نظر و نظریه
دکتر بیژن باران
فرق نظر با نظریه چیست؟ عقیده/ نظر میانجی دانش و نادانی است. بیان نظر نیاز به زبان، دانش، مخاطب برای راستآزمایی فکر دارد. نظر واقعی، خیالی، قاطع، التقاطی، شکدار است. ربطی به آزمایش، منطق، تجربه ندارد. نظر کاربرد جهانی نداشته؛ برای اقتدار، سنت، مشروعیت، اعتبار بکار رود. نظر بیانات فردی با احتمال خطا، اختلال شخصیتی، فکری، روحی؛ یا گروهی در باره اجتماع یا طبیعت است که می تواند بنا به منابع فرد، جمع، آرمان باشد. چ بوکوفسکی نوشت: “مسئله جهان این است: آدمهای هوشمند پر از شک اند؛ آدمهای نادان پر از اعتماد به نفس اند.”
گاهی فرد در یک علم مثل مهندسی یا پزشکی متخصص بوده؛ ولی در سیاست یا جامعه در شبکه های مجازی نظر دهد. اغلب نظر با دگر هراسی/ پارانویا، ثنویت، توطئه، مخفیکاری/ پستویی، توهم/ دیلوژن، عرفان، قطعیت، سوگرایی، خودخواهی، عواطف مخلوط است. نمونه نظر: باور تقدیر فرد از پیش تعیین شده زروانی، زمین بر شاخ گاو کیهانی میترایی؛ تشبیه منظومه شمسی به ساختار اتم بدون استدلال: دل هر ذره که بکشافی/ آفتابیش اندرون بینی.
آیا نظرات فرد در باره محیط تغییر کنند؟ محیط شامل اینهاست: خانواده، دوستان، زادگاه، پول، مال، حرفه، ذوق، شوق، هنر، کار، جامعه، دین، سیاست، طبیعت، جهان. چرا این تغییر در برخی رخ دهد؟ فردوسی، خیام، حافظ، مولانا، نیما، اخوان، فروغ، شاملو از خانواده مذهبی به آرمانهای انسانی ورای مومنان چگونه رسیدند؟ منشاء نظر: اولیا، تجربه، اخلاق. مدرسه، محله/ کوچه، مطالعه، اختلال ذهنی است. اختلال ذهنی اینها یند: وسواس، سوءظن، خودشیفتگی.
پردازش و حافظه واکنش فردی مانند برخوردن/ ناراحت شدن از ضربه به عواطف، توهین به شخصیت، حمله به باور فرد، تابع سنت، محله، آبرو، شخصیت اند. آگاهی دانشگاهی و اجتماعی برای اجرای حقوق مدنی، پاسخ قاطع وجدان اجتماعی، مراعات انصاف کافی نبوده؛ تا نظر تولید شود.
در سده 20 چگونه فرد در تلاش اجتماعی یا در جوانی از خانواده و آرمان راست برای حفظ شرایط موجود به چپ برای تغییر جامعه چرخد؟ مولانا نخست از نیروی غیب کمک خواسته؛ اگر نشد از زمین آبادانی جوید: زین سپس بستان آب از آسمان./ چون ندیدی تو، وفا از ناودان. ص هدایت نوشت: از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود، آرامش مخصوصی در خودم حس می کردم.
دولت متمرکز مذکر در پیدایش فاشیسم و بردگی انسانها نقش داشت. در آلمان – گهواره فلسفه و اخلاق عدالت خواه فیخته، مارکس، لیبکنشت، عوامل دیگر نقش داشتند: رکود اقتصاد، تورم، مردسالاری، رشد انحصارات، بیکاری، تحقیر شکست ج ج 1، حزب نژاد پرست، رهبر کاریزماتیک عوام پسند. البته از امپریالیسم انگلیس، کانادا، آمریکا، استرالیا فاشیسم پدید نیآمد. چرا؟
دانشمندان نظریه را چکشی کرده؛ صحت، سقم، خطای آنرا ابراز کنند. نمونه: منشاء انواع داروین، ژنتیک واتسون -کریک، مهبانگ در پیدایش کیهان از انرژی به ماده، نظریه نسبیت با 6 جزء زیر: 1-سرعت نور ثابت است. 2-زمان بعد 4م است. 3-برای شئی سریعتر در فضا، زمان کندتر شود. 4-گرانش خمیدگی فضازمان است. 5-زمان نزدیک اجرام سنگین کند شود. 6-گرانش موج وار پخش شود.
