فروپاشی شرم آور در اوجی از فساد و خیانت  و…

نویسنده: مهرالدین مشید بازخوانی یک سقوط و روایت های دردناک آن  ۱۵…

ردپای خراب‌کاری آلمان برای کشور ما و حمایت از فروپاشی…

ره‌بران طالبان خواهان پناهنده شدن به آلمان بودند. مولوی دلاور…

اسباب و عوامل سقوط جمهوری تحت اشغال

ماه اسد ماه به زانو در آمدن دو قدرت امپریالیستی…

فراخوان بخاطر انفاذ قانون اساسی

بنام خداوند حق و عدالت بدون پرداختن به چگونگی سقوط سومین…

تقدیم به روح ببرک کارمل، آن کوه اندیشه و خرد…

رفیق کارمل گرامی:  ما آن‌‌چه را فرمودید، انجام دادیم:  درس بخوان= خواندیم  کارکن=…

اسدالله بلهار جلالزي

 له نوښتګر کیسه لیکونکي، څېړونکي، ژباړونکي، تکړه ادیب او ژورنالیست…

چهارساله گی حاکمیت طالبان

نوشته ی : اسماعیل فروغی      امروز پانزدهم اگست 2025 ،…

آخرین نگاه و آخرین لبخند؛ جرقه ای سوزنده و بغضی…

نویسنده: مهرالدین مشید سنگ صبور من! خدا‌ نگهدارت؛ روایت یک سفر…

افغانستان د نړۍ په شطرنج کې یوه ډېره مهمه مهره!

حميدالله بسيا په نړیوال سیاست کې هر هېواد د شطرنج یوه…

چرا افلاتون پیامبر نشد ؟

platon (428-347 v.ch) آرام بختیاری غربی ها فیلسوف ساختند، شرقی ها، پیغمبر…

سوز وگداز!

امین الله مفکر امینی  2025-11-08! سوزوگدازِعشق،سوزد جسم وجانـــــــم زگٌدازیکه است بســـوز،روح وروانــــم ای اهلِ…

رسول همذاتوف

رسول همذاتوف (آواری: ХӀамзатил Расул؛ ۸ سپتامبر ۱۹۲۳ – ۳ نوامبر ۲۰۰۳) شاعر اهل اتحاد…

دنباله‌ی مانی‌فی‌ستِ مکتبِ دینی فلسفی من بیش از این نه…

خیلی متأسفیم برای بسیاری‌ها که دانش‌کستری را تنها با شنیدن…

افغانستان در پرتگاۀ مثلث جدال‌های قومی، تروریسم طالبانی و رقابت‌های…

نویسنده: مهرالدین مشید وقتی قومیت سلاح می‌شود، ترور حکومت می‌کند و…

غزۀ خونین

غـزه که جهـنـم زمین گردیدست از کینۀ شـیطـان لعین گردیدست درقحطی دایمی…

 فـرضـیـات ادبـیـات مـارکـسـیـسـتـی

ـررسـی انـتـقـادی دربـارۀ نـظـریـات مـطـرح شـده دربـارۀ ادبـیـات مـارکـسـیـسـتـی، کـه بـه آن…

سخن‌دان روزگذار

ای وای آن درخت شگوفان (شکست و ریخت) کاج بلند ز…

گاهنامه محبت 

شماره دوم سال ۲۸م گاهنامه محبت از چاپ برآمد. پیشکش…

صنف کوچک؛ اما مکانی مشهور و سرشار از معنویت

نویسنده: مهرالدین مشید صنفی ساده و بی آلایش؛ اما نمادی از…

د پښتو ژبې په ډګر کې پېژندل شوی کیسه او…

له ښاغلي کریم حیدري سره، چې د پښتو ژبې په…

«
»

