طالبان در ایستگاه آخر و در آغاز خط و نشان…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان؛ فروپاشی قریب‌الوقوع یا بازتعریف تهدیدها؟ حادثه آفرینی های…

هجران وطن

از فرا ق  آن  میهن  حال  ا بتری  دارم روزشب به…

جنگهای اقتصادی

                                           بازیهای تسلیحاتی وبازارسازی فروش اسلحه پس ازگذشت دوران نکبتباروظالمانه ی فیودالیزم…

حق باشد بر زبانم

امین االله مفکر امینی             2025-05-10! تــا اخـــــرین نفس، حرفی حق باشد بر…

     طالبان از قطع انترنت چه می خواستند و چه می…

     نوشته ی : اسماعیل فروغی      طالبان درچهارسال گذشته درپهلوی سایراقدامات نابخردانه…

شورش دهقانی محصول رفرم مسیحیت بود

Thomas Müntzer (1490-1525) آرام بختیاری توماس مونستر اعدام شد، مارتین لوتر رهبر…

صف بندی های  تازه در قلب آسیا و بازخوانی جایگاۀ…

نویسنده: مهرالدین مشید بازتعریف جایگاه افغانستان؛ از رقابت نوین امریکا و…

نقش اساسنامه در زندگی و فعالیت حزبی

نور محمد غفوری  در مقالهٔ پیشین تحت عنوان «اساسنامهٔ حزب چیست…

هموطن، آزرده نه شو!

رژیم فعلی در وجود حاکمیت طالبان با همه قید و…

قطع انترنت هدایت به طالب است، نه صلاحیت طالب

هیچ خطری در جهان خطرناک‌‌تر از خطر خودِ‌ آمریکا برای…

در بارۀ جشن مهرگان

سلیمان "راوش" بر طبق آیه های شاهنامه فردوسی شخصیت مهرگان زادۀ…

بگرام؛ خط سرخ طالبان یا ابزاری برای بازی های سیاسی،…

نویسنده: مهرالدین مشید پایگاۀ بگرام و بازگشت آن در مرکز معادله…

نامه‌ی سرگشاده‌یی عنوانی سرمنشی ملل متحد

اولویت فلسطین، به رسمیت شناسی روی کاغذ نی‌ست محمدعثمان نجیب نماینده‌ی مکتب…

اساسنامهٔ حزب چیست و چه چیز  را در خود می‌گنجاند؟

   هر حزب سیاسی برای سازماندهی، فعالیت، شفافیت و تبیین اهداف…

سید بهاؤالدین مجروح

دی هغه نوموتی او پیاوړی فیلسوف، تکړه شاعر او ادیب،…

نامه‌ی سرگشاده‌یی از محمدعثمان نجیب

نماینده‌ی مکتب دینی فلسفی-من بیش از این نه می‌دانم عنوانی آقای…

غنی فراتر از سکوت؛ مهره ی پنهان طالبان در بازی‌…

نویسنده: مهرالدین مشید بانگ نابهنگام و بیجای غنی و فساد های…

کارل مارکس و کمون پاریس

ترجمه. رحیم کاکایی  آ. کوساچیف ۱۴ مارس، ۱۴2 سال (۱۸۸۳) از درگذشت…

درباره دموکراسی

تتبع ‌نگارش از میر عبدالواحد سادات  تعریف دیموکراسی یکی از بحث برانگیزیرین…

مارکس و اتحادیه‌های کارگری(۵) مارکس و جنبش کارگری فرانسه

نوشته: ا. لازوفسکی برگردان: آمادور نویدی مارکس و جنبش کارگری فرانسه سوسیالیسم فرانسوی‌…

«
»

طالبان در ایستگاه آخر و در آغاز خط و نشان های تازه؟

نویسنده: مهرالدین مشید

طالبان؛ فروپاشی قریب‌الوقوع یا بازتعریف تهدیدها؟

حادثه آفرینی های طالبان در داخل، اختلاف و تنش های درونی میان این گروه  و اوضاع ناگوار اقتصادی افغانستان در موجی از استبداد داخلی و نارضایتی های منطقه ای و بین المللی حکایت از آن دارد که طالبان  در یکی از حساس‌ترین بزنگاه‌های تاریخ معاصر خود ایستاده‌اند. وضعیت آنان طوری است که هرگاه به پیش بروند، در کام پلنگ جهانخوار می افتند و اگر به عقب بروند، در پرتگاه ی نابودی سقوط می کنند. حال پرسش این است که آیا این گروه در مسیر فروپاشی قرار گرفته یا اینکه توانایی بازتعریف جایگاه و تهدید خود را در نظام بین‌الملل دارد. با توجه به بحران مشروعیت داخلی، فشارهای اجتماعی و اقتصادی، و همچنین تعاملات پیچیده منطقه‌ای و جهانی، طالبان در موقعیتی پارادوکسیکال قرار دارند که آینده آنان را نامطمئن ساخته است.

