افغانستان میدان یکه تازی طالبان و جنگ بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت
نویسنده: مهرالدین مشید
بحران مشروعیت و ستمروایی طالبان؛ نارضایتی سراسری مردم افغانستان
مردم افغانستان پس از نیم قرن کودتا ها و جنگ های وحشتناک داخلی در زیر موج های سنگین لشکر کشی ها و تجاوز و مداخله های کشور های خارجی، حالا به این نتیجه رسیده اند که جنگ های خونین دیروز و جنگ های امروز بر ضد حاکمیت استبدادی و تک گروهی طالبان جنگ بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت، تامین عدالت اجتماعی و تحقق حقوق بنیادی انسان این سرزمین است. این جنگ ها در واقع از چندین دهه بدین سو سرنوشت مردم افغانستان را به گروگان گرفته و خوشی و سعادت و شگوفایی های زنده گی را از آنان گرفته است. هرچند این جنگ ها پس از کودتای هفت ثور و بعد تهاجم شوروی رنگ مقدس را به خود گرفت؛ اما واقعیت این است که گذشته از داوری بر سر حقانیت جنگ های گذشته، پیشینه ی این جنگ ها ریشه در منازعه ی قدرت و جنگ بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت در افغانستان داشت و هنوز هم دارد.
اینکه گروههای جهادی پای دین را در این جنگ به میدان کشاندند؛ حوادث خونین بعدی و جنگ های وحشتناک تنظیمی نشان داد که جهاد برای رهبران جهادی ابزاری برای بدست آوردن قدرت بود و شعار های دینی بهانه ای بیش برای کسب قدرت نبودند. در این میان جان بازی و فداکاری های هزاران انسان را که جان های شیرین خود را در کف گرفتند و شحاعانه رزمیدند، نمی توان قربانی های آنان را دست کم گرفت که جان های شیرین خود را فدای آزادی کردند و با تاسف عدالتی را که انتظار داشتند، بوسیله ی رهبران و فرماندهان جهادی به پای دار آویخته شد. دریغ و درد که احساسات پاک دینی هزاران رزمنده ی مومن بیرحمانه به بازی گرفته شد. نه تنها گروه های جهادی؛ بلکه گروه ی طالبان نه دیروز برای خدا جنگیده اند و نه هم امروز برای خدا حکومت می کنند.
وحشت آفرینی ها و جنایت های طالبان برای کشتار مردم افغانستان دیروز هم برای کسب قدرت بود و امروز هم آنچه در توان دارند و حاضر اند با عبور از هر نوع خط قرمز اسلامی و قومی برای حفظ قدرت پوشالی خود تلاش کنند. طالبان دیروز زیر چتر دین دهها تروریست انتحاری را در عملیات های خودکش برای رسیدن به قدرت به جهنم فرستادند و امروز که قدرت را در دست دارند، ده ها تروریست دیگر را برای حفظ قدرت و تهدید و ارعاب مخالفان برای حمله های انتحاری آماده کرده اند. با تفاوت اینکه دیروز این حمله ها زیر نام طالبان و اما امروز زیر چتر داعش انجام می شود؛ البته شاخه ی داعشی که وابسته به شبکه ی حقانی است و از سوی نظامیان پاکستان تمویل و تجهيز می شوند. طالبان یک گروه ی خوارج و اسلام دشمن اند که تمامی اعمال دیروزی آنان ضد اسلام و ضد شریعت بوده و اسلام بر بنیاد آیت ” خود را در هلاکت نیفگنید” هر گونه خودکشی را مردود شمرده است؛ اما طالبان نه تنها این آیت را در مورد افراد خودکش خویش رعایت نکرده اند؛ بلکه مرتکب جنایت بزرگتر از آن شده اند؛ زیرا طالبان در هر حمله ی انتحاری ده ها انسان بیگناه را هدف قرار داده اند. چنانکه حمله های انتحاری طالبان به شفاخانه ی سردار محمد داوود، مرکز آموزشی آماج، چهارراهی شفاخانه ی جمهوریت، چهارراهی زنبق و مرکز های دیگر سبب کشته شدن صدها انسان بیگناه شده است. این در حالی است که از دید قرآن قتل یک انسان بیگناه در جامعه حیثیت قتل کل جامعه را دارد؛ اما طالبان بی خیال صدها انسان بیگناه را زیر ردای دین به قتل رسانده اند. طالبان اکنون آنقدر دیوانه وار برای بقای قدرت تلاش می کنند که به عهد و پیمان های درونگروهی خود هم پای بند نیستند. چنانکه جناح های قدرتمند این گروه سرگرم تصفیه ی قومی در میان خود اند و هراس از آن دارند که استبداد قومی و مذهبی و زبانی آنان بالاخره اعضای غیر پشتون این گروه را به شورش بر ضد جناح ملاهبت الله وادارد.