فروپاشی شرم آور در اوجی از فساد و خیانت  و رسوایی تاریخی حکومت غنی

نویسنده: مهرالدین مشید

بازخوانی یک سقوط و روایت های دردناک آن

 ۱۵ اگست سال ۲۰۲۱ سیاه ترین روز در چرخش تحولات نیم قرن اخیر افغانستان و نقطه ی عطفی در تاریخ خونبار این کشور است. در این روز نبض زنده گی در کابل از تپش افتاده و این شهر به یک گروه ی سیاه کار، متحجر، افراطی، آموزش ستیز و زن ستیز سپرده شد. هرچند از این روز در ظاهر چهار سال سپری شده است؛ اما با توجه به درد های بی پایان و رنج های بی‌درمان مردم افغانستان، در این مدت نبض زمان چنان از تپیدن بازمانده ‌و شور زنده گی در مردم این کشور مرده است که مردم ما در برابر هر روز آن بهای  یک قرن و حتی هزار سال را پرداخته اند.

۱۵ اگست برابر به سقوط کابل به دست طالبان نه تنها پایان یک حکومت، بلکه فرو ریختن امیدهای میلیون‌ها انسان به آینده‌ای آزاد و امن بود. این روز، نقطهٔ بازگشتی شد که تاریخ معاصر افغانستان را به دو فصل دردناک، پیش از سقوط و پس از سقوط رقم زد. هرچند تاریخ افغانستان پس از تیمورشاه و امیر دوست محمد خان تاریخ شکست ها و فروپاشی های پیهم و از دست رفتن فرصت ها بوده است؛ اما این فروپاشی چنان جانکاه و سنگین است که از آن فروپاشی آهنین می توان یاد کرد. سقوط کابل، فروپاشی آهنینی بود که نشان داد حتی مستحکم ترین دیوار ها، اگر از درون پوشیده باشند، با یک ضربه فرو می ریزند. این سقوط نه تنها تراژدی یک روز، که فشرده‌ای از فروپاشی یک نظام، شکست امیدهای بیست‌ ساله و زخم های عمیق یک ملت بود؛ بلکه آن روز، کابل به شهری بی‌پناه و ۱۵ اگست به شبی بی‌پایان در تاریخ افغانستان بدل شد.

در این روز سراسیمگی و وحشت در همه جا بیداد می کرد؛ ساعت های نزدیک به یازده بود که کسی دروازه ی دفتر را باز کرد و گفت، شما هنوز نرفته اید؟  از سرباز سلاح بر دوش دروازه ی ارگ پرسیدم، چه خبر است؟ برایم گفت، همه مامورین برآمدند و شماری سربازان ارگ را ترک و دیگران هم در حال رفتن اند. از پاسخ سرباز فهمیدم که کار از کار گذشته و روز پایان حکومت است. روز عجیب و خاطره انگیز و فراموش ناشدنی؛ در آن روزهمه کارمندان دولتی بدون آنکه بفهمند، از دفتر های کاری بیرون رانده شدند و همه از یکدیگر می پرسیدند، چه گپ است؟ نه تنها کارمندان ملکی دولت؛ بلکه نظامیان بیشتر از ملکیان سراسیمه بودند. به دکان داران کفته شده بود که  دکان های خود را ببندید. دکانداران می گفتند، کسی آمد و گفت: هنوزهم دکانت را نبسته ای. هیچ چیزی تصادفی نبود؛ بلکه همه چیز سازمان یافته انجام شد. هرچند تا آن احطات هنوز اتفاق بزرگی رخ نداده بود؛ اما همه چیز انتظار فرو ریختن را داشت. همه چیز پیش از پیش سازماندهی شده بود تا طالبان بدون کمترین مزاحمت وارد شهر کابل شوند .

۱۵ اگست برای بسیاری نه فقط یک رویداد سیاسی، بلکه یک زخم جمعی است؛ زخمی که با فرار هزاران نخبه، بسته شدن مکاتب دخترانه، محدود شدن آزادی بیان و بازگشت فضای ترس و سرکوب، هر روز تازه‌ تر می‌شود. این روز در حافظهٔ مردم افغانستان به‌عنوان روز بازگشت سایهٔ سیاه استبداد، تباهی دستاوردها و آغاز دوبارهٔ کابوسی تاریخی ثبت شده است. هر سال که این تاریخ تکرار می‌شود، نه تنها یادآور سقوط یک شهر، که یادآور سقوط امید در قلب‌های میلیون‌ها انسان است.