ایده نتیجه انگاره، فکر، تصویر ذهنی در مغز است که بیان شود. مخالف داده/ فاکت است. واقعیت ادراک محیط با حسها و ابزارها، در مقابل تخیل، صفت هستی است. حقیقت ضفت منطبق بر فاکت یا واقعیت در برابر باور، قضیه، حکم، اعلان است. در مقابل دروغ، نادرست است. فکر تولیدی ایده، عقیده، نقشه با تفکر با بداهه در ذهن است. انواع کلامی، شنوایی، بصری، عاطفه. تصور جهان در مغز، تجسم در حافظه کاری دارد. ذهن سوژه در مغز، توان باخبری از جهان، هویت، تجربه، فکر، احساس، آگاهی، تفکر است. ذهن نرمافزار سختافزار مغز است.
عین/ ابژه، شئی خارج از ذهن، محیط، عاطفه، تعصب، داوری بیانگر فاکت است. تخیل توان یا انجام ایده نو، تصویر یا مفهوم اشیاء خارج از حواس. نمونه: عشق در تخیل. گمان جای جواب واقعیت بدون اثبات است. نمونه: گمان کنم مقصر نبود. فرض جای حقیقت مفروض در باره حقیقت است. نمونه: هر معلولی علت دارد. انگاره تصویر ذهنی یک ایده است. مترادف فرض، گمان، وهم، طرح است. گمانه حدس برای واقعیت است. گمانه از نقب برای سنجش جنس خاک در مظنه فرضیه/ هایپوتوسیس بکار رود. فرضیه مفهوم یا ایده ایست برای پژوهش و آزمون؛ توضیح پیشنهادی بنا بر شواهد معدود برای آغاز استدلال است.
مترادف ظن، مظنه، احتمال، تخمین، پندار است. پذیره پذیرفتن نظر است. مترادف قبول، تعهد، تقبل، اجابت است. پنداشته جای امر مستدل فرض شدن است. مترادف مفروض، موهوم، انگاشته، متصور، مفروض، گمان است. قضیه یک اظهار، بیان، پیشنهاد حاوی داوری، عقیده، حکم برای اثبات است. نمونه: قضیه هندسه. لغات در حافظه مغز روشنفکر خلاقانه ترکیب شوند.
برای روشنفکر نظر و نظریه برای حق بیان در تقابل با استبداد دولت اهمیت حیاتی دارند. روشنفکران مطالعه علوم، آگاهی تاریخ، چارهجویی، هوش، تخیل داشته؛ عوام در تهیه معیشت خانواده از علیت اجتماعی بی خبرند. با چاره سازی، یاد گیری، حفظ اطلاعات جدید کارکرد مانا در مغز رخ دهد. شخصیت برونگرا، انعطاف پذیری، توان شبکه های مغز در تغییر با رشد و بازسازمان دهی و مداربندی نوین عصبها برای رفتار متفاوت از قبل یعنی پلاستیسیته مغز دارد. منافع فردی و اجتماعی در خوب و بد بسته بندی شوند تا در تصمیمگیری آتی مغز را یاری کنند. با نظرات خود با رقبا و استبداد دولت برای آینده کشور مبارزه کند.
هر نظریه موضوع، نظریه پرداز، محتوا دارد. محتوا جزییات موضوع، نظریه با منطق، مشاهدات، ریاضیات، نتیجه گیری ارایه شود. نظریه پرداز با تعمیمات درازمدت، تحلیلگر با علت یابی میانمدت، خبرنگار با روایت کوتاه مدت رویدادهای اجتماعی را حلاجی کنند. این آثار را خوانندگان در بحث های خود با دیگران برای اتحاد، مبارزه، پیروزی بکار برند.
بر جامعه شناسی، علوم سیاسی، تاریخ اثر گذارد. نمونه: توصیف نظریه های علمی با بردن جوایز جهانی. نظریه مجموعه تجریدات، منطق، پیش بینی بوده؛ نخبگان با پژوهش در باره یک کشور، موضوع، منطقه خاص بکار برند. نظریه در هر کشوری کاربرد دارد. نمونه نظریه: رشد جمعیت مالتوس، تضاد طبقاتی مارکس، بشر حاصل وضع اجتماعیش است درکهایم.
هاوکینگ در تاریخچه مختصر زمان 1988 نوشت: “نظریه 3 وجه دارد: تم با آزمایش اثبات شده؛ با ریاضی بی نقص پذیرفته شده؛ پیش بینی، تجربه، تکرار شود.” یک نظریه برای وضع یک کشور یا منطقه با این 3 وجه را می توان بررسی کرد. یعنی یک نظریه در 2 زمان یا 2 کشور بکار رود. این بررسی باید با داده های اقتصادی جور باشد؛ از وضع فعلی و رشد آن وضع آتی پیش بینی شود؛ در کشورهای هم فاز اجتماعی هم رخ داده باشد. نمونه: حکومت مشارکتی در هند، ترکیه، کره جنوبی در مقابل اندکسالاری در سوریه، مصر، روسیه با رشد ناچیز اقتصادی، با ازادی اجتماعی، نبود آزادی سیاسی.
