بزرگ ترین بانک جهانی تشکیلات اصلی فراماسون – نهاد اصلی صهیونیسم – اتاق فکر یهودیان – انجمنهای مخفی در موضوعات گوناگون – برخی از نخبگان علمی، سیاسی، اقتصادی و در جهان – سازمانهای اطلاعاتی چون سیا و سازمان مخفی و سازمان اطلاعات مخفی انگلیس – بانک تسویه حسابهای بینالمللی و بانک جهانی … و حتی نهاد کلیسای کاتولیک و …، بازوان فکری و اجرایی برای «حکومت سایه» میباشند.
از زنی به نام: « انیلیس داد » که پیش از این در سمت وزیر خزانهداری سایه خدمت میکرد و در ضمن یک مجری عالی رسانهای بود، به عنوان «صدر اعظم حکومت سایه» نام میبرند؛ و همچنین از « بن لوب » وزیر سایۀ دولت دیجیتال – « جان بارلو » وزیر سایۀ کشاورزی – « راشیل توماس » وزیر سایۀ میراث کانادا و …؛ اما همگان میدانند چهرهای که معرفی میشود، یک شخصیت دست چندم و بازیگر روی صحنه میباشد و سران «حکومت سایه» همچنان در سایه میباشند و شاید همان 13 خانوادۀ حاکم بر ثروت جهانی باشند.
به عنوان مثال: چاتم هاوس، در سال 1920 تشکیل شد و مرکز آن در شهر لندن قرار دارد. این مؤسسه، در ظاهر یک مؤسسه ی مطالعاتی و تحقیقاتی روابط بین الملل میباشد، اما در اصل، یک مؤسسۀ سلطنتی است. این مؤسسه، هر ساله به شخصیتها یا سازمانهای مؤثر در روابط بین الملل و در راستای اهداف جایزه نیز میدهد. شخصیتهایی چون: موزا بنت ناصر، همسر امیر قطر – عبدالله گُل، رئیس جمهور اسبق ترکیه – هیلاری کلینتون، وزیر خارجه اسبق امریکا – جان کری، وزیر امور خارجه اسبق امریکا – سازمان پزشکان بدون مرز سوئیس و …، در لیست جایزه بگیران این سازمان قرار دارند.
به همین گونه سازمان هایی مانند، بیلدربرگ یک سازمان رسمی یا غیر رسمی نیست، بلکه فقط یک نشست سالانه با دعوت از 120 شخصیت تأثیر گذار در کشورها [اعم از وزیر، وکیل، نظامی، روزنامهنگار، استاد دانشگاه، رئیس بانک، رئیس رسانه و …] میباشد که همان «دولت سایه» آنها را انتخاب و دعوت میکند (2)ریاست و هزینۀ این نشست، با بنیانگذار آن «دیوید راکفلر » بود که پس از مرگ او، «بنیاد راک فلر» عهدهدار آن گردید. در این نشست نه طرح جهت بررسی و تصویب ارائه میشود و نه تصمیمی به رأی گذاشته میشود، بلکه ضمن گفتگوی مستقیم، تصمیمات مأخوذه در «دولت سایه» ابلاغ میشود و آنها باید مقدمات و زمینۀ اجرای آن را در کشور خود مهیا سازند.
همچنان از انجمن های مخفی ای چون، ایلومیناتی به معنای «روشنضمیر»، سال تاسیس ۱۷۷۶ می توان نام برد که اهداف اصلی آن زدودن هر نوع باور و آموزههای دینی بود. (1) حالا این سازمان، به «اتاق فکر اصلی» تبدیل شده است و به «اتاق فکر شیطان» مشهور میباشد. کار این مجموعۀ مخوف و پنهان، مطالعه، طراحی، برنامهریزی و حتی اجرا، در راستای استقرار حکومت واحد جهانی، به رهبری «فراماسون و صهیونیسم» میباشد و برای تحقق این اهداف، چارهاند نداشتند جز آن که به حکومتها، دولتها، مجالس و نیز شرکتهای بزرگ نفوذ کنند. فعالیت ایلومیناتی در عرصه هنر، از تولید فیلم و سریال گرفته، تا انیمیشن و بازی برای کودکان و بزرگسالان، موسیقی و …، بیش از سایر فعالیتهایش مشهور است. ایلومیناتی دشمن مهدویت است و می خواهد نماد «تک چشم» را که روی دلار و … تبلیغ میشود، به نماد «قدرت یگانه» معرفی کند.
