فعالیت سازمان جوانان مترقی ( شعله جاوید ) درافغانستان
نوشته کریم پوپل
مورخ 6 جولای ۲۰۲۰
سازمان جوانان افغانستان یک سازمان مترقی ، پیروی اندشیه مائویسزم که اساس اندیشه آنها را مارکسیسزم و لیننیزم تشکیل می دهد.
مائویسزم چیست؟
مائویست به آن گروه ها و احزاب کمونست گفته میشود که از اندیشه مائوتسه دون رهبر انقلاب دهقانی سال ۱۹۴۹ چین پیروی می نمایند. مائو خود پیرو اندیشه مارکس و انگلس بود عقیده داشت که انقلاب روستائی و دهقانی در کشورهای غیر ماشینی مبرم تر از انقلاب کارگری است. مائو علاوه بر انقلاب خلق در سال ۱۹۶۶ دست به انقلاب فرهنگی زد . که پیامد چندان نداشت . ولی کشور چین را به یک کشور ابر قدرت مبدل ساخت. وی درسال ۱۹۷۶ یعنی دوسال قبل ازکودتا ثور ۱۳۵۷ وفات نمود . پس از مرگ وی عده از اعضای حزب کمونست چین و خلق چین از انقلاب فرهنگی مائو ناراض بوده جسد مائو را به محاکمه کشانیدند. این به علت بود که مردم چین در اثر یک قعطی ۴ ساله جان ۳۸ میلیون چینائی خودرا از دست داد.
اندیشه مائو وبنیان گذاران آن در افغانستان
در افغانستان شخص بنام اکرم یاری (اهل جاغوری غزنی) و یارانش محمودی و باختری با استناد از این اندیشه در سال ۱۳۴۴ سازمان را بنام جوانان مترقی افغانستان تاسیس نمود. او مرد انقلابی و مبارز آتشین بود او در جریان مبارزه به مریضی روانی مبتلا گردید تا آنکه در سال ۱۳۵۷ بدست افراد نا اهل از حزب د. خ. افغانستان در زندان پلچرخی به نیستی کشانیده شد. شعله جاوید ارگان نشراتی این سازمان بود. که تا اکنون فعال است. در دهه چهل این سازمان بسرعت در ولایات کابل غزنی هرات مزار شریف رشد نموده علاقمندان زیادی داشت. لازم دیده میشود که اسما بعضی از روشنفکران و هم نظران شعله جاوید به شما معرفی گردد.«
۱- دکتر رحیم محمودی، برادر دکترعبدالرّحمان محمودی، یکی ازمؤسسین حزب خلق.
۲- دکتر هادی محمودی، برادر دکتر عبدالرّحمان محمودی.
۳- عبدالله محمودی، برادر دکتر عبدالرّحمان محمودی.
۴- دکتر محمّد اکرم یاری، فرزند رئیس عبدالله خان یکی ازخوانین جاغوری و پسرخواندهٔ ظاهرشاه که بعد ازهفتم ثورسال ۱۳۵۷ دستگیرو ناپدید شد.
۵- دکتر محمّدصادق یاری، برادر دکتر محمّد اکرم یاری.
۶- انجینیر( مهندس) عثمان مشهور به عثمان لَنْدَیْ ( شعله)، استاد فاکولتهٔ ساینس (پوهنځی علوم) دانشگاه کابل.
۷- دکتر اعظم دادفر، وزیر تحصیلات عالی کنونی (۱۳۸۶) در کابینه آقای کرزی.
۸- دکتر فیض محمّد قندهاری، بعداً رهبر سازمان رهایی.
۹- واصف باختری، شاعر معروف که سرانجام از اندیشهٔ کمونیستی و مائوئیستها فاصله گرفت.
۱۰- محمّد اسحاق مضطرب باختری لغمانی، استاد پوهنځی ادبیات.
۱۱- عبدالمجید کلکانی، رهبر و بنیانگذار گروه «ساما».
۱۲- عبدالله رستاخیز مزاری.
۱۳- سیدال سخندان.
۱۴- دکتر سیّد کاظم دادگر، استاد پوهنځی طب ، که توسط اگسا دستگیر و ناپدید شد.
۱۵- میرویس.
۱۶- محمد عظیم، رئیس کارتو گرافی در وزارت معادن و صنایع و مسؤول گروه «سرخا »
۱۷. حیدر لهیب شاعر و نویسنده که توسط اگسا بقتل رسید
– داود رستاخیز ، داکتر شاکر ابوي، احمدشاه ، رويين ، محمود فارانی یاد نمود .
