چالش های فرا راه طالبان و ناکارآمدی این گروه برای حل آنها

نویسنده: مهرالدین مشید
نیم قرن رخداد های خونین؛ درس های آموزنده برای طالبان
چه طالبان بپذیرند و یا نپذیرند، افغانستان بدترین بن بست سیاسی، اجتماعی، امنیتی و اقتصادی را تجربه می کند و حکومت دیفکتو و غیر قانونی آنان از سوی هیچ کشوری به رسمیت شناخته نشده است. این در حالی است که اوضاع اقتصادی افغانستان در موج فزاینده و سنگین بیکاری و فقر هر روز بدتر می شود. طالبان پس از بیشتر از سه سال درک کرده اند که بقای حکومت به این صورت ناممکن است و عواقب حکومت آنان را موج سنگینی از خشم درون کوب برخاسته از فقر، بیکاری، منع آموزش دختران و وضع دستور های سخت گیرانه بر زنان و مردان تهدید می کند . بنا براین چه طالبان به قوانین تحولات اجتماعی باور دشته باشند و یا نداشته باشند، بالاخره کاسه ی صبر مردم افغانستان لبریز شده و پیش از آنکه مخالفان نظامی طالبان کاری کنند؛ مردم به پا می خیزند و برج و باروی حکومت طالبان را فرو ریزند. پس بر طالبان است تا با یک رویکرد جدید دو کام به پیش باب آشتی و مصالحه را با راه اندازی گفتمان ملی بر روی مردم افغانستان بگشایند. در سایه ی این گفتمان است که دروازه های همدیگر پذیری و آشتی بحای نفاق افگنی و زهر پاشی های قدمی و زبانی بر روی مردم افغانستان گشوده شده و زمینه برای حاکمیت قانون و حکومت مشروع و قانونی در کشور فراهم می شود.
هرچند مردم افغانستان بیش از نیم قرن بدین سو درگیر جنگ های تحمیلی اند و این جنگ های طولانی تمامی ساختار های نظامی، سیاسی و اجتماعی این کشور را از هم پاشیده است. پس لرزه های این حوادث پیش از سقوط جمهوریت منجر به تبدیل شدن افغانستان به جزایر آشتی ناپذیر قدرت در موجی از تضاد های گروهی، قومی و زبانی گردیده بود؛ اما پس از حاکمیت طالبان هرچند جزایر قدرت در افغانستان به کلی از بین رفت؛ اما تضاد های گروهی، قومی و زبانی در این کشور به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسیده که در آینده ها سلامت افغانستان را به شدن تهدید می کند. حال بر طالبان است که با سیاست های افراطی و سیطره جویانه بر آتش نفاق و اختلاف هر روز بیشتر هیزم می ریزند یا اینکه با توجه به سلامت و نجات افغانستان با راه اندازی گفتمان ملی برای تشکیل حکومت قانونی و مشروع راه ی مصالحه و آشتی با مردم افغانستان را می گشایند.
در غیر این صورت عوامل زیادی وجود دارد که مانند دو موش سیاه و سفید هر روز عمر طالبان را کوتاه می سازد و سقوط زود هنگام این گروه را فراهم می سارد. مهمترین عواملی که حکومت طالبان را تهدید میکنند، عبارتاند از:
۱. بحران اقتصادی رو به افزایش: بیکاری، فقر، قطع کمکهای بینالمللی و کاهش سرمایهگذاری های داخلی و خارجی سبب وخامت اوضاع معیشتی شده که میتواند اعتبار طالبان را نزد مردم افغانستان بیشتر کاهش بدهد. پس از تسلط طالبان، اقتصاد افغانستان با کاهش شدید تولید ناخالص داخلی و افزایش بیکاری مواجه شده است. توقف کمکهای بینالمللی و مسدود شدن داراییها، بحران انسانی را تشدید کرده و بیش از ۹۰ درصد خانوارها را با کمبود مواد غذایی مواجه کرده است.
۲. نارضایتی های عمومی و فشارهای اجتماعی: منع آموزش دختران، ممانعت زنان از کار، محدود کردن آزادیهای زنان، سرکوب رسانهها و اعمال قوانین سختگیرانه مذهبی به شدت مردم را ناراض گردانیده و خشم روزافزون مردم را نسبت به حاکمیت طالبان در پی دارد. این نارضایتی ها بالاخره به شورشهای مردمی یا مقاومت های مدنی می انجامد که مهار آن برای طالبان ناممکن خواهد بود.
۳. شورشهای داخلی و گروههای تروریستی رقیب (مانند داعش خراسان): اکنون داعش خراسان بزرگترین تهدید امنیتی برای طالبان است، زیرا این گروه با حمله های پیهم به اهداف غیرنظامی و نظامی، از اعتبار و توان امنیتی طالبان می کاهد و حربه ی تبلیغاتی آنان را زیر سؤال میبرد.
