ساختار خطی و غیرخطی در شعر
دکتر بیژن باران
اکثر پدیده ها خطی اندکه خروجی با ورودی تناسب دارد. شعر روایت است که ساختار زمانی سطور آن اکثر خطی در زمان گزارش اند. گاهی ساختار غیرخطی با جهش در بعد زمان با فلش بک یا فلش فوروارد انجام شود. ساختار خطی در شعر کوتاه مانند رباعی خیام و غیرخطی در مفصلهای شعر بلند تولدی دیگر فروغ فرخزاد بررسی شوند. بیان کلامی ترمودینامیک با زمان یکسویه، بقای انرژی، آشوب در رباعیات خیام خردگرا باز شود.
تقطیع زمانی سطور شعر کمک کند به درک شیفت تم، دیدگاه راوی، پس و پیش رفتن در بعد زمان، وضع عاطفی راوی در بیان فکر. نمونه: دیدگاه راوی در فعل ساده رفتن. اگر راوی دور از طرف باشد؛ گوید بیا. اگر راوی با طرف باشد؛ گوید برو. یعنی گزینش فعل وابسته به مختصات چشم راوی نسبت به طرف است. البته عوامل عاطفی، روحی، ذهنی راوی در لحظه نوشتن سطر شعری هم دخالت کنند. دیدگاه با دوربین روی زمین سنتی موازی و از پهلو ابژه است. ولی با کاربرد پهباد با دیدگاه هوایی نوین عمودی و از بالا برای صحنه های پویا مانند تعقیب خودرو.
سیستم خطی تناسب 2 کمیت است؛ تابع با متغیر تناسب دارد. نمونه: با میهمان بیشتر، غذای بیشتر بپز. تراکم ابر و پیدایش باران. برآمدن خورشید و گرم شدن زمین. افزایش حرارت و سر رفتن کاسه شیر جوشان. هر سیستم ساختار، کارکرد، کابرد دارد. ساختار تمی مرتبط باهم، زمانی/ تقویمی، مکانی مربوط شعر خطی به جلو، مرتبط یا غیرخطی زیگزاگ است؟ کارکرد هر سیستم برای نیازی در محیط است. کاربرد سیستم خدمت آن در جامعه است که گاهی چند گونه است. نمونه ساختار: بنا با دیوار، بام، در. انسان با استخوان، عضله، پوست.
در روایت خطی ترتیب رخدادها متناظر با زمان وقوع آنهاست. هر روایت آغاز با تصویر محل قصه، میانه با اوج تنش یا دراما، پایان با چاره یا حل امور دارد. این ساختار را پلات با پاساژهای جنبی یا چند پلات موازی/ همزمان گویند که در پایان به هم بپیوندند. هر پلات دارای علت-معلول، سکانس زمانی، کننده ها ست.
مخاطب این ساختار زمانی را در ذهن دنبال کند. شعر روایت است؛ گزارش خبر در ذهن شاعر به مخاطب است. هر متن باستانی 3 تاریخ دارد: زمان رویدادهایی محتوا، سال کتابت/ نشر روایت، نسخه بجامانده کتاب در موزه. نمونه: شاهنامه فردوسی- اساطیر و پهلوانی هزاره 1 ق.م آریایی و تاریخی تا سده 6م، کتابت پایان 978 م، نسخه 1217م فلورانس. معمولا شعر خطی تاریخ سرودن، محتوای فکر، نشر کتاب یکی اند. در شعر غیرخطی تاریخ سرودن و محتوای فکری زمان حال با عقب گرد به حافظه اپیزودیک یا طرح آینده در زمان زیگزاکی بوده و فاصله دارند.
روایت سکانس رویدادها در قصه است. روایت ساختار خطی یا غیرخطی دارد. زمان سویه خطی از گذشته به اکنون و آینده داشته؛ رویداد گذشته در خاطره فرد در حال اثر دارد. گاهی اثر علیت یا حافظه عبرت دارد. روایت غیرخطی جهش در زمان، مکان، کننده دارد. رخدادها منطبق بر محور زمان نیستند. غیرخطی در شعر، فیلم، ویدیو، داستان، بازی رایانه، نقاشی بشکل تکه رنگهای منقطع/ دیسجوینت بکار رود. در وب با هایپرتکست/ جهش به تم دیگر انجام شود.