دیری از تاسیس این سازمان نگذشته بود که داکتر فیض همراهی چند تن از رهبران دیگراز سازمان جوانان مترقی افغانستان انشعاب نموده گروه انقلابی خلقهای افغانستان را بنیاد نهادند که بعدآ به سازمان رهایی افغانستان تغییر نام نمود. داکتر فیض به دستور آی اس آی پاکستان توسط حزب اسلامی افغانستان در پشاور ترور شد.
اکرم یاری موسس سازمان جوانان مترقی
اکرم یاری در سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی، در خانوادۀ عبدالله پسر یار محمد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در جاغوری محل به پایان رساند.
عبدالله پدر محمد اکرم شخصی بود که در جاغوری در ترویج معارف زحمات زیادی کشید بنام پدر معارف در جاغوری معروف گشد . محمد سرور یاری پسربزرگ عبدالله با استفاده از بورس تحصیلی دولتی برای تحصیلات عالی به امریکا فرستاده شد. دیری نگذشت که جنازه محمدسرور را از امریکا آوردند. بدین لحاظ ظاهر شاه پدر اکرم را دلجوی داده اکرم را بچه خوانده و مدت ۴ سال اکرم در دبار ماند. اکرم پس از ۴ سال بردگی در ارگ ، زندگی سادۀ پر افتخار در میان توده های مردم دوباره شروع کرد. محمد اکرم یاری پس از فراغت از لیسۀ حبیبیۀ کابل، شامل دانشکدۀ ساینس دانشگاه کابل گردید. وی پس از فراغت از پوهنځی ساینس پوهنتون کابل، شغل معلمی را برگزید و در لیسۀ نادریۀ کابل به تدریس مشغول گردید.
اکرم یاری در جوانی با اندیشه مارکسیستی- لنینیستی بواسطه برادر بزرگترش ( زنده یاد صادق علی یاری) آشنا شد. در دهه دموکراسی ظاهر شاهی در ۱۳ میزان سال ۱۳۴۴ سازمان جوانان مترقی را تاسیس نمود. در تاریخ ۱۳۴۶ نشست دوم و نشست سوم آن در ماه میزان ۱۳۴۹ دایر گردید . ارگان نشراتی این سازمان بنام شعله جاوید بود و پس از نشست عمومی چهارم در میزان سال ۱۳۵۱ عملاً و سریعا سازمان از هم فروپاشید.
اکرم یاری به نسبت مریضی که عاید حالش گردیده بود . دوباره به جاغوری رفته و در آنجا به زندگی روستایی آغاز نمود .
پس هفت ثور ۱۳۵۷ اکرم یاری توسط کودتاگران دستگیر گردید، اما پس از مدت کوتاهی دوباره رها شد. ولی در ماه حوت ۱۳۵۷ مجددا دستگیر گردیده و به زندان انداخته شد. در ۷ قوس ۱۳۵۸ خورشیدی، یعنی در آخرین روزهای حکمروایی حفیظ الله امین به شهادت رسید
حیدر لهیب شاعر و نویسنده آزادی
زنده یاد حیدرعلی لهیب شاعر، نویسنده و سخنور دانا و شورانگیز جریان روشنفکری جنبش ترقیخواهی افغانستان بود که درس آزادگی و «ایستاده مرُدن» را در دل تاریخ مبارزاتی میهن ما جاودانه حک کرد.
حیدر لهیب در سال ١٣٢٧ خورشیدی در شهر کهنه کابل در خانواده فقیر چشم بهجهان گشود. وی از لیسه عالی غازی فارغ گردید و در سال ١٣٤٧خورشیدی شامل فاکولته ادبیات و علوم بشری پوهنتون کابل گردید. استعداد، عشق به مردم، موضعقاطع علیه ستمگران و شجاعت کم همتا او در برابر نابرابریهای اجتماعی سبب شد تا شُهره پوهنتون و یکی از رهبران جنبش نو پای روشنفکری کشور در آن سالها گردد.
حیدر لهیب از آوان طفولیت با فقر و مصایب اجتماعی آشنا بود بدین لحاظ در اوج جوانی همین که پایش به پوهنتون رسید آگاهانه در برابر استبداد حاکم شاهی قدعلم کرد.