۵ اگست؛ روزی که آفتاب دیگر طلوع نکرد، صبح ۱۵ اگست، کابل هنوز در مهِ آرامشِ ظاهری خوابیده بود؛ آفتاب، کم‌جان و مردد، بر بام‌های خاکستری شهر می‌تابید و بادِ خنکی از کوه‌های هندوکش می‌وزید. مغازه‌داران با بی‌میلی کرکره‌ها را بالا می‌کشیدند، نانوایان بوی تازه نان را به کوچه‌ها می‌فرستادند و کودکان، بی‌خبر از آن‌چه در فاصله‌ای کوتاه رخ خواهد داد، در راه مکتب قدم می‌زدند. صبح هنوز به‌خوبی باز نشده بود که صدای زنگ‌های پی‌درپی تلفن و پیام‌های آشفته دوستانم شروع شد: «طالبان به دروازه‌های کابل رسیده‌اند…» اولش باور نکردم. پنجره را باز کردم؛ خیابان ساکت بود، ولی سکوتش عجیب و سنگین، مثل قبل از زلزله؛ اما در کوچه‌ها، صدای شایعات مثل موجی ناپیدا می‌دوید: «طالبان نزدیک شده‌اند… کابل سقوط می‌کند…» لحظه‌به‌لحظه، این زمزمه‌ها رنگ واقعیت می‌گرفتند. مغازه‌ها نیمه‌باز، راننده‌ها بی‌قرار، و مردم با چشمانی که از ترس براق شده بود، در خیابان‌ها سرگردان بودند.

در این روز، خیابان‌های کابل پر از نگاه‌های هراسان، صدا های شتابان و قدم‌های لالهان بود که شماری به سوی فرودگاه ی کابل می‌دویدند. در شهر سکوتی بر پا بود  که پشت درهای بسته ی خانه‌ها سنگینی می‌کرد. فرود پرچم سه‌ رنگ و جایگزینی آن با پرچم سفید طالبان، نمادی از خاموش شدن آرزوهای یک ملت بود. هزاران انسان هراسان و با چشمانی وحشت‌زده، در گرمای خفه‌کننده تابستان، در محوطه فرودگاه کابل به‌هم فشرده شده بودند. برخی کودکان را روی دستان خود بلند کرده بودند تا به سربازان بیگانه بسپارند، تا باشد، راهی برای نجات خود پیدا کنند. برخی دیگر، در حرکتی که هم شجاعانه و هم ناامیدانه بود، به بدنه هواپیماهای نظامی آمریکایی چنگ می‌زدند، گویی فلز سرد آن، آخرین طناب نجات از جهنمی تازه‌ برای شان تلقی شده بود.

ساعتی بعد، همه‌چیز تغییر کرد و مردانی با چشمان خیره از کنارم می‌گذشتند و هیچ‌کس به دیگری نگاه نمی‌کرد. همه حس می‌کردند که شهر دارد نفس های خود را حبس می‌کند.

اما در پشت این آرامش، پایتخت همچون دریای خاموشی ساکن بود که طوفانش در راه بود. جاده‌های منتهی به جنوب، صدای نامحسوس؛ اما پیوسته‌ای از موتورها و زنجیر تانک‌ها را در دل خود پنهان داشتند. خبرها در گوشی‌های مردم می‌چرخید: شهر ها و ولسوالی‌ها یکی پس از دیگری سقوط کرده‌اند، نیروهای امنیتی عقب نشسته‌اند، و طالبان در چند کیلومتری کابل اردو زده‌اند.

