چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی
قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدنهای
مادیانی گریزپا.
(۲)
اتفاقی نیست که،
شاعران عاشق مردهاند؛
ختم رسالت پیامبران
–به عشق منتهی بود!
(۳)
رفتی وُ همکلام در و دیوار شدهام!
اتاقم؛
پریشانیهایم را — خوب میفهمد!
(۴)
دیوار چین؛
یا برلین؟!
من که کوتاهترینم!
(۵)
《و هو الغفور و الرحیم》
***
پس چرا
[ای شیخ!]
از آتش قهرش میترسانیام؟!
(۶)
مترسکِ مغموم،
بعد از برداشتِ مزرعه
نگاهِ شرمگینش را میدزدد-
از کلاغهای گرسنه!
(۷)
کلاغ پیروُ،
شانهی مترسک…
هم صحبتهای؛
-روزگارانِ خشکسالی!