سیاسی و استخباراتی ساختن آموزش و پرورش خیانت ملی است
نویسنده: مهرالدین مشید
حرمت گذاری اسلام به آموزش و روایت زده گی طالبان
صدها دریغ و درد که پس از حاکمیت طالبان در افغانستان همه ارزش های فکری و فرهنگی این سرزمین بویژه آموزش و پرورش به مثابۀ کلیدی ترین ارزش های تعلیمی و تربیتی به گونۀ بیرحمانه ای آماج حمله های افراد و حکومت این گروه قرار گرفته و دارایی های مادی و معنوی و میراث های فرهنگی این کشور بیش از هر زمانی در معرض نابودی قرار دارند. باتاسف که طالبان یک گروۀ افراطی و عقب گرا اند و برای رسیدن اهداف شبکه های استخباراتی در افغانستان نازل شده اند تا همه ارزش های ماندگار دینی، تاریخی و ملی این کشور را به شبکه های جهنمی به حراج بگذارند. طالبان از سوی شبکه های استخباراتی طوری تلقین شده اند که به همه ارزش های حیاتی و جاودانۀ فکری و فرهنگی و تاریخی و ملی این سرزمین نگاۀ کامل شک انگارانۀ استخباراتی و سیاسی داشته باشند. این نگاۀ بیمار گونه و خشک روایت زده زیر چتر اسلام دروغین بنیاد های آموزشی و پرورشی افغانستان را مورد حمله قرار داده و به بهای بازی با سرنوشت میلیون ها دختر دانش آموز و دانشجوی مظلوم این کشور جفای بزرگی را در حق آنان روا داشته است. طالبان با بستن دروازه های مکتب ها و دانشگاهها بر روی دانش آموزان و دانش جویان دختر و با جاری نگهداشتن اشک در چشمان آنان نه تنها آنان را از حق آموزش محروم ساخته اند؛ بلکه تمامی حقوق انسانی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آنان را نیز از آنان گرفته و از نقش و کارآیی آنان بحیث نیم پیکری از جامعه در راستای توسعه و اعتلا و پیشرفت کشور نیز کاسته اند.
هرچند در مورد آموزش و پرورش یا «تعلیم و تربیت » اختلاف نظر وجود دارد که از فاصلۀ دیدگاه نه تنها میان افراد عادی؛ بلکه بین دانشمندان و فیلسوفان و عارفان و صاحب نظران نیز وجود دارد. هریک از بزرگان در این رابطه داد سخن بجا کرده اند و اما تا حالا تعریف کلی و جامع از آموزش و پرورش به دست نیامده است. سقراط آموزش و پرورش را به معنای شگوفایی استعداد ها؛ ارسطو آموزش و پرورش به وجود آورندۀ عقل سالم در بدن سالم؛ افلاطون آموزش و پرورش را ابزاری برای کامل کردن احساس و پرورش دهندۀ زیبایی و کمال مناسب برای انسان؛ جان دیویی آموزش و پرورش را دوباره ساختن یا سامان دادن تجربه برای کنترل تجربه های بعدی؛ ژان ژاکت آموزش و پرورش را هنر حمایت از استعدادهای درونی و راهی برای پیشرفت؛ کانت تعلیم و تربیت را پرستاری، پرورش و آموزش و مرحله پرورش را مهمتر و هدف آن را بالنده گی آزادی؛ جان لاک هدف اصلی و بنیادی آموزش و پرورش را ابزاری برای فضیلت، پرورش خرد، بارآورندۀ مبادی آداب و یادگیری و رالف تایلر آموزش و پرورش را فرایند تغییر الگو های افراد خوانده اند. فیلسوفان و حکیمان و دانشمندان مسلمان هم در مورد آموزش و پرورش سخنان بزرگی دارند که دلالت بر این دارد که موضوع تعلیم و تربیت بزرگترین دغدغۀ جوامع بشری در طول تاریخ بوده است. البته طوری که کشور های مترقی، پیشرفت و شگوفایی خود را مرهون داشتن آموزش و پرورش پیشرفته میدانند و کشور هایی عقب مانده نیز به این دلیل عقب افتادهاند که فعالیت دستگاههای آموزشی و پرورشی آنان ضعیف و هماهنگ با دیگر دستگاههای آنان نبوده و از اهداف اصلی آموزش و پرورش انحراف کرده اند. این در حالی است که هدف اصلی آموزش و پرورش فراهم آوردن زمینه برای خودشناسی و تقویت اعتقادات اسلامی؛ شناخت راز های آفرینش و طبیعت؛ آموزش فرهنگ، آداب و سنت های میهن؛ آموزش مهارت های لازم برای پیشبرد کار های تخصصی در بخش های گوناگون؛ پرورش استعداد های روحی و جسمی، پروش اعتماد به نفس بالا و پرورش رشد اخلاقی و عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد است.