راوی اکترها را با گذر تقویمی، علیتی، منطقی تصویر نکرده؛ زیگزاک و غیرخطی شرح دهد. در ویدیو/ فیلم تغییر صحنه در روایت انقطاع کذارد. حرکت دوربین صاف صحنه یا شئی پان یا افقی/ عمودی، زوم یا دور/ نزدیک رصد کرده؛ ولی جهش را به گنجاند. نمونه روایت غیر خطی در زمان: ایلیاد هومر سده 8ق.م فلش بک. مهاباراتا و پنچاتانترا سده 5 ق.م. هندی. 1001 شب هزاره 1م در 3 قصه سندباد بحری، شهر مفرغ، 3 سیب انقطاع، فلش بک، روایت در روایت.
نمونه غیرخطی در سده 19 و 20 نویسندگان مدرن: جوزف کنراد، ویرجینیا وولف، مارسل پروست، ویلیام فاکنر در خشم و هیاهو 1929، صادق هدایت در بوف کور 1937، جیمز جویس در اولیسیز 1922. قابهای غیرخطی در فیلم: شهروند کین 1941 اورسن ولز، برگشت ناپذیر 1994 مونیکا بلوچی، تفاله خیال 1994 کونتین تارانتینو. یادآری حافظه انسان هم اغلب گذار غیرخطی، جهشی، با القاء، تداعی، جناس صوتی دارد. لذا برای روایت آنچه در فکر کننده گذرد نوعی جهش/ انقطاع در بیان کلامی یا تصویری آید. گذار از یک فکر به بعدی خطی، تقویمی، تمی، علٌی، منطقی است.
رویکرد سیستم در روند سرایش- شعر- مخاطب بکار رود. سرایش شاعر با خروجی شعر و مرور آن با ورودی خواننده اند. ساختار غیرخطی در شعر بلند بکار رود که دست شاعر را در فضا سازی باز تر کند. نقد ساختار غیرخطی شعر بلند تولدی دیگر، شعر مشهور فروغ فرخزاد، ارایه شود. در این نقد تنها ساختار غیرخطی زمان بکار رود؛ نه تم، منطق، راوی چون خشم و هیاهو فاکنر.
فروغ تغییر دیدگاه راوی را با فلش بک به گذشته و فلش فوروارد به آینده شعر بکار برد. این تغییر دیدگاه شعر را درامایتک، پر تحرک، عاطفی کند. لذا شعر اتوبیوگرافی در زمان گذشته یا بیان حال را با ظرافتهای زمان فعل از یکنواختی بیرون آرد. شیفت زمان فعل التزامی، نقلی، بعید در مفاصل این شعر نیاز به بررسی بیشتر دارد. راوی در زمان بندی رویدادها تغییر زمان فعل دهد. این شیفتهای سریع با عواطف راوی وابسته اند که برای مخاطب حالت سینوسی/ بالا-پایین تولید کند.
بسآمد زمان فعل در شعر بقرار زیر است. کل فعل 57، استمراری 23، حال ساده 17، ماضی ساده 5، مضارع 5، بدون فعل 5، مصدر 2. شعر حدیث نفس در زمان حال با 40 فعل حال، 5 فعل ماضی، 5 مضارع، 5 بدون فعل، 2 مصدر است. راوی اولی شخص مفرد من است. در یک مفصل رو به مخاطب خود کند. با فلشبک برای خاطره سطر پسرانی.. فعل ماضی بکار برد.
راوی 29 ساله در دروس شعر تولد دیگر را در 1342 سرود. البته در 18 سالگی ازدواج کرد. در مفصل زیر با فعل حال استمراری خود را بزک می کند. یکهو یاد پسران عاشق 10-12 ساله با فلشبک به 1325 کوچه خادم آزاد محله امیریه افتاده؛ خاطره زیر را از حافظه اپیزودیک یاد داشت کند. در 1331 “یک شب او را باد برد” با هواپیما به اهواز. سویچ به فعل نقلی هم شگرد دیگر در شیفت زمانی راوی در گزارش رویداد است. فروغ در این مفصل از قاطعیت ماضی ساده “دزدید” کاسته؛ ماضی نقلی “دزدیده ست” بکار برد که درد آن را تا زمان سرودن القاء کند-دو سطر آخر مفصل زیر. لذا آن کوچه را قلب فروغ با عشق به شوهر از “محله کودکی” دزدید؛ پنهان کرد:
گوشواری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخنهایم برگ گل کوکب میچسبانم
کوچهای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردنهای باریک و پاهای لاغر
به تبسمهای معصوم دخترکی میاندیشند که یکشب او را
باد با خود برد
کوچهای هست که قلب من آنرا
از محل کودکیم دزدیده ست.
