چرا افلاتون پیامبر نشد ؟

platon (428-347 v.ch)
آرام بختیاری
غربی ها فیلسوف ساختند، شرقی ها، پیغمبر و عارف !
چرا شرق عرفانی ایده آلیستی، از چهرههایی مانند بودا، زردشت، موسی، عیسی، و محمد، پیغمبر ساخت، ولی غرب، متفکرانی مانند سقراط، افلاتون، ارسطو، و مارکس، را فیلسوف نامید؟ گرچه اقشاری از یونانیان باستان در دورههای کوتاهی به نظرات و سخنان هومر و افلاتون نیز مانند یک پیامبر اهمیت میدادند. غربی ها فیلسوف ساختند، ولی شرقی ها، پیامبر و عارف، راهنما و سرایدار بهشت! گروهی از مسلمانان در سدههای میانه، مانند ایرانیان سعی نمودند از افلاتون، فیلسوف الاهیات بسازند.
افلاتون (347-428 پ.م) فیلسوف یونانی، شاگرد سقراط، معلم ارسطو، بنیادگذار ایده آلیسم فلسفی و ایده آلیسم عینی، و نظریه پرداز فلسفه ایده ها، مکتب اش را نه به بشکل سیستم فلسفی بلکه در قالب دیالوگهای فلسفی از زبان سقراط مطرح کرد. او فلسفه را آشنایی با مقوله مرگ تعریف نمود و میگفت هدف فلسفه باید طرح وحدت: نیکی، عدالت، و زیبایی باشد. وی چون سقراط وفادار به جنبش روشنگری سوفسطائیان بود و نه دنباله رو خرافات اسطوره ای، دنبال عقل و خرد رفت و به سوی حقیقت. افلاتون در هستی شناسی متکی به متافیزیک الاهیاتی بود چون میخواست از اینطریق پاسخگوی مقوله های: ایده، اشیاء، و حقیقت باشد و بتواند به تضادهای مربوطه پاسخ دهد. وی از نظر سیاسی خواهان حکومت فیلسوفات و اشراف بود که متکی به مدیریت کمونیسم تقسیم کالا در چهارچوب نظام طبقه حاکم باشد. وی از نظر تربیتی خواهان تساوی حقوق زن و مرد بر اساس رعایت مرزهای طبقاتی-قانونی و استفاده از آموزش علم دانش علمی در تربیت بود. افلاتون تحت تاثیر سقراط به فلسفه علاقمند و خواهان دولت ایده آل اریستوکراتی بود. ولی بعد از پیروزی دمکراسی برده داران و مخالفت با رفرم های پیشنهادی اش، از یونان به جنوب ایتالیا گریخت تا مانند سقراط بقتل نرسد!
موضوع کل فلسفه افلاتون از جمله کتاب “قانون” وی، آرزو و اراده عملی نمودن دولت آیده آل است. او میگفت دولت باید عقلگرا و طبیعی باشد چون اقتصاد کالایی موجب تخریب ساختار شهر-دولت ها میشود. وی چون اسپارت ها خواهان حکومت نخبه ها زیر کنترل و اتوریته یک شاه یا حاکم فیلسوف بود. افلاتون خالق نخستین سیستم فلسفی ایده آلیسم عینی است. او چون سقراط میگفت باید میان: عمل، نظر، و سخن، وحدت و هماهنگی وجود داشته باشد. وی نخستین بار رابطه وحدت میان دیالکیتیک، منطق، و تئوری شناخت، را کشف نمود و آنرا هستی ایده آل نامید. دیالوگ های او هنر دیالکتیک در 2500 سال پیش را به نمایش میگذارند. افلاتون میگفت هدف متد و روش دیالکتیک کشف و درک حقیقت است. در نظر او دیالکتیک قانونمندی تحول تفکر بشکل طرح اضداد بود و هدفش دستیابی به هماهنگی هاست. دیالکتیک یعنی هنر بازکردن مفاهیم که دارای لحظات و مراتب زیر است:1. خواهان تولد و خلق مفاهیم است.2.متد و روش آن استقرایی است یعنی حرکت از جزء به کل تا از فرضیه به مفاهیم برسد.3.در مسیر حرکت از خاص به عام دنبال ترکیب و وحدت است. 4. آن علم مهمات و اصول است.