گاهی نظر، تجرید برای مفهومی حس ناپذیر، موهوم، ناملموس، آبستره، بدون تصویر ذهنی در مقابل کنکرت است. نمونه: جانور، بشر، آل، جن. نظر فرد قوام یافته؛ با عاطفه، شخصیت، هویت او عجین شود. جدل مراوده نظرات، فاکتها، ارجاع به قانون، پرخاش اند. از پندهای دانشگاه حقوق یکی این بود: اگر فاکتها بضد تو اند، قانون را تو جر و بحث بیآور. اگر قانون بضد تو است، فاکتها را تو جر و بحث بیآور. اگر قانون و فاکتها بضد تو اند، رو میز بکوب و بلند پرخاش کن. در بحث محافل نظر مراوده شود؛ حتی در باره یک نظریه هم، نظر، فهم، دریافت فرد از آن بمیان آید.
نظر گاهی در حکم بدون استدلال، تزی با شبه استدلال بیان شود. قانون عامتر با پذیرش دیگران و قاعده گام به گام، با هم توفیر دارند. هدف مراوده نظر اثبات خود، تخطئه نظر مقابل؛ رسیدن به یک نظر عامتر است. نظر یک رهبر حکم، دستور، فرمان با ضامن اجرایی دخیل است که تمرد از آن تعزیرات دارد. لذا بین نظر فرد، نظریه علمی، نظرات نخبگان تفاوت باید گذاشت.
ذهن اعضای ناهمگون را تخیلی بهم چسباند. نمونه: سانتور سر انسان بر تن اسب یونانی، گریفین سر شاهین بر تن شیر ایرانی، اژدها سوسمار غولین، دیو گوریل- انسان، جن، پری، آل. مارکز ادبیات تخیلی رئالیسم جادویی را آفرید. کافکا از محتملات نه واقعیات نوشت. نظر شخصیت کنجکاو منجر به آزمایش، کشف راز جهان شود. نمونه: سیب نیوتون، فرمول حلقوی کوکله. آنها منطق، ریاضی، الگوریتم/ روش، نتیجه، کاربرد را ارایه دادند. ولی 1000 سال استعارات شعر فارسی به کشفی ختم نشد؛ زیرا جو علمی در فلات نبود.
خرافات نظرهای فردی ناشی از نادانی، ترس، ناامنی انسان بوده که جمعی شوند. منشاء نظرات خرافی از کی زمانی، کی فردی، کجا آغاز شدند؟ دفع شر، باطل کردن زخم چشم، بداندیشی فرد خطرناک به نیروی غیب کشیده شوند. این باورها علت، نیاز، نتیجه را با فرضیات، تخیل، توطئه، اشیاء دم دست، وردخوانی آمیزند.
شگفتا در این روند از خدای دانا و رحمان خبری نیست. در باور به ثنویت، عفریت، اهریمن زرتشتی ریشه دارد. ثنویت از هیجان 6 گانه شادی، غم، کنجکاوی، شگفتی، اشمئزاز، ترس؛ داوری رفتار نیکی، بدی واژه های بدخیم مریضی، عدم امینت، غم، مرگ اند. با کاربرد 2گانه عصب روشن/ خاموش، منفی/ مثبت، سپماتیک/ غیرارادی، پاراسمپاتیک/ ارادی، جبر/ اختیار است. جبر برنامه دی ان ای، اختیار ناشی از مدارات عصب غشا مغزی است.
از بد نگاه فدری مرگ، بیماری، شکست به فرد رسد. خرافات جهل از علل رویداد، بدخواهی طرف، سوء ظن به دیگری، بدطینتی دیگری در نظر زدن، چشم زخم برای پیدایش بدآیمنی، سوء ظن، تخیل در هم آمیزند. نیروی مخرب بدخواهی از چشم زدن فردی به زندگی، تندرستی، سرنوشت دیگری آسیب رساند. اختلال ذهن فردی بمرور در گستره جامعه به فرهنگی با اعتقادات خرافی تبدیل شود. با شکستن تخم، دود اسفند، دعا نویسی – زخم چشم، نظرزدن را دفع/ پادمان کردند. ورد خوانی، جادو، جنبل، سرکتاب، تفال، جنگیری، حذر از آل تا عصر مدرن ادامه دارند. Taghi Kimyai-Asadi 120224FB
انسان در خودش چنین نیروی ضدانسانی را نتواند بسازد. این نیرو با ابزارهای پیشرفته حس نشده است. نادانی انسان منجر به پذیرش این باور سادیست یکی از علل نگرانی، تقدیر، قسمت، ماتم شد. بیماری، رفتار، سلیقه تقدیری در ایرانیان مانا یند. باور محتوای ثابت در حافظه است که در زمان با دلایل بضد آن تغییر نکند.
