دنائت شهاب برهان و خیرات حلوا برای اموات حزب الله
«تبدیل بخشی از بحران سرمایه داری به راه حلِ بحران»
آناهیتا اردوان
شهاب برهان در تاریخ بیست و نه سپتامبر برابر با نه مهر سال جاری، در دلنوشته ای تمام کسانی که مخالف امپریالیسم، اسرائیل، جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس هستند و هر دو را در بحران منطقه متهم و یکسان می دانند، احمق سیاسی بشمار آورده و بعد از سردرگمی بین مار و عقرب و حلوا و شیرینی و تعریف داستانی از دوران کودکی خود به این نتیجه می رسد که نیروهای مقاومت [بخوانید، حزب الله و حماس، گردانهای قدس و جهاد اسلامی فلسطین، انصارالله یمن، قسام فرزندان اسماعیل هنیه و صالح العاروری، مقاومت اسلامی عراق و.. قدرتهایی در قدرت سرمایه داری] با هر عیب و ایرادی که دارند و برخی هر قدر مرتجع و تاریک اندیش هستند یا هر خطای تاکتیکی و استراتژیکی که مرتکب شده اند یا می شوند، نیروی مقاومت در برابر اشغال و تجاوزند.»
فهم نارسای بورژوایی در هر مقوله ای سرانجام خود را پای در رکاب ارائه و تعریف سرمایه داری جمهوری اسلامی و معنابخشی به بحران نشان می دهد و نمونۀ بارز و روشن دیگری از هژمونیزه کردن گفتمانهای مختلف و متنوع جمهوری اسلامی بین چپ، گروههای خارج از کشور و جذب نیرو از خارج از کشور است. اظهار نظر شومنِ حزب الله و حماس و …، مقلدِ بخش بسیار قلیلی تن پرور در ایران، بازمانده گانی که انقلاب پنجاه و هفت را به امکانی برای بورژوازی تبدیل کردند و امروز نیز در ایران محور مقاومتی هستند، آشکار می سازد که تا چه اندازه متدولوژی بورژوایی در ذهنیت اکثریت چپ وامانده ریشه دوانده و مهر و موم شده است. وجه عام سرمایه داری در گروههایی که سفیهانه ضد اشغالگر می نامند، فرافکنی سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای تغییر توازن قوا در منطقه به نفع ایجاد ثبات نسبی، مشروط و موقت به نفع بورژوازی در ایران، بررسی بحران منطقه و رویدادهای سیال و افشاء گری پیرامون گروههای جهادی در پیوند انضمامی با کلیت اجتماعی- تاریخی شان، تحلیل مشخص از شرایط مشخص و تبیین توپر طبقاتی- دیالکتیکی، افشاء گری تئوریک در راستای ضرورت رهایی پرولتاریا در گام نخست در ایران را به راحتی کنار می زند و از مار به عقرب، حلوا به شیرینی، از ترس اسرائیل و امپریالیسم در حمایت شرمناک و پرذبذبه از زائده های جهان سرمایه داری تبیین می یابد. ذهنیت علیل بورژوایی، طوطی وار هر دفعه با شعله ور شدنِ منازعات و مناقشات، ستیز آشتی پذیر درونی بورژوایی در رقابتی گلوپاره کن را جایگزین جنگ طبقاتی در ایران کرده است. برخی، به بهانۀ مخالفت با جنگ، در کنار گروههای جهادی، قدرتی در قدرت دولت اسرائیل و اهرمهای فشار جمهوری اسلامی، ایستادند، جمیعاً صلح طلب شدند و با رویکردی متناقص در واقع، پرچم سفید برابر سرمایه داری در ایران در دست گرفتند. شیران ژیان، فکل و کراوات زده و در سپهر سیاست صدور بحران به بیرون مرزها و تثبیت سلطۀ بورژوایی در تهران، میکروفنها و بلندگوهایشان را در اختیار اولین قرار داده اند و تفاوت زیادی با اوباشان از کار افتاده که پرچم اسرائیل و امریکا را در دست گرفته و در خیابانهای کشورهای خارجی باباکرم می رقصند، ندارند. چپی که هلهله خوان و دست افشان پشت آندره گرزه با پرولتاریا و کار بدرود گفت و به دنبال اتونومیسم آنتونگری، کارگران مولد را در بت وارۀ پسامدرنیستی جنبش رنگین کمانی در بیشماران- استحاله کرد. نان به نرخ روز خوران، در موضعگیریها پیرامون بحران سرمایه داری که مناقشات و منازعات منطقه بخشی از آن است نشان می دهند که لابلای متدولوژی و گفتمانهای بورژوایی له و لورده و زیر یوغ آن خوار و ذلیل شده اند. زورق بان های زشتروی و خشن یونانی در اظهار نظرشان علیه امپریالیسم و صهیونیسم سکه هایی حکاکی شده با چهرۀ سید مقاومت در دهانشان گذاشتند تا مزد کاروان برادران و خواهران متخاصم سرمایه داری در تهران- پرداخت شود. آنچنان که مارکس و انگلس در مجموعه آثار خود می گویند، «نظرگاههای آبکی مجیزگوی اجزاء یی هستند که سرمایه داری راه حل دیروز و[حتی امروز] خود را از طریق همان اجزاء یی که ستایش می کنند، یافته بود.»