وایتهد میگفت تمام تاریخ فلسفه غرب، یادداشت و زیرنویسی است به فلسفه افلاتون. تمام مواضع، تئوری ها، و جریانات فلسفی، به نوعی به اندیشه ها و گفته های افلاتون مربوط میشوند. در آثار افلاتون میتوان پیرامون غالب موضوعات فلسفی و نظری، متون و نوشتجاتی یافت؛ مثلا اگزیستنسی ها در آنجا با بیوگرافی سقراط روبرو میشوند، تجزیه و تحلیلی ها با توصیف دقیق مفاهیم مهم روبرو میشوند، سیاسیون با فلسفه سیاسی دولت آشنا میشوند، راسیونالیست ها معنی عقلگرایی باستان را می آموزند و غیره. جذابیت فلسفه افلاتون بدلیل آنالیز و سنتر نیز است؛ که خلاف تنگ نظری حاکم در آنزمان بود. افلاتون پایه گذار نخستین آکادمی و دانشگاه در اروپا، در سال 386 پیش از میلاد است که حدود 1000 سال دوام آورد. آن بر اساس نام آکادموس؛ یک قهرمان ملی یونانی و میدانی در آن نزدیکی نامگذاری شد. این دانشکده برای تربیت فلسفی و سیاسی جوانان تاسیس شده بود. انحلال آن توسط قیصر آوستین در سال 529 بعد از میلاد انجام گرفت که پایان فرهنگ یونان و روم باستان و آغاز فرهنگ قرون وسطا و تاسیس مدارس و مکاتب مذهبی کلیسایی بود.
افلاتون غیر از سقراط، زیر تاثیر پارمیندس، هراکلیت، دمکریت، فیثاغورث، و پروتاگوراس نیز بود. اوگرچه دچار توهمات شبه عرفانی در باره جهان ایدهها و ارواح بود ولی در دیالوگ ها به نکات و جنبه هایی از دیالکتیک نیز دست یافت و میگفت هدف زندگی سعادت است، فقط فیلسوفان میتوانند ایده نیکی را بشناسند و تشخیص دهند؛ همچنین تشخیص اخلاق درست و نظم حقیقی جهان و جامعه و زندگی را. افلاتون میگفت انسان موجودی است اجتماعی و نیاز به دولت و نظم دارد، عدالت مهمترین تقواست، فرم مناسب حکومت دولت، اریستوکراتی فیلسوفان است. در طول تاریخ سیر اندیشه، نظرات افلاتون و سقراط همیشه با هم در حال رقابت بوده اند. تاثیر افلاتون را میتوان روی متفکرانی مانند لایبنیتس، هوسرل، کانتور، فرجه، و راسل، مشاهده نمود. فلسفه نوافلاتونی،فلسفه یونان باستان در قرون 6-3 میلادی است و گرچه ان متکی به افکار افلاتون بود ولی حاوی نظرات: رواقی، فیثاغورثی، ارسطویی، و عناصر عرفانی مذهبی نیز بود. نماینده اصلی اش فلوطین (270-205.م) میباشد.
انتقاد افلاتون به جریان سوفسطائیان بدلیل نسبی نمودن حقیقت و دانش از طریق این گروه بود. افلاتون میگفت معیار و میزان هرچیزی انسان نیست بلکه: ایده نیکی و ایده زیبایی و ایده حقیت است. او در مخالفت با دولت حاکم برده داران آنزمان، خواهان حکومت فیلسوفان و اشرافیت بشکل دولت ایده آل بود و میگفت ایده عدالت، نه مادی و نه دیدنی و نه قابل لمس، بلکه قابل شناخت از طریق عقل و خرد است. وی پیشاسقراطی هایی مانند: هراکلیت و فیثاغورثی ها و الئایی ها را ارج میگذاشت. افلاتون میگفت انسان اسیر قوای حسی خود است و زمانی آزاد میشود که از عقلش استفاده کند و بتواند پشت واقعیات، ایدهها را ببیند. پیش از اشیاء و واقعیات، ایدههای آنان وجود دارد، مثلا پیش از ساخت میز و صندلی، ایده آندو در سر و در جهان وجود داشته. تفکر پیرامون روابط ایده ها، دیالکتیک نام دارد و آن علم ایده هاست. جهان واقعی سرزمین و امپراتوری ایدههاست که واقعیت تجربی را مشخص میکند. انسان متعلق به ایدهها و به اشیاء منفرد است که از جسم و روح تشکیل شده، روح با جسم و ایده خویشاوند است، ولی جسم زندان روح است. ایددها نظم جهان را هدایت میکنند و ورای زمان و مکان هستند و ابدی، غیرقابل تقسیم، غیرقابل تغییر، غیر مادی، و ورای آگاهی؛ ولی واقعی هستند. یعنی هستی و وجود حقیقی میباشند و دارای نظم هرمی هستند. بالاترین ایده، نیکی است. ایده از طریق تفکر قابل پیش بینی است. شناخت ایدهها از طریق “بیاد آوردن” مجدد روی میدهد.