موجودیت دولت های سایه در درون حکومت های بریتانیا و امریکا:
حکومت پادشاهی انگلیس (بریتانیا)، به صورت رسمی از «دولت سایه» برخوردار میباشد؛ یعنی به رغم وجود نخست وزیر، کابینه و مجالس، پادشاهی نیز کابینهای متشکل از وزیران تشکیل میدهد و نمایندگانی نیز در مجلس اعیان قرار میدهد؛ اما فراموش نکنیم که این فقط «دولت سایه» است که با «حکومت سایه» متفاوت میباشد. افراد «دولت سایه» در انگلیس، همگی تحت فرمان پادشاهی هستند، اما «حکومت سایه»، برای سلطنت نیز تصمیم میگیرد.
امریکا به حسب ظاهر، نه حکومت سایه دارد و نه دولت سایه؛ بلکه مردم به احزاب رأی میدهند – احزاب یکی را در میان خودشان بر میگزینند و برای ریاست جمهوری یا دو مجلس معرفی مینمایند – و رئیس جمهور دولت را تشکیل میدهد و … ؛ اما، سادهانگاری است که گمان شود که نظام سلطه [امریکا و انگلیس]، سرنوشت خودشان، حکومتشان، دولتشان، اقتصادشان، ادارۀ جهان و … را به دست چند نفری که فقط رأی آوردند میسپارند و امثال ملکه الیزابت، پرنس چارلز، اوباما، بایدن و … را با آن سوابق مفتضح، ابلهی و حتی حواسپرستی، به سرپرستی و ریاست برمی گزینند!
ایجاد این قدرت های سایه توازن سیاسی و اقتصادی را در سراسر جهان بهم زده و بسیاری جیز ها را قربانی توهم توطیه کرده است. ایحاد این قدرت های سایه پاسخ دادن به بسیاری از پرسش هایی را چون، هرگاه جهان دیگر تکقطبی، دوقطبی یا حتی چندقطبی نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به دشواری روبرو کرده است. ۴۵ سال پیشتر از امروز جهان به نحوی تحت سیطره ی دو ابر قدرت امریکا و شوروی بود. هر کشور دیگری مجبور بود سیستمهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را با این طرف یا آن طرف دیوار برلین هماهنگ کند. آن دنیا، دنیای دوقطبی بود.
سپس، در سال ۱۹۹۱، اتحاد جماهیر شوروی در نتیجه ی شکست در افغانستان فروپاشید و ایالاتمتحده بهعنوان تنها ابرقدرت جهان باقی ماند. ایالات متحده هم از طریق نقش مسلط خود در سازمانهای بینالمللی و هم با اعمال قدرت خود، نتایج را دیکته کرد. حدود ۱۵ سال پیش، جهان دوباره تغییر کرد و پیچیدهتر و به گونه ای غیرقطبی شد. امریکا به نسبت درگیری هایش در افغانستان، عراق، سوریه و کشور های دیگر چندان علاقه نداشت که پولیس جهان، معمار تجارت جهانی و حتا تشویقکننده ی ارزشهای جهانی باشد. کشورهای دیگر که قدرتمندتر میشدند، بهطور فزایندهای میتوانستند قوانینی را که دوست نداشتند نادیده بگیرند و گهگاه برخی قوانین را خودشان وضع کنند.
رکود ژیولیتیک:
درست این زمانی بود که معماری جهانی دیگر با توازن قدرت زیربنایی همخوانی نداشت و رکود ژئوپلیتیکی در جهان بوجود آمد. به دنبال این رکود سه رخداد مهم به وقوع پیوست. نخست روسیه وارد نظم بینالمللی تحت رهبری غرب نشد. روسیه که اکنون بهشدت عصبانی شده و غرب را دشمن اصلی خود در صحنه جهانی میبیند. پس از جنگ اوکراین تنش میان روسیه و آمریکا و متحدانش به اوج اش رسیده است.
