به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

«
»

واکاوی تاریخ ایالات متحده آمریکا

(بخش نخست)

پادشاهی انگلیس چه بر سر آمریکا آورد؟

حسین مهدی‌تبار – تحلیلگر امور بین‌الملل
پادشاهی انگلیس چه بر سر آمریکا آورد؟

تاریخ جدید آمریکا بیش از هر کسی با نام «کریستف کلمب» پیوند خورده است؛ با این‌حال نسبت دادن کشف آمریکا به کلمب چندان دقیق نیست. کلمب که به دنبال راه دیگری به سوی هند بود، اتفاقی با آمریکا مواجه شد و آن‌ را هند غربی خواند. در اثر همین اشتباه تا امروز نیز بومیان آمریکایی‌، هندی خوانده می‌شوند.

عنوان آمریکا به نام «آمریگو وسپوچی» باز می‌گردد. او از همراهان کلمب و نخستین اروپایی بود که دریافت آمریکا نه هند، بلکه قاره‌ای جدید است. بعد از کشف قاره آمریکا، اتباع قدرت‌های اروپایی تقریبا در همه این قاره‌ پراکنده شدند؛ با این حال هدف این گزارش، تشریح کوتاه تاریخ در مختصات امروزی ایالات متحده آمریکاست.

مهاجرت اروپایی‌ها به آمریکا
اسپانیایی‌ها نخستین اروپایی‌هایی بودند که در آمریکا مستقر شدند. آن‌ها در ابتدا به دنبال منابع طلا بودند اما کمی بعد از استقرار روشن شد خبری از منابع طلا نیست؛ در نتیجه گسترش تعلیمات مسیحیت در آمریکا و همچنین توسعه ارضی پادشاهی، به برنامه جدید اسپانیایی‌ها تبدیل شد. در مقابل اسپانیا، حضور فرانسه در آمریکا در ابتدا بیش از هر چیزی برای تجارت خَز بود که در آمریکای شمالی فراوان یافت می‌شد؛ البته فرانسوی‌ها بیشتر در مختصات امروزی‌ کانادا و به‌ویژه در کبک و مونترال مستقر شدند.

با وجود آن‌که دیگر کشورهای اروپایی از جمله هلند و سوئد نیز فعالیت‌هایی را در آمریکا شروع کردند، تاثیرگذارترین کشور اروپایی بر سرنوشت ایالات متحده کنونی، پادشاهی انگلیس بودبا وجود آن‌که دیگر کشورهای اروپایی از جمله هلند و سوئد نیز فعالیت‌هایی را در آمریکا شروع کردند، تاثیرگذارترین کشور اروپایی بر سرنوشت ایالات متحده کنونی، پادشاهی انگلیس بود. حضور انگلیسی‌ها و نخستین استقرار دائمی‌ آن‌ها به «جیمز تاون» در ویرجینیا باز می‌گردد که هر دو به افتخار فرمانروایان انگلیسی نامگذاری شدند.

با ورود سیل مهاجران و با اجازه دربار انگلیس برای کشت توتون در آمریکا، رفته رفته انگلیسی‌های ساکن آمریکا برای زندگی روزمره از پادشاهی بی‌نیاز شدند. علاوه بر ویرجینیا، ۱۲ ایالت مستعمراتی دیگر نیز در شرق و مرکز آمریکا گسترش یافت که در مجموع ایالات سیزده‌گانه تحت حاکمیت انگلیس را تشکیل می‌داد. در این گزارش، مهاجران اروپایی که در این ایالات سیزده‌گانه ساکن‌اند، مستعمره‌نشین نامیده شده‌اند.

رقابت انگلیس و فرانسه در آمریکا
بعد از تسلط فرانسه بر کانادای امروزی و انگلیس بر ایالات سیزده‌گانه آمریکا، رقابت این دو قدرت اروپایی شروع شد. اگرچه اختلاف‌های مذهبی میان انگلیس و فرانسه که دنباله‌های آن در جنگ‌های هفت‌ساله اروپا دیده می‌شد نیز بهانه‌ای برای درگیری‌های این دو کشور در قاره آمریکا بود؛ با این حال، علت اصلی این رقابت، به نظر تجارت و اقتصاد می‌رسید. در واقع تجارت پوست و خز محور اصلی درگیری‌ها بود. در ابتدا فرانسوی‌ها به دلیل موقعیت جغرافیایی برتری داشتند؛ همچنین اتحاد با قبایل سرخ‌پوست به آن‌ها برای دسترسی بهتر به منابع پوست و خز ‌کمک کرده بود.