عربهای خرافی، در انزوا، بیابان پیرامونی، تنوره باد در کویر، طنین رعد در کوه، شب ظلمانی، حرکات وهمی به جن باور داشتند. جن با موجودات متافیزیک ایرانی آل، پری، شیطان در هم آمیخت. نبود علم تجربی و کتاب در صحاری خشگ عرب، ایران، آسیای مرکزی تخیل، عرفان، مراسم شامان را بهم آمیخت. آیه وان یکاد بعنوان دور کننده ی چشم زخم اضافه شد. با مالیدن تخم مرغ و نام بردن، فرد چشم زخم زننده را وقتی پیدا کردند؛ اثرش را از بین می بردند. تخم مرغ به امید ترکاندن تخم چشم طرف می ترکد! دود اسفند برای ریه مضر بوده؛ سرطانزا هم است، از رسوم بی اثر کردن چشم زخم است.
قربانی کردن بز، بره، مرغ، خروس، دفن کردن جسد آنها هم رسم دیگری از عهد مهرپرستی تمدن جیرفت در 4 هزار سال پیش باشد. گفتن ماشاء الله قبل از اظهار نظر و تعریف کردن از کسی مانع ایجاد اضطراب چشم زدن به آن شخص شود. خالی در سفیدی چشم، نگاه زخم زن دارد. در حالیکه زنان مهربان به بچه، گاهی به داشتن چشم شور متهم شوند. لذا تعریف خوب از بچه قبیح بود تا چشم نخورد. در فکر کودک چشم خورده با تلقین خرافات تا چند هفته انتظار مرگ یا بیماری بود. گاهی صورت کودکان را نمی شستند تا نظر نخورند.
در بررسی طبیعت 2 روش زیر بکار روند. متافیزیک در تقارنی ابدی و بر مداری تکراری عمل کرده؛ واقعیت را ایستا، مجزا، ثابت، بدون علیت پندارد. با کلی گویی غیرتجربی به چیستی وجود، ذات، زمان، مکان، علیت و خدا پردازد. در علم، با بهبود زندگی، ذهن با تصویر رایانه ای مغز مطالعه شود. دین با عملکرد تفیش عقاید و قتل عام دگر اندیشان، اعدام کافران، مرتدان پردازد. بنیانگرایان دینی جوانان غیرامل پیرو مد جهانی از چین و روسیه تا آمریکا و اروپا را سرکوب کنند.
داروین سختترین ضربه را بر متافیزیک طبیعت زد. او نوشت: همه موجودات تک یاخته، گیاهی، جانوری، انسان مرتبط با همدیگر ند. آنها با تغییرات زیستبوم در فرگشت تدریجی اند. 2 بیلیون سال ادامه دارد. فرگشت واقعی و تاریخی پدیده ها را با تضاد به وضع نوین رساند.
دیالکتیک روش استدلال و تفکر است که بر تضاد، تغییر، ، ترکیب تمرکز دارد. به بررسی روابط پدیدهها و مفاهیم مختلف پردازد. در آن، ایده ها و مفاهیم با هم مقایسه و در تقابل قرار گیرند؛ تا درک عمیقتر برای پیش بینی نتیجه شود. مهمترین رابطه موجود با محیط است. انواع مختلفی از دیالکتیک وجود دارند. دیالکتیک هگل 1770-1831 بر 3 اصل استوار است: تز، آنتیتز، سنتز. بنا بر دیالکتیک تاریخی مارکس 1818-1883 و انگلس 1820-1895 تاریخ بر مبنای تضاد طبقات اجتماع است.
تناقض در ذات واقعیت وجود دارد؛ محرک اصلی تغییر و تحول است. نمونه: در اتم بار مثبت و منفی کوارک، الکترون و پوزیترون، ماده و پادماده، ذرات همزاد در هم تنیدگی کوانتوم در هر مسافتی و همزمان. نگاه پویا واقعیت را در تغییر دائمی با علل مادی، نتایج اندازه پذیر بیند. دگردیسی نوزاد ماهی شکل در گهواره، 4 دست و پای نوباوه، 2پای کودکی- تغییر در طبیعت از کرم-ماهی به انسان را نمایان کند.