دوم، چین به نهادهای تحت رهبری ایالات متحده وارد شد؛ اما با این فرض که چینیها هر چه یکپارچهتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر شوند، آمریکاییتر خواهند شد؛ اما آنان هنوز چینی هستند و ایالات متحده آماده پذیرش این روند نیست و سوم، ایالات متحده و متحدانش دهها میلیون شهروند خود را که احساس میکردند از جهانی شدن عقب مانده بودند، نادیده گرفتند. نه تنها ابن؛ بلکه افزایش نابرابری درآمد و دستمزد، تغییرات جمعیتی و سیاستهای هویتی و قطبیسازی فناوریهای رسانهای جدید بر زنده گی مردم امریکا تاثیرات منفی برجا گذاشته است. پس از دههها بیتوجهی، اکثر شهروندان امریکا نسبت به دولتهای خود و خود دموکراسی بیاعتماد شدهاند. این بی اعتمادی این ذهنیت را به بار آورده که رهبران آنها کمتر توانایی یا تمایل به رهبری دارند.
بیشتر از ۹۰ درصد همه بحرانهای ژئوپلیتیکی از جمله جنگ در اوکراین، رویارویی بر سر تایوان، تنشهای هستهای با ایران و کرهشمالی، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به دلیل رکود ژئوپلیتیکی ناشی از سه موضوع یادشده است. گفته های بالا بیانگر این است که بحرانها مربوط به رهبران نیست؛ بلکه بحرانها ویژگی ساختاری چشمانداز ژئوپلیتیک هستند.
این به معنای ادامه دار بودن رکود های ژئوپلیتیکی نیست؛ بلکه نظم جهانی آینده چیزی متفاوت از آنچه است، خواهد بود. زیرا پس از این دنیای تکقطبی یا دوقطبی یا چندقطبی وجود نخواهد داشت. دیگر از ابرقدرتهای چند بعدی مانند کشورهایی که در هر حوزهای قدرت جهانی را اعمال میکنند، خبری نخواهد بود. ما اکنون در نظم های جهانی گوناگون زنده گی میکنیم. چین و روسیه به سرعت در حال افزایش توانمندیهای نظامی خود اند که برای متحدان آمریکا در اقیانوس آرام و هند نگرانکننده است. هرچند حپن و روسیه پس از حمله به اوکراین حدود ۲۰۰ هزار نیرو و بسیاری از تجهیزات حیاتی خود را از دست داده است و بازسازی این آسیبها در رویادویی با تحریمهای غرب دشوار است. گرچه چین، روسیه دارای سلاحهای هستهای اند، اما امریکا دست کم برای چند دهه ی دیگر تنها ابرقدرت امنیتی جهان خواهد بود و حداقل تا یک دهه آینده نیز چنین خواهد ماند؛ اما این قدرت نظامی امریکا بر نظم اقتصادی چند قطبی جهان تأثیر گذار نیست. هرچند امریکا بزرگترین اقتصاد جهان است؛ اما قدرت جهانی بهطور گسترده اشتراکی شده است. زیرا هنوز اتحادیه اروپا بزرگترین بازار مشترک جهان است و میتواند قوانینی را وضع کند که آمریکاییها، چینیها و دیگران باید آن را بهعنوان بهای تجارت با اتحادیه بپذیرند. از سویی هم جاپان هنوز یک قدرت اقتصادی جهانی است و اقتصاد هند بهسرعت در حال رشد است. این به معنای چند قطبی شدن نظم اقتصادی جهانی است.
تنش میان نظم امنیتی و نظم اقتصادی:
حالا ما شاهد تنش میان نظم امنیتی و نظم اقتصادی در جهان هستیم. هر یک از این کشور ها بویژه چین، روسیه، هند و جاپان میخواهند حوزههای بیشتری از اقتصاد را بهعنوان حوزههای حیاتی برای امنیت ملی شان تعریف کنند تا سیاستهای خود را بر این اساس، در مورد نیمهرساناها یا نیمه هادی ها، مواد معدنی حیاتی با آمریکا هماهنگ کنند. در برابر این دو نظم جهانی، نظم سوم یا نظم دیجیتال در حال ظهور است؛ البته طوریکه برخلاف هر نظم ژئوپلیتیک دیگری در گذشته و حال، بازیگران مسلط که قوانین را تعیین و اعمال قدرت میکنند، دولتها نیستند، بلکه شرکتهای فناوری هستند.
