اختلاف میان مخالفان نظامی و سیاسی طالبان و اعتماد به نفس بالای طالبان
نویسنده: مهرالدین مشید
تضاد منافع رهبران سیاسی و سرنوشت ناپیدای مردم افغانستان
اکنون که بیشتر از دو سال و چهار ماه از حاکمیت استبدادی گروه ی طالبان در افغانستان می گذرد. دولت های منطقه و جهان تمایلی برای حمایت از مخالفان این گروه از خود نشان نداده اند؛ برعکس آنها با انتقاد های نرم از طالبان مبنی بر تهدید گروههای تروریستی از افغانستان، بازهم دروازه های تعامل با این گروه را باز کرده و شماری هم روابط اقتصادی با این گروه را گسترش داده اند. این ها همه مایه ی دلگرمی جناح های گوناگون گروه ی طالبان و بلند رفتن درجه ی اعتماد به نفس این گروه شده است؛ اما مخالفان نظامی و سیاسی طالبان در وضعیت خوبی قرار ندارند و نه تنها دچار چند دستگی اند و از یک سو با از دست دادن اعتماد مردم افغانستان و از سویی هم از عدم پشتیبانی کشور های منطقه و جهان احساس خجلت و ندامت می کنند؛ بلکه بر سر نحوه ی مبارزه با طالبان نیز اختلاف نظر دارند و شماری هم برای چراغ سبز نشان دادن طالبان لحظه شماری می کنند.
طالبان در نخستین روز ورود شان در کابل نه تنها با مقاومت نیرو های مسلح حکومت غنی روبرو نشدند؛ بلکه شخصیت ها و گروه های مخالف طالبان نیز غافلگیر شدند و نه تنها مجال مقاومت را از دست دادند که اراده برای مقابله با طالبان را هم نداشتند. اسماعیل خان یکی از رهبران و فرماندهان مشهور جمعیت اسلامی نخستین کسی بود که خواست در برابر طالبان در هرات مقاومت کند؛ اما از سوی طالبان بازداشت و به کابل منتقل و بعد رها گردید. با رسیدن طالبان در پشت دروازه های شهر کابل عطامحمد نور رهبر یکی از شاخه های سه گانه ی جمعیت اسلامی و مارشال عبدالرشید دوستم، رهبر حزب جنبش اسلامی که در شمال افغانستان برای دفاع از مزار شریف رفته بودند، نه تنها از مزار و جوزجان دفاع نکردند؛ برعکس با عبور از بندر حیرتان از چنگ طالبان فرار کردند.
همزمان با این حوادث شمار دیگر از رهبران سیاسی به استثنای احمد مسعود با یک پرواز اختصاصی به پاکستان رفتند تا در نشستی پیرامون صلح افغانستان شرکت کنند. سرانجام عقبنشینی و فرار رهبران جبههی مخالف طالبان با فرار غنی تکمیل و با ورود طالبان به ارگ نه تنها جمهوریت سقوط کرد؛ بلکه همه ساختار های در کشور فرو ریخت. در این میان تنها احمد مسعود با انصراف از پرواز به اسلام آباد روانه ی پنجشیر شد و نبرد با طالبان را آغاز کرد. طالبان به استثنای پنجشیر در محل دیگری به مقاومت روبرو نشدند؛ با فرار مخالفان سیاسی طالبان از افغانستان نگرانی های آنان از احتمال روبرو شدن به مقاومت مسلحانه در سایر نقاط افغانستان نیز برطرف گردید.
پس از مدتی گروههای نظامی و سیاسی برای مبارزه با گروه ی طالبان در خارج از افغانستان اعلام موجودیت کردند و تا کنون بیش از 11 حزب سیاسی و 15 جبهه نظامی بر ضد طالبان اعلام موجودیت کرده اند؛ اما در این مدت تنها حضور نظامی جبهه مقاومت ملی، جبهه آزادی و سپاه ی آزادی افغانستان در نبرد با طالبان موجودیت خود را اثبات کرده اند و بس. این جبهه ها اکنون با طالبان در جنگ اند و معتقد اند که گروه ی طالبان از راه ی مذاکره حاضر به انتقال قدرت به یک حکومت مشروع نیست؛ زیرا که طالبان به نظام جمهوریت باور ندارند.