تک روی های ملاهبت الله و صدور فرمان های سخت گیرانه و ضد ملی او در موجی از سخت گیری ها بر رهبران و فرماندهان غیر پشتون طالبان مانند تصفیه ی مولوی مهدی هزاره و حالا هم سر و صدا ها در مورد فصیح الدین رئیس ستاد ارتش گروه ی طالبان، نه تنها نشانه ی آشکار اختلاف درونی طالبان از جمله غیابت مولوی کبیر معاون سیاسی این گروه؛ بلکه نشانه ی آشکار نامسلمانی و عهد شکنی و دین ناباوری گروه ی طالبان است.
گفته های بالا از این حقیقت پرده بر می دارد که گروه ی طالبان به هر پدیده ی دینی و غیر دینی نگاه ی ابزاری دارد. دیروز زیر نام دین ده ها انتحاری پرورید و از مولوی مهدی ها و فصیح الدین ها برای آتش افروزی بحیث هیزم استفاده کرد و حالا که آنان زباله شده اند و آنان را دور می اندازد. نه تنها این بلکه؛ رویکرد های انتحاری و حمله های وحشتناک طالبان چه در گذشته و چه کشتار های صحرایی آنان امروز از این واقعیت پرده بر می دارد که رهبران طالبان هرگز پای بندی به اسلام و شریعت نداشته و حالا هم ندارند. بیش از آنکه طالبان متعهد به ارزش های دینی باشند، متعهد و پاسخگو به وعده ها و تعهد های استخباراتی خود اند. هدف اصلی آنان از ماجراجویی ها زیر نام دین جز استحکام پایه های قدرت استبدادی چیز دیگری نیست.
طالبان نه تنها بیش از 25 سال بدین سو با حمله های انتحاری صدها انسان بیگناه ی افغانستان را کشتند و جوی های خون را در این کشور جاری ساختند؛ بلکه با تخریب حکومت و مخالفت با نظام جمهوریت بزرگترین فرصت را از مردم افغانستان نیز گرفتند؛ فرصتی که پس از جنگ های خونین تنظیمی و سرنگونی امارت این گروه بوجود آمده بود. جنگ ها و حمله های پیهم طالبان نه تنها روند نظام سازی را در افغانستان تخریب کرد؛ فرصت های رسیدن به یک جامعه ی مردم سالار و عادلانه را از مردم افغانستان گرفت و زمینه را برای بقا و حضور دوامدار نیرو های خارجی در افغانستان فراهم گردانید؛ بلکه طالبان با متشنج ساختن اوضاع سیاسی و امنیتی افغانستان روند دموکراسی را در موجی از تهدید ها در این کشور تخریب کردند. این سبب شد تا ارزش های دموکراسی در کشور نازا بماند و حاکمان فاسدی با تقلب های گسترده بر سرنوشت مردم افغانستان مسلط شوند. کرزی فاسد و غنی خاین بجای کار در راستای تقویت و گسترش ارزش های دموکراسی و حقوق بشری و آزادی های بیان و رسانه ها در کشور؛ برعکس، به گودال قومیت فرو رفتند و مصروف احیای پروژه ی دوم طالبان شدند. بنا براین به همان میزان که گروههای جهادی در دور نخست به قدرت رسیدن طالبان مسؤول اند و بیشتر از آن زمامداران پس از حمله ی امریکا در افغانستان مسؤول دور دوم به قدرت رسیدن طالبان اند. چنانکه فرار غنی و تحویلی ارگ به حقانی بزرگ ترین خیانت آفتابی غنی و شرکای قدرت او یعنی جمعی جهادی ها، چپی ها، ملی گرا ها و لیبرال ها، به مردم افغانستان است.