اکنون با پیشرفت روزافزون علم کامپیوتر و رایج شدن کاربر های آن در میان همهی اقشار از کوچک گرفته تا بزرگ از تحصیلکرده و افراد با سواد معمولی، همه و همه درگیر زندگی با دنیای دیجیتال هستند. دنیای دیجیتال با شتاب تمام بر جمیع حوزه های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، بانکی، صحی و … در حال حکم روایی است و هر روز سیطره ی آن در حوزه های یاد شده گسترده تر می شود. وارد شدن هوش مصنوعی در دنیای دیجیتال بسیاری چیز ها را دگرگون کرد. این شاخه بر این فرض بنا شده است که هوش انسانی «را میتوان به دقت توصیف نمود، به طوری که میتوان آن را توسط یک ماشین شبیهسازی نمود». این فرضیه بحثهای فلسفی را پیرامون ذهن و مسایل اخلاقی خلق موجودات هوشمند برانگیخته است، موجوداتی که دارای هوش شبیه-انسان اند.
دنیای دیجیتال بسیاری افسانه های دیروزی را به حقیقت بدل کرد و زود است که در دنیای دیجیتال عناصر جدیدی وارد شود که حتا ظهور آن امروز افسانه تلقی می شود. خطرناک تر اینکه افتادن ابزار های دیجیتالی در اختیار قدرت های سایه جهان را وارد تحولات غیر قابل باور خواهد نمود که قدرت های سایه با دست یابی به کلید های جنگ های راهبردی و منابع مهم مالی و حتا تصمیم گیری های مهم سیاسی و نظامی به گرداننده گان اصلی قدرت جهان بدل شوند.
نگاه های گذشته در مورد رکود ژیوپولیتیک:
در گذشته فکر می شد که رکود های ژئوپلیتیکی و پس از آن با چند قطبی شدن جهان و ایجاد نظم های چند گانه ی جهانی به دنبال آن نظم دیجیتال، قوانین را تعیین و اعمال قدرت میکنند. چنانکه فیس بوک و توئیتر حساب های دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را به دلیل پست هایی که در مورد اغتشاشگران تجلیل می کند تعلیق کردند. آمازون ، اپل و گوگل با مسدود کردن دسترسی آن به سرویس های میزبانی وب و فروشگاه های برنامه پارلر جایگزینی برای توییتر که حامیان ترامپ از آن برای تشویق و هماهنگ سازی حمله استفاده می کردند به طور واقعی ممنوع کردند. فضای دیجیتال همیشه در حال رشد است. فیس بوک در حال حاضر نزدیک به سه میلیارد کاربر فعال ماهانه دارد. گوگل گزارش می دهد که روزانه بیش از یک میلیارد ساعت ویدئو در YouTube پلتفرم پخش ویدئو مصرف می شود. بیش از 64 میلیارد ترابایت اطلاعات دیجیتالی در سال 2020 ایجاد و ذخیره شد که برای پر کردن 500 میلیارد تلفن هوشمند کافی است. در مرحله بعدی خود این “دیتاسفر” خودروها ، کارخانه ها و کل شهرها را با داده های مبادله با حسگرهای متصل به اینترنت مشاهده می کند. با رشد این قلمرو توانایی کنترل آن از دسترس دولتها خارج می شود. فناوری امروز نه تنها به عنوان یک فرصت تجاری جهانی بلکه به عنوان یک نیروی بالقوه انقلابی در امور بشری است. عصر دیجیتال زمینهی اعمال قدرت رژیم های استبدادی را تغییر داده است. فناوریهای جدیدی مانند اینترنت و رسانههای اجتماعی موانع را جهت مدیریت ناآرامیها کاهش داده و از طرفی عوامل بسیج کردن نیروها و به چالش کشیدن دولتهای مقابلهگر را برای شهروندان معترض آسانتر میکند.