در مفصل تسبیح زمان حال یک مهره غیرخطی معترضه به آینده تصویر شد. در 4 سطر اشتیاق، آرزو، هوس فعل جمله را مضارع کرده؛ لذا با فلش فوروارد از حال به آینده، پلان، برنامه آتی رسد:
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد..
و در این حسی است
که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت..
البته در فارسی امروزی دیگر در رسانه ها و محاورات رسم شده که فغل استمراری را بجای فغل حال ساده فراوان بکار روند. در 23 جمله مانند “دستهایم را در باغچه میکارم” هم فعل استمراری جای فعل مضارع را گیرد. درجه اشتیاق زیاد حالت فعلی جمله را به آینده نزدیک سوق دهد: “گوشواری به دو گوشم میآویزم” که فعل با “می آویزم” جای آویزم را گیرد.
در شعر تولدی دیگر 23 فعل استمراری از 17 فعل زمان حال ساده، این گرایش در زبان امروزی را نشان دهد. دیگر اینکه در تاریخنگاری بجای فعل ماضی، راوی خود را در بعد زمان عقب و جلو برده؛ رویدادها را از نقطه نظر جدید بیان کرد. مسیر زمانی روایت را تو دست اندار برد. اصولا فعل حال و ماضی ساده “روانی زمان” را برای مخاطب بهتر القاء کنند.
رباعی یک کلاف کوچک فکر با تجانس زمان فعل، اشیاء کاربرده، ثبات عاطفه راوی است. هر رباعی چند فکر/ جمله همگن است. هدایت 178 رباعی در ترانه های خیام دارد. پر شمار ترین قافیه ها بترتیب اینها یند: ت، د بعد ا، م، ن، ی. تقطیع شعر می تواند زمانی، تمی، شیئی، کننده ای باشد. کننده می تواند حدیث نفس یا من، تو، ما، آنها، مجهول در شعر باشد. اکثر رباعیها در زمان حال و بسیاری ندایی، امری، خطابی اند. گویا خیام پند خوش باشی را تبلیغ کند. نمونه: خوش باش دمی که زندگانی این ست.
در شعر کوتاه چون رباعی روایت خطی، شیفت زمان فعل بندرت روی دهد. نقد خطی غیرخطی زمانی شعر بقرار زیر است:
1-تعیین زمان فعل جمله/ مصرع. 2- ارزیابی تغییر در زمان فعلها. اکنون، ماضی نقلی، آمرانه. در شعر کوتاه فضای پلات کوچک است. رباعیات زیر اکثر قریب به اتفاق خطی اند.
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است. فاعل: لیل و نهار. فعل: ماضی نقلی.
گردنده فلک نیز بکاری بوده است. فاعل: فلک. فعل: ماضی نقلی.
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین. فاعل: تو. فعل: حال.
آن مردمک چشم نگاری بوده است. فاعل: مردمک. فعل: ماضی نقلی.
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است. فاغل: نسیم. فعل: حال.
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت. فاعل: روز. فعل: ماضی/ گذشته.
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود. فاعل: ما. فعل: آینده.
این قافله عمر عجب میگذرد. فاعل: قافله. فعل: حال استمراری.
بنشین و دمی به شادمانی گذران. فاعل: تو. فعل: حال امری.
سامانه یا سیستم گروه اجزا در یک سازه است؛ یک بلوک با ورودی و خروجی برای کارکردی است. هر سیستم تابع زمان یعنی خروجی پویا و نامتغیر با زمان است. سیستم نیز دارای حافظه یا بدون حافظه است. در سیستم علٌی خروجی بسته به ورودی گذشته و حال است. غیرعلٌی وابسته به ورودیهای آتی است. سیستم پایدار با ورودی و خروجی کراندار؛ ناپایدار با ورودی کراندار و خروجی نامتناهی است. سیستم 2 نوع است: خطی با خروجی متناظر با ورودی؛ غیرخطی. رفتار کنونی سامانه خطّیِ با ورودی گذشته بیابهام، به علت ایجادگر آن ست. خطی پیرو اصل برهمنهی است. یعنی جمع ورودیها بر خروجی اثر گذارد.
