طالبان لشکر بربری و جنگجویان بی اراده و تحریک شونده
نویسنده: مهرالدین مشید
طالبان یک گروۀ افراطی و استخباراتی و عقده ای و سخت بیمار
در این تردیدی نیست که بحث بر سر طالبان بحث بر سر یک گروۀ استخباراتی هزار سر و هزار پا است که رهبران آنان سخت وابسته به سازمان جهنمی پاکستان و شماری هم وابسته به شبکه های استخباراتی ایران و روسیه و آمریکا هستند. با تاسف که به اندام این گروۀ تندرو و کج اندیش، اسلام افراطی پوشانده شده و مسلح با انتحار و انفجار و انسان دشمنی و آموزش ستیزی شده اند. افراد این گروه چنان از خودبیگانه شده و در وادی بی پهنای وحشت و دهشت رها شده اند و گویی سرزمینی به نام افغانستان برای شان بودیعه داده شده است تا هرچه از جنس ظلم و ستم است؛ بر مردم این کشور روا بدارند. این گروۀ عقده ای و سخت بیمار چنان بی اراده چنان بوسیلۀ شبکه های استخباراتی سلب اراده شده اند که با دیدن زنان با همه دعوای دینداری کاذب بی اراده شده و تحریک جنسی می شوند.
این گروه که در اصل بوسیلۀ آمریکا و انگلیس و عربستان به مدیریت پاکستان برای پیش برد و بسر رساندن اهداف شوم راهبردی کشور های منطقه و جهان بوجود آمده اند و اکنون با شبکه های گوناگون استخباراتی کشور های منطقه و جهان رابطه برقرار کرده اند. پس از به قدرت رسیدن تصمیم دارند تا به وعده های خود جامۀ عمل بپوشانند و افغانستان را به بهشت تروریستان و جهنم مردم افغانستان بدل کنند. طالبان که در واقعیت به هیچ اصول و ارزشی باور ندارند و از هر اصلی و ارزشی زیر نام مقدس دین و اسلام استفادۀ ابزاری می کنند. از زمانیکه در افغانستان به قدرت رسانده شده اند. رهبران این گروه دین استخباراتی شان را در برابر مردم افغانستان به خوب وجه ادا کرده اند و هنوز آغاز کار است. اینکه طالبان افغانستان و مردم آن را در حلقوم چه توفانی از حوادث خونین رها می کنند؛ در این تردیدی نیست؛ اما هرچه باشد، عمق فاجعه ایکه مردم افغانستان به دنبال آن کشانده می شوند؛ از همین اکنون قابل حدث و گمان و پیش بینی است. طالبان از زمانی که به قدرت رسیده اند تا حالا هرچه عمل کرده اند؛ در راستای انزوای سیاسی افغانستان و افزایش فقر و بیکاری و فرار مردم این کشور انجام داده اند و آخرین امیدواری ها را برای زنده گی از مردم این کشور گرفته اند تا باشد که افغانستان به مرکز و سکوی پرش تروریستان جهانی بدل شود.
طالبان از روزی که به قدرت رسیده اند و از همان روز نخست ماموریت خود را در این حصه آغاز و برای انجام آن تلاش دارند. طالبان افزون بر اینکه صدها تن از افراد بیگناه را به اتهام های گوناگون مخفیانه به شهادت رساندند و هزاران نفر بیگناه را به زندان ها کشانده اند تا حالا بیش از ۳۲ فرمان را برای محدود ساختن زنده گی زنان و دختران افغانستان و به تعبیری چگونگی خط و خال زنان صادر کرده اند تا شور و علاقه و حتا دغدغۀ زنده گی را از مردم و بویژه دختران و زنان این کشور بگیرند و در نتیجه همه دروازه های ترقی و تعالی و پیشرفت را در افغانستان ببندند. این در حالی است که زنان نیم پیکر جامعۀ افغانستان هستند و راندن آنان از جامعه معنای بازگشت به عصر حجر و سدههای تاریک را دارد. رهبران طالبان این واقعیت را می دانند؛ اما آنان ناگزیر اند تا به وعدههای استخباراتی شان جامۀ عمل بپوشانند.
