از دل برود، هر آنچه از دیده برفت
آیا روسیه و ایران تنها بازندگان پیروزی جهادگرایان در سوریه هستند؟ نگاه کلی به اوضاع.
ا. م. شیری
روز ٧ دسامبر ( ١٧ آذر- قوس)، تقریباً تمام رسانههای ریز و درشت سریال دیگری از خبرهای ناگوار در بارۀ سقوط دولت قانونی سوریه در اثر شعلهور شدن مجدد آتش جنگ چهارده سالۀ آمریکا و تروریستهای دستآموز آن در این کشور، مخابره کردند. محمد قاضی الجلالی، نخست وزیر آمادگی خود را برای واگذاری کنترل کشور به «کسانی که مردم انتخاب میکنند»، اعلام کرد و سقوط دولت قانونی سوریه را عملاً رسمیت بخشید. این اتفاق در شرایطی رخ داد که نیروهای جهادی وارد دمشق شدند و رئیس جمهور اسد پایتخت را ترک کرد.
به طور کلی، دولت سوریه در نتیجۀ هجوم آمریکا و گروههای تحت امرش به این کشور در ادامۀ بهار کذایی عربی در سال ٢٠١١، تصرف و غارت منابع نفتی، حملات و بمباران مداوم ارتش و زیرساختهای آن در مدت ١۴ سال، در نهایت دچار مشکلات عدیدۀ اقتصادی- اجتماعی گردید و با یک هجوم ناگهانی گروههای تروریستی، ظرف چند ساعت سقوط کرد. سقوط سوریه با این سرعت نه تنها حیرتآور نیست، بلکه برعکس، عجیبتر این میتوانست باشد که پس از فروپاشی ارتش دولتی فقط در عرض یک هفته و تسلیم شهرهای کلیدی عملاً بدون جنگ، کسی برای دفاع از دمشق تلاش کند. طبیعی بود بدنبال چنین پیروزی سهل و آسان، گروههای تروریستی و بخش فریبخوردۀ مردم جام پیروزی سر کشند و عربدۀ شادی سر دهند که بالاخره «دیکتاتور» را سرنگون کردند.
اکنون سوریه شکست خورده است و تقریباً هیچ شانسی برای احیا ندارد. قلمرو آن به صحنۀ قتل و کشتارهای بیپایان جریانهای متخاصم تبدیل خواهد شد. به ویژه، اینکه جهادگران همتایان داعشی خود را از زندان «دیکتاتور» مغلوب آزاد کردهاند و نیروهای اسرائیل به منطقۀ غیرنظامی بلندیهای جولان وارد شده و شهر دمشق و انبارهای تسلیحاتی ارتش سوریه را بشدت بمباران کرده است، اکنون فرصت دستیابی به لقمههای چرب و نرم را از دست نخواهد داد و با الحاق تدریجی قلمرو سوریه، به اجرای موهومات تلموذی صهیونیزم، یعنی اشغال گام به گام خاورمیانه بعنوان گام اول حاکمیت جهانی صهیونیزم دست خواهد زد.
واقعیت این است که فروپاشی نهایی کشور بزرگی مانند سوریه (با جمعیت حدود ١٧ میلیون نفر) سطح هرجومرج در کل منطقۀ بزرگ را به نقطۀ اوج بیسابقه خواهد رساند. بالاتر از این، نه تنها موج جدید پناهندگان از آنجا در همۀ جهات گسترش خواهد یافت، بلکه، جهادگران مرکب از ملیتهای مختلف به سرزمینهای مادری خود باز خواهند گشت. تلاش همسایگان مانند اسرائیل و ترکیه برای تصرف بیسروصدای سرزمینهای «بیصاحب» ناگزیر با مقاومت روبرو خواهد شد و عملیات نظامی طولانی مدت میتواند ثبات داخلی خود مهاجمان را نیز متزلزل کند.