با این حال، استقلال نسبی مستعمره‌نشین‌های انگلیسی، وجود افراد زیاد با مهارت‌های گوناگون و حمایت نیروی دریایی انگلیس در ادامه، به مهاجران انگلیسی برتری داد. در مقابل آنها، فرانسوی‌های مهاجر تا حد زیادی به دربار فرانسه وابسته بودند و در اواسط قرن ۱۸ در برابر ۱.۵ میلیون مستعمره‌نشین انگلیسی، جمعیتی بیشتر از ۸۰ هزار نفر نداشتند و از نیروی دریایی چندان قدرتمندی در برابر انگلیس برخوردار نبودند. مسائلی وجود داشت که برتری جمعیتی انگلیس را تضمین می‌کرد.

با وجود فرمان نانت (آزادی مذهبی پروتستان‌ها در فرانسه) مستعمره‌نشین‌های انگلیسی نسبت به ورود اقلیت‌های مذهبی گشاده‌رویی بیشتری داشتند. همچنین در کانادا فرانسوی‌ها همچنان سیستم فئودالی و ارباب رعیتی را در زمین‌های کشاورزی اجرا می‌کردند اما مردم در انگلیس می‌دانستند که می‌توانند با کار و دریافت وام، مالک زمین‌های کشاورزی در مناطق تحت حاکمیت انگلیس در آمریکا باشند. در نتیجه مهاجرت انگلیسی‌ها به آمریکا با سرعت ادامه می‌یافت.

دشمنی میان انگلیس و فرانسه تا ۷۰ سال و در چهار جنگ ادامه یافت. برتری‌های نظامی انگلیس در میدان جنگ، در تجارت پوست و خز این پادشاهی موثر بود؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از قبایل سرخ‌پوست، تجارت با فرانسه را رها کرده و متحد اقتصادی انگلیس شدند.
جنگ نهایی میان فرانسه و انگلیس که به جنگ‌های هفت‌ساله معروف است در نهایت با معاهده پاریس به نفع انگلیس پایان یافت؛ «جرج واشنگتن» از بنیان‌گزاران ایالات متحده از فرماندهان قوای آمریکایی در کنار ارتش انگلیس در نبرد با فرانسه بود. این جنگ‌ها در عمل دست فرانسه را از کل قاره آمریکا کوتاه کرد. شکست فرانسه در این جنگ با به راه‌انداختن بحران‌های اجتماعی و سیاسی در این کشور از اصلی‌ترین ریشه‌های انقلاب کبیر فرانسه بود.

اسپانیا هم که به پشتیبانی از فرانسه وارد نبرد شده بود برای دستیابی دوباره به کوبا و فیلیپین ناچار شد فلوریدا را به انگلیس واگذار کند. البته، فلوریدا پس از استقلال آمریکا به اسپانیا باز پس داده شد. در واقع، با پایان جنگ‌های هفت‌ساله، فقط قدرت‌های اروپایی باقیمانده در قاره آمریکا انگلیس و اسپانیا بودند.

وضعیت مستعمره‌های انگلیس بعد از جنگ هفت‌ساله
روش اعمال حاکمیت سیاسی در همه سیزده ایالت مستعمراتی یکسان نبود. برخی مستقیم توسط دربار اداره می‌شدند؛ برخی مجمع نیمه‌مستقل قانون‌گذاری داشتند و برخی مستعمره مالکان محسوب می‌شدند. با این حال پادشاهی بریتانیا بر همه این سیزده ایالت و امور اصلی آن تسلط داشت. بنابراین، تفاوت میان مستعمره‌ها بیش از آن‌که سیاسی باشد به مباحث دیگر مربوط بود. برای مثال با این‌که درصد ناچیز مستعمره‌های شمالی انگلستان برده بودند، در مستعمره‌های جنوبی نزدیک به نیمی از جمعیت را بردگان تشکیل می دادند. در نتیجه در این مستعمره‌ها، بار توسعه اقتصادی بیشتر بر دوش بردگان قرار داشت که همین مساله نقش مهمی در تاریخ ایالات متحده ایفا کرد.