۴. شکافهای درونگروهی و اختلاف های قومی طالبان: تجریک طالبان متشکل از شبکه ها گروههای مختلف قومی و فرماندهان محلی است که هر روز دامنه ی اختلاف میان آنان افزایش می یابد و احتمال بروز اختلاف های داخلی و حتی تجزیه ساختار قدرت را افزایش میدهد. چنانکه اختلاف میان شبکه ی حقانی و ملاهبت الله یا غلزایی ها و درانی هابه مرحله ی غیر قابل بازگشت رسیده است که بقای طالبان را سخت تهدید می کند. رویارویی پنهان حقانی ها و قندهاری ها مانند دو موش سیاه و سفید هر روز اعتبار و سیطره ی طالبان را زیر پرسش می برد.
۵. انزوای بینالمللی بزرگ ترین مشکل طالبان: به رسمیت شناخته نشدن حکومت طالبان از سوی جامعه جهانی، بزرگ ترین چالش بین المللی و مانعی بزرگ برای جذب کمکها، سرمایهگذاری و تعاملات سیاسی و اقتصادی با کشور های جهان است. هیچ کشوری تاکنون حکومت طالبان را بهصورت رسمی به رسمیت نشناخته است. این عدم شناسایی، مانعی برای تعاملات دیپلماتیک و دریافت کمکهای بینالمللی است و مشروعیت داخلی و خارجی طالبان را زیر پرسش می برد. این انزوا چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت بالاخره طالبان را زمینگیر خواهد ساخت.
۶. مقاومت جبهههای سیاسی و نظامی (مانند، جبهه مقاومت ملی، جبهه ی آزادی و سایر جبهه ها): این گروهها، هرچند هنوز قدرت زیادی ندارند و دو جبهه ی یاد شده در برابر طالبان میدانی و سایر جبهه ها غیر میدانی می رزمند؛ اما در صورت حمایت بینالمللی می توانند، به تهدیدی جدی و بالفعل برای طالبان تبدیل شوند. این جبهه ها تا کنون توانسته اند، ده ها عملیات را بر ضد طالبان موفقانه انجام دهند و امنیت طالبانی را به چالش بکشند. بر بنیاد گزارش ها حمله های هماهنگ جبهه های میدانی در برابر طالبان روزافزون و انسجام یافته تر شده است.
۷. پشتیبانی طالبان از گروه های تروریستی: حمایت طالبان بیش از ۲۲ گروه ی تروریستی، بویژه پشتیبانی از طالبان پاکستانی نه تنها به بزرگترین چالش به حکومت طالبان تبدیل شده و روابط کابل و اسلام آباد را در ظاهر به گونه ی بی پیشینه ای دچار تنش کرده است؛ بلکه روابط طالبان با تمام کشور های منطقه و جهان را پرتنش کرده است. پیوند های تنگاتنگ طالبان با اداره ی آی اس آی هم تا کنون نتوانسته، از تنش میان کابل و اسلام آباد بکاهد.
۸. تعصب قومی و زبانی طالبان: دامن زدن به اختلاف های قومی و زبانی و افزایش فشار بر مردم و شکنجه ها و کشتار های صحرایی گروه ی طالبان در موجی از عقب گرایی و دشمنی با کار و آموزش زنان نه تنها مقاومت خاموش میلیون ها شهروند افغانستان را در برابر این گروه برانگیخته؛ بلکه روابط طالبان با کشور های جهان را بهم زده است.
۹. حکومت تک کروهی: مردم افغانستان تنها بهای سیطره جویی ملاهبت الله را نمی پردازند؛ بلکه حکومت تک گروهی و فرمان روایی بدون قید و شرط یک قوم بر اقوام دیگر ، در غیاب قانون اساسی و حکومت قانون نه تنها سبب تنش میان حکومت طالبان و مردم افغانستان؛ بلکه بر روابط این گروه با کشور های دیگر نیز تاثیر منفی برجا گذاشته است.
