نامهی سرگشادهی محمدعثمان نجیب، بنیادگذار مکتب دینی-فلسفی من بیش از این نه میدانم، به دونالد ترامپ

آقای ترامپ!
تو نه در قامت یک سیاستمدار آمدی، نه به شرافت جمهوریت باور داشتی. آنچه تو را به سیاست کشاند، عطش سیریناپذیر قدرت و ثروت بود؛ همانگونه که تاریخ گواه است، تو از نخستین روز ورود به صحنهی سیاست، بازیگر صحنهی جنگهای تعرفهیی، تهدید ملتها، و تضعیف نهادهای بینالمللی بودی.
تو قصر سفید را به میدان معاملات شخصی و خانهوادهگی بدل کردی. سفرت به کشورهای عربی، نه برای استحکام روابط دیپلماتیک، بلکه برای انباشتن صندوقهای پول پنهان و آشکار بود. آنجا که در دور نخست ریاست جمهوری خودت، دخترت را با خود بردی تا صد میلیون دلار تحفه بگیرد، پرسش اینجاست که آیا توانستی از نگاههای هوسآلود سرمایهداران بدبو و پرادعای عرب محافظتاش کنی؟
ترامپ!
قدرت و پول، آبرو نهمیآورد. آنچه انسان را بزرگ میسازد، مناعت گفتار و وقار نفس است، و تو همه را زیر پا کردی.
این روزهایی که جهان از فروپاشی اخلاق سیاسی در رنج است، تو دست در دست مردانی نهادی که هر یک سایهیی از اقتدارگرایی و تفرعناند. از پوتین تا حاکمان ریاض و ابوظبی. اما آئینهی تاریخ ساده نیست. در دل همان قصر سفید، کسی با تو راه یافت که با هوشاش تو را فریفت: ایلان ماسک.
تو بیپروا، کلیدهای پنهان قدرت و اطلاعات را به ماسک دادی. آیا او برای تو یک متحد بود یا جاسوسی در لباس دوست؟
او با هزینههای میلیوندلاری، در پنهان و آشکار، در کمپاینهای انتخاباتیات ظاهر شد، بیآنکه کسی از چرایی این ولخرجیهای بیمنطق بپرسد. چه چیزی در ذهن ماسک نهفته بود که قصر سفید را ابزار تحقق آن ساخت؟
چرا ماسک ناگهان در عرصههای انتخاباتی اروپا دخالت کرد؟
آیا ترس تو از او، بهسان ترست از پوتین، نشانهیی از وابستهگیات نیست؟ برای من و کشور و مردم تاجیک ما همهی تان دشمنی دارید. مگر برای کشور خودتان زهر ویرانگری و کُشنده میپاشید. اگر نهادهای دادگاهی و دادستانی در آمریکا مستقل و بازدارنهی خطاهای تو نه بودند. آمریکا حالا نابود شده بود. مگر تو به پرتگاه نزدیکش ساختی و هی هلش میدهی تا در گودال و گنداب خود منمی پرتابش کنی. نظم نوینی و کهنه و میانهیی در جهان نه گذاشتی. گویی تو همان دجالی که مسیح به نابودی ات از آسمان فرود آید.
ایلان ماسک را تو بیرون نهکردی؛ او رفت، آنگاه که در سیاست، دیگر نیازی به تو نهداشت. پروژههای او در بطن نهادهای اطلاعاتی، شاید آیندهی ژئوپولیتیک آمریکا را تغییر دهند.
تو، ترامپ!
با آنکه در ظاهر از قصر رانده نهشدی، اما گویی به بازی بزرگتری تن دادی. شاید مانند برخی عملیاتهای پیچیدهی اطلاعاتی، این جدایی نیز تاکتیکی باشد برای گمراهسازی جهانیان؛ آنچه در واژهگان استخبارات به آن پروفلکتیک میگویند: سرگیجهسازی و انحراف هدفمند.صدراعظم آلمان کار هوشمندانهیی با تو کرد.
شکست بزرگ تو اما نه در سیاست بل در دل باختهگیات به شجرهنامهیی بود که صدراعظم آلمان برایت آورد: چند قاب چوبی، شیشهیی، و تکه کاغذی که تو را نرم کرد و از تهدید اروپا بازداشت. این تسلیم آشکار تو به نوستالژی نفسانی، نشان داد که خودبرتربینیات چقدر شکننده است.
فراموش نهکن: سلطان محمود غزنوی، حسنک را نهکشت. اما فرزند نادانش، مسعود، به تحریک همان ندیمان، او را بر دار آویخت. امروز تو هم میان حواریونی هستی که با چهرهی دیگر، همان بازی تاریخی را تکرار میکنند.
جهان میبیند و ثبت میکند. ما نیز مینویسیم، تا آیندهگان بفهمند:
قدرت اگر از خرد تهی باشد، همان خنجریست که از غلاف جهل، بر دل مردم مینشیند. با خرد بیاندیش.
با احترام و اندوه،
محمدعثمان نجيب
از بازماندگان سالهای جنگ، ناظر ریزبینی در جهان سیاست و امنیت