آدمها در ظاهر و باطن متفاوتند. ظاهر مانند قد، سیما، موی سر، و باطن مانند شخصیت و حافظه بین افراد تفاوت پدید آورد. و نظرات آنها با هم متفاوت اند. نهادهای صنفی، مدنی، حزبی افراد را در گروههای همنظر جمع کنند. در چین یک حزب با فقرزدایی و رشد سریع اقتصاد، در آمریکا 2 حزب با تلفیق فنآوری در سرمایه داری، در آلمان چند حزب در ائتلاف با تولید دقیق حکومت را پیش برند. در کشورهای اندکسالاری برخی با عقبماندگی تولید پیش روند. فرهنگ محاط تفاوت سبک زندگی نسل پس از ج ج 2 /بیبی بومر و ملنیال/ هزاره ای است. تا سده 20 فردوسی و سعدی فرد را نتیجه ذات و تربیت پنداشتند.
در سده 21 باید فردیت و فاز فرهنگ محاط را هم افزود. فردیت هر دو را می سازد؟ ژنتیک کشاورزی، گل، درخت میوه با پرتو فرابنفش یا مواد شیمی بهینه شوند. فردوسی ذات را تغییرناپذیر و تربیت را بی اثر انگاشت:
درختی که تلخ است وی را سرشت/ گَرَش برنشانی به باغِ بهشت.
ور از جویِ خُلدش به هنگامِ آب/ به بیخ انگبین ریزی و شهدِ ناب.
سرانجام گوهر به کار آورَد./ همان میوه تلخ بار آورد.
یک باور درست در تاثیر تربیت فرد را سعدی برای اخلاف بجا گذاشت: “بگفتا من گِلی ناچيز بودم./ ولیكن مدتی با گُل نشستم./ کمال همنشين در من اثر کرد./ وگرنه من همان خاکم که هستم.”برای او مشکل بود که تاثیر ذات و محیط بر فرد را بپذیرد؛ در جایی دیگر گفته؛ قبلی را نفی کرد: تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است./ اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است.”
ذات پیش در اثر ژنتیک و تربیت پس از تولد از تقلید بر رفتار فرد آشکار شوند. تز لامارک این است: صفاتِ اکتسابی/ سازش در زندگی در اعضای جاندار، دال بر تغییر محیط بر ژن موروثی شوند. این اثرات در نسلهای بعدی آشکار شوند. نمونه: گردن و پای دراز زرافه برای چریدن برگ سر درخت. بویژه آثار سیگار، مشروب، سموم زیستبوم بر دی ان ای سامانه مصونیت فرد چیره شوند.
بشرطی که تغییر یاخته عضو به یاخته تولید مثل انتقال یابد یعنی ژن کنترلکنندهٔ آن صفات در یاخته جنسی/ گامت باشد. تا در زادآوری حفظ شده؛ به نسل بعد برسد. حتی نقصهای ساختاری بر جهان بینی فرد اثر گذارند. ناشنوایان ایده خدا و آفریننده نداشته؛ چون از اوراد خانواده مصون اند. ایده ها باید شنیده یا خوانده شوند. ایده های دیگران بر کر، لال ورود نکنند؛ چون ایده ها گفتاری اند؛ برای بی سواد نوشتارها بی اثرند. ولی نورونهای تقلید رفتار و گفتار اطرافیان را در حافظه آنها برای بازتولید گذارند.
چگونه می توان توانهای دماغی را بنا به ژنهای ارثی فرد تبیین کرد؟ 20% استعدادهای فرد ناشی از ژنهای ارثی و 80 % از محیط شامل پرورش، آموزش، تغذیه باشد که از سنت جامعه پیروی کنند. هم ژن با کمی موتاسیون هم محیط با ثقل جامعه عمدتا ایستا با تغییر جزیی اند. در سده 21م ساختار ارثی فرد را با توانهای مغزی او تبیین کرده اند. توانها شامل خلاقیت، نطق، زبان، حافظه، ادراک، اندیشه، عاطفه، جنبش باشند.