در تحلیل علمی- انضمامی و دیالکتیکی، چنانکه پروتستانیزم را در عروج سرمایه داری در گذار از فئودالیسم در نظر میگیریم، جایگاه واقعی گروههایی که از نظر شهاب شر ضد تجاوز و اشغال، حلوا و شیرینی اند در بستر فراشد سرمایه داری در منطقه در نظر گرفته می شوند. فقدانی که در سراسر دلنوشتۀ شهاب که ترم ها و مقوله هایی را در سیالیت رویدادهای منطقه شمع آجین می کند و فاقد تحلیل مشخص از شرایط مشخص، دست آخر به نتیجۀ توخالی صرف می رسد.
احمق مردا که دل به این جهان غدار و زائده های آن بسته ای، این سرمایه داری است که به گروههایی مانند حزب الله و حماس با ماهیتی ارتجاعی-بورژوایی بنا بر عقلانیت منطق سود و سرمایه در کشورهایی خاورمیانه و حتی کشورهای آفریقایی و ..ویژگیهایی دوگانه و غیرمعمول داده تا حدی که در ذهنیت شومن های سیاسی، به نیروهایی ضد اشغال و تجاوز و نهایتاً جنبش مقاومت تبدیل شده اند. همانطور که در تاریخ، نقاب حواری پولس را بر چهرۀ لوتر گذاشت و در دو انقلاب متمادی، لباس جمهوری رُم و بار دیگر رخت امپراطوری رم را بر تن او کرد. ماهیت گروههای ارتجاعی- سرمایه داری و جهادی ضد اشغالگری و تجاوزگری نیست. این سرمایه داری است که از درون بحران ایدئولوژیک طبقۀ کارگر و ضعف جنبش کمونیستی- طبقاتی به موازات سرکوب همه جانبۀ تشکیلات رادیکال کارگری و قتل عام کمونیستها و اساتید دانشگاه در منطقه توسط همین گروهها و سرکوب جنبش آزادیبخش فلسطین، آنان را با ظاهری فریبکارانه از مغاک جنگ طبقاتی کشورهایی مانند لبنان، عراق و سوریه، یمن و .. بیرون کشید. همانطور که مشخصه ها و ویژگیهایی به سرمایه داری در ایران و دولتهای آن، نئولیبرال ترین دولتهای جهان، که در ذهنیت علیل بورژوایی و خرده بورژوایی،[ دولت رانت خوار نفتی، رژیم ولی فقیه، سرمایه داری نامتعارف، استبداد مذهبی و دیکتاتوری ولایی، حتی فاشیسم مذهبی]، نام گرفت تا مناسبات تولیدیِ سرمایه داری را تطهیر کنند. مهملات شهاب، منتج از موضعگیری نان به نرخ روز خوران در ایران، اکثریت کمیت، در معادن و میادین، خط خروشچفی های سابق، مبین ذهنیت و دستگاه تحلیلی چپ است که امروز نه تنها هیچ تعریفی ندارد. بلکه، با تلفیقِ خواستهای دموکراتیک – بورژوایی با خواستهای طبقاتی، کاملا بوسیلۀ منقولات و مقولات سرمایه داری بسته بندی شده است. بدین ترتیب، زائده های جهان سرمایه داری، گروههایی مثل حزب الله و حماس و از این دست، نیرویی برخاسته از بورژوایی و رسوخ و نفوذ در فرودستان و توده های ناآگاه و یارگیری از خرده بورژوایی را به جنبش مقاومت در مقابل سرمایه داری اشغالگر و بمبهای امپریالیستی تعمیم داده می شوند و برای پهپاد و موشک پرانی- فرافکنی سرمایه داری جمهوری اسلامی هشتک می زنند و تعداد آن را شمرده و به رخ کشیده و افتخار نیز می کنند.