سیستم غیرخطی مانند تراکم گاز در یک مخزن تا انفجار است. برای سامانه آشوب غیرخطی، عظیم، پویا، بیثبات 2 روش تحلیلی ثبات لیاپونوف کاربرد دارند: با و بدون دانش رفتار تابع زمان سیستم. نمونه: وضع جوی و پیش بینی باران. این 2 روش تغییرات جبری سیستم را به معادلات خطی نزدیک نقطه تعادل رسانند.
غیرخطی از اصل برهمنهی پیروی نکند. خروجی یا پاسخ آن با ورودی متناسب نیست. متغیرها را نتوان به شکل ترکیب خطی از اجزای مستقل نوشت. یک سامانه ناهمگن، غیرخطی است. گرچه تابع متغیرهای مستقل خطی باشد، پس یک سامانه خطی با چندین متغیر است. در سامانه همگن جنس سیستم یکی است. ناهمگن از ترکیب چند سامانه همگن شکل گیرد.
پسماند Hysteresis سیستم غیرخطی است. در منحنی رفتار سیستم وضع کنونی به وضع های پیشین یعنی مسیر تغییرات وابسته است. در پسماند، رابطه علت و معلول نه تنها به بزرگی علت بلکه به مسیر تغییرات آن نیز وابسته است؛ از تغییر ناگهانی و ناخواسته وضع سیستم جلوگیری کند. هدررفت Dissipation یک پیامد پسماند است که انرژی حرارتی از سیستم زایل شود. مایعات 3 فاز مایع، یخ، بخار دارند.
پسماند با تغییرات برگشتناپذیر تغییر فاز و اصطکاک داخلی اتمها همراه است. نمونه سامانه طبیعی یخهای قطبی و تبخیر اقیانوس، سامانه مصنوعی ترموستات. هر آهنربا، با تغییرات قبلی میدان مغناطیسی، بیش از یک گشتاور مغناطیسی دارد. منحنی پسماند با رسم نمودار یکی از برآیندهای گشتاور -نیروی دوران جسمی حول محور- مغناطیسی، پیدا شود. مقدار یک متغیر بر این منحنی ثابت نبوده؛ به مسیر تغییر یا تاریخچه سیستم بستگی دارد.
قوانین ترمودینامیک کمیتهای بنیانی ماده، دما، انرژی، کار، آنتروپی را در سیستم حرارتی در تعادل تببین کنند. در درجه دمای صفر، انتراپی به صفر گراید. دمای فضا/ زمینه میکروویو کیهانی 5 درجه کلوین است. بینظمی، درجه کتره ای، پیش بینی ناپذیری، منبع انرژی در جسم به کار تبدیل نشود. در نهایت به آشوب رسد. کتاب صفحه بندی شده انتراپی کم دارد. وقتی اوراق پراکنده در باد شوند، انتراپی/ بینظمی آن زیاد شود؛ برگشت ناپذیر است.
بقای ماده در نظام بسته را نخست نصیر توسی، 1201-1274م، اینگونه تبیین کرد: ماده قادر به تناسخ است، ولی ناپدید نشود. فردوسی گردش گردون، بقای ماده، حرکت تباهی ناپذیری ماده را اینگونه بیان کرد: “نه گشت زمانه بفرسایدش (گردون)/ نه این رنج و تیمار بگزایدش./ نه از گردش آرام گیرد همی./ نه چون ما تباهی پذیرد همی.”
لامانوسف و لاوازیه در سده 18م قانون بقای ماده در نظام بسته را در آزمایشات شیمی ثابت کردند. سپس در سده 19م ژول، سعدی کارنو فرانسوی، هولتزمان- بقای انرژی و مومنتوم یعنی حاصل جرم و سرعت را اثبات کردند که با صنعت بخار شهرها بهم وصل شدند. یک اصل فیزیک تناسخ یا تغییر شکل و بقای ماده است. اجرام مانایند.