عصر رسانه ها و حرکت به عقب طالبان: در شرایطی که رسانه های اجتماعی به گونه ی بی پیشینه ای وارد زنده گی سیاسی و اجتماعی مردم شده است و با افشا کری های بي سابقه عصر انفجار اطلاعات را رقم زده اند. این انفجار اطلاعات به چالش بزرگی برای طالبان بدل شده که خشم روزافزون مردم را در برابر جنایات طالبان در پی دارد. این در حالی است که حکومت طالبان برای عبور از بحرانها و چالشهای کنونی به اقدام های زیر نیاز دارند:
۱. اصلاح سیاستهای داخلی و احترام به حقوق بشر: تضمین حقوق زنان و دختران و رفع محدودیتها در زمینه آموزش و اشتغال زنان و دختران میتواند به بهبود وجهه بینالمللی و کاهش نارضایتی داخلی کمک کند؛ ایجاد حکمرانی فراگیر و تشکیل دولتی که نماینده تمامی اقوام و گروههای سیاسی افغانستان باشد. این اصلاحات میتواند به افزایش مشروعیت داخلی و کاهش تنشهای قومی منجر شود؛ اما طالبان تا کنون اراده ای برای ایجاد اصلاحات یاد شده از خود نشان نداده اند.
۲. بهبود وضعیت اقتصادی: جذب سرمایهگذاری و تجارت خارجی و ایجاد محیطی امن و پایدار برای سرمایهگذاری و تجارت با کشورهای همسایه و دیگر کشورها میتواند به بهبود وضعیت اقتصادی کمک کند؛ مبارزه با فساد اداری و پاکسازی سیستم اداری از فساد و افزایش شفافیت در مدیریت منابع مالی میتواند اعتماد داخلی و خارجی را افزایش دهد.
۳. تعامل سازنده با جامعه بینالمللی: پاسخ به نگرانیهای بینالمللی و اتخاذ سیاستهایی که نگرانیهای جامعه جهانی، بهویژه در زمینه حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، را مورد توجه قرار دهد، میتواند به کاهش تحریمها و افزایش کمکهای بینالمللی منجر شود؛ گفت و گو های سیاسی و برقراری گفتگوهای دوامدار با سازمانهای بینالمللی و کشورهای تأثیرگذار می تواند، روابط خارجی را بهبود ببخشد و انزوای بینالمللی حکومت طالبان را کاهش بدهد.
۴. رسیدگی به بحران انسانی: همکاری با سازمانهای بشردوستانه و ایجاد تسهیلات برای فعالیت سازمانهای امدادرسانی و تضمین دسترسی آنها به مناطق نیازمند، میتواند به کاهش بحران انسانی کمک کند؛ توسعه زیرساختهای صحی و آموزشی و سرمایهگذاری در بخشهای صحی و آموزش می تواند، شرایط زندگی مردم را بهبود ببخشد و روابط انسانی را توسعه بدهد.
۵. مقابله با تهدید های امنیتی: مبارزه با گروههای تروریستی و اتخاذ تدابیر امنیتی مؤثر برای مقابله با گروههای تروریستی مانند، داعش خراسان که تهدیدی برای ثبات حکومت طالبان محسوب میشوند؛ ایجاد نیروهای امنیتی حرفهای و تشکیل و آموزش نیروهای امنیتی با رعایت معیار های بینالمللی برای حفظ نظم و امنیت داخلی.
گفتمان ملی :
گفتمان ملی در افغانستان به هدف ایجاد تفاهم، حل منازعه و تدوین راهکارهای مشترک به اشتراک نماینده گان اقشار گوناگون جامعه ی افغانستان، از جمله گروههای سیاسی، قومی، مذهبی و جامعه مدنی، برای بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل حیاتی کشور، یگانه روندی صلح جویانه است که میتواند، آینده ی روشنی را برای مردم افغانستان رقم بزند. در سالهای اخیر، تلاشهای متعددی برای برگزاری گفتمانهای ملی در افغانستان صورت گرفته است. پیش از حاکمیت طالبان انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان در سال ۲۰۱۷ سلسله نشستهایی تحت عنوان “گفتمان ملی” برگزار کرد که نخستین دور آن به سیاست خارجی افغانستان اختصاص داشت که به نتایج مطلوب دست نیافت. همچنین، پس از سقوط جمهوریت در ماههای اخیر، نشستهایی در خارج از افغانستان، مانند استانبول، با حضور فعالان سیاسی و اعضای حکومت پیشین برگزار شد تا زمینه را برای از سرگیری مذاکرات بینالافغانی و تشکیل حکومتی فراگیر فراهم نماید.