هرچه به نیمروز نزدیک‌تر می‌شد، مهِ آرامش رنگ می‌باخت و جای خود را به گردِ وحشت می‌داد. سربازان دولتی بی‌سروصدا یونیفورم‌ها را کنار می‌گذاشتند، مقام‌ها راه فرار می‌جستند و مردم، حیران میان امید و ترس، به آسمان و خیابان چشم دوخته بودند. چند ساعت بعد، آن آرامش صبحگاهی به صحنه‌ای از شتاب، گریه، ازدحام و صدای پای جنگ بدل شد؛ و کابل، بی‌آن‌که بدرود بگوید، به آغوش تاریخِ تلخ اش فرو رفت. این در حالی بود که بی خبر از مردم افغانستان، طالبان از سوی امریکایی ها اجازۀ ورود به شهر را دریافت کرده بودند.

حالا که چهار سال از سقوط کابل سپری شده است، جهان هنوز هم با دیدن تصویر های سقوط کابل و همچنین فرار آشفتۀ نیروهای نظامی آمریکا و ناتو شوکه می شوند، زخم‌های این سقوط هنوز در دل مردم افغانستان التیامی نیافته‌اند. صحنۀ فرودگاه کابل در اگست ۲۰۲۱ نه تنها سکانس پایانی بیست سال حضور نظامی ایالات متحده و ناتو را رقم زد، بلکه به نماد بی‌برنامگی غرب در خروج از افغانستان و بی‌پناهی مردمی بدل شد که در وحشت از بازگشت طالبان و امید واهی به نجات، خود را از بدنۀ هواپیما آویزان کردند.

بستر تاریخی و زمینه‌چینی سقوط

پس از توافق دوحه (فبروری ۲۰۲۰) میان آمریکا و طالبان، دولت اشرف غنی به جای بهره‌گیری از فرصت برای بازسازی صفوف دفاعی، به سمت انزوا و تمرکز قدرت در حلقه‌ای محدود رفت. اعتماد نیرو های امنیتی نسبت به دولت کاهش یافت. تصمیم های غیرقابل پیش‌بینی غنی باعث بی‌انگیزگی در ارتش و پولیس شد. ایجاد تغییرات مشکوک در فرماندهی از جمله جابه‌جایی‌های پی‌درپی و انتصاب افراد کم‌تجربه یا وفادار به شخص غنی در پست‌های کلیدی. خلع سلاح مناطق استراتژیک و ارسال دستور هایی مبنی بر عقب‌ نشینی«برای جلوگیری از تلفات غیرضروری»، که در عمل خطوط دفاعی را باز کرد.

ماه‌ها پیش از ۱۵ آگست، نشانه‌هایی از فروپاشی عمدی ساختار دفاعی به چشم می‌خورد. در این مدت بصورت عمدی فرماندهان وفادار از نقاط کلیدی به سمت‌های حاشیه‌ای انتقال داده شدند. همرنان به آن پشتیبانی لجستیکی به واحدهای خط مقدم، به‌ویژه در ولایات نزدیک به کابل قطع شد. از طریق کانال‌های غیررسمی و حلقه‌های نزدیک به ارگ دستور عدم مقاومت در برابر پیشروی طالبان  ابلاغ می‌شد.

بر اساس شهادت مقام های پیشین و تحلیل‌های نهادهای بین‌المللی؛ غنی در هفته‌های آخر در عمل از تصمیم‌گیری نظامی کنار کشیده و تمرکز خود را بر مدیریت خروج شخصی و نزدیکانش نموده بود. این حالت پس از آن اتفاق افتاد که رئیس استخبارات پاکستان و انگلیس در ارگ با غنی دیدار داشتند. ماه‌ها پیش از ۱۵ آگست، نشانه‌هایی از فروپاشی عمدی ساختار دفاعی به چشم می‌خورد. در این مدت بصورت عمدی فرماندهان وفادار از نقاط کلیدی به سمت‌های حاشیه‌ای انتقال داده شدند. همرنان به آن پشتیبانی لجستیکی به واحدهای خط مقدم، به‌ویژه در ولایات نزدیک به کابل قطع شد. از طریق کانال‌های غیررسمی و حلقه‌های نزدیک به ارگ دستور عدم مقاومت در برابر پیشروی طالبان  ابلاغ می‌شد. قطع زنجیره ی فرماندهی باعث شد واحدهای امنیتی دستور روشنی برای مقاومت دریافت نکنند. برخی از نزدیکان غنی، از جمله مقام های ارشد امنیتی، مانند، محب ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با نمایندگان طالبان و شبکه حقانی داشتند.