زیگموند فروید نوشت: “خوب میشد اگر خدایی بود که دنیا را ساخته باشد؛ خیرخواه و مصلحت اندیش باشد؛ دستورات اخلاقی در دنیا میبود؛ همچنین جهان پس از مرگ. ولی این یک واقعیت تکان دهنده است که همه اینها دقیقا فقط چیز هایی هستند که ما “آرزو” داریم باشند، همه این موضوع خیلی مشخص بچه گانه است؛ با واقعیت کاملا بیگانه است. زمان که سپری شود، هیچ نمیتواند جلوی دلیل و تجربه را بگیرد. تناقض دین با دلیل و تجربه ملموس است. ایده خدا یک دروغ نبود بلکه وسیله ای از ناخود اگاه بود که باید با روانشناسی رمزگشایی میشد. خدای شخصی/ دینی چیزی جز یک مدل والای پدرگونه نبود. آرزوی این خدا می تواند از حسرت کودکی برای قدرت محافظت؛ عدالت، زندگی بی پایان منشا گرفته باشد. خدا خیلی ساده برون افکنی این آرزوهاست که به خاطر حس بی پایان درماندگی، انسان میل دارد از او بترسد؛ او را “پرستش” کند. مذهب به نوزادی انسان ها تعلق دارد. یک مرحله ضروری است از تبدیل بچگی به بلوغ! ارزش های اخلاقی را ترفیع داد که برای جامعه لازم بود, اکنون که انسان به این سال ها رسیده است, باید مذهب را کنار بگذارد!”
نمایندگان و مدیران در جامعه یوتوپیای علمی عوامگرا نبوده؛ وعده های واهی نداده؛ بلکه معدل خوب در 3 هوش آکادمیک/ آی کیو، اجتماعی/ اس آی و احساسی/ ای آی دارند. ضریب هوش احساسی/ هیجانی بیشتر از ضریب هوش آکادمیک در موفقیت اجتماعی و بقای ساختار خانوادگی دخالت دارد. داوری، تصمیمگیری، خردگرایی با برانگیزی عاطفی از انصاف دور شوند.
ضریب هوش یک عدد است که توان استدلال نسبت به متوسط آماری همسنان او بمثابه 100 با آزمون حل مسئله اندازه گیری شود. هوش اجتماعی توان فهم کنشهای فرد و دیگران است که از تجربه با دیگران آموخته و توسعه یابد. لذا نهادهای مدنی و حزبی کمک کنند. هوش احساسی/ ایموسیون توان آگاهی، کنترل، بیان احساس/ هیجان فرد است که مناسبات اجتماعی را منصفانه و با همدردی انجام دهد.
فرد عصبانی داوری نامعقول، عجول، نادرست دارد. فرهنگ کشورهای گرم نزدیک به استوا عنصر عاطفی قوی داشته؛ ارزیابی فرد هیجانی بوده؛ بیش از حد بر دیگران پریده؛ سوء تفاهم تولید کند. نمونه: روضه و گریه در ایران. در کشورهای سرد سیر واکنش عقلایتر است. شاید اختراعات با مدار های شمالی سردتر زمین رابطه دارند. نمونه: چین، اروپا، ایالات متحده. منطقه استوایی به پیشرفت های غذایی کمک کردند. نمونه: مصر، ایران، هند.
نظرات چپ در حمایت کار و راست در حمایت سرمایه در جهان و ایران از سده 20 صفوف خونین پدید آوردند. از آغاز تاریخ در استبداد شرقی، توده ها در تصمیمات ملی گزینش جانشین، اعلان جنگ، ساختن بناها بی اثر بودند. تنها بهنگام خطر برای نظام در جنگها گسیل شدند. نظامهای باستان یونان، روم، سپس انتخابات پسا فئودالیزم غرب – نخست اشراف، بعد شهریان در حکومت دخالت کردند. در شرق این خارج بودن مردم از قدرت برایشان عادت شد. 2 انقلاب مشروطه 1906 و جمهوری 1979 منجر شد به خودیها در قدرت بوده؛ شهریان اثر گذارند. ناخودیها تحت سلطه سلیقه شاه یا قانون در مورد ولی باشند.
در تیر 1355 مجاهدین/ پیکار و فداییان چپ را راست سرکوب کرده؛ ماندگانشان در اوین بودند. مردم ایران 120 سال است که برای مدرنیسم و تکثرگرایی سیاسی، بضد استبداد مطلقه، مبارزه خونین کرده اند و ادامه خواهد داشت. چپ در مبارزه صف اول بوده؛ راست هم در قوای دولتی یا حتی نیروی ضربت میدانی از نوع شعبان بیمخ سرکوبگر بود. عدم رشد نهادهای صنفی، حزبی، مدنی یک کشور را به اندکسالاری رساند. عوامل دیگر اینها یند: جغرافیا، آب و هوا، منابع طبیعی، فرهنگ.
در سده 20 راست جهانی در فاشیسم، نازیسم، دیکتاتوری قتل، بیماری، قحطی در هند و افریقا در جهان پدید آورد: تا 57 میلیون در ج ج 2 و 20 میلیون در ج ج 1 دیکتاتورها- فرانکو اسپانیا، کائوتنو پرتغال، برزیل، آرژانیتن، شیلی، اندونزی، الجزیره هندو چین 4.5 میلیون کشته شدند. نمونه های راست در جهان: فاشیسم با 57 میلیون انسان کشته در ج ج 2، جنگ ویتنام با 4.5 میلیون کشته؛ شکنجه جمیله بوپاشا در مبارازات رهایی بخش الجزایر بضد استعمار فرانسه، جنگهای افغانستان، عراق، سوریه، لیبی- باید مطالعه شوند.