لهیب جوان بعد از فراغت از پوهنتون کابل به شغل معلمی پرداخت و در مدت کم به استاد ورزیدهای مبدل شد که شاگردان و اهل معارف از اندوختههای علمی و آگاهیدهی سالم این انسان نیکو در زمینه شعر، داستان و مسایل سیاسی مشورت و سود میجستند. وی تا سال ١٣٥٧ (قبل از دستگیری و اعدامش) در این مسلک به وظیفهاش ادامه داد و با حوصلهمندی تمام شاگردانش را مطابق به علایق و توانمندیهای شان تشویق و رهنمایی میکرد.
لهیب هم درعرصه شعرمقاومت و هم درعمل انقلابیاش خط درشت بین روشنفکران مردمی و آزادیخواه از یکسو و روشنفکران بزدل و مزدور از سوی دیگر کشید، هرگز همانند یاران نیمهراهش چون واصف باختری، رهنورد زریاب، مضطرب باختری، رازق رویین و سایر تسلیم شدگان در دو راهه سازش و کرنش قرار نگرفت. سرانجام به کاروان بیبرگشت یاران همقطار رزم و شعر چون عبدالاله رستاخیز، داوود سرمد، انیس آزاد، بشیر بهمن، سیدال سخندان، احمد دهزاد، احمد سلطان سهراب و هزاران قهرمان جانباخته دگر پیوست که توسط قصابان امین خونخوار و باندهای جانی اخوانالشیاطین به جرم عشق به مردم و عدم پذیرش خیانت در پولیگونهای پلچرخی و شمشتوی پشاور وحشیانه شکنجه و زنده به گور شدند.
چنانچه شکرالله کهگدای در مورد وی مینویسد:
«یکی از همدورههای بنده در دانشگاه کابل جوانی بود بنام حیدرعلی لهیب که هم نویسنده بود و هم شاعر و هم جوان باوقار و باادب. هنگامی که بنده در نظارتخانه صدارت زندانی بودم یکی از هماتاقیهایش که بازهم زندانی شده بود بنام حکیمجان دهدانایی برام حکایت کرد که حیدر علی لهیب را در سال ١٣٥٧ زندانی کردند و اسدلله سروری و اسدالله امین از وی تحقیق میکردند. لهیب به آنها گفت که بروند بادارهای شان را بیاورند که از وی تحقیق نمایند. همین که اینرا گفت آنها استاد لهیب را با اتوی برقی در شانه و دستش سوختاندند و زبانش را بریدند که باثر خونریزی درهمان نظارتخانه صدارت شهید شد.»
حیدر لهیب شاعر زمانهاش بود و همراه با داوود سرمد از اولین پیشکسوتان موفق شعر راستین افغانستان به شمار میرفت. چنانچه در نوشتهای تحت عنوان «نمونههای شعرسیاسی درافغانستان» از ربانی بغلانی نیزبخوانیش می گیرم: «از نظرتوانایی های سرایشی وبه شیوهی شعر آزاد؛ حیدر لهیب و داوود سرمد یک سرو گردن از دیگران بلندتر بوده اند.»
لهیب با درک رسالت شعر با بار اجتماعیاش آگاهانه و متعهد گام برمیداشت. اشعار به جا ماندهاش اگر چه انگشت شماراند ولی از غنای شعری سرشار برخورداراند. وی با آنکه از شاعران مطرح شعر معاصر در افغانستان محسوب میشد اما با تاسف اشعارش در مطبوعات کم راه یافتهاند و اطلاع دقیق در دست نیست که آیا اشعار ستم ستیزانه این فرزانه بیهمتا توسط دولت وقت نابود شد یا توسط دیگر دشمنان شعر معترض به یغما رفتهاند.
کشتار شعله ایها پس از فروپاشی
پس از ۷ ثور سال ۱۳۵۷ جنرال ضیا الحق غرض اینکه سازمانهای کمونیستی مائیوستی در منطقه ضعیف گردد. دستور زندانی ساختن اعضای حزب مردم پاکستان و نابودی مائویستهای افغانستان را توسط مجاهدین صادر نمود. احزاب مانند حزب اسلامی و جمیعت اسلامی در نابودی هزاران مبارز شعله جاوید دست زدند. پس از اینکه روابط بین حکمتیار و احمدشاه مسعود تیره شد تا حدودی این سازمان از شر جمیعت فارغ گردیده در تحت پوشش گروه نثرحزب وحدت و گروه شورای نظار برای خود خانه امن ساختند.الی حکومت داکتر صاحب نجیب اله این سازمان در افغانستان ایران پاکستان هیچ مدافع نداشته تلفات بیشماری دادند. در زمان حکومت داکتر نجیب اله رسما شاخه های این سازمان بنام ساما سفزا سازا وغیره در چوکات دولت به فعالیت احزاب خود ادامه دادند. احزاب مائویستی افغانستان اکنون فعال است ولی چندان طرفدار وفعالیت چشم گیر ندارند.