این به معنای آن نیست که طالبان همه چیز را ناآگاهانه و جبری و الزامی انجام مي دهند؛ بلکه رهبران آنان درس آموختگان مدرسه هایی اند که از سوی استخبارات کشور های منطقه و جهان؛ بویژه آی اس آی پاکستان تمویل شده و با روحیه افراطی و برای اهداف تروریستی تربیه شده اند. بنابراین هدف اصلی این مدرسه ها شست و شوی مغزی دانش آموزان است که طالبان بهترین گزینه برای آن انتخاب شده اند. نظامیان پاکستان از طریق ملا های شناخته شده و معلوم الحال مانند مولانا سمیع الحق و نورانی و فضل رحمان و ده ها مولانای استخباراتی دیگر لشکری از افراطی ها را زیر چتر طالبان پاکستان و طالبان افغانستان و جیش محمد و لشکر جنگوی و سپاۀ صحابه و دهها گروۀ دیگر بوجود آورده اند که بیشتر از سوی عربستان تمویل می شوند و جوهرۀ آموزش های شان انتحار و انفجار است. دانشجویان در این مدرسه ها چنان تلقین می شوند و آموزش های ویژه می بینند که به کلی مغز شویی می شوند.
این مدرسه ها تفکر و تدبر و آزاد اندیشی و استقلالیت فکری را از طالبان می گیرد و مایه های آزاد اندیشی را در آنان می خشکاند و آنان را مسلح با افکار تقدیری و دگم و خرافی می نمایند. در بسیاری از این مدرسه ها فساد اخلاقی به اوج اش رسیده است و فساد اخلاقی شماری ملاها در این مدرسه ها به روح انسانی بسیاری دانش آموزان صدمۀ شدید می رساند و سبب بوجود آمدن عقده های شدید حقارت و خودکم بینی و خود آزاری و دیگر آزاری در دانش آموزان می شود. شبکه های استخباراتی با استفاده از این ضعف کودکان دانش آموز از آنان استفادۀ ابزاری می کنند. آی اس آی پاکستان پس از تهاجم شوروی هزاران مدرسه را به کمک مالی عربستان و همکاری های سی آی ای در پاکستان بوجود آورد و طالبان محصول ناخلف این بازی سیاسی زیر نام دین مقدس اسلام هستند. این مدرسه ها سازنده گان بیش از هفتاد گروه تروریستی اند که پس از تشکیل القاعده بوسیلۀ اسامه و در نتیجۀ اختلاف او با عزام به اوجش رسید. عزام مخالف تندروی اسامه بود و عزام بعدتر بوسیلۀ آی اس آی هنگام ورود به مسجد ترور شد. این مدرسه ها به دستور نظامیان پاکستان زیر پوشش روایت های کاذبانه افکار دانش آموز را تحت شعاع قرار داده و حتا روح پرسشگری را در آنان می کشد و حتا خواندن سایر کتاب ها را به آنان ممنوع جلوه می دهند تا از آن آنان بحیث تروریستان ماهر و آدم کشان حرفه ای سود بگیرند.
