در خلوت غروب…
![](https://mashal.org/media/logo_new.jpg)
درخلوت غروب بغضی کبود در گلوی پنجره پوکید. خیل کلاغ ها از روزنه به خلوت متروک در شدند… در گرگ و میش صبح، هر دنج گوشه ای از رنگ و عطرخاطره ها پاک رُفته بود. در طاقه ی سحر چیری به غیر اسکلت شب نمانده بود! جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)…
بیشتر بخوانید