از جمله گروه های سیاسی که تا کنون در برابر طالبان ابراز موجودیت کرده اند، عبارت اند ازشورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان به رهبری عبدالرشید دوستم، عبدالرب رسول سیاف، محمد محقق، عطا محمد نور، احمد مسعود، صلاح الدین ربانی، عبدالهادی ارغندیوال، یونس قانونی، تادین خان، اسماعیل خان، محمد انور بصیر و ده ها چهره سیاسی و مقامات حکومت پیشین، حرکت ملی صلح و عدالت به رهبری چهره های سیاسی و مقام های دولتی پیشین، حزب ملی آزادی افغانستان به رهبری رحمت الله نبیل رئیس امنیت پیشین، حزب «عدالت و آزادی افغانستان» به رهبری سرور دانش معاون دوم غنی و جبهه ی متحد افغانستان به رهبری سمیع سادات و با عضویت شماری مقام های نظام جمهوری و حزب حرکت ملی خط سوم به رهبری یحیا چاووش، نهضت آزادی بخش اسلامی فعال در هرات و …
این حزب ها در کل خواهان گفت وگو با طالبان اند و اما می گویند، در صورتی که طالبان حاضر به گذار به وضعیت مطلوب نباشند و ناگزیر در برابر آنان دست به سلاح خواهند برد. چنانکه قانونی در یک نشست آنلاین شورای مقاومت گفت: «از طریق مردم و روشهای سیاسی بالای طالبان فشار وارد میکنیم که به میز مذاکره حاضر شوند و گذار به وضعیت مطلوب را قبول کنند. در غیر آن صورت، جبهات جنگ علیه آنان را گسترش میدهیم.» این شورا یک منشور دارد که دارای شش فصل و ۷۱ ماده است. برگرداندن حاکمیت به مردم از طریق برپایی نظام و دولتی مبتنی بر اراده جمعی، از راه برگزاری انتخابات شفاف و عادلانه و تحکیم نظام جمهوری اسلامی پارلمانی-نامتمرکز از اهداف این شورا ذکر شده است.
به همین گونه «جبهه ی متحد افغانستان» اهداف اساسی خود را “رهایی افغانستان از اشغال طالبان، بیرون راندن گروههای افراطی از این کشور و رفاه افغانها” عنوان کرده است. «جبهه آزادی افغانستان» نیز هدف اساسی خود را « مبارزهی پیگیر و رهاییبخش در برابر اشغال مملکت و پایاندادن به اسارت انسان این سرزمین» اعلام کرده است. خبرسازترین درگیری این جبهه با طالبان در ولسوالی سالنگ ولایت پروان در اواخر ماه حمل امسال بود که در آن عبدالبصیر اندرابی و شش نفر دیگر از همراهانش، از جمله اکمل امیر کشته شدند.
«حرکت ملی صلح و عدالت» برخلاف ائتلاف رهبران مقیم ترکیه طرفدار جنگ با طالبان نیست و نقشهی راه و برنامهی سیاسی خود را در هشت محور بیان کرده است. «حزب ملی آزادی افغانستان» به رهبری نبیل اساسیترین هدف و راهکار خود برای عبور از بحران جاری و تأمین صلح پایدار در کشور را، سهمگیری در تدویر «مجلس بزرگ مؤسسان» با اشتراک نمایندگان منتخب مردم و طرفهای ذیدخل در قضایای کشور می داند. جنگ نظامی آخرین گزینه برای مقابله با طالبان از سوی این حزب مطرح شده است. حزب «عدالت و آزادی افغانستان» به رهبری دانش مبارزهی سیاسی، فکری، فرهنگی و مدنی در برابر انحصار گرایی طالبان را، برای رسیدن به ثبات دایمی، افغانستان لازمی دانسته و به «نظام جمهوری اسلامی فدرالی» باور دارد. هرچند گفته های بالا حکایت از مخالفت هر دو گروه یعنی گروه های طرفدار جنگ و گروه های طرفدار مذاکره با طالبان را دارد؛ اما این گروهها در مخالفت با طالبان وحدت نظر ندارند.
درهمین حال بر رغم تاکید شماری مخالفان بر اولویت های جهان کنونی که رنگین دادفر اسپنتا، وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی در حکومت حامد کرزی در نشست ویانا از آن سخن گفت و وی تاکید کرد که «جهان کنونی اولویتهای دیگری دارد؛ ما باید خود مان را از خودفریبی برهانیم.» او گفته است که جهان اکنون برای همسوشدن با نیروهای استقلالطلب، دموکرات، ملی و نجات زنان و مردان افغانستان رقابت نمیکند بلکه بیشتر رقابت جهان بر سر این است که «چگونه میتوان ارتجاع، خشونت و جهالت سازماندهیشدهی طالبانی و داعشی را در استراتژی تحکیم یا تغییر سلطهی جهانی مورد بهرهبرداری قرار داد.»