خواص آنها با حواس در ذهن ضبط شوند. ادراک این خواص در خردمندان در تکامل، تردد، به روز شدن است. جانوران هم در صرف انرژی برآمده از خوراک امساک کنند. قضیه حمار/ خر: بین 2نقطه خط راست کوتاهترین است که با کمینه سوخت انرژی یا خوراک در موجود زنده رابطه دارد. لذا خر از یک نقطه به نقطه دیگر، کوتاهترین راه با کمینه سوخت انرژی را رود.
تعاریف: دما درجه حرارت جسم با میزان الحراره یا پوست است. گرما نوعی انرژی در گذر بین دو جسم با دمای گوناگون است. انرژی توان دریافت از منبع شیمیایی یا جسمی برای تولید نور، حرارت، کار است. انواع آن جنبشی، پتانسیل، حرارتی، تاریک اند. کار کنش نتیجه دار یک سیستم است. سیستم بسته با محیط بده بستان ندارد- در ایده آل. انتراپی فعالیت کتره ای اتمها در فضاست؛ که در گرما بیشتر است. ترمودینامیک 3 قانون دارد.
قانون صفر دو جسم در تعادل گرمایی با جسم سوم، با یکدیگر در تعادل ند. کاربرد این قاعده منطق در حرارت 3 جسم است. انرژی آشوب است؛ سرما و یخ آشوب را به صفر رساند. زمستان آرامش دارد. حرارت مطبوع نزدیک به دمای تن- بمثابه روزی در بهار، جدا از سردی زمستان و رو به گرمی تابستان – است.
تعادل دمایی را خیام در سطر زیر محسوس کند: روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد. زمستان، بهار، تابستان با نظم سبز برگ آنتروپی پایینتر از خزان با برگ در باد است. خیام خود و خانه یعنی محفل دوستان را با می و مطرب در تعادل قرار داد. تعادل جمع می بدست، بیحرکت بر زمین یا کنج خراب دیده شود: مائیم و می و مطرب و این کنج خراب.
قانون 1 بقای ماده و انرژی است. مقدار ماده /انرژی در کیهان از گوی مهبانگ تا کیهان کنونی ثابت ماند. انرژی و ماده پدید نیآمده؛ از بین نروند. تنها شکل شان از جامد، مایع، گاز و پلاسما تغییر کند. دو باره به وضع پیشین بازگردد. چیزی مجانی بدست نیآید- چون ماده و انرژی حفظ شوند. خیام تناسخ را در چرخه دفن مرده کربن دار، رشد تاک انگور از کربن، شراب سرخ با فرمول C6H14OS نشان داد. نخبگان شراب را نماد خون دیدند. لذا تناسخ را در بقای ماده و انرژی در شعر پروراندند.
تناسخ، استحاله، ترادیسی تغییر ماده از شکلی به شکل دیگر در این سطر آمد: این کوزه چو من عاشق زاری بوده است. او به برگشت انسان باور نداشته؛ تنها از ترادیسی ماده گفت: از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ خیام بقای ماده را در جمع و تفریق به حساب آورد: آرند یکی و دیگری بربایند. جزء بمثابه بخشی از کل در سطر زیر آمد: یک قطره آب بود با دریا شد. او وضع ذره بشکل گرد، جزء، عضو را با جسم بیان کرد: هر ذره که در خاک زمینی بوده است.
انرژی درونی هر سیستم منزوی ثابت و پایدار است. بقای کار و انرژی این است: تغییر انرژی درونی یک سیستم برابر با اختلاف گرمای داده شده به آن و کار انجام شده آن بر محیط است. در سیستم بسته، تغییر انرژی درونی برابر دمای افزوده منهای کار خالص است.Delta U=Q-W ، تغییر جزیی Delta، انرژی U، گرما Q، کار W. ورودی هر ماشین بنزینی با خروجی آن یعنی حرکت و حرارت برابر است. کار سیستم واقعی، همیشه مقداری انرژی حرارتی به محیط بیرون ریزد. رک ویکی پیدیای فارسی.
