شوخ طبعی

رسول پویان
خنده داروی طبع غمگین است
شـادخواری طبیب دیرین است
خنده روباش وشوخ طبعی کن
لــذّت زنـدگانـی در ایــن است
لاله از داغ دل نـمـی گــویـــد
عاشق خنده های نسرین است
گـره از چـیـن ابـروان بگـشـا
جشن نوروز وفروردین است
بلـبـل محـفـل و گلـستـان بـاش
که غزلخوان لعل نوشین است
در بهـار و تمـوز باغ و چمن
پر گل و میوه و ریاحین است
طعم انگـور و سیب و شـفتالو
چـون لبان نگار شـیریـن است
جلوۀ رنگ درخزان خوش باد
در زمستان چمن بلورین است
بـر لـب رود در شـب مهــتاب
دل ودلدار و ماه و پرون است
محتسب درد و غـم کند افزون
جشن وشادی رسم پیشین است
قـول مفـتـی و خــدعــۀ زاهــد
غل وزنجیر ذهن و آیین است
شــادی و نیکی و خـردورزی
روشن از آفتاب بـرزیـن است
در تمدن عشـق و دوسـتی بین
آن که تـاریـــخ را آذیــن است
مهـر میترا و شـعلۀ زرتـشـت
نـور نیکان در شـرایـیـن است
خشـم شمشیر و وحشت تلـوار
عقده افزای نفرت و کین است
صلح ودوستی وهمدلی با خلق
نـافی خنجــر و تبـرزیـن است
گـر ز چـشـم صـفـای دل بینی
هرطرف بنگری نگارین است
بـر مـدارا خـرد کــنــد تعـظیم
کبریا خـاک پـای تمکـین است
یار از دل که دل کـنـد دعـوت
خوان لطف وکرم رنگین است
8/4/2025