.
کشتن ضیا والحق
پس ازاعدام بوتو و فرمان جنرال ضیاالحق اعضای حزب مردم پاکستان به کابل پناه آورده علیه دولت پاکستان به مبارزه دست زدند. درین میان پیمان همکاری بین دولت افغانستان و حزب مردم به امضا رسید. دولت امریکا و سیاست مداران پاکستان به خوف اینکه مبادا درین درگیری دولت چین با روسیه متفق گردد. اولا جنرال ضیا را به قتل رسانیدند سپس از دولت چین تقاضا همکاری در جنگ افغانستان را نمودند. گویند در بار اول دولت امریکا سلاحهای کهنه جنگ جهانی دوم دولت چین را برای جهادی ها خریداری نمود. این بدلیل بود که منافع چین را مدنظر داشته چین را در جنگ افغانستان شریک سازد. دولت چین پس از آزادی حزب مردم پاکستان همکاری خودرا با جهادی ها اعلان نمود.
.
تاریخچه سازمان
سازمان جوانان، در ۱۳۴۷ خورشیدی جواز نشر رسمی شعله جاویدرا به مدیریت داکتر رحیم محمودی از دولت گرفت و بعد از نشر یازده شماره، توقیف شد. بیشتر نشریه شعله جاوید مقالات قهر آمیز عدم آمیزش با دولت را به نشر می رسانید. حزب پرچم ، خلق و سایر احزاب را سازش گرمی نامید. این موضوعات بالای جوانان اثرات مثبت نمود ولی دولت را خشمگینتر می ساخت .
در افغانستان محافلی به وجود آمدند که به محافل محمودی، یاری و باختری نامیده شدند و بالاخره در سوم عقرب ۱۳۴۴ خورشیدی، این محافل «سازمان جوانان مترقی افغانستان» را بنیان گذاشتند. بعد محافل رستاخیز ( گروه مبارزین نجات افغانستان ) و انجنیر عثمان نیز به این سازمان پیوستند. رهبری این سازمان را اکرم یاری به عهده داشت.
سازمان جوانان مترقی و جریان تحت رهبری آن (شعله جاوید) با شعار انقلاب قهری و رد پارلمانتاریزم به زودی در میان روشنفکران ریشه گرفت و به یک جریان نیرومند سرتاسری در افغانستان مبدل گشت. این سازمان که معتقد به مارکسیسم ، لنینیسم اندیشه مائو بود؛ در آن زمان، افغانستان را جامعه نیمه فیودالی و نیمه سرمایه داری ارزیابی کرده و برای کسب قدرت، استراتژی مبارزه مسلحانه محاصره شهرها از طریق دهات و رسیدن به جامعه دموکراتیک نوین را برنامه حداقل خود قبول کرد. سازمان بسرعت رشد نموده تقریباْ نسبت به تمام احزاب افغانستان پیشی جسته بود. در انتخابات اتحادیه محصلان در ۱۳۴۸ خورشیدی از ۴۳ نماینده، ۲۲ نماینده از شعله جاوید بود.
سازمان جوانان که سیاستهایش را بر کار علنی، قانونی و شهری گذاشته بود، بعد از آنکه شعله جاوید توقیف شد و بعدتر که خفقان و اخنتاق بر تمام کشور حاکم گشت، برای چنین شرایطی آمادگی نداشت، عملاً غیر فعال ماند و به این خاطر تضادهای نهفته در درون سازمان و جریان به زودی سر بلند کردند و همان بود که در ۱۳۴۹ خورشیدی، انجینر عثمان دست به انشعاب زد. وی نتوانست در میان شعله ایها راه باز کند و به زودی نابود گشت و قادر به ایفای نقشی در جنبش شعلهای نشد. به دنبال آن در ۱۳۵۱ خورشیدی، داکترفیض احمد و عدهای از کادرهای سازمان جوانان با فورموله کردن اشتباهات سازمان جوانان، بالاخره نوشته «با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش را نوشت و تا حدی اشتباهات سازمان جوانان را جمعبندی نمود که انتقادیون بعداً گروه انقلابی خلقهای افغانستان را ایجاد کردند.