طالبان پس از اشغال افغانستان در صدد ساخت و ساز همچو مدرسه ها در افغانستان شده اند. چنانکه طالبان چندی پیش از ساختن چنین مدرسه ها در سراسر افغانستان خبر دادند. ار گفته های سخنگویان طالبان فهمیده می شود که آنان قصد از بین بردن مکتب ها و تبدیل کردن آنها به مدرسه های دینی را دارند. آنان مدعی اند که در صدد برداشتن تفاوت ها میان مکتب و مدرسه اند و این دلالت بر بسته شدن همه دروازههای مکتب ها و دانشگاهها را دارد. هدف اصلی از ساختن این مدرسه ها البته بدستور آی اس آی رشد آموزش های فقه سنتی است که اکنون به آن چندان نیازی نیست و تا زمانی که میراث های بیشتر خرافی زیر نام فقه سنتی در جوامع اسلامی کنار گذاشته نشود؛ فاجعۀ مانند تروریسم و عقب مانی مسلمانان هر روز فاجعه بارتر و رنج مسلمانان فزونتر می شود. زیرا این فقه روایت زده محصول سیاست های خلیفه ها و شاهان و سلاطین ستمگر و عیاش در تبانی با فقهای درباری است که تمامی خرد و عقلانیت شان را قربانی تداوم تخت و تاج امیران و سلاطین کرده اند. این فقه آنقدر دست کاری و خرافی شده که حتا به گفتۀ ارکون در آمیزش با عقل اسلامی هم قدرت کارآمدی ندارد. این فقه بیشتر حافظ منافع خلیفه ها و شاهان و سلاطین بود و تا امروز هم از منافع آنان حمایت میکند. با تاسف که امروز خطرناکتر از گذشته در خدمت افراطیت و تروریسم قرار دارد.
این فقه با روح واقعی اسلام سازگاری ندارد و باید کنار گذاشته شود؛ زیرا اسلام دین تفکر و تدبر است و تفکر در اسلام جایگاۀ بلندی دارد؛ زیرا به همت تفکر است که تمدن ها و فرهنگ های بزرگ بشری بوجود آمده اند. تفکر است که بقای هر فلسفه و دین را تضمین کرده و آنها را از زوال باز می دارد. ادیان و فلاسفه ایکه در معرض انحلال قرار گرفته اند یا منجمد شده و یا دچار دگم اندیشی شده اند. افکار افراطی محصول نوعی دگم اندیشی و قشری نگری است که بالاخره به افکار وهم آلود و تروریسم می انجامد. از همین رو قرآن مسلمانان را برای اندیشیدن در مورد آفاق و انفس ترغيب کرده است. اندیشیدن در هر دو مورد تمامی فلسفه ها و علوم مثبت را در بر می گيرد. به همت تفکر و آزاد اندیشی بود که تمدن بزرگ اسلامی در یک مقطع تاریخی ساخته شد و این تمدن با بسته شدن دروازۀ تفکر و اجتهاد رو به زوال نهاد و تا امروز جان نگرفت.
هر از گاهی که یک دین و یا فلسفه از روند تفکر بازمی ماند؛ خواه ناخواه درگیر نوعی وهم اندیشی و خرافی اندیشی شده و از مسیر اصلی اش منحرف می گردد. در بستر این انحراف است که افراطیت و تروریسم در آن شکل می گیرد. دیروز اسلام روایتی و انحرافی در خدمت خلیفه ها و سلطان ها بود و امروز ابزاری شده در دست تروریسم و حاميان آنان. تروریسم برای بقای خود از هر ابزاری استفاده می کند. چنانکه ما شاهد هستیم، نظامیان تروریست پرور پاکستان دیروز از مجاهدین افغانستان و امروز از طالبان سود می برند. حالا که طالبان به قدرت رسیده اند و دیروز با تلقین های دروغین اسلامی برای در جنب و جوش نگهداشتن جنگجویان شان آموزش های انتحاری و انفجاری می دادند و آنان را به هوای رسیدن به باغ های رویایی و خیال انگیز جنت و دختران باکره و بچه های زیبا روی آن وادار به عملیات های خودکش می کردند و امروز که دیگر نه اسلام در خطر است و نه آن نیرنگ کارگر است؛ به بهانه های جدیدی باید متوسل شوند تا سوار بر شانه های جنگجویان شان به منزل مقصود تروریسم برسند و از سویی هم از خطر جنگجویان شان گویا زنان افغانستان را درامان بدارند. رهبران طالبان خود