اصلی‌ترین عامل شکاف میان مستعمره‌نشین‌های آمریکا و حکومت مرکزی انگلیس در لندن، اشاعه تفکر جمهوری‌خواهی بودآغاز اختلاف‌های مستعمره‌نشینان با پادشاهی انگلیس
اندکی بعد از جنگ هفت ساله، اختلاف‌ها میان ایالات سیزده‌گانه و لندن شروع شد؛ آن‌هم در حالی که انگلستان به کمک همین مستعمره‌نشین‌هایی که خودشان هم عمدتا مهاجران انگلیسی بودند، توانست فرانسه را شکست دهد. بخشی از اختلاف‌ها به کلیسای «انگلیکن»(پروتستان انگلیسی) ربط داشت.
آمریکایی‌ها به ویژه در ایالات جنوبی، به مالیاتی که برای تأمین مخارج کلیسا پرداخت می‌کردند، اعتراض داشتند؛ اما اصلی‌ترین عامل شکاف میان مستعمره‌نشین‌های آمریکا و حکومت مرکزی انگلیس در لندن، اشاعه تفکر جمهوری‌خواهی بود. افکار «جان لاک» دانشمند مشهور لیبرال در این رابطه نقش اصلی را داشت. با گسترش افکار وی، این عقیده که دولت فقط نماینده‌ مردم برای حفظ مالکیت و آزادی است در میان آمریکایی‌ها نشر یافت و به مرور، بی‌میلی به هرگونه استبداد سلطنتی در میان ایالت‌ها گسترش یافت.

همچنین، اثر مشهور جان لاک با عنوان «نامه‌هایی در باب آزادی مذهبی»، مخالفان کلیسای انگلیسی را به استدلال‌های جدیدی مجهز کرد. این رساله که مخالف پیوند دولت با کلیسا و حمایت پادشاهی انگلیس از کلیسا بود، نظر مخالفان کلیسای انگلیکن در آمریکا را تأمین می‌کرد. با وجود اشاعه این تفکرها، اقداماتی از انگلیس بود که در نهایت آتش استقلال‌خواهی را شعله‌ور کرد.

دولت بریتانیا نارضایتی‌ها را افزایش داد
نخستین اقدام دربار انگلیس، اعلامیه ممنوعیت استقرار مهاجران در آن‌سوی رشته کوه آپالاش (آپالاچیا) بود. این اقدام که برای جلوگیری از درگیری سرخ‌پوستان و مهاجران اتخاذ شده بود، برای مستعمره‌نشینان هزینه زیادی داشت. دولت انگلیس در واقع به سرخ‌پوستان به‌عنوان متحدی برای کنترل مستعمره‌نشین‌ها نگاه می‌کرد. اقدام دیگر که آتش اختلاف مهاجران با دولت بریتانیا را شعله‌ور می‌کرد، وضع مالیات‌های جدید بر کالاهای صادراتی از بریتانیا به مستعمره‌نشین‌های آمریکا بود. در همین رابطه کشتی‌های جنگی بریتانیا وظیفه بازرسی ورود و خروج تجاری از سرزمین آمریکا را برعهده داشتند تا فرآیند دریافت مالیات کنترل شود.

علاوه بر این دو مورد، قانون منع انتشار اسکناس در مستعمره‌ها، خشم مستعمره‌نشین‌ها را نسبت به دولت بریتانیا افزایش داد. در نهایت با اجرای قانون مالیات بر تمبر که قرار بود هزینه حضور ثابت ۱۰ ‌هزار سرباز بریتانیایی در آمریکا را تأمین کند، مقاومت عمومی در هر ۱۳ ایالت شروع شد. بعد از جنگ‌های هفت ساله، انگلیس تلاش می‌کرد خسارت‌های جنگ را از جیب مستعمره‌ها جبران کند. این قانون جدید می‌رفت تا برای هرگونه مدارک رسمی مانند قراردادها، روزنامه‌ها و .. مالیات اخذ کند.