 نقش استخبارات پاکستان و شبکه حقانی

پاکستان سال‌ها با استفاده از طالبان به‌عنوان ابزار فشار استراتژیک، برای مهار و نفوذ بر کابل تلاش کرده بود. شبکه حقانی، به‌عنوان شاخه‌ای از طالبان با روابط نزدیک به ISI، از مدت‌ها پیش در کابل و اطراف آن سلول‌های نفوذی فعال داشت. چنانکه گزارش‌های منابع امنیتی پیشین افغانستان نشان می‌دهد که برخی افسران ارشد ارتش و پولیس، یا به طالبان وفادار شده بودند یا دستور داشتند در روز تعیین‌شده سلاح بر زمین بگذارند. شبکه حقانی، که سال‌ها بازوی اجرایی ISI در افغانستان بوده، پیش از سقوط کابل، سلول‌های مخفی خود را در شهر فعال کرده بود. گزارش‌های منابع امنیتی حاکی از آن است که برخی گذرگاه‌های ورودی کابل بصورت عمدی بدون مقاومت رها شدند و همزمان به آن نفوذ اطلاعاتی و ارتباطات پنهانی، مسیر ورود طالبان را به شکلی هماهنگ و بی‌درگیری هموار کرد. عبور بی‌درگیری نیروهای طالبان از چندین نقطه حساس ورودی کابل، نتیجه همین هماهنگی‌های پنهان بود.

غنی و دار و دسته اش تلاش کردند تا دلیل رسمی برای تحویل قدرت به طالبان را جلوگیری از کشتار غیرنظامیان و ویرانی کابل عنوان کنند؛ اما در واقع، این استدلال پوششی برای انتقال بی‌هزینه قدرت به طالبان بود. از آنجا که نیروهای طالبان با حمایت اطلاعاتی پاکستان پیشروی می‌کردند، این سناریو در عمل به پاک‌  سازی بدون درد سر کابل از مقاومت انجامید. این معامله ی غنی خاطرات معامله های پنهان امیران نیاکانش را در خاطره ها تداعی می کند که چگونه با معامله های پنهان با رنجیت سکه ها و انگلیس ها از پشت قیام آوران ملی را خنجر می زدند. عاملان این تسلیم نه‌تنها در میدان جنگ، بلکه در بالاترین سطوح قدرت قرار داشتند. این رویداد نشان داد که در سیاست افغانستان، دشمن همیشه بیرون از دیوارها نیست؛ گاهی پشت همان دیوارهایی نشسته که مردم برای دفاع از آن جان داده‌ اند. 

این فروپاشی نهادهای تنها تاریخ  افغانستان را بار دیگر به گونه ی سیاه و ننگین ورق زد؛ بلکه پیامد های سنگین، دشوار و جبران ناپذیری را برای مردم افغانستان به بار آورد. فروپاشی ستون فقرات اعتماد ملی و تشدید اختلاف های گروهی و فومی بدترین پیامد آن بود و میلیون‌ها مردم این کشور احساس کردند که نه در میدان نبرد، بلکه در پشت میز معامله قربانی شده‌اند. امید نسل جوان به ساختن آینده، ناگهان به یأس بدل شد. موج جدید سرکوب ها، مهاجرت های بزرگ و فرار دسته‌جمعی مردم، به‌ویژه نخبگان، به کشورهای ایران، پاکستان. هند، ترکیه و کشور های غربی و بازگشت افغانستان به انزوای بین‌المللی و قطع کمک‌های خارجی، سقوط اقتصادی، و بازگشت محدودیت‌های اجتماعی از پیامد های دیگر این سقوط بود و است.