حال برای طالبان است تا یک گام پیش نهاده و با ابتکار بی پیشینه گفتمان ملی را به اشتراک تمامی گروه های سیاسی و قومی و شخصیت ها و عالمان دین و نهاد های دفاع از حقوق بشر و سایر نهاد های مدنی برگزار نمایند و زمینه را برای یک دوره ی انتقالی فراهم نمایند تا این اداره قانون اساسی را تصویب و انتخابات ریاست جمهوری را مدیریت کند. این در صورتی ممکن است که طالبان نخست از همه برای فضا سازی دوره ی یاد شده به آزادی بیان ارج بگذارند و حقوق بشری را رعایت کنند؛ زیرا در شرایط کنونی که از آزادی بیان در افغانستان خبری نیست و سرکوب جامعه ی مدنی به شدت در آن ادامه دارد و قدرت در دست گروه ی خاص تمرکز یافته است. پس در چنین شرايط هرگونه تلاش برای گفتمان ملی ممکن نیست و حتا این تلاش ها از نظر طالبان جرم پنداشته می شود. در حالی که گفتمان ملی زمانی میتواند به عنوان ابزاری مؤثر برای حل منازعات و ایجاد ثبات در افغانستان کارساز باشد که تمامی گروه ها و اقشار گوناگون جامعه به شمول گروه ی طالبان در آن حضور و مشارکت فعال داشته باشند.اتخاذ اقدام های یاد شده میتواند به بهبود وضعیت کنونی افغانستان و کاهش بحرانها و دشواریهای پیشروی حکومت طالبان کمک کند؛ اما طالبان تا کنون برای عبور از دشواری ها و بحران های کنونی هیچ برنامه ای ندارند و رهبران آنان بجای ایجاد اصلاحات و راه اندازی گفتمان ملی؛ برعکس می خواهند با تفسیر اوضاع بر بنیاد باور های تقدیری و کورکورانه مردم را به فریب بکشانند.
ادامهٔ سیاستهای سختگیرانه و محدودکننده ی طالبان؛ بهویژه در مورد حقوق زنان و اقلیتها و عدم انعطافپذیری طالبان در برابر خواستههای داخلی و بینالمللی میتواند، شورش های مردمی و رستاخیز ملی را در پی داشته باشد. این رویکرد طالبان نه تنها معنای راه رفتن آنان بر روی اعصاب مردم را دارد؛ بلکه معنای انزوای بینالمللی این گروه را نیز داشته و بر بار نامشروعیت این گروه می افزاید. عدم پذیرش معیارهای بینالمللی و ادامهٔ سیاستهای فعلی، احتمال به رسمیت شناخته شدن حکومت طالبان را کاهش داده و انزوای دیپلماتیک و اقتصادی این گروه را تشدید مینماید. ادامه ی این روند بحرانهای اقتصادی و انسانی را در افغانستان دامن زده و عدم تعامل سازنده ی طالبان با جامعهٔ جهانی و سیاستهای محدودکننده این گروه میتواند منجر به کاهش کمکهای بینالمللی و سرمایهگذاری خارجی شود و بحرانهای اقتصادی و انسانی را در افغانستان عمیقتر کند. ادامهٔ لجاجت طالبان و عدم پاسخگویی این گروه به خواست های مردمی میتواند، منجر به افزایش تنشهای داخلی و در نهایت، تضعیف و حتی فروپاشی حکومت طالبان شود. چالش های فرا راه طالبان و ناکارآمدی این گروه برای حل آن دورنمای افغانستان فاجعه بار را پیش چشمان انسان به تصویر می کشد. در مجموع، تن ندادن طالبان به گفتمان ملی برای ایجاد اصلاحات بنیادی در افغانستان و ادامهٔ سیاستهای کنونی این گروه بدون در نظر گرفتن تغییرات لازم، میتواند آیندهٔ حکومت طالبان را با چالشهای جدی مواجه کرده و بقای این حکومت را تهدید کند. ممکن طالبان با اتکا به کمک های مخفی شبکه های جهنمی استخباراتی کشور های منطقه و جهان و ساز و کار هاییکه در نشست های پشت پرده در قطر به ابتکار خلیل زاد در دست اجرا است؛ بدون در نظرداشت پس لگد هاییکه حتا حذف ملاهبت الله را در بر داشته باشد، دست کم بگیرند. آنان دشواری های موجود را که با آنها مواجه اند؛ دست کم بگیرند؛ طوری فکر کنندکه با وعده و وعید های دروغین دیپلوماتیک بر سر رهبران کشور های منطقه و جهان کلاه گذاشته اند و هر کدام را به نحوی می دوشند؛ اما واقعیت این است که این معادله ها همه شکننده و مقطعی بوده و در آخرین تحلیل بازنده پس از مردم افغانستان، طالبان خواهد بود؛ زیرا هدف از بازی های پشت پرده نجات افغانستان نه؛ بلکه تغییر دادن قطعه ی بازی بر سر افغانستان است که در گرما کرمی از رقابت های جیوپولیتیک کشور های منطقه و جهان صورت می گیرد. خال بر طالبان است که برای بیرون رفت از بحران نامشروعیت دست آشتی با گروه های سیاسی و قومی و مردم افغانستان دراز می کنند یا اینکه افغانستان را قربانی خواست های ایدئولوژیک خود و بازی های کشور های منطقه و جهان می سازند. پایان