هرچند الگوریتمهای مبتنی بر هوش مصنوعی به حکومتهای خودکامه اجازه میدهند تا افراد را با اطلاعاتی که یا حمایت آنها از رژیم را تقویت میکند یا به دنبال مقابله با منابع خاص نارضایتی است، هدف قرار دهند. به همین ترتیب، تولید دیپفیکها بیاعتبار کردن رهبران مخالف را آسانتر میکند و شناخت واقعیت را برای عموم دشوارتر میکند و شک، سردرگمی و بیتفاوتی را ایجاد میکند. این بدان معنا نیست که جوامع بشری به سوی از بین رفتن دولت ملت و پایان دولت ها و انحلال مرزها به پيش میرود. هنوز دلیل موجه وجود ندارد که چنین پیش بینی ها تحقق پیدا کنند. اما دیگر نمی توان در مورد شرکت های بزرگ فناوری صحبت کرد؛ زیرا مهره های استادان دولتی آنها می توانند بر روی صفحه شطرنج ژئوپلیتیک حرکت کنند. این شرکت ها به طور فزاینده ای بازیگران ژئوپلیتیک به خودی خود هستند. از آنجا که رقابت ایالات متحده و چین به طور فزاینده ای در امور جهانی نقش مهمی ایفا می کند، شرکت های فناوری از اهرم فزاینده ای برای شکل دادن به رفتار واشنگتن و پکن استفاده خواهند کرد. تنها با به روزرسانی درک خود از قدرت ژئوپلیتیکی شرکت های فناوری می توان درک بهتری از این دنیای دیجیتالی شجاع جدید داشت. این شرکت های فناوری اند که با زیر ساخت های نیرومند خود در تبانی با سایر شرکت ها و کمپنی های کلان در حوزه های گوناگون ایلیت ها نخبگان نامرئی را شکل داده اند و گویا از پشت صحنه کنترول جهان را در دست دارند.
نخبگان یا اداره کننده گان نامریی جهان:
این پرسش در ذهن همه خطور میکند. که چگونه شده تا یک گروه نخبه مخفی، فراتر از درک ما بر همه جنبه های زندگی انسان ها کنترل دارند. از گذشته ها بدین سو تلاش شده تا این گروه ی نخبه شناسایی شود. چنانکه نویسنده ی کتاب “کمیته 300 نفر” تلاش کرده تا اندکی از راز های پشت پرده ی این گروه پرده بیرون کند. این کتاب توضیح میدهد که این گروه چه کسانی اند و آنان برای آینده چه برنامه هایی دارند. همچنان این کتاب از جنگ پنجاه ساله ی این نخبگان با ملت آمریکا و از روش های مغز شویانه ی آنان سخن گفته است. این کتاب به اتفاقات حیرت انگیزی در یک کشور اشاره می کند که با آنکه مردم از آن ها متنفر اند و اما بازهم واقع می شوند و جلو آن گرفته نمی شود. این کتاب تلاش کرده تا به این پرسش ها چون؛ چگونه ایالات متحده همیشه از یک اصل اشتباه حمایت می کند؟ چرا ایالات متحده در رکود است چرا که ارزشهای اجتماعی و اخلاقی سابق در امریکا کنار گذاشته شده و در ظاهر دفن شده اند؟ پاسخ هایی بدهد.
ایلیت ها یا نخبگان:
هرچند هنوز از چند و چون این گروه معلومات دقیق در دست نیست؛ اما شماری بدین باور اند که در راس این گروه که به نام نخبگان یاد می شوند، 13 خاندان به چشم میخورد که به انجمن 13 معروف هستند. این انجمن عامل پشت پرده بزرگترین وقایع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که در دنیا اتفاق میافتد. به جز این 13 سلسله، خانوادههای قدرتمند دیگری نیز وجود دارند که نام آنها برای ما ناشناخته است. روتشیلد، قدرتمندترین خاندان این فهرست محسوب میشود و ارزش داراییهای این خانواده حدود 500 تریلیون دالر برآورد شده است. این خاندان بیشتر قدرت خود را از راه امپراتوری بر سیستم بانکداری جهانی کسب کرده است.
این خانواده ی سیزده گانه عبارت اند از موسسه شهر لندن وابسته به روتشیلد و غیروابسته به دولت، صندوق ذخیره فدرال ایالات متحده، شهر واتیکان (آموزش تعالیم مذهبی و فریبدهی مردم با استفاده از استراتژی ایجاد رعب و وحشت در میان آنها) غیر وابسته به دولت ایتالیا و واشنگن دی.سی (استراتژیهای نظامی، برنامهریزی ذهن، مغزشویی و برنامههای کاهش جمعیت) غیر وابسته به دولت ایالات متحده در راس این گروه قرار دارد. هریک از این چهار موسسهای که پیشتر نام برده شد، بهعنوان نهادهایی مستقل مشغول به کار اند و تابع هیچ قانونی جز قانون خود نیستند. بنابراین هیچ دادگاهی وجود ندارد که بتواند به تخلفات آنها رسیده گی کند.