سازمان پس از مریضی اکرم یاری در انارشی و پراکندگی خاصی به سر میبرد رهبران دیگر آن در ۱۳۵۴ خورشیدی، تصمیم گرفتند تا از کار و اشتباهات گذشته، جمعبندی و به بازسازی سازمان دست بزنند، اما در این نشست که از هر ولایت دو نماینده خواسته شده بود، نه تنها قادر به جمعبندی اشتباهات سازمان جوانان مترقی نشدند بلکه با طرح انتقادات جدید، سازمان و جریان عملاً از هم پاشید.
سازمان انقلابی خلقهای افغانستان به مثابه یک سازمان رویزیونیست، در برابر سازمان جوانان مترقی قد علم کرد و رهبر آن، داکتر فیض احمد، اثر سیاه و رویزیونیستی یا طرد اپورتونیزم خویش را در رد سازمان جوانان مترقی و جریان شعله جاوید نوشت. این گروه شعار رفتن به دهات را سر داد و این شتابزدگی بی تدارک، اثر ناگواری بر کل پروسه رشد این گروه گذاشت. گروه انقلابی در ۱۳۵۴ خورشیدی، تصمیم گرفت تا کارش را جمعبندی کند، اما تعدادی از اعضای آن به رهبری انجنیر توریالی و داکتر عاکف ، گروه را متهم به برخورد اکونومیستی و برخورد غلط به اخلاقیات کمونیستی نموده و مقاله تحت نام ایدیولوجی چیست را منتشر کردند انشعاب را تحت نام « سازمان تدارک و مبارزه برای ایجاد حزب کمونیست » را ساختند و نشریه اخگر را منتشر کردند که بعد به گروه اخگر شهرت یافتند. این سازمان که بیشتر اعضای آن رهسپار خارج شدند، نتوانست به تشکیلات نیرومندی مبدل گردد، اخگر بعدها به اندیشه مائو هم پشت گردانیدیده نظرات انورخوجه رهبر حزب کار آلبانی را پذیرفت. تلاشهای انجنیر توریالی در ۱۳۶۲ خورشیدی، برای بازسازی این سازمان در کنر به خاطری به جایی نرسید که پرتاب گلولهای ناگهانی از یکی از پوستههای دولتی بر پیشانی او اصابت کرد و در دم جان باخت و بالاخره اخگر نیز از میان رفت و اعضای باقیماندهٔ آن به سازمانهای دیگر پیوستند.
مجید کلکانی که با عدهای از رفقایش قبلاً در شمالی «محفل شمالی» را ساخته بود، در ۱۳۵۳ خورشیدی، به گروه انقلابی خلقهای افغانستان پیوست. صادق یاری با همیاری عدهای از کادرهای شعله جاوید در ۱۳۵۶ خورشیدی، سازمان رزمندهٔ خلقهای افغانستان یا «سرخا» را ایجاد کرد. سرخا بعد از ۷ ثور اولین سازمانی بود که اعلامیه محکومیت دولت ح.د.خ.ا را جزئی از سیاست نفوذی سوسیال امپریالیزم شوروی در افغانستان ارزیابی کرده و از خیزشهای فوری تودهها در برابردولت خبر داده بود، پخش کرد و بعد از چند روز رهبری آن با خیانت یکی از اعضایش به دست «اگسا» افتاد و تمام رهبران آن به شمول اکرم یاری بدون مکثی اعدام شدند و این سازمان نو پا نیز ضربه نابود شوندهای چشید و صفوف آن به سازمانهای دیگر انقلابی پیوستند.
مجید کلکانی در ۱۳۵۷ خورشیدی از گروه انقلابی خلقهای افغانستان، روی سه اختلاف (مشی چریکی، وحدت شعله ایها و تیوری سه جهان ) جدا شد و با گروه هادی محمودی و نادرعلی دهاتی، سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) و جبهه متحد ملی را ساخت. در ۱۳۵۸ خورشیدی، عدهای از کادرهای شعله جاوید « سازمان پیکار برای نجات افغانستان » را ساختند که در دستگیریهای وسیع سال ۱۳۶۰ ضربه کاری خورد. حکیم توانا که به خاد پیوست، بسیاری از افراد این سازمان را به خاد معرفی که به زودی دستگیر و اعدام شدند. در ۱۳۵۸ خورشیدی، گروه انقلابی به سازمان رهایی تغییر نام داد و ارگان سیاسی – تیوریک خود به نام « مشعل رهایی » را منتشر ساخت.