هنوز پراکندگی سیاسی و اختلاف میان جبههی جمهوری به شدت حاکم است. این نه تنها به طالبان فرصت بیشتر داده؛ بلکه زمینه را برای رسیدن این گروه به خواستههای یکپارچهیشان بیشتر فراهم ساخته است.
این در حالی است که اکنون مخالفان طالبان از جمله سران «ائتلاف شمال» که زمانی بر بخشی از جغرافیای افغانستان حاکم بودند، در ایجاد یک تشکل سیاسی و نظامی واحد که به عنوان نیروی مخالف در مقابل رژیم طالبان شناخته شود، ناکام ماندهاند. هرچند شماری از چهرههای جهادی و نظامی که در عرصه مبارزه با طالبان سابقهای طولانی دارند، تحت نام «شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان» در ترکیه گرد هم آمده اند. این شورا خود را اصلیترین محور ضدطالبان می خواند و معتقد است که گروههای دیگر باید با آنها بپیوندند؛ اما این شورا نتوانسته است تا طیف وسیعی از نیرو ها را در خود جای بدهد. از سویی هم، اکثر نظامیان و فرماندهان پیشین ارتش افغانستان که مخالف سلطه طالبان اند، زیر چتر جبهه مقاومت ملی افغانستان به رهبری احمد مسعود و جبهه آزادی افغانستان به فرماندهی ژنرال یاسین ضیا گرد هم آمدهاند.
این در حالی است که به جز جبهه مقاومت ملی و جبهه آزادی که از زمان تاسیس همواره با طالبان درگیر اند، سایر سازمانها و احزاب سیاسی شکلگرفته در تبعید هنوز نتوانستهاند طالبان را به چالش بکشند. بیشتر این احزاب حتی وجود مقاومت مسلحانه علیه طالبان را رد میکنند و دیدگاه ی آنان با ادعاهای طالبان که جنگ در افغانستان را پایانیافته تلقی میکنند، تفاوت چندانی ندارند.
بسیاری از مخالفان سیاسی طالبان بدین باور اند که با سقوط جمهوریت بدست طالبان اوضاع افغانستان به شدت تغییر کرده و از طریق مقاومت مسلحانه نمی توان طالبان را شکست داد و بای با طالبان راه ی مصالحه و گفت و گو را در پیش گرفت. قابل یاد آوری است که در دهه ۹۰ میلادی، هنگامی که طالبان جنگ را از قندهار آغاز کردند، در کابل، حکومت اسلامی افغانستان به رهبری برهانالدین ربانی بر سر کار بود. دوره حاکمیت ربانی هرچند در جنگ داخلی میان احزاب جهادی که بر سر سهم از قدرت میجنگیدند سپری شد. با این هم بسیاری از دولتهای منطقه و جهان «دولت اسلامی افغانستان» را به عنوان دولت مرکزی این کشور به رسمیت میشناختند و این دولت با جهان روابطی رسمی داشت؛ اما با وجود اختلاف های شدید میان گروه های جهادی، همه گروه های درگیر در جنگ داخلی در زمان تهاجم نخستین طالبان به شهرها و پیشروی این گروه به سمت کابل، با هم متحد شدند. چنانکه پس از پیشروی های طالبان به کابل احمدشاه مسعود، عبدالرشید دوستم، محمد محقق، کریم خلیلی، حکمتیار و دیگر سران احزاب و جریانهای سیاسی و نظامی برای بقای خود در برابر طالبان متحد شدند و همه ی آنان به جز حکمتیار برای دفاع در برابر تهاجم سنگین طالبان ائتلاف شمال را ایجاد کردند. این ائتلاف از دولتهای مختلف منطقه و جهان کمکهای مالی و تسلیحاتی دریافت کرد و توانست بخشی از اراضی شمال افغانستان را از تهاجم طالبان حفظ کند. اما در دور کنونی تهاجم طالبان و اشغال افغانستان بوسیله ی آنان، اکنون بیشتر مخالفان طالبان استدلال میکنند که شرایط و اوضاع در زمان حاضر نسبت به سلطه نخست طالبان در 1996 تفاوت فراوان دارد.