اعتراف کرده اند که آدم های ضعیف و بی اراده اند و با دیدن زنان تحریک می شوند. با گفتن این سخن از زنان و دختران مظلوم افغانستان پوزش می خواهم که به گونۀ بیرحمانه ای قربانی تحریک جنسی طالبان شده اند. این موضوع مایۀ نگرانی شدید شماری رهبران طالبان را فراهم کرده است و آنان برای پیش گیری از فاجعه تمامی قوت و علم و هنر خویش را زیر نام شریعت برای در خانه نگهداشتن زنان و دختران افغانستان به کار بسته اند تا جنگجویان آنان از دیدن زنان و دختران تحریک نشوند. رهبران طالبان آگاه اند که جنگجویان آنان در چه بستر آموزشی و اجتماعی تربیه شده اند و محیط نابسامان مدرسه و جنگ چقدر خودآگاهی های انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی آنان را از بین برده است و برعکس انحراف اخلاقی را در آنان دامن زده است. چنانکه اکثر قوماندانان و جنگجویان طالبان هم جنس باز اند و بیشتر شان به گفتۀ معروف ” بچه باز” اند و حتا داشتن یک و حتا چندین زن هم نمی تواند، عطش جنسی آنان را مهار نماید. چنانکه در خانواده های رهبران طالبان هر روز جشن ازدواج دوم و سوم و چهارم و حتا بیشتر از آن برگزار می شود. بسیاری از طالبان که در دوران جنگ فرصت هم جنس بازی داشتند و حالا با گرفتن چند زن هم عطش جنسی آنان مهار نمی شود. بنابراین رهبران طالبان تصمیم گرفته اند تا سرنوشت مردم افغانستان و بویژه مقدرات زنان و دختران این کشور را زیر نام روایت های دروغین قربانی اهداف جنگی و استخباراتی شان نمایند. از همه خطرناک تر اینکه تروریسم طالبانی مجهز با سلاح ابریشمین دین است و اسلام را پیش قراول اهداف افراطی و تروریستی خود نموده است. مقابله و مبارزه با این افراطیت دشوارتر است. تنها رویکرد های افراطی طالبان می تواند، دوای خوبی برای مهار و سرنگونی آنان باشد. آن هم زمانیکه مردم افغانستان در برابر طالبان به گونۀ یک پارچه و متحد و هماهنگ قیام کنند.
از آنچه گفته آمد، افراطیت، تروریسم، انحراف فکری و اخلاقی، دگم اندیشی، قشری گری، عقب گردی، قوم گرایی، آموزش ستیزی، زن دشمنی، بیرحمی، خونریزی و قساوت، هم جنس بازی، تحریک جنسی غير ارادی و از همه مهم تر جنایت برضد زنان و وابستگی به شبکه های استخباراتی؛ از ویژه گی های منحصر به فرد و استثنایی تحریک طالبان است. بنابراین طالبان نه یک پروسه برای دولت داری و ایجاد نظم و ثبات در افغانستان؛ بلکه یک پروژۀ استخباراتی اند که برای اهداف معین تروریستی از سوی شبکه های خطرناک و انسان دشمن بر مردم افغانستان نازل شده اند. اینکه چه وقت اهداف مورد نظر شان به سر می رسد و با با پایان این ماموریت عمر حکوم شان هم پایان می رسد یا خیر. این یک امر غیرقابل پیش بینی است و چالشی خطر آفرین به مردم افغانستان که چگونه خود را از تلک تروریسم و حاميان آنان نجات بدهند. امری که حالا محال به نظر می رسد و اینکه حادثۀ غير مترقبه و غیر قابل پیشبینی دست بدهد و مردان به حمایت از زنان یک باره برضد طالبان به گونۀ خودجوش قیام کنند. ممکن این شانس کم باشد و آما گزینۀ دیگری هم است که جهانیان هماهنگ برضد طالبان عمل کنند تا آنان با ایجاد تغییر در ساختار حکومت وادار به نرمش شده و دست کم به خواست مردم افغانستان پاسخ مثبت داده و اندکی تمکین کنند. در هر حالی اکنون هیچ گزینه ای کارآمد وجود ندارد و اوضاع به گونۀ دست کاری شده به سوی بحران به پيش می رود و طالبان هم بقای خود را در چنین شرایط ممکن پنداشته اند؛ البته تا آنگاه که دستی از غیب فرود آید و کاری بکند.یاهو