دولت‌مردان انگلیسی به دلیل بی‌اعتمادی به ارتش محلی و ایالتی_آمریکایی و برای مقابله با تهاجم احتمالی فرانسه یا سرخ‌پوستان، حضور ارتش ۱۰ هزار نفری را ضروری می‌دانستند. حال آن‌که مستعمره‌نشینان اعتقاد داشتند که نباید یک پارلمان در پایتختی دوردست (لندن) برای آن‌ها تصمیم بگیرد و انحصار تصمیم‌گیری برای ۱۳ مستعمره‌نشین باید در اختیار مجالس محلی خودشان باشد.

با دوسال مقاومت مردمی، تحریم کالاهای انگلیسی و تغییر دولت در لندن، بساط این قانون جمع شد. با این حال دولت جدید هم به دنبال آن بود تا مخارج خود را از مستعمره‌ها تأمین کند؛ در نتیجه با قانونی جدید بنا داشت بر کالاهای اساسی، حقوق گمرکی اعمال کند. پاسخ مستعمره‌ها این‌بار هم شورشی گسترده بود. واردات کالاهای انگلیسی در برخی مناطق به نصف کاهش یافت. در نتیجه قانون جدید هم تا حد زیادی _ به جز در مورد حقوق گمرکی چای_ شکست خورد.

استقلال‌خواهی در آمریکا شدت یافت
در نهایت چای به سمبل اعتراض‌های مردمی تبدیل شد. مردم مانع تخلیه صندوق‌های چای شده و یا آن را به آتش می‌کشیدند. در بوستون مردم ۳۴۳ صندوق چای به ارزش ۱۰۰ هزار دلار را به دریا ریختند. واکنش دربار بریتانیا، پنج لایحه قانونی برای تحت فشار قرار دادن مستعمره‌نشین‌ها بود. کنگره شورشیان (کنگره قاره‌ای) در میان مستعمره‌نشینان در واکنش به اقدامات بریتانیا تشکیل شد که از شاه درخواست لغو مالیات‌های جدید را داشت و در عین حال او را به تحریم‌های بیشتر کالاهای انگلیسی تهدید می‌کرد. هم شاه و هم پارلمان انگلیس با انعطاف مقابل آمریکایی‌ها مخالفت کردند.

از این لحظه، درگیری میان جمهوری‌خواهان/وطن‌پرستان و سلطنت‌طلبان در آمریکا شدت گرفت. به طور دقیق مشخص نیست که چند درصد مردم در هر یک از این دسته‌ها قرار داشتند اما روشن است که با انتشار رساله‌های معروف «عقل سلیم» قوای استدلالی وطن‌پرستان به کمک سازمان‌یافتگی آنها آمد و موجب پیشرفت اهداف آن‌ها شد.

قوت استدلال‌های «تام پین» و زبان ساده و عامه‌پسند رساله «عقل سلیم» او با ۲۵ بار تجدید چاپ و انتشار صدها هزار نسخه، در به نتیجه رسیدن استقلال آمریکا نقش مهمی داشت«تام پین» در این رساله‌ها منافع وابستگی به انگلیس را تقریبا هیچ، و خسارت‌های تداوم این وضعیت را بی‌شمار خوانده بود. در سال‌های ۱۷۵۰ تا ۱۷۷۶ رساله‌های زیادی نوشته شد اما قوت استدلال‌های تام پین و زبان ساده و عامه‌پسند رساله عقل سلیم، با ۲۵ بار تجدید چاپ و انتشار صدها هزار نسخه، در به نتیجه رسیدن استقلال آمریکا نقش مهمی داشت.