طالبان که با اتکا به جنگ‌های طولانی، شعارهای دینی و معامله‌های پنهان وارد کابل شدند، نه تنها به کم ترین وعده های خود جامه عمل نپوشاندند؛ برعکس گراف فقر و بیکاری را بلند بردند و با با سیاست های زن ستیزانه و آموزش دشمنانه و به زنجیر بستن آزادی های بیان تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون کرده اند. اکنون طالبان بیش از هر زمان دیگری با این پرسش‌های وجودی روبرو هستند؛ آیا این گروه به گونه ی واقعی به آخر خط رسیده است؟  و برای این گروه خط‌ و نشان های تازه‌ای در ژئوپولیتیک منطقه‌ای کشیده می‌شود؟ 

این در حالی است که شکاف‌های داخلی میان جناح‌های مختلف طالبان، بحران اقتصادی و فشار اجتماعی ناشی از محرومیت زنان و جوانان، مشروعیت حکومت آنان را در داخل تضعیف کرده است. از سوی دیگر، اختلاف قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بر سر «چگونگی تعامل» با طالبان، فضای مبهمی ایجاد کرده که آینده این گروه را بیش از پیش در هاله‌ای از ابهام فرو برده است. برخی نشانه‌ها حکایت از آن دارد که طالبان، در عرصه داخلی با نارضایتی روزافزون مردم و در عرصه خارجی با بی‌اعتمادی قدرت‌ها، در حال نزدیک شدن به نقطه افول‌اند. اما در عین حال، واقعیت دیگری نیز وجود دارد که طالبان می‌توانند با تغییر تاکتیک‌ها، بازتعریف روابط با قدرت‌های منطقه‌ای مانند روسیه، چین و ایران، و یا حتی با معامله‌های پنهان با غرب، تهدید خود را به شکلی تازه بازسازی کنند. به عبارت دیگر گفته می توان که حالا این درسش اساسی مطرح  است که ایا طالبان به آخر خط رسیده اند و در عین زمان قدرت های منطقه ای و جهانی در موجی از رقابت و اختلاف، مصروف خط و نشان کشی های تازه برای این گروه است. بنابراین، آینده ی طالبان نه تنها در گروی سیاست‌های درونی آنان، بلکه در دست معادلاتی است که بیرون از مرزهای افغانستان رقم می‌خورد.این زد و بند ها این پرسش را مطرح می سازد که آیا طالبان قربانی همان بازی‌ای خواهند شد که روزی با آن به قدرت رسیدند، یا اینکه با انعطاف‌پذیری تاکتیکی، بار دیگر خطوط تازه‌ای برای ادامه بقای خویش خواهند کشید؟ 

طالبان هرچند در چهار سال گذشته نتوانسته اند تا در مسیر مشروعیت سیاسی حرکت کنند و با طرح های مردم سالارانه راه را برای مشارکت سیاسی واقعی در کشور بگشایند تا مردم با امیدواری به آینده از حکومت طالبان حمایت می کردند. طالبان فکر می کنند که با زور و تفنگ می توان بر مردم بی دفاع حکومت کرد؛ اما شکننده گی حکومت طالبان زمانی آشکار تر شد که ترامپ خواهان پایگاه هوایی بگرام شد و این موضوع چنان لرزه بر اندام طالبان افکند که قطع انترنیت سراسری در افغانستان برای ۴۸ ساعت در موجی از تبصره های گوناگون، مبنی بر انتقال جنگجویان خارجی از بگرام را در پی داشت.

طالبان هر روزی که آسیاب سنگ ستم را بر شانه های مردم افغانستان سنگین تر می چرخانند؛ مردم از آنان بیشتر متنفر و‌ ومنزجر گردیده و شمارش معکوس حیات سیاسی آنان را ورق می زنند. طالبان تلاش می کنند تا با راه اندازی پروژه های شهری خاک بر چشم مردم زده و زیر پوشش آن پروژه های استخباراتی و تروریست پروری خود را به پیش ببرند؛ اما وعده های دروغین آنان همراه با سخت گیری های کشنده نه تنها خشم و انزجار روزافزون مردم را برخاسته؛ بلکه هر روز با بحران های تازه روبرو شده و بیشتر از روز دیگر در سطح ملی، منطقه ای و بین المللی منزوی تر می شوند. 