۱۵ آگست ۲۰۲۱ در حافظه جمعی مردم افغانستان برابر به روزی است که سقوط نه با شکست، بلکه با خیانت شکل گرفت. این رویداد نشان داد که در سیاست افغانستان، دشمن همیشه در میدان جنگ نیست، بلکه در اتاق‌های قدرت، پشت میزهای مذاکره پنهان شده است تا زمانی که حقیقت این تبانی آشکار و عاملان آن پاسخگو نشوند، این زخم در وجدان ملی برای همیش باز خواهد ماند.

غنی نمادی از خیانت

اشرف غنی از نگاه بسیاری از مردم افغانستان و تحلیلگران سیاسی، نه به‌خاطر یک شکست نظامی، بلکه به دلیل رفتارها و تصمیم‌هایی که منجر به فروپاشی عمدی دولت و تحویل کشور به طالبان شد، به‌عنوان «خائن ملی» شناخته می‌شود. غنی در صبح ۱۵ آگست ۲۰۲۱، بدون هشدار به مردم، نیروهای امنیتی یا حتی بسیاری از اعضای دولت، کابل را ترک کرد که چهار روز پیشتر از آن در نشستی با صالح، محب، وزیران دفاع و داخله و رییس امنیت تصمیم خود را برای فرار و نجنگیدن با طالبان اعلان نمود. این فرار باعث فروپاشی کامل زنجیره فرماندهی و تسلیم فوری پایتخت شد. فرار او با ۱۷۰ میلیون دالر سبب بی اثر شدن مقاومت ملی شد. او در ماه‌های پیش از سقوط، به‌جای تجهیز و تقویت خطوط دفاعی، برعکس فرماندهان کلیدی کنار گذاشته شدند. او دستورهای غیررسمی برای عقب‌ نشینی و عدم مقابله با طالبان را صادر کرد. شواهد و شهادت مقام های پیشین نشان می‌دهد که حلقه نزدیک به غنی، با میانجی‌گری پاکستان و قطر، مسیر ورود طالبان به کابل را هموار کرد.

عنی پس از آنکه دریافت، وعده های استخباراتی برای او کارساز نبوده و چانه زنی های او با خلیل زاد برای بقا در بک ساختار ایتلافی با طالبان به نتیجه نرسید. او با یک حرکت عقده مندانه و صد ملی با اولویت دادن به بقای شخصی بر منافع ملی، در لحظه ی بحران، به جای مدیریت مقاومت یا حتی انتقال مسئولیت به یک شورای اضطراری، تنها به امنیت شخصی، دزدیدن پول ها و خروج سریع خود اندیشید. از دزدیدن پول های میلیون دالری او به اثبات می رسد که او در آخرین لخظات بجای اندیشیدن به نجات افغانستان، برای انتقال پول ها می اندیشید. ماموریتی را کرزی آغازگر آن بود و او توانست تا با تحویلی قدرت به غنی، در یک انتخابات پرتقلب و سازمان یافته، ماموریت خود را بوسیله ی غنی به انجام رساند. 

تسلیمی ارگ، ماموریتی که کرزی آغازگر و غنی انرا انجام رساند

تسلیمی ارگ به طالبان نتیجه ی بیست سال دسیسه ی هماهنگ و سازمان یافته ی زمامداران کابل بر ضد مردم افغانستان بود که در تبانی با شبکه های استخباراتی کشور های منطقه و‌جهان عملی شد. واقعیت های تاریخی به اثبات رساند که کرزی و غنی از آغاز برای طالبان جاده سازی کردند. کرزی با صدور فرمان ها برای محدود ساختن عملیات ها بر طالبان و ساختن پایگاه ها در لوگو برای طالبان، آنان را تا دروازه های کابل رساند و غنی با تحویلی ارگ، به این ماموریت پایان داد. در این میان عبدالله و یارانش مهره ی از قبل انتخاب شده بودند که پس از شهادت مسعود و سقوط طالبان به مقام های وزارت رسیدند. عبدالله در مرحله ی بعدی در یک بازی استخباراتی و مرموز نامزد جناح های مخالفان کرزی و غنی جا زده شد. او هم با خاک افگندن در چشم مردم افغانستان وظیفه ی خود را به انجام رساند و حالا هم در کنار رفیق خود کرزی برای بقا و مشروعیت بخشی طالبان تلاش می کند.