قانون 2 رابطه حرارت، کار، انرژی در یک سیستم تبین شده؛ کار با افزایش انرژی تولید شود. پس موتور چندفازی در انتقال مداوم انرژی یا دما از جسم سردتر به جسم گرم تر نتوان ساخت. بدون افزودن انرژی به سیستم جریان مداوم دما ایجاد نشود. در هر ماشین، باید انرژی وارد کرد تا کار بیشتری انجام شود. خیام: ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست. صرف انرژی در آمدن ماده بشکل آب در ابر و باران دیده شود. برآمدن سبزه نتیجه کار است. نتوان فرآیندی را داشت که در آن، کار با کسر حرارت پدید آید. در کار فکری سر و پیشانی عرق کنند. گردش خون به مغز تا 20 % حجم خون رسد.
بیان کلوین-پلانک: نسبت دما به کار هیچ وقت ۱ نشود، چون در جنبش اتمهای جسم اتلاف انرژی هست. ساخت ماشین گرمایی با بازدهی ۱۰۰% ناممکن است. یک موتور حرارتی بدون از دست دادن گرما به کار خود نتواند ادامه دهد. با جذب انرژی بشکل حرارت تولید شود. ماشین حرارتی مدام فعال نتوان ساخت؛ بدون خروج حرارت.
قانون 3 آشوب در حرارت پایین کمتر است. TdS =Q، آنتروپی کم dS، گرما Q، دما T. پس، انرژی مصرف ناپذیر از کل انرژی گم شده که به تعداد وضعهای میکرو ربط دارد. بر سنگ مزار بولتزمان حک شد: S=k log W. در این معادله آنتروپی، کار یا وضع ماکرو با وضع مولکولهای گاز تناسب دارد. آشوب/ آنتروپی جهان افزایش یابد. اگر انرژی هر سیستم به حداقل مقدار خود گراید، انتروپی آن به صفر گراید. S->0, U->U0.
انرژی جنبشی مولکول ها در دمای صفر مطلق یا منفی ۲۷۳ سانتی گراد متوقف شود. لذا دیگر هیچ انرژی وجود نخواهد داشت! در این حالت کوانتوم مکانیک کاربرد دارد. در حالیکه مقدار ماده/ انرژی یکسان باقی ماند، دمای آن در زمان کاهش یابد. چون حالت صفر مطلق هیچ گاه به دست نیآید.
خیام مرگ و سرما را آرامگر آشوب یعنی آمدن سکوت خواند. قصر سرد، جام می، مرگ جمشید در گذشته عبرت دارند: آن قصر که جمشید در او جام گرفت. اگر غم را آشوب/ آنتروپی انگاشته؛ آنگاه کثرت و کتره ای بودن اجسام سماوی در سطر زیر دیده شوند: افلاک که جز غم نفزایند دگر.
آنتروپی یا بینظمی را در هجوم قبایل به ایران، شاعران بروشنی دیدند. حتی اصطلاح “در گرما گرم” حادثه به افزایش گرما و تولید رویدادهای پیش بینی ناپذیر، پر آشوب، بینظم اشاره کند. خیام افزایش آنتروپی در شکستن پیاله، پخش ذرات با باد، گسترش باد/ فضا، نماندن ذره در یکجا را مکرر پروراند: چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست. خیام بیحرکتی مرگ را نمونه افول آنتروپی یک فرد با دمای 37 درجه تن زنده به خاک 20 درجه رباعی کرد:
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم. /وین یکدم عمر را غنیمت شمریم.
فردا که ازین دیر فنا درگذریم./ با هفت هزار سالگان سر بسریم.
انرژی مصرف پذیر برای باروری، رشد و ترمیم کاربرد دارد. در این فاز انرژی مصرف پذیر به انرژی مصرف ناپذیر تبدیل شده؛ گم شود. آنتروپی به مثابه بخشی از انرژی مصرف ناپذیر در یک سیستم بسته بکار رود. هنگامی که در یک بازه زمانی این انرژی زیاد و انرژی مصرف پذیر گم شود، بی نظمی زیاد شود.
آنتروپی/ بی نظمی همیشه در افزایش است که حرکت از منبع به پراکندگی بیشتر انجامد. خیام در شکستن و خرد شدن پیاله، برگشت ناپذیری زمان و افزایش آنتروپی/ بی نظمی کیهان را تصویر کرد. نتوان پیاله را درسته/ سالم کرد، گفت: ترکیب پیالهای که درهم پیوست. کیهان را مستقل از انسان، از درک ما دیده؛ زمان هم افزاینده است: “چو رفتی، رفتی.” اي بس که نباشيم و جهان خواهد بود/ ني نام ز ما و ني نشان خواهد بود.
زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل/ زين پس چو نباشيم همان خواهد بود.
منابع. 2021/10/20 https://fa.wikisource.org/wiki/ رباعیات
هندسه در معماری 5000 ساله ایران با خاک، آب، باد، آتش http://web.stanford.edu/group/psa/
*
تولدی دیگر- تقطیع زمان فعل سطر به سطر:
حال ساده. ست.
مضارع. خواهد برد.
ماضی ساده. کشیدم.
ماضی ساده. زدم.
حال ساده. ست.
استمراری3. می گذرد. / می آویزد./ می گردد.
حال ساده. باشد.
استمراری. می دارد.
استمراری. می گوید.
حال ساده. ست.
استمراری. می سازد.
حال ساده. است.
مضارع. خواهم آمیخت.
حال ساده 2. ست، ست.
استمراری. می نگرد.
ساده. کاشته ای. ضمیر دوم شخص مفرد.
استمراری. می خوانند.
حال ساده 3. ست، ست، ست.
استمراری. می گیرد.
حال ساده. ست.
مصدر. گشتن.
حال ساده. ست.
استمراری. می دارم.
استمراری. می کارم.
استمراری 3. می دانم ، می دانم، می دانم.
مضارع. خواهند گذاشت.
استمراری. می آویزم.
استمراری. می چسبانم.
حال ساده. هست.
ماضی ساده. بودند. فلشبک
استمراری. می اندیشند.
ماضی ساده. برد.
حال ساده. هست.
ماضی نقلی. دزدیده است.
مصدر. کردن.
استمراری. می گردد.
حال ساده. ست.
استمراری. می میرد.
استمراری. می ریزد.
مضارع. نخواهد کرد.
استمراری. می شناسم.
حال ساده. دارد.
استمراری. می نوازد.
استمراری. می میرد.
مضارع. خواهد آمد.
بدون فعل 5. جمل 5
*
دستور زبان فارسی. فعل ویکی پیدیا
1-حال ساده ساختار: بن مضارع + شناسه م، ی، َد، یم، ید، َند. نمونه: رَوَم، رَوی، رَوَد، رَویم، رَوید، رَوند. امروزه فقط برای صرف فعل بودن یا است، هست، داشتن به کار رود: ام، ای، اد، ایم اید، اند. استم، استی، است، استیم، استید، استند. هستم، هستی، هست، هستیم، هستید، هستند. دارم، داری، دارد، داریم، دارید، دارند. نمونه: زاویه ۱۸۰ درجه را نیمصفحه گویند. مردم آن شهر را مهربان خوانند.
حال اِخباری، گزارشی، استمراری- وجود حالتی یا رویدادی را قطعی در زمان حال یا آیندهٔ نزدیک خبر دهد. ساختار: می + بن مضارع + شناسه م، ی، َد، یم، ید، َند. نمونه: میروم، میروی، میرود، میرویم، میروید، میروند.
حال اِلتِزامی-فعلی که انجام آن با تردید همراه باشد. ساختار: بـ + بن مضارع + شناسه م، ی، َد، یم، ید، َند. نمونه: بروم، بروی، برود، برویم، بروید، بروند.
حال مستمر، ملموس فعلی که انجام آن هماکنون در حال جریان است. ساختار: دارم، داری، دارد،… + مضارع اخباری. نمونه: دارم می روم، داری می روی، دارد می رود، داریم می رویم، دارید می روید، دارند می روند.
2-ماضی ساده که در معنا بر زمان گذشته دلالت کند. زیر شاخه های آن عبارتند از:
-ماضی استمراری: می- دارد: می رفتم.
-ماضی نقلی: ه – است – دارد: رفته است.
-ماضی بعید: ه – بود- دارد: رفته بود.
3-مضارع ساده: در معنا بر زمان حال دلالت کند. زیر شاخه های آن عبارتند از:
-مضارع التزامی: ه – باش- دارد: رفته باشم.
-مضارع اخباری: می- دارد: می روم.
4-مستقبل: در معنا بر زمان آینده دلالت دارد. خواه- گیرد: خواهم رفت.