داستان «شرط بندی»
![](https://mashal.org/media/chouk_logo_.png)
شبِ پاییزی تاریکی بود. بانکدار پیر در اتاق مطالعه اش بالا و پایین می رفت و پانزده سال قبل را به خاطر می آورد که شبی پاییزی در خانه اش میهمانی مفصلی داده بود. افراد دانشمند زیادی حضور داشتند، و بحث های جالبی هم مطرح شده بود. در میان همه این حرف ها، درباره مجازات…
بیشتر بخوانید