نه تنها کرزی، غنی، عبدالله، امرالله و نصرالله …؛ بلکه ستم و بی رحمی سیاست‌گران و رهبران گروه‌ها در افغانستان، نه فقط در شکل جنگ‌های آشکار، بلکه در پشت پرده‌ معامله های فساد سیستماتیک، و خیانت‌های آشکار و خاموش جلوه کرده است. این چهره‌ها، چه در لباس دولت و چه در کسوت مخالفان مسلح، سهم بزرگی در فروپاشی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور داشته‌اند.

بسیاری از سیاستمداران افغانستان در دو دهه گذشته و چه پیش از آن قدرت را به چشم سرمایه شخصی دیدند، نه امانتی ملی. آنان میلیاردها دالر کمک بین‌المللی را در حلقه‌های خانوادگی و قومی خود بلعیدند و مقام های دولتی را به بازار خرید و فروش سیاسی تبدیل کردند. آنان به این هم بسنده نکرده، در بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز، منافع ملی را قربانی معامله‌های پشت پرده با دشمنان مردم افغانستان کردند.

این گروه‌ها، که خود را مدافعان مردم می‌نامیدند، بارها نشان دادند که قومیت و قدرت شخصی بر جان و آینده مردم برایشان ارجحیت دارد. این گرو ها بودند که با جنگ‌های داخلی دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی، کابل را به ویرانه بدل کردند.
رهبران و فرماندهان این گروه ها منابع و سلاح‌هایی که باید برای دفاع از مردم به‌کار می‌رفت، همه را صرف تثبیت قدرت شخصی خود نمودند و هرگاه منافع شان در خطر افتاد، به‌سادگی با دشمن دیروز دست دادند و هنوزهم دست می دهند.

تنها طالبان و سایر گروه های تروریستی و بنیادگرا نیستند که از دین به‌عنوان سلاح کنترل ذهن و ابزار مشروعیت‌بخشی به خشونت استفاده می کنند؛ با فتوای جعلی، کشتار و برده گی و آموزش ستیزی و زن ستیزی را توجیه می کنند؛ نسل جوان را به جای آموزش و توسعه، به میدان جنگ و انتحار کشانده اند و برای حفظ نفوذ و قدرت خویش به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به شبکه های استخبارات خارجی وابسته اند؛ بلکه در چهار دهه اخیر، بسیاری از رهبران گروه های جهادی و غیر جهادی افغانستان، آگاهانه یا ناآگاهانه، به ابزار سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شدند. در این مدت از پاکستان و ایران گرفته تا روسیه، آمریکا و برخی کشورهای عربی، هر کدام مهره‌هایی در صحنه سیاسی افغانستان داشتند و دارند. چنانکه تمامی مهره های درشت استخباراتی با توجه به وابستگی های شان در ۲۴ اسد به پاکستان منتقل شدند تا مبادا درد سری به طالبان ایجاد کنند. این وابستگی‌ها سبب شد که تصمیم‌های کلان در مورد سرنوشت مردم افغانستان نه در کابل، بلکه در پایتخت‌های بیگانه گرفته شود.

ما امروز شاهد پیامد های خیانت و بیرحمی رهبران بادشده هستیم؛ فروپاشی زیرساخت‌های سیاسی و اداری، بسته شدن مکتب های دختران و به زنجیر بسته شدن رسانه ها و آزادی بیان ؛ فرار میلیون‌ها افغان از کشور؛ بی‌اعتمادی مطلق مردم به سیاست‌مداران و از بین رفتن سرمایه انسانی و فکری و بالاخره افتادن افغانستان در کام تروریسم از بدترین پیامد های آن می باشد.