مجید در اواخر ۱۳۵۸ خورشیدی در کابل دستگیر شد و بعد در جوزای ۱۳۵۹ خورشیدی، با گروپی از امینی ها اعدام گردید.
بعد از اعدام مجید، ساما دچار انشعاب شد. هادی محمودی از آن جدا و « سازمان وطنپرستان واقعی » یا ساوو را ایجاد کرد . در میان پنج تن از رهبران «ساوو» (بشیربهمن، لطیف محمودی ، مسجدی و دو تن دیگر) در ۱۳۶۰ خورشیدی به وسیله خاد در کابل دستگیر و بعد از آنکه از ایدئولوژی و نظرات سازمان شان علناً دفاع کردند، در پولیگون پلچرخی اعدام شدند، این سازمان عملاً از تحرک افتاد و هادی محمودی به المان رفت. در ۱۳۶۰ خورشیدی نادر علی دهاتی یکی دیگر از رهبران ساما نیز در کابل دستگیر و توسط دولت اعدام گردید. روحشان شاد باد.
در سال ۱۳۶۵ خورشیدی، داکتر فیض احمد در یک توطئه درونی، در پشاور به دام حزب اسلامی افتاد و با چند تن از یارانش اعدام شد. داکتر فیض احمد از دانش قوی برخوردار و سازمانده زبردستی بود و بسیاری به این باورند که در جنبش شعلهای از نظر سازماندهی و برخی خصوصیات دیگر کسی به پای او نمیرسید. چون فردی که داکتر فیض را به حزب اسلامی تحویل داده بود، بر طبق اسناد این سازمان، انجنیر خان محمد نام داشت و با فضل الحق مجاهد یکی از رهبران حزب اسلامی در جلالآباد و پشاور کار میکرد، هر دو (خان محمد و فضل الحق) در سال ۱۳۷۲ خورشیدی در حیات آباد پشاور یکجا به قتل رسیدند. در آن زمان در پشاور شایعه شد که اینان را پیروان داکتر فیض به خونخواهی رهبر شان به قتل رساندهاند، اما خود حزب اسلامی در این زمینه اظهار نظری نکرد. در ۱۳۶۶ خورشیدی، لیلا فیض که رهبر جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا) بود و در آن زمان راوا یک سازمان فعال زنان به حساب میآمد، در کویته در اثر توطئه خاد با چند تن از همکارانش به قتل رسید و دو قاتلش به وسیله دولت پاکستان دستگیر و بعد از اعتراف چند سال بعد اعدام شدند.
بعد از جان باختن مجید، برادرش عبدالقیوم به رهبری ساما رسید، اما در سال ۱۳۶۲ خورشیدی، ساما طی کنفرانسی که از کارش جمعبندی میکرد، با انشعاب رو به رو شد و گروپی که از آن جدا گردید، بعدها حزب کمونست مائیوست ) افغانستان را ساخت (این حزب اکنون نشریه انترنتی شعله جاوید را منتشر میسازد .
سازمان ساما بعد از شهید مجیدکلکانی و سازمان رهایی به انتقاد از سایر شعله ای ها دو سازمان رویزیونیست بودند که بعد از۷ ثور به مبارزه مسلحانه شرکت داشتند و این جنگ را رهائیبخش ارزیابی نمودند و تا سقوط دولت دکتور نجیب اله از این مبارزه دست نکشیدند. اما، تلاش این سازمانها، از آنجایی که در مسیر رویزیونیستی بود، به ثمر ننشست.این دو سازمان در نقاطی از کشوربا نیروهای حزب اسلامی و جمعیت اسلامی درگیر شده؛ در هرات، شمالی و رباط جنگهای خونینی را پشت سر گذاشتند و تلفات بسیاری از سوی این دو تنظیم بر نیروهای ساما و رهایی وارد شد. در جریان چند سال حدود هفت – هشت صد تن از اعضای خودرا از دست دادند. اعضای این دو سازمان در پشاور نیز زیر تهدید حزب اسلامی قرار داشتند که بالاخره قتل رهبران هر دو سازمان در پشاور توسط تنظیم (حزب اسلامی) که مورد حمایت بیشتر آی اس آی قرار داشت، نسبت داده شد. بعد از جان باختن داکتر فیض احمد ، در سازمان رهایی چند بار جداییهایی رخ داد که ابتدا برخی جدا شدگان چپ رادیکال و بعد سازمان سوسیالیستی کارگری را ساختند و آخرین آن در ۱۳۸۵ خورشیدی، انشعاب « سازمان انقلابی افغانستان » بود.