امروز یکه تازی ها و استبداد طالبانی و برقراری حکومت دیکتاتوری گروهی، نفی مشارکت سیاسی همگانی در حکومت و تحمیل خواست های نامشروع رهبران طالبان بر مردم افغانستان، در غیاب قانون اساسی و شورای ملی، از این واقعیت پرده بر می دارد که طالبان قدرت را غضب کرده اند و هر گونه مخالفت در برابر حکومت آنان داعیه ی عادلانه و نزاع بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت است. بنا براین نه طالبان و نه مخالفان آنان حق دارند که پای دین را به میدان جنگ تازه ی آفغانستان بکشانند و اسلام را ابزار سیاسی و ایده ئولوژیک خود قرار بدهند؛ زیرا کار نامه های همه ی آنان سیاه است و جنایت های تنظیم های جهادی پس از سقوط داکتر نجیب و خیانت ها و فساد های بزرگ کرزی و غنی و شریکان قدرت او وحشتناک تر از حمله های انتحاری و کشتار های بیرحمانه ی طالبان حق خواهی بر سر تقسیم قدرت بود. با تاسف که شور و جاذبه و احساسات مردم زیر نام دین به گروگان گروههای جهادی رفت که جاری شدن سیلاب خون در کابل در موجی از وحشت و دهشت و چشم و کشیدن ها و سینه بریدن ها و رقص مرده و شاشیدن در دهن زندانیان و صدها جنایت دیگر از پی آمد های وحشتناک آن بود که حتا یاددهانی این جنایت ها وجدان انسانیت را تکان می دهد.
طالبان این فرشته های دروغین نجات که زیر نام جاده صافکن کاروان ها در واقع کارگزاران آی اس آی به بهانه ی تامین عدالت و تقسیم عادلانه ی قدرت، امروز آسیاب سنگ را بر سر و دوش مردم افغانستان می چرخانند.
بنا بر این باید، قبول کرد که جنگ طولانی افغانستان، چنگ بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت و تامین عدالت در جامعه ی افغانستان بوده است. گروههای چپ و راست و لیبرال و ملی گرا همه به نحوی برای تحقق این داعیه دست به کار شدند و خواستند با چنگ زدن به ایده ئولوژی های چپی و راستی، این داعیه را بسر برسانند؛ اما وابستگی های استخباراتی و ضعف مدیریتی و خودخواهی ها و گرایش های ایدئولوژیک و قومی و زبانی همه فرصت ها را از آنان گرفت و امروز مردم افغانستان بهای سنگین آن همه جنایت ها و خیانت ها و فساد های کلان مافیایی آنان را می پردازند.
حال زمان آن فرا رسیده تا از گذشته های خونین و حال ناپیدای تحت حاکمیت استبدادی طالبان باید درس های تازه آموخت و حد فاصل میان جنگ های عادلانه بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت را فراتر از گرایش های اعتقادی و ایده ئولوژیک پاس داشت و پس از این، جنگ برحق عدالت خواهانه را نباید در پای ایده ئولوژی ای و دینی قربانی کرد. بنا بر این بر مخالفان طالبان است تا پیش از آنکه به جنگ ایده ئولوژیک با طالبان بپردازند و با سلاح کهنه و زنگ زده به میدان نبرد با آنان بروند. چقدر خوب و منطقی خواهد بود که بجای عنوان کردن دین و تقسیم بندی آن به افراطی و اعتدالی به سکوی بلند حق خواهی و عدالت پروری تکیه بزنند و حرف بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت را محکم تر ادا کرده و گروه ی تروریستی و تک قومی طالبان را بحیث غاصبان قدرت؛ سنگسار و محکوم کنند؛ زیرا برنده ی هر گونه عنوان کردن جنگ زیر چتر دین، بالاخره طالبان اند و طالبان هر آنچه امروز زیر نام دین انجام می دهند؛ دشوار است تا برای سفید و سیاه کردن آن به دین چنگ زد. طالبان با خشونت گری های دینی، دین را خشونت زده کرده و در سایه و روشن این خشونت ها آنچه زیر نام دین عمل می کنند؛ دینی است و سره و ناسره کردن اعمال آنان شاید خطای دینی تلقی شود. جدا کردن رشته های تندروی و کند روی و میانه روی از خمیر نارسیده ی سیاسی- اعتقادی خیلی دشوار و ناممکن است. این ناممکن ها رشته ی برتری را بدست طالبان داده است تا هرچه بخواهند، زیر چتر دین بهتر از هر گروهی به مانور های سیاسی- اعتقادی بپردازند.