نشانه های فروپاشی و یا به آخر خط رسیدن طالبان

طالبان پس از بازگشت به قدرت در اگست ۲۰۲۱ میلادی، همواره با دو چالش بنیادین روبه‌رو بوده‌اند: نخست، بحران مشروعیت داخلی ناشی از سیاست‌های سخت‌گیرانه و ناکارآمدی اقتصادی؛ دوم، فشارهای خارجی که از رقابت‌های ژئوپولیتیکی و خواست قدرت‌های جهانی برای بازتعریف جایگاه افغانستان در معادلات منطقه‌ای سرچشمه می‌گیرد. در این میان، افزایش اختلافا های درونی طالبان و طرح دوباره موضوع پایگاه بگرام – به‌ویژه در قالب فشار احتمالی دونالد ترامپ برای بازپس‌گیری آن – می‌تواند نقطه عطفی در روند فروپاشی این گروه باشد.

شکاف ساختاری؛ یکی از مهم‌ترین نشانه‌های فروپاشی طالبان، شکاف ساختاری میان دو جناح اصلی این گروه ؛ جناح قندهاری به رهبری ملا هبت‌الله آخندزاده که بیشتر بر مبنای سنتی و مذهبی حرکت می‌کند و جناح شبکه حقانی به رهبری سراج‌الدین حقانی که رویکردی عمل‌گراتر و امنیت‌ محور دارد و با حلقه ها و گروه‌های مختلف روابط دارد. این در حالی است که طالبان با چالش‌های متعددی روبه‌رو هستند؛ شکاف‌های درونی میان شبکه حقانی و جناح قندهاری ها در موجی از سیطره جویی های ملاهبت الله هر روز بیشتر می شود. بدون تردید، این اختلاف  دیر یا زود به نقطه انفجار درونی نزدیک می شود. برکناری سراج الدین حقانی از مقام وزارت داخله و تقرر او بحیث والی پکتیا، از سوی ملاهبت الله برای حقانی ها غیرقابل تحمل است. این به معنای آن نیست که تنها اختلاف میان شبکه حقانی و ملاهبت الله وجود دارد؛ بلکه حلقات گوناگونی در میان گروه طالبان اند که با تصمیم های ملاهبت الله هم نظر نیستند. چنانکه گزارش هایی از همسویی ملافاضل مظلوم معاون وزارت دفاع طالبان و مولوی وثیق رئیس استخبارات  طالبان با حقانی ها به نشر رسیده است. بنابراین خوردترین تنش میان این گروه می تواند به انفجار بزرگ درونی بدل شود.

اختلاف بر سر توزیع قدرت؛ منابع اقتصادی (گمرکات، معادن و مواد مخدر) و سیاست خارجی، موجب افزایش تنش‌ها در سطح رهبری شده است. نشانه‌های بارز این اختلاف را می‌توان در تصفیه‌های درون‌گروهی، ترورهای مشکوک و جدال بر سر وزارتخانه‌های کلیدی مشاهده کرد. این اختلاف ها پس از تبدیلی سراج الدین حقانی رو به افزایش خواهد بود. در کنار تنش های داخلی، فشار اجتماعی ناشی از محرومیت زنان از آموزش و اشتغال و بحران اقتصادی ناشی از انزوای مالی و کاهش کمک‌های بین‌المللی هر روز بیشتر از روز دیگر طالبان را زمینگیر می سازد. این عوامل سبب شده‌اند که طالبان نتوانند، ساختار حکومتی باثبات ایجاد کنند.

بگرام به‌عنوان کارت ژئوپولیتیکی؛ پایگاه هوایی بگرام که در دوران جنگ سرد و سپس حضور امریکا در افغانستان به‌عنوان قلب استراتژیک عملیات نظامی شناخته می‌شد، بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است. بازپس‌گیری بگرام توسط امریکا – حتی در حد فشار سیاسی می تواند، حامل پیام‌های ذیل باشد‌. این به معنای آن است که طالبان کنترل مطلق بر افغانستان ندارند؛ امکان بازگشت غرب به معادلات افغانستان هنوز وجود دارد و مشروعیت طالبان در سطح منطقه‌ای و جهانی بیش از پیش زیر پرسش می‌رود.