با اینکه برخی از این سازمانها اکنون فعال و برخی نیمه فعال اند، اما در مجموع سازمانهایی که از بقایای شعله جاوید باقی مانده، تقریباً تمام آنها در خارج از کشور فعالیت دارند. سازمانهایی که از بقایای شعله جاوید اند و بر همان راه و رسم با تفاوتهایی موجودیت خودرا اعلان نموده اند ، عبارتند از حزب کمونیست (مائوئیست) افغانتسان، تشکیلات مائوئیست های افغانستان، سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م)، جنبش انقلابی جوانان افغانستان، هسته کارگری مبارز افغانستان و گروههای خرد و کوچک دیگر که اغلب رویزیونیست اند. از آن جمله، سازمان رهایی افغانستان هنوز هم مخفیانه در افغانستان به فعالیتهای شان ادامه میدهند.
.
جریده شعله جاوید
ولین شماره «شعله جاوید» به تاریخ ۴ آوریل ۱۹۶۸ انتشار یافت و آخرین شماره آن به تاریخ ۱۳ جون ۱۹۶۸منتشرگردید.. مدیر مسئول و صاحب امتیاز این جریده داکتر رحیم محمودی بود.
«شعله جاوید» بعد از انتشار یازده شماره بهوسیله حکام وقت توقیف شد که همزمان با آن «سازمان جوانان مترقی» نیز به بخشهای کوچکتر تجزیه گردید .
.
ساما
یک گروه انشعابی از شعله جاوید بود که توسط مجید کلکانی (مجید آغا) رهبری میشد. مجید آغا در میان جوانان مردم شمالی صاحب شهرت بود. دولت نادرخان پدرمجید عبدالرحم خان و پدر کلانش عبدالحکیم خان را بجرم همدستی با حبیب اله کلکانی اعدام نمود. مجید برادرش وخواهرش برای ۸ سال در قندهار تبعید گردیدند. مجید آغا پس از تبعید شامل لیسه نجات گردید اندکی بعد سازمان را بنام جمهوری خواه تاسیس نمود . این سازمان بزودی پاشیده شد مجید به زندگی مخفی مسلحانه دست زد. پس از ۶ سال در مدرسه ابو حنیفه پغمان به تحصیلات خود ادامه داد . وی پیش از گرفتن مدرک فراغت مدیر مدرسه مولوی عبدالحق را به قتل رسانیده دوباره به زندگی مخفی آغاز نمود. مجید مدتی عضویت شعله جاوید را کسب نموده پس از تجزیه شعله جاوید سازمان را بنام سازمان آزادیبخش مردم افغانستان تاسیس می نماید. مجید مدتی با ستمی ها و سایر شاخه های شعله جاوید و پهلوان احمد جان مسلحانه علیه دولت خلقی در پنجشیر می جنگید. مجید کلکانی، در حوت سال ۱۳۵۸ در بلاک ۱۴ مکرویان کهنه دستگیر و در ۱۸ جوزای ۱۳۵۹ در دو راهی پغمان اعدام شد. گروه ساما پس ازآن با دولت افغانستان و جهادی ها مبارزه مسلحانه را آغاز نمود. تا آنکه نيروهاي جميعت اسلامي وحزب اسلامي ونیروی دولتی به طور مشترك، پايگاه هاي ستم ملي و سازمان آزادي بخش مردم افغانستان ( ساما) را درشمالي درهم كوبيدند كه درنتيجه سيزده روز جنگ برسر حيات و مهمات، صدها تن ازفعالان اين گروه ها به دام دولت افتادند و عده بي شماري جان هاي شان را از دست دادند. ساما از صحنه سیاسی دور شد.
.
سازمان رهایی افغانستان
یک سازمان سیاسی مارکسیست لیننست مائوسیتی است که در سال ۱۹۷۳ بهوسیله دکتر فیض احمد و تنی چند از یارانش در کابل بنیاد گذاشته شده و مبارزه در راه جامعه بدون طبقه نموده سوسیالیزم هدف نهاییاش را تشکیل میداد.
این سازمان در ابتدا به تعقیب انشعابات در سازمان جوانان مترقی که به جریان شعله جاوید معروف است پا به عرصه گذاشت و در ابتدا به نام «گروه انقلابی خلقهای افغانستان» نامیده میشد که بعد در سال ۱۹۸۰ به «سازمان رهایی افغانستان» تغییر نام کرد. داکتر فیض یکی از مخالفین دولت ح.دخ.ا افغانستان بوده با این دولت مسلحانه می جنگید. تا آنکه او با یارانش توسط حزب اسلامی ترور شدند.