افلاتون فلسفه اش را در 30 دیالوگ و در دو کتاب با طرح نظرات سقراط مطرح میکند، گرچه وجود سقراط در دیالوگها ممکن است فرضی باشد. در عهد باستان معمولا اسم نویسنده و یا صاحبنظر مهم نبود بلکه محتوای سخنان وی اهمیت داشت و افلاتون سعی میکند فلسفه اش را ادامه فلسفه سقراط معرفی کند. سقراط در این دیالوگها همیشه نقش اصلی را بازی میکند و یا بعهده میگیرد. کوشش فلسفه افلاتون برآنست که از زوال شهر-دولت های آزاد ممانعت کند. کتاب :دولت یا سیاست” او نیز با این هدف نوشته شده. مجموعه آثار 6 جلدی افلاتون دهها سال است که در غرب منتشر شده. کتاب ” آپولوگی” وی، دفاعیه سقراط در دادگاه است. دیالوگها اغلب اخلاقی و مبلغ تقوا و پرهیزکاری میباشند. افلاتون در کتاب اتوبیوگرافی اش که در سن 70 سالگی نوشت، در هفتمین نامه، مسیر خود بسوی فلسفه را توضیح میدهد: ملاقات با سقراط، بحران اجتماعی ناشی از جنگ، و انحراف از شرکت در سیاست و شکست برنامه های رفرمیستی وی، از جمله دلایل ذکر شده اند. خلاقیت آثار افلاتون را به 4 دوره تقسیم میکنند: آثار دوره نخست او شامل: دفاعیه سقراط در دادگاه، پایبندی سقراط نسبت به قانون، درباره تقوا، تقوا و سوفسطائیان، هستند. آثار دوره میانه شامل: طبیعت و تئوری، روح و شناخت، دولت، و عدالت. آثار دوره بلوغ وی شامل: مهمانی، در رسای عشق و زیبایی، زندگی ابدی، فلسفه ایده و تقسیم سه گانه روح، دولت ایده آل. آثار دوره کهنسالی وی شامل: تئوری شناخت، پیرامون کائنات، در باره سوفسطائیان، کتاب قانون است. غالب آثار افلاتون انتقاد از وضعیت علم و سیاست در آن زمان است.
افلاتون از خانواده ای اشرافی برخاسته بود و غالب خویشاوندانش از سران و سیاستمداران شهر- دولت های آزاد فدرال یونان بودند. او تا سن 20 سالگی شاعر و تراژدی نویس بود و بعد از 8 سال دانش آموزی نزد سقراط، علاقمند به فلسفه شد. در جنوب ایتالیا فیثاغورثی ها تاثیر مهمی روی او گذاشتند. در پایان عمر، افلاتون کوشید تا تئوری های سیاسی اش را در منطق سیراکوس عملی کند ولی بدلیل وجود دیکتاتوری در آن منطقه، موفق نشد. افلاتون میگفت دانش در لباس مفاهیم بیان میشود، دست یافتنی نیست بلکه وجود دارد و فقط باید دوباره بیاد آید. او تولید کالایی را یکی از دلایل تخریب شهر-دولتهای یونان شبه فدرال میدانست و میگفت باید مانع ورود محافل ارتجاعی به سیاست شد. وی قشر و کاست اشراف را برای اداره مملکت مناسب میدانست.
افلاتون میگفت تئوری زیبایی و استتیک باید تقلید از واقعیت و طبیعت باشد. او عشق را اروس نامید و میگفت در آن عین-ذهن و سوژه-ابژه یکی شوند، زیبایی به نمایش در می آید. وی مخالف موزیک و شعر غمگین، زاری، و گریان بود و میگفت در دولت آرمانی ایده آل آینده، جایی برای آندو نخواهد بود. هنر عالی و اخلاق ابزار مهم تربیت اخلاق و تقوای روح هستند. مارکس گویا در فصل نخست کتاب سرمایه به اخلاق افلاتون و نظراتش پرداخته است. او دولت ایده آل مورد نظر افلاتون را ایده آلیزه کردن دولت کاستی مصر باستان نامید. افلاتون میگفت در نظم جهان ساختارهای ریاضی فرم ایده آل هستند. او زوال شهر-دولت ها را بدلیل انکار حقیقت عینی و دست نیافتن به یک جهانبینی درست میدانست.