آموزش و پرورش است که دریچه های تفکر و بازاندیشی و تامل و تدبر را بر روی انسان می گشاید و روزنه های امید برای رهایی و رستگاری را برای رسیدن به کمال آگاهی، آزادی و عدالت را دق الباب می کند. آموزش و پرورش است که برای انسان مهارت های اندیشیدن و تدبر و خلاقیت های فکری و فرهنگی به بار می آورد و شگوفایی استعداد ها را در حوزه های گوناگون در بر دارد. آموزش و پرورش دو بال پرواز آدمی به سوی ترقی و تعالی است که پیوستگی خاصی میان آنان وجود دارد. هرچند آموزش هر از گاهی است و پرورش در یک مدت طولانی رخ می دهد؛ اما هیچ گاهی بدون آموزش پرورش رخ نمی دهد.
در ميان تمامی عوامل آموزشی و تربيتی، نقش معلم به عنوان مهمترين عامل نظام تعليم و تربيت، جايگاه و اهميت بسزايي دارد. معلم در رشد و پرورش دانشآموزان، نقش بسيار مهم و حیاتی را ايفا می کند. آموزگارانی که در تدريس خود از شيوههای گوناگون استفاده ميیکنند، بر محتوای رشته تدريس خود تسلط دارند و به کار خود عشق ميورزند. چنین آموزگاران دانشآموزانی توانا و خلاق را پرورش ميدهند. باتوجه به نقش کارا و موثر و تعیین کنندۀ آموزگار است که فیلسوفان و دانشمندان به جایگاۀ آنان توجه کرده و در مورد ویژه گی های خوب آنان سخن گفته اند. چنانکه خداوند پیامبر را معلم و آموزگار بشریت؛ ابنسينا، معلم را شخص عاقل، متدين، بصير، باادب و ماهر در تربيت کودکان، پاکيزه و با انصاف؛ غرالی معلم را شخص شریف و پیشۀ معلمی را
شريفترين شغل ها و برترين هنر ها؛ ابن خلدون معلم را مردی ماهر و دارای هنر تمومش و پرورش؛ هربرت اسپنسر آموزگار را تسهيل کنندۀ امکانات و شرایط برای آموزش؛ روسو آموزگار را فراهم کنندۀ امکانات لازم برای کودکان؛ باتلر معلم را شخص آگاه و دارای شناخت کافی از دانش آموزان؛ برتراند راسل آموزگار را باتوجه به شناخت اندیشه های دانش آموزان و روش او را شاگرد محور؛ گازدا معلم را شخص دارای آماده گی های لازم، آگاهی های کافی و مهارت های مناسب و « کارل راجرز» معلم را دارای صنف درسی دانشآموز محور خوانده اند.
اما هزاران دریغ و درد که طالبان خلاف اصول و ارزش های دینی و ملی و حتا تباری آموزش و پرورش دختران را دست کم گرفته و با تک روی های گروهی و قومی میراث های فکری و فرهنگی و ارزش های زبانی را زیر نام دین مورد جمله قرار داده اند. این در حالی است که اسلام مانند سایر ادیان مملو از آموزههای گوناگون انسانی و اجتماعی و درهم آمیخته است که آموزههای هر یک برابر به شرایط زمان خود طراحی و عملی شده اند. ادیان در طول تاریخ رسالت بزرگی را بدوش کشیده اند و اسطوره ها و دستور های دینی نه تنها پاسخگوی حماسه ها؛ بلکه پاسخگوی مسایل حقوقی و تعیین کنندۀ امور عرفی و اخلاقی نیز در جامعه های بشری بوده اند. اسلام هم از این قاعده مستثنا نیست و افزون بر ویژه گی های یادشده دغدغۀ سیاسی و اجتماعی نیز داشته است. اسلام از زیر بار گران سنگ این دغدغه ها زمانی رهایی پیدا می کند که متون دینی مورد بازخوانی قرار بگیرد و با تعامل یافتن با ارزش های جهانی تداوم پیدا کند و در غیر آن می میرد. ادیانی که مورد بازخوانی قرار نگرفته اند و به نیازمندی های زمان پاسخ روشن نداده اند، به تدریج از بین رفته اند. اسلام طالبانی هم نمادی از دین ستیزی است که در صورت تداوم عمر اسالام را کوتاه می نماید. دین که بیشتر روح اخروی گرایی دارد و در بسیاری موضوع ها با عقل سازگاری ندارد. این مایۀ استفاده جویی افراطی ها گردیده است تا اسلام را در دام افکار مبتذل و خود ساختۀ خویش اسیر نمایند. پس بر دینداران است تا به یاری عقل اسلامی تناقض یادشده را از بین ببرند. در غیر این صورت اسلام یا نابود و یا مسخ می شود که مسخ و تحریف آن خطرناک است و به افراطیت و تروریسم می انجامد. این