داستان ترجمه «پنجره باز»
دختر جوان با خونسردی و کمی خودخواهی گفت: «آقای ناتل، عمهام به زودی خدمتتان میآیند و در این فاصله بهتره که حضور من را تحمل کنید.» فرمتون ناتل کوشید سخنانی را بیان کند تا دختر متوجه نشود که از سروقت نیامدن عمهاش ناراحت است، اما به واقع بیشتر از هر موقعی دیگر شک داشت این…
بیشتر بخوانید