‏در حالی‌ که هیچ اعلام رسمی درباره بازگشت آمریکا به بگرام منتشر نشده، سکوت معنادار طالبان و اتخاذ تدابیر شدید امنیتی در بگرام و امر تخلیه ی خانه های اطراف میدان این گمانه زنی ها را تقویت کرده که یا توافقی پشت‌پرده جریان دارد، یا تصمیمی از بیرون بر افغانستان تحمیل می‌شود. این به معنای آن است که طالبان بصورت خاموشان بگرام را در بدل یک معامله سیاسی و پولی به امریکایی ها واگذار می کنند یا اینکه احضارات برای دفاع در صورت وقوع حمله را دارند؛ اما در این میان صدای معامله بلندتر است. در این صورت جنگ بیست ساله طالبان در برابر امریکا و کشتار های بیرحمانه مردم افغانستان در حمله های انتحاری، نقاب از سیمای طالبان افگنده و اختلاف های درونی میان آنان را بیشتر می سازد. این می تواند، زنگ خطری زود هنگام برای فروپاشی  این گروه باشد.

خواست ترامپ برای احیای حضور امریکا در بگرام می‌تواند به یک ابزار فشار جدی بدل شود؛ ابزاری که نه تنها شکاف‌های داخلی طالبان را عمیق‌تر کرده و آنان را در برابر مردم افغانستان ضعیف جلوه می‌دهد؛ بلکه حامیان منطقه ای طالبان را نیز نسبت به طالبان بیشتر بی اعتماد می سازد. چنانکه رسانه ها گزارش دادند که نمایندگان ایران، روسیه، چین و پاکستان قرار است روز دوشنبه ۱۴میزان در نشستی در مسکو آخرین تحولات افغانستان را بررسی کنند. ‏تمرکز اصلی این نشست، مخالفت با استقرار هرگونه پایگاه نظامی خارجی در خاک افغانستان اعلام شده است. هرچند بگرام به گره گاه ی حیثیتی امریکا و طالبان بدل شده؛ اما هرچه باشد، در این بازی طالبان بازنده اند.

بحران مشروعیت اجتماعی؛ طالبان نتوانسته‌اند پس از چهار سال حکومت، مشروعیت مردمی کسب کنند؛ بلکه برعکس با سخت‌گیری های روزافزون و سیاستگذاری های شکست خورده، چارچوبی بحران مشروعیت سیاسی و اجتماعی خود می افزایند و مهم‌ترین دلایل این بحران عبارت‌اند از: سرکوب زنان و بستن دروازه‌های آموزش و کار؛ ناتوانی در مدیریت اقتصاد و رشد فقر و بیکاری و حذف اقوام و جریان‌های سیاسی دیگر از ساختار قدرت و نفی مشارکت سیاسی. این وضعیت سبب شده است که مخالفت‌های خاموش اجتماعی در حال تبدیل شدن به اعتراض‌های بالقوه فراگیر شود.

فشار منطقه‌ای و بین‌المللی؛ در سطح منطقه‌ای، طالبان از یک‌سو به دنبال جلب حمایت چین و روسیه هستند، اما از سوی دیگر روابطشان با پاکستان که زمانی حامی اصلی بود، تیره شده است. اگرچه طالبان تلاش کرده‌اند روابطی متوازن با کشورهای همسایه و قدرت‌های بزرگ برقرار کنند، اما بی‌اعتمادی نسبت به این گروه همچنان پابرجاست: پاکستان درگیر بحران‌های داخلی است و توان کنترل یک‌دست طالبان را ندارد؛ ایران و روسیه نگران گسترش افراط‌گرایی و قاچاق مواد مخدر اند و چین بیشتر نگاه اقتصادی دارد، اما در اعتماد به طالبان محتاط است. این رقابت‌های منطقه‌ای و اختلاف های داخلی طالبان را به یک بازی چندلایه تبدیل کرده است که مقابله ی طالبان با این بازی ناممکن و آسیب پذیری آنان به سوی فروپاشی ممکن است.

از سویی هم رقابت های روسیه، چین و ایران با امریکا؛ طالبان را در موقعیتی شکننده قرار داده است که نه تنها استقلالیت این گروه؛ بلکه تصمیم گیری های آنان در سطح منطقه و جهان با چالش روبرو کرده است. سفر پوتین به تاجکستان پس از بازپس گیری بگرام،جهت تقویت پایگاه ۲۰۱ روسیه در این کشور نشانه های نارضایتی و اعمال فشار بر طالبان است.