در یک کلام، منطقۀ از قبل آشفته به زودی به دیگ جوشانی تبدیل خواهد شد که به دلیل وضعیت کاملاً غیرقابل پیشبینی، ورود به آن بی معنی خواهد بود.
کاملاً مشخص است که روسیه و ایران عملاً با صبر و انتظار، خود را به اظهارات کلی مبنی بر «لزوم توقف خشونت» و دیگر بهانهها محدود کردند. شرطبندیها تا لحظهای که احساسات فروکش کند و مشخص شود که وزنکشی نیروها در حاکمیت جدید چگونه خواهد بود، به تعویق میافتد. واضح است که برنامهها برای جستجوی زمینههای همکاری با دولت آیندۀ سوریه، حداکثر مانند طالبان- مزدوران آمریکا در افغانستان خواهد بود.
با این حال، من در اینجا علاقهمندم نه به سرنوشت مردم عادی سوریه که از دولت خودشان یا حمایت نکردند یا نخواستند بکنند، بلکه بیشتر به سرنوشت نمایندگیهای دیپلوماتیک، فرهنگی و مستشاری ایران و همچنین، پایگاههای نظامی روسیه و روابط آیندۀ این دو کشور با سوریه- این کشور در حال تجزیه بپردازم.
ابتدا ایران. ایران تقریبا از همان ابتدای هجوم رژیم امپریالیستی- صهیونیستی آمریکا و تروریستهای دستنشاندهاش به سوریه در سال ٢٠١١، به حمایت از مردم، تمامیت ارضی و دولت سوریه برخاست و در تمام این مدت، در اثر حملات متمادی آمریکا و اسرائیل به دفاتر دیپلوماتیک، مراکز مستشاری- نظامی کشورمان، متحمل خسارات و تلفات جبرانناپذیری شد و بخشی از نیروهای زبدۀ خود را از دست داد. کینهتوزی و نفرتپراکنی غرب به سرکردگی رژیم فاشیستی- صهیونیستی آمریکا و اسرائیل علیه ایران نه تنها در غرب و داخل سوریه چنان فزون از حد بود که حتی بخش قابل توجهی از جامعۀ ایران را نیز با خود همراه کرد. بعنوان مثال، یکی از دکترهای فارغالتحصیل از یک دانشگاه ایران، در یک مصاحبه با خانم مهندس زمانی گفت: «مشکلی نیست که سوریه به دست داعش بیافتد. چون داعش، طلبان و… تغییر کرده، متمدن شدهاند. فقط میخواهند یک کشوری داشته باشند که در آن حکومت کنند». خلاصه، با چنین اشارۀ کلی به اوضاع، از یادآوری جزئیات معلوم بر آگاهان در میگذرم.
با این حال، در اثر تسلط تروریسم به اصطلاح بینالملل بر سوریه، در واقع محور مقاومت طاهراً تحت رهبری ایران، از هم پاشید. بدین معنی که در اثر بمبارانها، قتلعامها و نسلکشیها و پاکسازیهای قومی- ارضی نظاممند رژیم اسرائیل در فلسطین و لبنان، ارتباط حزبالله و مقاومت فلسطین که مستأصل شدهاند، با ایران قطع شد؛ به سوریه تحت سلطۀ تروریسم، بویژه، بعد از هجوم به سفارت ایران در دمشق و غارت آن در ساعات نخستین سقوط دولت مرکزی نیز دیگر هیچ امیدی نیست؛ عراق هم از قبل، پس از اشغال آمریکا- انگلیس در سال ٢٠٠٣، از جبهۀ مقاومت خارج شده بود. در آنجا، روی نیروهای حشدالشعبی عراق بعنوان متحد ایران در شرایط تداوم حضور نظامی اشغالگران آنگلوساکسونی نمیتوان حساب جدی باز کرد. در اینجا فقط حوثیهای یمن مانده در محور مقاومت که سرنوشت آنها در ادامۀ تهاجمات آنگلوساکسونی- صهیونیستی به منطقه، هنوز معلوم نیست چگونه رقم خواهد خورد.