مستعمره‌نشین‌ها به تشکیل ارتش محلی دست برده و در نبرد «لگزیگتن» نخستین ضربه را بر سربازان انگلیسی وارد کردند. کنگره‌ قاره‌ای یعنی همان کنگره‌ متشکل از نمایندگان ایالت‌ها، تصمیم به تشکیل ارتش آمریکا به فرماندهی جرج واشنگتن گرفت. در عین حال شاه انگلیس به دلیل کمبود نیرو از مزدوران خارجی در ارتش بهره برد که خود این مساله افکار عمومی را در آمریکا علیه پادشاه انگلیس تحریک کرد. استفاده از نیروهای غیر انگلیسی برای آمریکایی‌ها غیرقابل تحمل بود.
در نهایت کنگره‌ قاره‌ای اعلامیه استقلال را در چهارم ژوئیه ۱۷۷۶ که تهیه‌کننده اصلی آن «جفرسون» بود اعلام و منتشر کرد. این اعلامیه که گفته می‌شود از رساله دوم «جان لاک» در باب حکومت منشا گرفته، در عمل سرخ‌پوستان، بردگان سیاه و زنان را از آزادی‌های اشاره شده استثنا می‌کرد. با اعلام استقلال، جنگ با انگلیس غیرقابل اجتناب شد.

سرانجام مستعمره‌های سیزده‌گانه بریتانیا در آمریکا

بخش دوم

حسین مهدی‌تبار – تحلیلگر امور بین‌الملل
سرانجام مستعمره‌های سیزده‌گانه بریتانیا در آمریکا

استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ اعلام شد اما هنوز تا پذیرش آن توسط بریتانیا راه زیادی در پیش بود. از لحظه‌ اعلام استقلال، دیگر مستعمره‌نشین‌های ایالات سیزده‌گانه، مهاجرینی زیر نظر انگلیس نبودند؛ آن‌ها به طور رسمی آمریکایی شدند.

پیروزی آمریکایی‌ها در جنگ استقلال
نبرد با ارتش بریتانیا به خودی خود سخت بود اما با مسلح شدن سلطنت‌طلبان در آمریکا و همکاری سرخ‌پوستان با انگلیس، دشواری نبرد بیشتر هم شد. چنانچه پیشتر گفته شد، انگلیس از سرخ‌پوستان به عنوان ابزاری برای جلوگیری از قدرت بیش از حد آمریکایی‌ها استفاده می‌کرد. وجود مشکلات مالی، فقدان تمرکز مرکزی، اختلاف‌های سیاسی میان ایالت‌ها، ضعف نیروهای نظامی و نبود نیروی دریایی قدرتمند، سد راه پیروزی جنگ با بریتانیا بود.

از سال ۱۷۷۸ به‌ویژه با شروع همکاری فرانسه که به دنبال انتقام جنگ‌های هفت‌ساله‌ از انگلیس بود، امیدهایی برای پیروزی ایجاد شد. در این سال شاه فرانسه در توافقی با آمریکایی‌ها متعهد شد به صورت نظامی از استقلال آمریکا مقابل انگلیس حمایت کند. عملیات‌های مشترک آمریکا و فرانسه توازن نظامی را به نفع آمریکا تغییر داد.

پس از ۶ سال جنگ بین بریتانیا و آمریکا، استقلال ایالت‌های سیزده‌گانه حاصل شد. بریتانیا هیچ شرطی برای استقلال این ایالت‌ها نداشت و فقط فلوریدا به متحد فرانسه یعنی اسپانیا بازپس داده شداین مساله در کنار مواردی همچون، آشنایی بیشتر سربازان آمریکایی با سرزمین، دوری فرماندهی بریتانیا یعنی لندن از محل نبرد و پیوستن چند افسر اروپایی به ارتش آمریکا برای نبرد با انگلیس، پیروزی نیروهای آمریکایی را ممکن کرد. با این حال، شاید هیچ مساله‌ای به اندازه رهبری جرج واشنگتن به آمریکا برتری نداد. او که از افسران جنگ‌های هفت‌ساله بود، اعتبار زیادی در آمریکا داشت. در نهایت پس از ۶ سال جنگ، استقلال حاصل شد. بریتانیا هیچ شرطی برای استقلال ایالات سیزده‌گانه نداشت و فقط فلوریدا به متحد فرانسه یعنی اسپانیا بازپس داده شد.

با پایان جنگ، بسیاری از سلطنت‌طلبان آمریکایی که میلی به جدایی از پشتیبانی‌های سلطنت بریتانیا نداشتند آمریکا را ترک کرده و خود را به مناطق تحت حکومت بریتانیا از جمله به کانادا رساندند. هر چند پیش از استقلال نیز با تلاش افرادی همچون «توماس جفرسون» در بعضی ایالت‌های جنوبی برخی قوانین بریتانیایی‌ از جمله رسمیت مذهب انگلیکن برچیده و اصلاحات ارضی شروع شده بود، با پایان جنگ این مسائل رسمی یافت.