باید ضد استبداد و سانسور بود. باید فاشیزم تکصدایی رستاخیز را لعنت کرد. باید از حقوق بشر و کانون نویسندگان ایران دفاع کرد. ساواک شاعر ملی م آزرم و شاعر عدالتخواه سلطانپور را در زندان داشت، سپاه مبارزه با گرانی داشت، مادام کلود پاریس را به خرج مردم ایران برای نشمه های دربار داشت، بنا بر فیلم مادام کلود پاریس در ویکی پیدیا و کتاب ۷ جلدی یادداشتهای علم. بی برقی بنا به کتاب علم داشت، مسجد در دانشگاه تهران داشت، حسینیه و مسجد فراوان پس از کودتای 28 مرداد داشت.
راست هر کتاب در نقد دین سانسور کرد. نمونه: علی اکبر اکبری لمپنیسم، بررسی چند مساله اجتماعی در نقد آرای ریعتی 1349، نقدی بر دیدگاه اقتصادی – اجتماعی ابوالحسن بنی صدر یعنی اقتصاد توحیدی مختلط با مالکیت خصوصی و دولتی. اجازه ساواک در نشر کتب بازرگان، شریعتی، سحابی، فرید، نراقی، شایگان.
“مشکلات و محظورات او/ شاه را که ما نمی دانیم. ولی می ترسم یک دفعه امور از داخله بگسلد.” علم، 6: ۴۹۱- ۴۹۰. ۲۷ خرداد ۱۳۵۶. “در قم برق نیست و مردم بی آب مانده اند. اکنون باز در تهران بی برقی است، منزل خودم هر شب برق قطع می شود.” علم، 6: ۴۹۱. ۲۷ خرداد ۵۶. گاهی چپ بدلایلی به راست چرخد. از یزدی، جوت، لاشایی، نیکخواه تا کنون ادامه دارد. البته چپ همیشه از نیروی جوان تغییرگرای راست عضوگیری کند.
فاصله گیری از انقلاب 57 خویی، کشتگر، میرفطروس می تواند این دلایل را داشته باشد: پیری، تنگدستی، عقب افتادن از مبارزه جوانان بضد ارتجاع و استبداد. تازه آنها برای عدالت اجتماعی و دفع استعمار مبارزه را ادامه دادند. حواسشان بود ضد کمونیست نشدند که با قانون سیاه 1311 زندانی و با آمپول هوای پزشگ احمدی بقتل برسند. ثابتی و لاجوردی آزادیخواهان را در تلویزیون دولتی به توبه با شکنجه آوردند. قتل عشقی، شادی مردم در شهریور 20 چه؟ باید به فاکتها پرداخت؛ نه آزادیخواهان را به توبه.
جنایات راست در سده 20 در 3 قاره در تاریخ موجودند. ارتجاع راستخوار شاه، شیخ، استعمار بضد مدرنیته اند. دزدی وثوق الدوله 200 هزار پوند در قرارداد 1919، طوفانیان کمیسیون در خرید 11 میلیارد دلار بزرگترین خرید اسلحه در تاریخ، اشرف در پخش مواد قبل از افزایش بهای نفت و ناقابلی 20% سهام مجانی شرکت سیمان تهران. ج. ا. هم بمثابه دولت راست با کشتار 10 هزار زندانی دهه 1360 در اخبار اینترنت دسترس پذیر اند.
اعمال مافیای راست روسیه هم در اخبار روزانه درج شوند. چرا دولت راست ساقط برعکس 15 خرداد 42 در مقطع انقلاب 57 واماند؟ طرفداران راست آن مقطع، چرا کمیته های محلات را تسخیر نکردند؟ در تظاهرات بنفع دکتر بختیار و ادامه سلطنت در تهران 120 هزار نفر آمدند.
باید تمرکز کرد روی استبداد راستخواران سده 20 ایران، عمدتا دربار با تیمسار فردوست، چند هزار ساواکی، ارتش 700000، 92 هزار مستشار خارجی، علمایی چون کاشانی که جاده صاف کن بنیانگرایان شیعی شدند. پس از 57 سال حکومت راستخوار، قانون 1311 بضد دگراندیشان، ایجاد چند هزار مسجد، حسینیه، تکایا – مستند در کتاب شاه دکتر میلانی، کشور شاهنشاهی ایران از انقلاب مشروطه به جنبش تنباکو 1892 به عقب برگشت. حزب راستخوار فراگیر رستاخیز دود شد؛ در بهمن 57 بهوا رفت. اکنون هم راستخواران مقیم خارج بضد تکثرگرایی متلک گویند. در کنست اسراییل 29 حزب در رقابت با همند- دمکراسی.