با این اوصاف، بنظر میرسد مؤثرترین کاری که حاکمیت ایران میتواند و باید بکند، این است که قبل از همه، به پالایش جدی در درون خود دست بزند. بدین معنی که به تصفیۀ عوامل غرب، بویژه نفوذیهای سازمانهای سیا، ساواک، موساد، امآی-۶ و غیره که در سالهای اول انقلاب بطور رسمی بواسطۀ ارتشبد حسین فردوست، مجدداً سازماندهی شدند و در نهادهای تصمیمگیری کشور دست بالا را داشتند و دارند، بپردازد. در بارۀ نفوذ گسترده در کشور، اگر مستندات حی و حاضر یعنی، قلعوقمع و سرکوب خونین کلیۀ نیروهای میهندوست، اعدامهای فلهای جوانان، ترور شخصیتهای معتدل حاکمیت بعد از انقلاب، دانشمندان و دیگر شخصیتهای تأثیرگذار کشور و از همه گویاتر و حیرتانگیزتر، ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس درست در امنیتیترین نقطۀ تهران را مورد توجه قرار دهیم، نیازی به ارائۀ هیچ سند و مدرک دیگر یا توضیح اضافی نیست. در یک کلام، ایران بدون انجام این کار، بویژه با وجود رخنۀ تیم روحانی- ظریف در دولت چهاردهم، بدون امتناع از اقتصادی نئولیبرالی و اجرای برنامۀ اقتصادی مبتنی بر تأمین معیشت زحمتکشان، بدون کنار گذاشتن برنامۀ انگلیسی حجاب اجباری، بدون رعایت آزادیهای سیاسی و مدنی و در غیاب فعالیت آزاد احزاب و سازمانهای میهندوست و بسیاری ناهنجاریهای دیگر که موجب نفاق و تفرقه در جامعه میشوند، دیر یا زود، قطعاً به سرنوشت بسیار وخیمتر از سوریه دچار خواهد شد.
در مورد فدراسیون روسیه. روسیه در جایگاه وارث اصلی اتحاد شوروی چهار سال بعد از تهاجم امپریالیسم آمریکا به سوریه، یعنی در سال ٢٠١۵ به کمک متحد سنتی خود شتافت. در سالهای آغازین بسیار عالی درخشید. با تأسیس دو پایگاه نظامی (هوایی و دریایی) کمر تروریستهای غربی را شکست. بسیاری از مناطق سوریه را لوث وجود تروریستهای خانهزاد غرب آزاد کرد. اما به هر دلیلی، نتوانست دست تروریستهای آمریکائی و ستیزهجویان وابسته به ترکیه را از سوریه کوتاه کند. به ظن قوی، دلیل این ناتوانی روسیه در سوریه، حملۀ ناتو به این کشور در خاک اوکراین بود. آتش جنگ تحمیلی ناتو به روسیه در قلمرو اوکراین، با اینکه به زودی سومین سال آغاز خود را پشت سر خواهد گذاشت، اما در سایۀ حمایتهای همهجانبۀ ۵٢ کشور و نیمچه کشور به سرکردگی رژیم امپریالیستی- صهیونیستی آمریکا از فاشیستهای اوکراین، رفته رفته شعلهورتر میشود.
برگردیم به موضوع پایگاههای روسیه در سوریه. در بارۀ آنها شایعاتی مبنی بر وجود توافقات خاص بین مسکو و آنکارا بعنوان حامی و پشتیبان تروریستها و سایر ستیزهجویان، پخش میشود که گویا بر اساس آن، طرطوس و حمیمیم «مصونیت» خواهند داشت. درست است، که ناشران این شایعات بر حدس و گمانهای خود متکی هستند، اما همۀ شواهد نشان میدهد که مواضع واحدهای روسیه هنوز مورد حملات جدی قرار نگرفته است. این، در واقع، ممکن است نتیجه نوعی توافق باشد، اما از سوی دیگر، گمان میرود که سرکردگان تروریستها اولویتهای خود را بدستور ارباب تعیین کردهاند و سعی خواهند کرد نیروهای خود را هدر ندهند.