تشکیل کنفدراسیون کشورهای متحد آمریکا
در طول حاکمیت انگلیس در آمریکا، اگرچه مستعمره‌نشین‌ها قوه مقننه محلی داشتند اما حق وتوی دولت انگلیس آنها را محدود می‌کرد. بنابراین، جنگ استقلال مستعمره‌های سیزده‌گانه از انگلیس، چنانچه مورخان آمریکایی آن ‌را «انقلاب» نامگذاری کرده‌اند، در حقیقت یک انقلاب بود؛ انقلابی مانند دیگر انقلاب‌های جمهوری‌خواهانه در برابر استبداد سلطنت. با جنگ استقلال، مهاجرانی که تا چندی پیش انگلیسی محسوب می‌شدند و تحت حکومت پادشاهی قرار داشتند، جمهوری مستقل از پادشاهی تشکیل دادند.

در این رابطه قوانینی به نسبت آزادی‌خواهانه در ایالت‌ها تصویب می‌شد. البته، تعریف آزادی در سال‌های ابتدایی بعد از استقلال متفاوت با معنای امروزی آن بود؛ برای مثال حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن به داشتن حد مشخصی از ثروت وابسته بود.

کنگره‌ قاره‌ای که پیش‌تر هم با نمایندگانی از سیزده‌ ایالت در استقلال آمریکا نقش ایفا کرده بود، در سال ۱۷۸۱ و در بحبوحه‌ جنگ با انگلیس تشکیل کنفدراسیون و اتحاد کشورهای سیزده‌گانه را تصویب کرد. البته، چنانچه از عنوان کنفدراسیون روشن است، این اتحادیه با حکومت کنونی ایالات متحده متفاوت بود. اتحادیه کنفدرال نوعی اتحاد میان کشورهای به نسبت مستقل با اهداف مشترک محسوب می‌شد، در حالی که دولت فدرال کنونی، کل کشورهای متحد را در قالب ایالات و تحت یک حاکمیت و یک کشور واحد گردهم آورده است.

کنفدراسیون آمریکا هدایت سیاست خارجی و ارتش مشترک را در اختیار داشت اما فاقد دو اختیار مهم بود؛ نخست این‌که نمی‌توانست مالیات‌های کشورهای سیزده‌گانه را تغییر دهد و از این مهم‌تر این‌که در مورد بازرگانی میان کشورها اختیاری نداشت. در نتیجه مخارج کنفدراسیون فقط با درخواست از کشورهای سیزدگانه و موافقت نسبی آن‌ها تأمین می‌شد.

در نتیجه کنفدراسیون از اختیارات کافی برای اعمال قدرت برخوردار نبود. در مورد سرزمین‌های جدا از سیزده ایالت که تا مرز کانادا امتداد یافته‌ بودند بنا شد کلیت این سرزمین‌ها به عنوان ملک همه کنفدراسیون به عنوان یک کل واحد شناخته شود و هیچ‌کدام از کشورهای سیزده‌گانه نتواند آنها را تصاحب کند. بقیه ایالت‌های پنجاه‌گانه سرزمین آمریکا به همین ترتیب از تقسیم این سرزمین‌ها به مناطق کوچک‌تر ایجاد شدند.
با قوانین موسوم به «زمین و شمال غرب» مقرراتی برای سکونت و قانون‌گذاری سرزمین‌های شمالی تعیین شد. همچنین برده‌داری در سرزمین‌های شمالی از همان ابتدای تشکیل ممنوع اعلام شد. آن هم به این دلیل که برده‌داری در این مناطق سود زیادی نداشت.

ایالات متحده چگونه ایجاد شد؟
کنفدراسیون در بحبوحه جنگ فقط به عنوان یک پیمان مشترک و بر حسب ضرورت جنگی تصویب شده بود؛ چیزی که در زمان صلح چندان مورد احترام نبود. گسترش اختلاف‌های ارضی میان کشورهای متحد، فقدان اختیارات کافی کنفدراسیون برای اداره امور و سوء‌استفاده کشورهای اروپایی از وضعیت آمریکا، افکار فدرالیستی را گسترش داد. فدرالیست‌ها به دنبال تشکیل یک حکومت واحد متشکل از ایالات بودند.