در سطح بین المللی هم، قدرت‌های جهانی همچون ایالات متحده و اتحادیه اروپا، طالبان را به رسمیت نشناخته‌اند. چنانکه وزیران خارجه کشور های گروه هفت در اعلامیه ای از نقض متداوم و سیستماتیک حقوق بشر و محدودیت‌های فزاینده اعمال شده توسط طالبان بر زندگی مردم افغانستان، به خصوص زنان و دختران، ابراز وحشت زده گی کرده و از یک پروسه سیاسی نمایندگی و همه شمول در مورد آینده ی افغانستان ابراز حمایت کردند.

 در عین حال، طالبان همچنان تلاش می‌کنند از افغانستان به‌عنوان اهرم فشار ژئوپولیتیک استفاده کنند. این وضعیت نشان می‌دهد که آنان اگرچه در حال ضعیف شدن ‌اند، اما هنوز ابزارهایی برای بازتعریف تهدید خود در اختیار دارند؛ اما با توجه به دشواری های نفس‌گیر که طالبان با آنها مواجه اند. بعید به نظر می رسد که از اهرم های یادشده سود ببرند. برآیند عوامل یادشده، نشانه‌های آشکاری از فروپاشی طالبان را رقم می زند که بصورت مختصر، از افزایش اختلافات و ترورهای داخلی میان فرماندهان؛ رشد گروه‌های مقاومت مسلحانه در شمال و شمال‌شرق افغانستان؛ نارضایتی اجتماعی گسترده و مهاجرت پیوسته نیروهای تحصیل‌کرده و فشار غرب بر طالبان برای واگذاری بگرام یا دست‌کم پذیرش حضور نظارتی امریکا می توان نام برد.

طالبان در واقع در موقعیتی قرار گرفته‌اند که از درون با شکاف‌های ساختاری و از بیرون با فشار های ژئوپولیتیکی مواجه‌اند. بازپس‌گیری احتمالی بگرام توسط آمریکا، می‌تواند به‌عنوان یک «نقطه نمادین» آغاز فروپاشی طالبان تعبیر شود؛ زیرا هم اختلاف های داخلی آنان را تشدید می‌کند و هم مشروعیت سیاسی‌ این گروه را در برابر مردم افغانستان و جامعه بین‌المللی به شدت ضعیف می نماید. تنها این دشواری نیست که هر روز طالبان را زمینگیرتر می سازد؛ بلکه به نظر می‌رسد ؛ جهان امروز به‌جای پذیرش کامل طالبان، بیشتر درگیر خط و نشان‌کشی‌های تازه برای آنان است. این روند را در سطح های گوناگون می توان مشاهده کرد.

خط و نشان کشی های تازه 

پاکستان که روزگاری حامی اصلی طالبان بود، اکنون نگران گسترش تروریسم و از دست رفتن کنترل آن است. این سبب شده تا سیاست اسلام‌آباد بیشتر «مهار» طالبان باشد تا حمایت مطلق. سفر عاصم منیر به امریکا و درخواست او برای کمک به سرنگونی طالبان، نشانه آشکار خط و نشان کشی های تازه اسلام آباد برای طالبان است. این نشان می‌دهد که بازی های موش و‌ پشک اسلام آباد با طالبان به خط آخر رسیده است.

. ایران در مرزها با طالبان اصطکاک دارد و این کشور در رابطه به آب هیرمند، مهاجران و قاچاق نسبت به طالبان نگران است. سیاست تهران بیشتر فشار تاکتیکی است تا همکاری استراتژیک. مقام های ایرانی بار ها از حکومت طالبان نقد کرده و از سقوط زودهنگام آن سخن گفته اند. چنانکه ابوالفضل ظهره‌وند، سفیر پیشین ایران در کابل و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران، در تازه‌ترین اظهارات خود پیش‌بینی کرده است که روند تحولات منطقه‌ای و جهانی به‌سوی برچیده شدن حاکمیت طالبان در افغانستان در حرکت است. بنابراین از اظهارات مقام های ایرانی فهمیده می شود که مصروف خط و نشان کشی های تازه برای طالبان اند.