در سده 21 چپ یعنی طرفدار کار و راست یعنی طرفدار سرمایه. راستخوار جز منافع خود و خدمت به مراد خود در حکومت کاری نکرد. «راست» ِ ایرانی بیاخلاق، بیفرهنگ، مرده پرست، عقبمانده، استبداداندیش، دروغ گو است. سراسر سده 20 که از پیدایش کمونیسم دولتی میگذرد، «راست» ایرانی، حاکم مطلق ایران بوده است، چه در زمان شاه و چه در زمان ِ شیخ. بنابراین تمام نکبتها و فلاکتهای موجود ِ سیاست و اقتصاد ایران مطلقاً محصول حکمرانی «راست» بوده است.
اما بیشرمانه، کاسه کوزهی همهی شکستها، فسادها، جنایتهای 100 سالهاش را بر سر «چپ، کمونیسم، سوسیالیسم» میشکند. در حالی که «چپ» را متهم به انحصارگری و استبداد فکری میکند، خود کثیفترین شکلهای استبداد و انحصار را بر فکر، سیاست، تاریخ ایران حاکم کرد. «راست» ایرانی هیچ بویی از آرمانهای نیمبند لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی نبرده؛ همیشه و همچنان، حامی عقبماندهترین نمودهای استبداد شرقی و مذهبی است. Khaled Rasulpur 040424 فیسبوک
بجز چالشهای اجتماعی، تضادهای فضایی و طبیعت برای چپ و راست وجود دارند. چالشهای جهان سده 21 فراوان اند؛ برخی به فرهنگهای پیشامدرن مربوط اند: -حفظ زیستبوم های ملی، منطقه ای، جهانی. -جمعیت افزاینده، از 8 میلیارد نفر گذشته؛ رشد کند: تهیه مواد غذایی، جنگل زایی، کشت کویر، پرورش ماهی در آیگاه شیرین کردن آب دریاها. -کاربرد منابع لایزال انرژی چون هیدروژن، باد، خورشید، امواج دریا. -خودرانی ماشین، اتوبوس، قطار، هواپیما بدون انسان. -واکسیناسیون جهانی بضد ایبولا، ایدز، مالاریا، وبا، اسهال، عفونتهای دیگر. کاربرد ژنتیک و روباتیک در طب، کشاورزی، دارو. -آمادگی برخط همه ادبیات گذشته و موزه های 5 قاره؛ ایجاد پایگاه و فرابین فضاپی در سیارات و ماه. -پیوند عضو جانور به انسان؛ مانند کلیه خوک در 2024.
-کاربرد فن آوری دیجیتال و هوش مصنوعی در امور دولتی، تجاری، فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، طبی، روانی. -وصل هر آن یک انسان به دیگران، گذشته خود، تاریخ، ادبیات، هنر، داده های حیات. -انجام کارهای بانکی، کتابخانه ای، خرید، فروش از خانه با اینترنت، تحویل متاع با پهباد. -شکوفایی استعداد فردی در پهنه جهانی برای پیشبرد فرهنگ. -ارایه برخی خدمات پزشکی، فنی، آموزشی به اعضای خانواده در خانه، بسط ارز دیجیتال و حسابداری زنجیره بلوکی. – رفع خشگی رودها، کویرزدایی، پالایش هوا.
منابع. 2024/06/24
https://www.bbc.com/persian/articles/ckm2n0p7m27o بی بی سی
هاوکینگ، پاسخهای کوتاه به پرسشهای بزرگ، نشر 2018 ترجمه ایرج فرزاد.
E. P. P. Thompson. Poverty of Theory. NYU Press, 1978
دارون عجم اوغلو – رابینسون، چرا ملتها شکست میخورند؟ 2012، 640 ص، کتابچی.
“در فعالیت سیاسی، انسان ها بر دریایی بیکران و بسیار ژرف می رانند، نه بندری هست، نه سرپناهی، نه لنگرگاهی، نه مبدایی، نه مقصدی، غرض شناور ماندن و حفظ تعادل است. دریا هم دوست است هم دشمن. دریانوردی یعنی استفاده از همه امکانات شیوه های سنتی رفتار برای تبدیل هر موقعیت خصمانه/ تهدید به موقعیتی دوستانه/ فرصت.” مایکل ایچ لسناف، فیلسوفان سده 20، ترجمه خشایار دیهیمی.