ستم سیاست‌گران و رهبران گروه‌ها بر افغانستان، تنها در قتل و جنگ خلاصه نمی‌شود؛ خیانت واقعی در این است که از اعتماد مردم به‌عنوان پله‌ای برای رسیدن به قدرت استفاده کرده و پس از رسیدن، همان مردم را به فقر، مهاجرت و مرگ سپردند. در سایه ی این خیانت است که امروز طالبان بر گرده های مردم حکومت می کنند و بی توجه به رنج های مردم افغانستان، واژه ی سرپرست را از حکومت خود حذف کردند. این در حالی است که حکومت آنان مشروعیت ملی و بین المللی پیدا نکرده؛ اما روابط غیر رسمی با پاکستان، چین، ایران و روسیه برقرار کرده اند. در همین حال وضعیت حقوق بشر بیش از هر زمانی وخیم است و  افغانستان به‌شدت به کمک‌های بشردوستانه خارجی وابسته است. بیش از ۶۵ درصد مردم افغانستان زیر خط فقر قرار دارند و کمتر از ۴۵ درصد به آموزش ابتدایی دسترسی دارند. چنانکه سازمان عفو بین‌الملل با صدور بیانیه‌ای گفته که نبود یک سیستم رسمی قضایی، زمینه‌ساز نقض گسترده حقوق شهروندان، به‌ویژه زنان و اقلیت‌ها شده و طالبان باید برای پایان دادن به این وضعیت، حاکمیت قانون را به‌طور واقعی برقرار کنند. سازمان ملل در هفته ی گذشته، در واکنش به گزارش سیگار درباره مداخله و سوءاستفاده طالبان از کمک‌های جهانی، پذیرفت که طالبان در توزیع کمک‌ها مداخله می‌کنند. 

نتیجه 

فرار اشرف غنی و حلقه نزدیک او به معنای فروپاشی کامل ساختار سیاسی و نظامی افغانستان بود. نیروهای امنیتی که بدون فرماندهی و پشتیبانی ماندند، در عمل از هم پاشیدند؛ نهادهای دولتی در عرض چند ساعت متلاشی شدند؛ خلای قدرت، زمینه ورود فوری طالبان به کابل را بدون جنگ شهری فراهم کرد؛ طالبان با استفاده از توافق دوحه و خروج آمریکا، به قدرت مطلقه برگشتند؛ قانون اساسی، پارلمان و نهادهای مدنی در عمل منحل و اداره کشور بر اساس تفسیر افراطی شریعت جایگزین نظام جمهوری شد.

افغانستان درگیر شدید ترین بحران اجتماعی گردیده، آزادی‌های مدنی، به‌ویژه حقوق زنان و دختران، به‌شدت محدود یا حذف شده است. آموزش دختران در مقاطع متوسطه و دانشگاه ممنوع گردید؛ رسانه‌ها زیر سانسور شدید رفتند و بسیاری از خبرنگاران یا فرار کردند یا بازداشت شدند و موج جدید مهاجرت، باعث خالی‌شدن شهرها از نیروهای متخصص شد. قطع کمک‌های خارجی و تحریم‌های بین‌المللی، اقتصاد کشور را به سقوط آزاد کشاند؛ بیکاری و فقر به بالاترین سطح در دو دهه اخیر رسید و ارزش پول ملی کاهش شدید یافت و مردم به تبادل غیررسمی یا قاچاق برای بقا روی آورده اند. خیانت اشرف غنی در رها کردن کابل، نه فقط سقوط یک شهر، بلکه شکستن ستون فقرات جمهوریت و بازگرداندن افغانستان به یک ساختار بسته، متحجر، منزوی و بی‌ثبات بود. نتیجه ی آن امروز در چهره‌های بی‌آینده کودکان، در درهای بسته مکاتب دخترانه، در صف‌های نان خشک، و در موج بی‌پایان مهاجرانی دیده می‌شود که می‌خواهند از این سرزمین بگریزند.