در این تردیدی نیست که اوضاع امروز با اوضاع دیروز متفاوت است و بدون شک یکی از تفاوت های مهم نبود حضور احمد شاه مسعود در جبهه ی نظامی کنونی در برابر طالبان است. در آن زمان حضور مسعود بحیث چهره ی پرجاذبه و کریزما و فرمانده ی آگاه و با تجربه را نمی توان دست کم گرفت؛ زیرا او بود که توانست با درایت نظامی و شتاب سیاسی چهره های گوناگون اعم از تاجک و پشتون و هزاره و ازبک را در محور خود جمع کند. مسعود در آن جنگ ها نه تنها یک فرمانده؛ بلکه یک محور بدون منازعه بود که در مقطع حساسی توانست جبهه ی وسیعی را با حمایت رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی همه اقوام بر ضد طالبان در شمال سازماندهی کند. با تاسف که یاران و همراهان دروغین او بر مسعود وفا دار نبودند و نیستند و چه رسد به این که امروز با فرزندش وفا دار باشند. امید که موفقیت های احمد شاه مسعود شامل حال فرزندش احمد مسعود هم شود و او بتواند با استفاده از تجربه ها و کارنامه های پدر خود جبهه ی فراگیر را در برابر طالبان بوجود آورد.
با تاسف که حالا تنها نبود احمد شاه مسعود نیست؛ بلکه دشواری های تازه ای وجود دارد که رهبران تاجک و هزاره و ازبک با توجه به آنها ایجاد تشکل سیاسی و نظامی واحد در برابر طالبان را چندان ممکن نمی دانند. ممکن یکی از دلایل اش این باشد که سیاست کشورهای منطقه و جهان در برابر طالبان تغییر کرده است و بیشتر این کشورها مانند، چین، روسیه، ایران، پاکستان، قطر، ترکیه، آمریکا و برخی کشورهای آسیای میانه مانند ازبکستان با ارایه ی کمکهای بشردوستانه و حتی پول نقد، به تحکیم قدرت این گروه کمک میکنند. اکنون کشورهای روسیه و ایران سفارتهای افغانستان را به طالبان تحویل دادهاند و با این گروه روابط نزدیکی دارند.
در حالی که روسیه و ایران در دهه 90 میلادی از نیروهای ضدطالبان را حمایت نظامی و سیاسی میکردند. افزون بر این، کشورهایی مانند ترکیه، امارات، پاکستان، ایران و روسیه که رهبران احزاب سیاسی ضدطالبان با فروپاشی دولت جمهوری، به آنها پناه برده اند، به مخالفان طالبان اجازه فعالیت سیاسی نمیدهند و سازمانهای امنیتی این کشورها به مخالفان طالبان گفته اند که از برگزاری تجمعهای سیاسی خودداری کنند. تنها عدم حمایت کشور های منطقه و جهان سبب نبود یک پارچگی نیرو های مخالف طالبان نشده؛ بلکه تضاد منافع میان رهبران احزاب سیاسی افغانستان تاثیر گذارتر بر عدم اتحاد آنان است. به گونه ی مثال فعالان و رهبران سیاسی پشتون دربست معتقد به رسیدن به تفاهم با طالبان از راه ی گفت و گو اند، در حالی که بر خلاف سیاستگران تاجک، ازبک و هزاره بیشتر بر گسترش مقاومت مسلحانه بر ضد گروه ی طالبان تاکیدمیکنند تا این گروه به گفت وگو وادار گردد. نه تنها این؛ بلکه سیاسیون تاجک، هزاره و ازبک نیز در میان خود اختلافهایی دارند. به گونه ی مثال کریم خلیلی رهبر حزب وحدت اسلامی و از صاحبان شهرک مسکونی امید سبز، با طالبان در تماس است. او از حضور در تجمعهای سیاسی مخالفان طالبان خودداری میکند و در تمام این مدت سکوت اختیار کرده است؛ اما برخلاف او محمد محقق همواره در نشستهای مخالفان سیاسی طالبان شرکت میکند و به عنوان رئیس کمیته سیاسی شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان، هر از گاهی در رسانهها حضور مییابد و بر ضد طالبان سخن میزند.
اختلاف درونی نه تنها هزاره ها؛ بلکه تاجکها را نیز تهدید می کند. احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان که عضو شورای مقاومت ملی نیز است با مخالفت هایی نه تنها از درون جمعیت اسلامی؛ بلکه بیرون از آن نیز رو برو است. ممکن یکی از دلایل کم رنگ بودن او در نشست های این شورا همین اختلاف ها باشد؛ زیرا وی بهندرت در نشست های این شورا شرکت میکند. اختلاف میان رهبران جمعیت اسلامی بیشتر از سایر مخالفت ها حامیان گروهی و سنتی این حزب را مایوس گردانیده است. انتشار یک فایل صوتی از عطامحمد نور و صحبت های او در مورد جبهه مقاومت ملی و احمد مسعود شکافها در میان سیاستگران تاجک را افزایش داد. از سوی دیگر اختلاف عطامحمد نور و صلاحالدین ربانی که هر دو عضو رهبری شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستاناند، بر سر رهبری حزب جمعیت اسلامی نفاق در میان تاجک ها را دامن زده است تا کنون تلاش های شورای مقاومت ملی نتوانسته است تا نور و ربانی را از ادامه ی تنش بر سر رهبری باز دارد. این دو باهم تماس ندارند و در نشست ها هم دیدگاه های متضادی را مطرح می کنند. هرچند در آغاز از تماس های ربانی با طالبان سخن زده شد؛ اما موضع هر دو در برابر طالبان روشن است.