انجمنهای مخفی متعددی در دنیا وجود دارند که زیرشاخه این موسسه های بزرگ بوده و هر یک تحت نظارت یا متعلق به انجمن 13 خاندان هستند. به تمام اعضای این انجمنهای مخفی، به پاس خدمات شان، پاداش ارزشمندی اهدا میشود، اما این اعضا هیچوقت بهعنوان عضوی از 13 خاندان محسوب نمیشوند. این افراد حتی نمیدانند چهکسی رئیس آنها است یا برنامه کلی این نهادها چیست، تنها وظیفهای که دارند، پیروی از دستور هایی است که از بالا به آنها داده میشود.
به اسارت رفن نظام آموزشی:
این انجمن انسان را به نحوی در اسارت نظام آموزشی درآورده است. سیستم جدید به دانشآموزان دیکته میکند که بدون تفکر و به شکل طوطیوار، هر آنچه را به آنها آموزش داده میشود، بهخاطر بسپارند، و بدون طرح هیچگونه سوالی، تنها به دستورات عمل کنند. این انجمن میخواهد، فرزندان ما دنبالرو عقاید مشخصی بوده و چهارچوب ذهنی از پیش تعریفشدهای داشته باشند. این نظام آموزشی توانسته تا با داشتن سیستم مالی حاکم در جهان و از سویی هم با ایجاد ترس از مجازات و حبس، مردم را وادار به پیروی از آن نماید. نظام مالی این انجمن انسان ها را به برده ی پول بدل میکند تا بر رغم نارضایتی ها روز ها تا شام باید کار کرد تا در آخر هر هفته یا ماه فیش حقوقی بدست آورد. باوجود حجم زیاد کار، باز هم احساس میکنیم پول کافی نداریم، چون این سیستم ما را مصرفگرا و حریصتر کرده است.
ناممکن بودن سلطۀ پول بر اقتصاد:
این در حالی است که دشواری ها و شرایط نا بهسامان کنونی کشور ها، محصول ثروتاندوزی این گروه است. آنان از جنگ، بیماری، منابع کره زمین، بردهداری و شرایط غیرانسانی محیطهای کار، سودهای کلانی به جیب میزنند. پول، رهبران ما را فاسد کرده و نظام سلطهگر، انسانیت را از طریق پول به قهقرا برده است. یگانه راه برای رهایی از سلطه ی پولی این گروه بررسی راهحلهای احتمالی برای غلبه بر اقتصاد منابعمحور است. هدف از پیشنهاد ساخت اِکوسیتی یا بوم شهرها بر اساس اصول پایه بومشناسی (اکولوژی) به حداقل رساندن مصرف انرژی است. اشخاص دیگری نیز وجود دارند که در پی راهکاری هستند تا به کمک آن، سلطه پول بر اقتصاد را از بین ببرند و شرایطی را مهیا کنند که انسان بتواند از نهایت پتانسیل آن بهره ببرد.
اما هنوز زود است تا بتوان با دست یازی به راهکار های یاد شده سلطه ی پول بر اقتصاد را کاهش داد. در این میان آنچه مسلم است اینکه جهان را بیش از همه خطر قدرت های مافیایی چون، مافیای سیاسی، مافیای اسلحه، مافیای نفت و مافیای مالی و اقتصادی بیشتر تهدید می کند. این مافیا ها به مثابه ی کارگزاران ایلیت ها یا نخبگان یا شرکت های بزرگ ملی و چند ملیتی در درون دولت ها عمل می کنند و جهان را از پشت صحنه اداره می کنند.