تجربه های تلخ گذشته ثابت کرده که هر نوع جنگ زیر نام دین ترفند سیاسی و منحرف ساختن افکار عامه از واقعیت های دردناک افغانستان و پنهان کردن حقایق این کشور بوده است. نیم قرن درگیری های داخلی در فراز و فرود تهاجم نیرو های خارجی ثابت گردانید که تحت پوشش بردن جنگ زیر چتر ایده ئولوژی و دین فاجعه آور بوده و بجای گشودن دروازه های رفاه و خوش بختی، برعکس باب های بدبختی را بر روی مردم گشوده است.
واقعیت های تلخ گذشته به اثبات رسانده که جنگ های اعتقادی و ایده ئولوژیک ضعف و ناتوانی و عدم نفوذ واقعی رهبران را در جامعه ی افغانستان بر می تابد. بویژه در جامعه ی افغانستان که رهبران آن مردم زده اند و مردم این کشور از فساد سیاسی و خیانت و خود خواهی های آنان سخت متنفر اند. این ضعف رهبران مخالف طالبان مردم افغانستان را در دو راهه قرار داده که با چه برتری هایی می توان آنان را بر طالبان ترجیح داد؛ زیرا رهبران جهادی و سیاسی مخالفان طالبان آنقدر در حق مردم افغانستان خیانت کرده اند و دستان شان در فساد و جنایت و دزدی دخیل اند که بسیاری از رهبران طالبان از آنان یک سر و گردن بلند تر اند. بنا بر این هنوز زود است که مردم افغانستان بر رهبران مخالف نظامی و سیاسی طالبان اعتماد کنند.
پس رهبران مخالف طالبان راه ی درازی در پیش دارند تا دوباره اعتماد مردم را کسب کنند؛ آنهم اعتمادی که چون ظرفی شکسته شده و جمع و جور کردن آن ناممکن است. این در حالی است که افغانستان زیر نام حاکمیت طالبان و اشراف شبکه های استخباراتی منطقه و جهان به آشیانه ی مطمین گروه های تروریستی بدل شده است. این حالت نه تنها مضمون و محتوای جنگ تقسیم عادلانه ی قدرت در افغانستان را به چالش کشیده؛ بلکه صلاحیت و تصمیم گیری های طالبان را برای یک افغانستان با ثبات و شگوفا نیز با دشواری روبرو کرده است. بعید نیست که اختلاف جناح های طالبان افزون بر نکات بالا و فرمانروایی مطلق ملاهبت الله حضور گروههای تروریستی بویژه طالبان پاکستان در افغانستان باشد؛ اما این حالت بر نیرو های مخالف طالبان نیز اثر افگنده است تا در هر گونه معادله ای، نقش تاثیر گذار گروههای تروریستی در این کشور را دست کم گرفته نمی توانند. این پیچیده گی ها موضع مخالفان طالبان را با توجه به ضعف ها و ناتوانی های آنان بیشتر آسیب پذیر گردانیده است.
هرچه باشد، رهبران مخالف طالبان برای کسب اعتماد شکسته شده ی شان آزمون بزرگی را در پیش دارند که عبور از آن چندان ساده نیست. در همین حال استفاده های ابزاری رهبران یاد شده از دین، در موجی از نفرت پراگنی های دینی و قومی و زبانی طالبان هرگونه فرصت های استفاده ی ابزاری از دین را ناممکن و باب سخت باوری ها را در این زمینه ها بیشتر کلید زده است. بنا براین بر مخالفان طالبان است تا بدور از مانور های دینی و خم خم رفتن زیر ردای دین، واقعیت های کنونی افغانستان را که همانا بحران مشروعیت و بحران قدرت و نبود وفاق ملی و از همه مهم تر جنگ بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت برای تحقق عدالت سیاسی و اجتماعی در این کشور است، آشکارا بیان نمایند تا از سویی بر اسلام خواهی ها و استفاده جویی های ابزاری طالبان از دین خط بطلان بکشند و از سویی هم واقعیت جنگ افغانستان که همانا جنگ بر سر تقسیم عادلانه ی قدرت و ثروت است، به همگان آفتابی شود؛ زیرا تنها مبارزه برای تقسیم عادلانه ی قدرت و ثروت است که می تواند، نیرو ها را بهم نزدیک و مردم را در یک محور سالم تا رسیدن به وفاق ملی باهم بسیج نماید؛ اما در این میان هنوز این پرسش بی پاسخ مانده است که در این بازی های خطرناک گروهی چگونه و چطور مردم افغانستان قادر خواهند گردید و یا فرصت بدست خواهند آورد که در تقسیم عادلانۀ قدرت سهم واقعی پیدا کنند و نارضایتی موجود کنونی به رضایت همگانی بدل شود. یاهو