علت اصلی تجزیه شعله جاوید
عده از سازمان جنبش جوانان علت تجزیه و پارچه شدن این سازمان را تعقیب دولت ، مریضی اکرم یاری ، موضوعات داخلی سازمان و رهبران آن می دانند. اما در عقب پرده چیزی دیگر وجودداشت. بیائید حقیقت را که عثمان لندی شرح نموده بود بشنویم . انجنیر عثمان اظهار نمود من بخاطر از شعله جاوید کنار رفتم این بود که درسال ۱۳۴۹ حزب کمونست چین اعلان نمود که دولت سوسیالیستی شوروی یک دولت سوسیال امپریالستی و اضافه رو بوده راه راکه تعقیب می نماید یک راه غلط است او نباید رهبری کارگر های جهان را بدست گیرد. بدین لحاظ دولت چین اتحاد شوروی را خطر ناک تر از امریکا میدانست . با ادامه این مطلب حزب کمونست چین برای بر اندازی دولت شوروی با امریکا متحد شده یکجا مبارزه می نماید. و دولت امپریالستی امریکا طور طبیعی بلاخره از بین میرود. با اعلان چنین مطالب عده زیادی از این سازمان که امریکا را منحیث یک امپریالست می شناختند از مبارزه دست کشیدند. عده دیگر بدون پشتبانی از دولت موجوده چین سازمانهای ملی را بنا بر اندیشه مارکسیسزم مائویزم ویا اندیشه نزدیک با این را تاسیس نموده به مبارزه ادامه دادند. شاخه های خورد وکوچک شعله جاوید عبارت است از راوا ، ساما ،سازا ، سفزا ، ،سازمان تدارک و مبارزه برای ایجاد حزب کمونیست ، سرخا، جبهه متحد ملی ،سازمان پیکار برای نجات افغانستان، سازمان وطنپرستان واقعی، سازمان سوسیالیستی کارگری ، سازمان انقلابی افغانستان ، اخگر وغیره میباشد که اکثرشان طی مدت کوتاه از بین رفتند.
.
علل ناکامی شعله جاوید ازنظر نویسنده
طبق که شما قسمتهای بالا رامطالعه نمودید ایدیالوژی شعله جاوید یک آیدیالوجی کمونیستی بوده در جامعه افغانستان پذیرفته نمیشود. این سازمان صرف در میان جوانان شهری رشد نمود . ولی در قرا وقصبات قطعاً مورد پذیرش مردم قرار نداشت . مردم شمالی مجید را از روی مردانگی اش می شناختند ولی از سازمانش کسی خبر نداشت.
دوم با بلند نمودن سر، سازمان دچارحملات افراطیون تازه افغانی یعنی جهادی ها مواجه شده تکه تکه و پارچه پارچه شد.
سوم اینکه دولت حزب د. خ.ا یک دولت یکه تاز بوده از پذیرش شعله جاوید و یا احزاب نزدیک به ح.د.خ.ا ابا ورزیده در صدد نابودی آن برآمده بود.
چهارم شعله جاوید کور کورانه سازمان خودرا قهر آمیز جلوه داده همه را دشمن خود قرار داده با هرکی و هر حزب در ستیز قرار گرفته نابود گردید.
پنجم کشور چین مانند امریکا و روس از همفکران خود چندان دفاع ننموده مبارزان راه مائو در افغانستان کاملا بی دفاع بودند.
اما بنده تمامی این سازمان را برادر و هموطن خود خطاب نموده همدردی خویشرا با شما شریک می سازم. جوانهای با درک وطن بودند خیال خدمت بوطن را داشتند. ولی همه بیرحمانه بقتل رسیدند. آنهای که در دستگاه دولت به دشمن سازی هموطنان ما مهارت داشتن مرده باد مینویسم. آنهای که بر مردم قریه جات بخصوص زنان و اطفال رحمی نداشتند مرگ باد می نویسم.
.
سازمانها و گروه های مائویستی در جهان
سازمانهای فعال مسلح و غیر مسلح مائویستی در کشورهای هند فلپین پیرو ایران افغانستان پاکستان وکردستان وجود داشته وفعال اند. سازمانهای مائوستی هند و فلپین غرض بدست آوردن قدرت با دولتهای خویش مسلحانه برخورد نموده تلفات پی هم دارند.
ناتمام