نمایندگان کشورهای متحد، در مذاکرات غیرعلنی کنگره‌ای که در سال ۱۷۸۷ تشکیل شده بود و به کنگره قانون اساسی مشهور است، ایجاد کشور فدرال را در دستورکار قرار دادند؛ با وجود تفاهم‌نظر در کلیات اساسی، اختلاف‌های مهمی در میان کشورها وجود داشت. از جمله این‌که با وجود اختلاف جمعیتی ایالت‌ها، قوه مقننه چگونه تشکیل شود تا ایالت‌های بزرگتر منافع ایالت‌های کوچکتر را تهدید نکنند. در نهایت سیستم دو مجلسی مورد قبول‌ واقع شد که در آن نمایندگان مجلس عوام (مجلس نمایندگان کنونی) به نسبت جمعیت انتخاب شده اما مجلس سنا برای هر ایالت دو نماینده داشته باشد.

در مورد بردگان نیز اختلاف‌های ایالت‌های شمالی و جنوبی آمریکا با این فرمول حل شد که هر پنج برده با سه سفیدپوست برابری کند! همچنین تا سال ۱۸۰۸ ورود برده ممنوع نشود تا ایالت‌های جنوبی ضرر نکند. انتخاب غیرمستقیم رئیس‌جمهوری و سناتورها نیز راه‌حلی بود تا توده مردم تندروی نکننددر مورد بردگان نیز اختلاف‌های ایالت‌های شمالی و جنوبی با این فرمول حل شد که هر پنج برده با سه سفیدپوست برابری کند! همچنین تا سال ۱۸۰۸ ورود برده ممنوع نشود تا ایالت‌های جنوبی ضرر نکند. انتخاب غیرمستقیم رئیس‌جمهوری و سناتورها نیز راه‌حلی بود تا توده مردم تندروی نکنند.

سرانجام قانون اساسی تنظیم شد که در هفت فصل، حدود اختیار دولت فدرال را مشخص کرد. با ایجاد دولت فدرال، حق اخذ مالیات، تجارت بین ایالت‌ها، دفاع و سیاست خارجی به دولت مرکزی فدرال داده شد و حدود اختیارات دولت‌های محلی نیز مشخص شد.
دولت‌های محلی ایالت‌ها دیگر اختیار انتشار پول نداشته و نمی‌توانستند قوانین متضاد قانون دولت فدرال داشته باشند. تشکیل دولتی با چنین مختصاتی در حقیقت یک انقلاب در قرن ۱۸ محسوب می‌شد؛ در حالی که کشورهای اروپایی سلطنتی اداره می شدند، در آمریکا یک جمهوری با تفکیک قوا تشکیل شد.

سال‌های ابتدایی حکومت جدید در آمریکا
بعد از تصویب قانون اساسی، نیویورک به عنوان نخستین پایتخت آمریکا تعیین شد. در سال ۱۷۸۹، جرج واشنگتن با انتخاب کالج انتخاباتی به عنوان اولین رئیس‌جمهوری سوگند یاد کرد. او به طور همزمان «الکساندرهمیلتون» و «توماس جفرسون» را با وجود عقاید متضاد در دولت به‌کار گرفت.
همیلتون به عنوان یک فدرالیست بر خلاف جفرسون از حمایت ایالت‌های شمالی و ثروتمندان برخوردار بود؛ سیستم مالی امروز آمریکا متاثر از اصولی است که او پایه‌ریزی کرد. مشاجره‌های این دو به‌ویژه در مورد تأسیس بانک مرکزی فدرال به تشکیل نخستین نظام حزبی در آمریکا با دو حزب فدرالیست و حزب جمهوری‌خواه-دموکرات منجر شد.