در میان ازبکها نیز بر سر نحوه برخورد با طالبان اختلافهایی وجود دارد. به گونه ی مثال قیصاری و جنرال ملک با عبدالرشید دوستم اختلاف نظر دارند؛ اما دوستم به دلیل نفوذ و جایگاه سیاسی و اجتماعی که در میان ازبکها دارد، به عنوان محور اساسی این قوم مطرح بوده است. دوستم بارها حمایت خود را بر راه اندازی مقاومت مسلحانه در همراهی دولتهای منطقه از خطر تروریسم ابراز کرده است. تنها اختلاف های یاد شده مانع یک پارچگی مخالفان سیاسی و نظامی طالبان نشده؛ بلکه کم کاری ها، فساد، بی توجهی ها و خیانت های رهبران سیاسی افغانستان طی بیش از چهار دهه عامل اصلی نبود اتحاد در برابر طالبان است. این رهبران که در بیش از سی سال گذشته مقام های ارشد دولتی را دارا بودند، کارکرد های آنان مورد انتقاد جدی مردم آفغانستان قرار دارد. نه تنها این؛ بلکه این رهبران سیاسی که از آنان به عنوان مهره های سوخته یاد می شود، مورد خشم و نفرت مردم این کشور قرار داشته و آنان را بی کفایت و بی درایت و خودخواه و تن پرور و مردم دشمن می خوانند.
باوتاسف که این رهبران از چهار دهه بدین سو با سرنوشت مردم افغانستان بازی کرده اند و اعتبار و حیثیت شان را نزد مردم افغانستان از دست داده اند. این رهبران دیروز زیر نام جهاد قربانی های مردم افغانستان را در خوان آی اس آی و سپاه ی پاسداران ایران ریختند و بعد سرنوشت مردم کابل را در جنگ های تنظیمی به بازی گرفتند و زمینه را برای سقوط حکومت مجاهدین به دست طالبان فراهم کردند. بازهم این رهبران جهادی و سیاسی بودند که در بیست سال حاکمیت های فاسد کرزی و غنی در موجی از بازی های مافیایی مانع حاکمیت قانون و تحکیم نظام جمهوریت شدند. آنان بجای کمک به حاکمیت قانون و نهادینه شدن ارزش های دموکراسی و آزادی های بیان و حقوق بشری؛ برعکس با فساد های کلان و تقلب های سازمان یافته تیغ از دمار جمهوریت و مردم افغانستان بیرون کردند. طالبان هم با استفاده از ضعف های این رهبران با دوسیه سازی هایی مبنی بر غصب زمین و فساد اداری و اختلاس و اعمال فشار بر دولت های منطقه برای وضع محدودیت بر فعالیت های آنان، تیغ از دمار آنان بیرون کرده و با جلوگیری از فعالیت های آنان نگذاشته اند تا در یک صف گرد هم آیند.
طالبان با استفاده از این خلا هر روز بحیث فرصت استفاده کرده و خنچر های استبداد خویش را بر ضد مردم افغانستان، بویژه بر ضد زنان هر روز بیشتر تیزتر می کنند و با استفاده از اختلاف شخصیت ها و رهبران گروه های سیاسی، مذهبی و قومی هر روز با نشان دادن چراغ های سبز تخم نفاق را میان آنان بیشتر کشت می کنند. در این میان بزرک ترین آسیب را آنانی در افغانستان متحمل می شوند که تحت سیطره ی طالبان قرار دارند و هر روز رنج های شان افزونتر و سرنوشت ناپیدای آنان ناآشکاراتر می گردد. این در حالی است که مردم افغانستان برای رهایی از ستم طالبان لحظه شماری می کنند و هر روز در زیر شلاق ها و کیبل های طالبان در سوگ آرزو های برباد رفته ی خود گریه و زاری می کنند. تنها استبداد طالبانی و سیطره ی زن ستیزی و آموزش ستیزی آنان کمر مردم مظلوم ما را نشکستانده است؛ بلکه فقر، بیکاری، تهی دستی و ده ها نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی به گونه ی سرسام آوری بر آنان بیداد می کند و مردم ما ناگزیر اند تا با این همه سختی ها دست و پنجه نرم کنند. یاهو