رویکرد های استراتیژیک نخبگان برای اداره ی جهان:
اوضاع جاری و واقعیت های موجود در جهان، بازتاب دهنده ی سه نوع مدیریت است. بخشی از جهان بوسیله ی سرمایه گذاری ها بدون خشونت، بخشی هم در خشونت و بخش هایی هم در میان هر دو می سوزند. این قدرت های سایه در تبانی و با استفاده از نفوذ سیاسی و لابی های شان در دستگاه های بزرگ قدرت گاهی با وحشت آفرینی ها حادثه آفرینی نیز می کنند. آنان می خواهند تا با وحشت آفرينی ها و ناامن سازی کشور ها به گونه ی مستقیم و غیرمستقیم زمینه ی فرار های کتلوی را از کشور های شرقی و افریقایی به اروپا و آمریکا فراهم می سازند تا زمینه را برای کمپنی های بزرگ به کار ارزان فراهم نمایند. این بیانگر این واقعیت است که جهان یا از طریق سرمایه گذاری ها و شراکت ها، یا از راه ی آشوب آفرینی و یا کاربرد هر دو اداره می شود. این به معنای ماندن کشور های بدون جنگ و خشونت در فضای آرام و بدون دغدغه نیست؛ بلکه در این کشور ها برنامه ریزی ها فرق می کند. به گونه ی مثال هدف قرار دادن هسته های خانواده ها و از بین بردن نظام خانواده ها و طرح برنامه های کلان چون، پول دیجیتالی و فارم های گاو و توسعه ی فارم های حشرات بخشی از آن است. بدون تردید دورنمای این برنامه های خطرناک در دهه های آینده ی به گونه ی غیر قابل باور و حتا وحشتناک جهان را متحول خواهد نمود. با تاسف که گاهی تاریخ نویسان واقعیت های بالا را چنان تحریف می کنند که در هر حرف بزرگ ترین خیانت را در حق انسان روا می دارند. هدف اصلی مدیریت جهان، تقسیم یا غارت منابع طبیعی آن است.
هنوز زود است تا به ساده گی پذیرفت که اداره ی اصلی جهان در دست قدرت های سایه است و بی خبر از قدرت های واقعی در جهان در یک کشوری چرخ های سرمایه گذاری و در کشور های دیگری هم چرخ های آشوب و در منطقه ی دیگری هر دو چرخ را بر شانه های مردم به دوران می آورند؛ زیرا با توجه به ساختار های قدرت در جهان و بافت و پیچیده گی ژیوپولیتیک کشور ها و تحولات در این حوزه؛ به این ساده گی نمی توان نقش ایلیت ها را در تحولات جهانی تعیین کننده خواند. حتا گفته می توان که این گفته ها خود نوعی توهم توطئه است و هدف آن به بیراهه بردن افکار جهانیان در مورد سیاست های ضد انسانی قدرت های جنگ افروز در جهان است. در این تردیدی نیست که شرکت های بزرگ اقتصادی و صنعتی دنیا با در اختیار داشتن ساخت و ساز جنگ افزار ها و تولید روزافزون نفت و گاز و فناوری های جدید و بویژه طیف زیر 6GHz در عرضه 5G نقش بزرگی در تحولات جهانی داشته و نفوذ آنان بر دستگاه های قدرت و حضور فعال لابیان آنان در مراکز تصمیم گیری های جهانی یک امر مسلم است. در این شکی نیست که پیشرفت ها در حوزه های یاد شده بویژه در بخش های 5G که به یاری آن امواج رادیویی با فرکانس پایینتر میتوانند مسافت زیادی را طی کنند و به دیوارهها و موانع نفوذ کنند و اینکه با آمدن 6G و 7G و … جهان مخابراتی وارد چه تحولاتی می شود و افسانه های امروز را به حقیقت بدل می کنند. این بدان معنا است که شرکتهای مخابراتی میتوانند با ایجاد شهر های هوشمند شبکههای بسیار بزرگتری را بدون نیاز به ساخت صدها سلول در هر شهر مستقر کنند و در نتیجه از قدرت و نفوذ غیر قابل باوری برخوردار شوند؛ اما این به معنای آن نیست که آنها با دست یابی به سرور های مهم تسلیحاتی و بانکی و با گشودن زنجیره های قدرت و دور زدن دستگاه های قدرت از کنگره تا مجلس نماینده گان و کاخ های ریاست جمهوری یک شبه همه چیز را به خواست خود رقم بزنند. این نکته به معنای نفی کلی قدرت های سایه در نقش و ساختار ایلیت ها نیست؛ بلکه آنها با در دست داشتن قدرت اقتصادی، صنعتی و فناوری برتر و داشتن نفوذ در میان دانشمندان و حلقه های بالای تصمیم گیری دولت ها و کنگره ها و مراجع تصمیم گیری بصورت حضوری و غیابی از توانایی های بزرگی برخوردار اند؛ اما با توجه به بافت های پیچیده ی مراکز قدرت و ساختار های موازی قدرت و نحوه ی تصمیم گیری ها در آنها هنوز زود است که گفت، قدرت های سایه نقش تعیین کننده را در تحولات جهان دارند. یاهو 6- 24