همچنین این دو که از بنیان‌گزاران ایالات متحده بودند، سرآغاز مکاتب مهم جفرسونیسم و همیلتونیسم در سیاست خارجی آمریکا شدند که تا امروز هم اثرگذار بوده است. جفرسونیسم نوعی انزواگرایی لیبرال است که ترجیح می‌دهد ایالت‌های متحده را از درگیری‌های جهانی دور نگه داشته و بیشتر، تعهدهای دولت را در برابر امور داخلی حفظ کند.

در مقابل، همیلتونیسم نوعی مداخله‌گرایی اقتصادی است که برعکس انزواگرایی، ترجیح می‌دهد ایالات متحده نقش فعالی در امور بین‌المللی ایفا کند و اوضاع بین‌المللی را سامان دهد. سیاست خارجی دولت‌های مختلف در آمریکا به طور عمده میان دو رویکرد انزواگرایی و مداخله‌گرایی در حال نوسان است.

سیاست خارجه دولت جرج واشنگتن بیش از هر چیز متاثر از انقلاب فرانسه بود. در سال ۱۷۹۳ نزاع میان فرانسه انقلابی و انگلیس ایجاد شده بود. انگلیس شریک اصلی‌ تجاری آمریکا محسوب می‌شد و فرانسه متحد استقلال آمریکا بود. با وجود آن‌که فدرالیست‌ها بیشتر به حمایت از انگلیس گرایش داشتند اما افکار عمومی و جمهوری‌خواه-دموکرات در آمریکا گرایش‌هایی نسبت به حکومت جدید فرانسه نشان می‌دادند. با این‌حال جرج واشنگتن در میانه‌ انگلیس و فرانسه اعلام بی‌طرفی کرد.

تبدیل انزواطلبی به رکن اساسی سیاست خارجی آمریکا
با توافق آمریکا-انگلیس موسوم به معاهده «جی» که تکمیل کننده معاهده پاریس بعد جنگ استقلال بود و همچنین توافق آمریکا-اسپانیا در مورد غرب، بی‌طرفی ایالات متحده رسمیت یافت؛ انزواطلبی از درگیری‌های اروپا از این نقطه، به بخش مهمی از سیاست این کشور تبدیل شد. جرج واشنگتن در سال ۱۷۹۶ در یک توصیه برای آینده، درگیری‌های اروپا را بی‌ربط به منافع آمریکا دانست و خواستار دوری از آن شد.

«جان آدامز» دومین رئیس‌جمهوری آمریکا با حمایت فدرالیست‌ها انتخاب شده بود. در دوران او، اعتراض فرانسه به توافق آمریکا و انگلیس که فرانسوی‌ها آن‌را مغایر اتحاد فرانسه و آمریکا در میانه جنگ استقلال می‌دانستند، فرانسه و ایالات متحده را در آستانه درگیری نظامی قرارداد.

فدرالیست‌ها که دولت را در اختیار داشتند از طرفی به توسعه نیروی نظامی پرداختند واز طرف دیگر به بهانه شرایط بحرانی، قوانینی تصویب کردند که به طور مشخص، در برابر آزادی‌های مطرح شده قانون اساسی قرار می‌گرفت. از جمله «قانون شورش» که بسیاری از جمهوری‌خواهان را به جریمه و زندان محکوم کرد. کشتی‌های دو طرف چند درگیری نظامی را تجربه کردند. این وضعیت میان فرانسه و آمریکا در سال‌های ۱۷۹۸-۱۸۰۰ به شرایط «شبه جنگ» مشهور است.

همزمان، انقلاب فرانسه که در ابتدا ضد استبداد بود در عمل به انحراف کشیده شد. در این کشور، ناپلئون قدرت گرفته بود که به دلیل جنگ‌ با انگلیس، از پیوستن قوای آمریکا به نیروی دریایی انگلیس واهمه داشت. این مساله مبنای معاهده‌ای را فراهم ساخت که در آن وضعیت شبه جنگ میان فرانسه و آمریکا در سال ۱۸۰۰ پایان یافت. محدودیت‌ها در آزادی و جنگ‌طلبی فدرالیست‌ها کار دستشان داد و انتخابات ۱۸۰۰ به نفع‌جمهوری خواهان و با پیروزی جفرسون پایان یافت.

منابع:
_ آمریکا چگونه آمریکا شد، ال شوئل
_ سیاست خارجی آمریکا، صدیق عطائی