زخمِ تبر
*** هر درختی ، از تَبَر در باغ شد تنی ، بر آن هزاران داغ زرد شد، از شاخه ، برگش ریخت رستنی ،هر چه در آن ، خشکید سوخت بر او آسمان را دل و زمین بر حالِ او بگریست باغبان را گو نجنبی گر تا که اندک فرصتی باقی ست؟ بر تبر زن…
بیشتر بخوانید*** هر درختی ، از تَبَر در باغ شد تنی ، بر آن هزاران داغ زرد شد، از شاخه ، برگش ریخت رستنی ،هر چه در آن ، خشکید سوخت بر او آسمان را دل و زمین بر حالِ او بگریست باغبان را گو نجنبی گر تا که اندک فرصتی باقی ست؟ بر تبر زن…
بیشتر بخوانیدسلسلهی داستان تخیلی نوشتهی محمد عثمان نجیب این داستان کاملاً به لهجهی فارسی شمالی و شمال کابل نوشته شده که گپ و گفت های روزمرهی ما را تشکیل می دادند، ارچند در برخی محلات با توجه به تحولات اجتماعی…
بیشتر بخوانیدخواهی درِ هستی وخرد بکشودن سر منزل عشق و آرزو پیمودن یا خوشه ی از خرمن دانش چیدن یا خاک ره ِ پای حبیب ی بودن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام ما به حبیب ی سخنور دانا به آفتاب روانبخش روشنا ییها به ماندگارترین سرور کتاب قلم به عاشقانه ترین روشنایی دلها به آفرینش و آثار…
بیشتر بخوانیدرسول پویان غـارت و کشـتار مظلومان جهـاد اکبر است؟ تابکی این جنگ تحمیلی روان درکشوراست وعـدۀ افـراطیت گـرچـه بهـشـت کاذب است درعمل بدتر ز دوزخ هـرکجای کشور است شـرط امـریکا و پـاکـســتـان بـا افـراطـیــون آتش افروزی به تار و پـود جسم خاور است موصل وشـام و یمن خاک وطن را کرده اند این پروژه ازبـرای…
بیشتر بخوانیدسلسلهی داستان تخیلی نوشتهی محمد عثمان نجیب این داستان کاملاً به لهجهی فارسی شمالی و شمال کابل نوشته شده که گپ و گفت های روزمرهی ما را تشکیل می دادند، ارچند در برخی محلات با توجه به تحولات اجتماعی تغیرات گفتاری هم به وجود آمده، اما آن گفتار ها ماندگاری های خود شان را…
بیشتر بخوانیدبه یاد مرحوم استاد محمد اکبر سنا غزنوی. گشتم خبر استاد سنا مرد خرد تنها برفت آن صاحب جود و کرم آن شاعر والا برفت در فن شعر و شاعری در نضم یا نثر دری بودی تسلت بی گمان آن شاعر والا برفت یک عده اولاد وطن پرورد با خون جگر این آدم با معرفت…
بیشتر بخوانیدای که جاری در رگ و جانم پدر احترام ات جز ایمانم پدر بردی ام مکتب که آموزم سبق تا روم در راه انسانم پدر تکیه گاه من تویی در زندگی دوست دارم بهتر از جانم پدر وعده دادم خدمت مردم کنم استوار در حد و پیمان ام پدر درس دادی راه انسانی بگیر کردی…
بیشتر بخوانیدرسول پویان دل شده ازدردهجران ریش ریش وتار تار کی برآید مهر صبحی از دل شب های تار کاســۀ صـبـر دل از انــده دوران لـبــریـز در فـراق یـار جـانـی آتـشـیـن و بی قــرار بوی مویی قیمت مشک ختن بشکسته است عطر کمیاب نهنگ را کرده آخر شرمسار صبحـگاهـان در تـمــوز داغ لـبـخـنـد گلی در زمـسـتـان…
بیشتر بخوانیدنویسنده: مهرالدین مشید به مناسبت سالیاد و فات استاد وجودی از غروب استاد حیدری وجودی یک سال گذشت؛ اما چه غروبی که سرخی آن شفق رنگین کمان عشق و عرفان را به کلی در آغوش گرفت و به بهای نثار جان خویش در پای عشق به سلطنت عرفان روح تازه بخشید و جهان عشق و…
بیشتر بخوانیدنوشته: دکتر حمیدالله مفید نخست بنگریم که فارسی ستیزی چیست: فارسی ستیزی به رفتار و کردار ستیزه جویانه یی گفته می شود که از سوی دولتمردان و شخصیت های با صلاحیت فرهنگی علیه زبان و ادبیات ومظاهر فرهنگی زبان فارسی و فارسی زبانان آنجام می شود. ستیزی فارسی ی تاریخچه : فرهنگ و زبان پدیده…
بیشتر بخوانیدرسول پویان وطن که صحنۀ بازیگران صدرنگ است درام و فیلم و نمایـش ساخت افرنگ است امیـر ارگ که از پـشـت می زنـد خـنجـر به طرح طالب و افراطیت همآهنگ است جـدا ز مـردم و در ارگ گـشـتـه زنـدانی شهی به دون سپاه و کلاه و اورنگ است وظـیفـه اش شـده تـسـلیم خـاک بـا طالـب…
بیشتر بخوانیدرسول پویان دوباره مرکزجنگ است خاک پاکستان اگـر ز نـفـت کـنـنـد پــر بـاک پاکستان به شکل دیگری افراطیت شـود تجهیز ثـبــات شــرق بگـردد هـلاک پاکستان ز درس مدرسـه ها بـوی خون می آید ز نـیش گـژدمِ کـیـن مسـواک پاکستان همیشه دین بفـروشـند به دالـر و دینار خــدا جــزا بـدهــــد ســـفّـاک پاکستان مکان پـرورش طالبان افـراطی…
بیشتر بخوانیدامروز از نفاق وطن در گرفته است چون درد بی دوا همه یکسر گرفته است نی کوچه امن باشد و نی خانه ها امان دزدان به هر کجای چو لشکر گرفته است دیگر طراوتی نه به باغ است و نه چمن نسرین فسرده ماتم عنبر گرفته است دیگر نمانده عاطفه و مهر مردمی کوچیده خیر…
بیشتر بخوانیدرسول پویان از بـادۀ چـشــمانی مستم به خدا مستم از نـافـۀ زلـفـــانی مستم به خدا مستم در دل زده پیکانی از نـاوک مژگانی بـی ناله و افـغـانی مستم به خدا مستم ازعشق ووفاگویم ازصدق وصفاگویم دل شـیـفـتۀ پیمانی مستم به خدا مستم جزعشق نمیدانم جز مهر نمیخوانم جـویـنــدۀ ارمـانی مستم به خدا مستم نجوای هریرودم…
بیشتر بخوانیدشد سال ها به غربتم و چشم پر نمم ای میهن عزیز ز درد تو پر غمم هر روز روزی غصه و هر لحظه یاد دوست تا کی چنین ستم کش و با رنج همدمم دیگر امید زیستنم در بهار نیست انگار همچو قطره به آغوش شبنمم در عشق عاشقی اگرم امتحان کنی مجنون ثانی…
بیشتر بخوانید