با این حال، بدیهی است که روزهای بسیار سختی برای پایگاههای روسیه در طرطوس و حیمیم فرا رسیده است. در واقع، اکنون هر دو پایگاه در قلمرو نیروهای متخاصم، در فاصلهای در حدود پنجاه کیلومتر از هم واقع شدهاند.
خلاصۀ کلام، شرایط به گونهای است که امیدواری به حفظ پایگاهها بسیار ضعیف است. در همین رابطه، دو نظر وجود دارد: اول- باید پرسنل و تجهیزات را به امان سرنوشت رها کرد؛ دوم- منتظر ماند تا با نزدیک شدن تروریستها به پایگاهها، چنان بر فرق سرشان کوبید که دیگر کسی جرأت نزدیک شدن نداشته باشد. در موارد ویژه شاید بهترین کار این باشد که روسیه کل استانهای طرطوس و لاذقیه را به یکباره پاکسازی کند تا نوعی سپر مطمئن در اطراف پایگاهها ایجاد شود.
در این رابطه توجه به این نکته نیز بسیار مهم است که روسیه همراه با از دست دادن پایگاههای خود، نفوذ خود را در منطقه از دست خواهد داد، بنابراین، باید تا آخرین لحظه ایستادگی کند.
در حالت کلی، آغاز تجزیۀ سوریه در واقع، پاشیدن یک بشکۀ بزرگ بنزین به آتش از قبل شعلهور در منطقه است که نتیجهاش از هم اکنون معلوم است. بعید هم نیست که مردم سوریه بزودی با چنان شرایط ناگواری مواجه شوند که روزی صد بار بگویند: «صد رحمت به کفن دزد قدیم»! اما این دیگر سودی نخواهد داشت، همچنانکه در دیگر کشورهای قربانی تجاوزات امپریالیسم نداشت. با این حال، تاریخ این واقعیت را ثابت کرده است که: «از دل برود هر آنچه از دیده برفت». به سخن باز هم واضحتر، همچنانکه فجایعی مانند تجزیۀ اتحاد شوروی، یوگسلاوی، کشورهای بلوک شرق که عموماً به «سندروم استکهلم» مبتلا شدهاند، همچنین، هجوم دیوانهوار به گرانادا، شیلی، هائیتی، عراق، افغانستان، لیبی، در تاریخ کمی دورتر، لائوس، کامبوج، کره، ویتنام و بسیاری دیگر از دیده برفت و از دل بیرون شد، سوریه نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. فقط باید مواظب قالب کردن تروریستها در لباس مصلحان متمدن بود.
بنابراین، حالا که سنگرهای مقاومت یکی بعد از دیگری بدست نیروهای دشمنان نوع بشر تصرف شده؛ سوریه به اشغال تروریستهای غرب درآمده؛ محور مقامت خاورمیانه از هم پاشیده؛ محور واشنگتن- بروکسل- تلآویو باز هم فعالتر شده است، ایران و بخصوص روسیه بعنوان مبدء، مبتکر و پیشآهنگ مبارزه برای لغو نظم استعماری- امپریالیستی تک قطبی و ایجاد نظم عادلانه و برابرحقوق چندمحوری، باید از شکست سنگین خود در سوریه درس بگیرند و با تقویت و تشدید تلاشهای دیپلوماتیک، سیاسی، تبلیغاتی و دفاعی خود، بتوانند راههای کارآمدتری برای متحد کردن کشورهای جنوب جهانی حول محور نظام چند قطبی بجویند.
پینوشت: اسپوتنیک نقل میکند که تروریستها در لاذقیه با مرد مؤدبانه رفتار میکنند و خریدهای خود را با دلار میپردازند. پس، «دکتر» ما حق داشت: «متمدن شدهاند».
٢٠ آذر- قوس ١۴٠٣