 روسیه و آسیای میانه از حضور داعش خراسان و موج قاچاق مواد مخدر نگران‌اند، به همین دلیل طالبان را تحت فشار امنیتی و دیپلماتیک قرار می‌دهند. نگرانی روسیه در پیوند به افغانستان سبب شده تا این کشور با ارسال افسران اطلاعاتی به افغانستان، خط و نشان های جدیدی برای این کشور بکشند. چنانکه سرویس اطلاعات خارجی اوکراین روز شنبه، دوازدهم میزان به نقل از سندی نوشت که شبکه‌ای از ماموران در افغانستان ایجاد شده است که وظیفه اصلی آن‌ها ایجاد تضاد میان منافع کشورهای غربی و شرقی است. این سازمان با اشاره به نامه اسدالله بریالی، رئیس یکی از اداره‌های استخبارات طالبان استناد کرده که بخش قابل توجهی از آن‌ها افسران اطلاعاتی هستند. او خواهان مقابله با فعالیت های عوامل یاد شده، گردیده است.

چین هم با وجود علاقه به سرمایه‌گذاری در معادن افغانستان، نگران موجودیت حزب اسلامی ترکستان شرفی است و اعتماد کامل ندارد. از این رو چین برای طالبان شروط سختی گذاشته است. این دشواری ها سبب شده تا روسیه و چین نیز خط و نشان های جدیدی برای طالبان بکشند.

 در سطح بین‌المللی هم تحولاتی چون، بازگشت سایه ی امریکا؛ وضعیت طالبان را با چالش روبرو کرده است. امریکا پس از خروج ۲۰۲۱ گرچه در عمل میدان را ترک کرد، اما اکنون دوباره در حال بازیابی ابزارهای فشار است؛ بحث بازپس‌گیری بگرام یا دست‌کم حضور نظارتی، نشان می‌دهد واشنگتن طالبان را یک «حکومت پذیرفتنی» نمی‌داند و بیشتر به آنان به چشم یک نیروی گذرا نگاه می‌کند و تحریم‌های بانکی، مسدود بودن دارایی‌ها و فشار برای رعایت حقوق زنان و اقلیت‌ها نیز بخشی از همین خط و نشان است.

در سطح اجتماعی-جهانی نیز تحولاتی در حال ظهور است که حاکی از خط و نشان کشی های تازه برای طالبان است. چنانکه سازمان‌های بین‌المللی، نهادهای حقوق بشری و جامعه جهانی طالبان را به رسمیت نشناخته‌اند و فشار ها در سطح جهانی برضد طالبان در حال افزایش است. محرومیت زنان و دختران از آموزش و کار به نماد «انزوای طالبان» تبدیل شده است. این فشارها مانع از آن می‌شود که طالبان بتوانند مشروعیت جهانی به‌دست آورند.

در سطح داخلی؛ خط و نشان‌های بیرونی همزمان با اختلافات درونی طالبان (میان قندهاری‌ها و شبکه حقانی) سبب می‌شود که این گروه بیشتر در حالت تدافعی قرار گیرد. این وضعیت نه تنها اعتماد مردم به طالبان را کاهش می‌دهد، بلکه فضا را برای بازخیزش جریان‌های مقاومت و حتی احتمال فروپاشی تدریجی طالبان فراهم می‌کند. در یک جمله: جهان نه تنها طالبان را به رسمیت نشناخته، بلکه با فشارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی، خط و نشان‌های تازه‌ای برای این گروه ترسیم کرده است. در این میان نشست قندهار تصمیم بر سر پایگاۀ بگرام یا مهار مخالفان سرکش؛ اما هرچه باشد، قطع و وصل انترنیت چالش جدیدی برای رهبر طالبان است و زگنال های تازه ای از مخالفت های درونی طالبان را به صدا درآورده است.  

نتیجه‌گیری

طالبان در نقطه‌ای ایستاده‌اند که می‌توان آن را “بحران بقا” نامید. نشست رهبران طالبان در قندهار و بحث روی اوضاع داخلی و موضوع بگرام و احیای قطعه های انتحاری و ترانه های انتحاری همه حکایت از آن دارد که رهبر این گروه درک کرده است که کارد بقا در موجی از اختلاف های درونی و فشار های بیرونی به استخوان حکومت این گروه رسیده است. اگر طالبان نتوانند به اصلاحات داخلی و تعامل سازنده با جهان روی بیاورند، احتمال فروپاشی سیاسی و اجتماعی آنان افزایش می‌یابد. با این حال، تاریخ افغانستان نشان داده است که گروه‌های مسلح اغلب از طریق تغییر تاکتیک‌ها و بهره‌برداری از رقابت قدرت‌های منطقه‌ای، توانسته‌اند بقای خود را تمدید کنند. آینده طالبان به همین دوگانه وابسته است: فروپاشی قریب‌الوقوع یا بازتعریف تهدیدها.