ناپاسخگویی ها سبب شده که افراطیت ابزاری برای ابراز موجودیت اسلام سیاسی تندرو و انسا دشمن تلقی شود. این کج فهمی نمی تواند، منظومۀ فقه سنتی را با عقل اسلامی آشتی بدهد و تناقض میان عقل و دین را حل کند. ناسازگاری عقل و دین سبب پناه بردن دین به روایتگری شده است که در نتیجه ارزش های واقعی دین را زیر پرسش برده است. روایتگری در اسلام ریشۀ ۱۴ صد ساله دارد و از آغاز تا کنون خلای بزرگی را بوجود آورده و با خدشه دار گردانیدن اصول دین ، اسلام را پر از خرافات کرده است. این خلا اکنون بستری شده برای تعبیر های افراطی از اسلام و بردن مسلمانان به عصر تاریک حجر. این خلا و این تناقض سبب شده که طالبان آموزش و پرورش را حق مردان دانسته و دختران را محروم از آموزش بخوانند. به این ترتیب دین را به ابتذال بکشند و اسلام و مسلمانان را قربانی جهل مرکب خود نمایند. درموجی از این زد و بند ها گمانه زنی هایی وجود داردکه این تصمیم طالبان را دستوری و تاکتیکی می داتند که بوسیلۀ بادران شان اجرایی شده است. برای طالبان جنرالان پاکستان در تبانی با آمریکا گفته که این کشتی نرم در موجی از زد و بند های درونی آنان منجر به تولید طالبان خوب خواهد شد و بالاخره شناسایی آنان را بوسیلۀ کشور ها ممکن خواهد گردانید. این در حالی است که هرگونه بازی های سیاسی و استخباراتی با آموزش و پرورش و استفادۀ ابزاری از آن خیانت ملی و جفایی نابخشودنی در حق مردم افغانستان و بویژه دختران مظلوم این کشور است.
طالبان با تعبیر های افراطی و روایت های نادرست از اسلام، افغانستان را به زندان آتشینی بدل کرده اند که در آن زنان بیشتر از مردان می سوزند. پس از حاکمیت طالبان، افغانستان به زندانی بدل شده است که فقر، تنگدستی، بیکاری، بدرفتاری و بدروزگاری در آن بیداد می کند؛ اما طالبان بی خیال و فارغ از احساس مسؤولیت های دینی و ملی مصروف براندازی زنان از اریکۀ زنده گی هستند و تا کنون بیش از ۳۰ فرمان در مورد وضع محدودیت بر زنان و محروم ساختن آنان از حق کار، حق آموزش، حق حمام رفتن، حق بازار رفتن، حق … صادر کرده اند و آنان را از همه حقوق انسانی و زنده گی محروم گردانیده اند. این در حالی است که آیات و حدیث های زیادی وجود دارد که آموزش و پرورش را حق مساویانۀ مردان و زنان خوانده و حتا پیامبر حق آموزش و پرورش برای مردان و زنان را فراتر از مرز های ملی آنان جایز و فرض پنداشته است. ملاهبت الله به دستور آی اس آی و با صدور آخرین فرمان مبنی بر مسدود شدن دروازه های دانشگاهها بر روی دختران، جهل بسیط طالبانی را به جهل مرکب بدل کرد و ثابت کرد که تحریک طالبان یگ گروۀ استخباراتی و افراطی است که نه تنها دشمن سوگند خوردۀ زنان است و قدرت تعامل با ارزش های جدید را ندارد؛ بلکه در تعامل با جهان ناکام شده و محکوم به انزوا شده است. رهبر طالبان با بسته کردن دروازههای مکتب ها و دانشگاهها بر روی دختران و پس از آن با صدور فرمان های مسخرۀ دیگر برای بسته کردن دست و پای دختران مظلوم، میخ های فولادین را بر آرزو های شکسته آنان کوبید و نام خویش را در تاریخ بحیث دشمن سازش ناپذیر با آموزش و پرورش دختران به ثبت رسانید تا باشد که نسل های آینده از گروۀ طالبان بحیث یک گروۀ سیاه کار و تاریک اندیش و دشمن آموزش و انسانیت یاد کنند. طالبان با این تصمیم ضد انسانی و ضد ملی و ضد اسلامی خود عمر خود را کوتاه تر ساختند و زود است که در برابر خشم قهر آمیز و مهار ناپذیر دختران با شهامت و پرغرور افغانستان قرار بگیرند. طالبان برای همیشه فریاد های مظلومانۀ دختران افغانستان را خاموش ساخته نمی تواتند و زود است که این فریاد ها به رستاخیز ملی قیام سراسری برضد طالبان بدل شود و به مثابۀ گلوله های انفجار برج و باروی حکومت پوشالی طالبان را فرو ریزد. یاهو