کریس هارمن، نویسندۀ و محقق مارکسیست در پاراگرافی از کتاب اقتصاد سیاسی حزب الله می نویسد: « ..دهه هشتاد و نود که مدتها تحت سلطه طبقه سرمایهدار مارونی و سنی بود، شاهد ظهور طبقه سرمایهدار شیعه شد که عمدتاً بر ساختوساز و تجارت تمرکز داشتند. بازسازی مناطق ویران شده و به شدت فقیر شده در غرب و به ویژه جنوب بیروت – مناطقی که جمعیت بیشتری از جوامع شیعه داشتند، راهی برای سرمایه گذاری سودآور برای لایه ای از سرمایه گذاران شیعه گشود. این سرمایهگذاری که عمدتاً از طریق حوالههای مهاجران موفق شیعی و همچنین غرامتهای پس از جنگ تأمین می شد، بر روی فرصتهای مسکن و گردشگری برای خانوادههای شیعی با درآمد متوسط و بالا متمرکز بود. سرمایهگذاریها عموماً در الگوی فرقه ای و مشتریگرایانه سازماندهی می شدند که بقیه سرمایهداری لبنان را فراگرفت. این بدان معناست که حزبالله از موقعیتهای قدرت خود برای حمایت از شرکتهای شیعی که از فعالیتهای آن حمایت میکنند، استفاده کرد و به آنها یارانه، مجوز ساخت و ساز و پوشش رسانهای ترجیحی می داد. در مقابل، انتظار وفاداری مطلق از آنان داشت تا کسانی را که تلاش میکنند موجودیتهای اقتصادی و سیاسی دیگر را در سرزمین هایی که تصور میکنند قلمروشان است، سرکوب کند. به عنوان مثال، یک شرکت خصوصی چرخه ای از مکانهای گردشگری با اطلاعات مذهبی در سراسر جنوب لبنان، یک مدرسه اسلامی تحت مدیریت حزبالله، ساختمان و برج رادیویی ایستگاههای رادیویی ساخت و قراردادهایی با سودهای کلان دولتی برای پروژه های ساختمانی در عراق و کشورهای منطقه به دست آورد. این جنبه، همچنین پیوندهای اساسی بین سرمایه ایران و شیعیان لبنان را برجسته می کند، که منعکس کننده رابطه سرمایه عربستان با تجارت های سنی لبنان است. دامنۀ وسعت این پروژه های ساختمانی پس از جنگ اسرائیل در سال دوهزار و شش در لبنان به طور گسترده ای گسترش یافت و سرمایه گذاران مرتبط با حزب الله از کمکهای دولتی قابل توجهی برای بازسازی اجتماعی بهره مند شدند. در این مسیر، در یمن سرمایه گذاریهای کلان، وام دهی، تجارت و سرمایه گذاری بیشتر را آغاز کرد که اگرچه به نفع کل جامعه شیعه نبود. اما، ده ها هزار نفر را به صفوف طبقات متوسط و بالا ارتقاء داد. هارمن، دادههایی را ارائه میدهد که نشان می دهند که لایه قابل توجهی از شیعیان، فقیر و کارگر، فقیرتر و مجبور به فروش نیروی کار خود به قیمت ارزانتری شدند «همانطور که برای هر یک از فرقهها وجود دارد»، این مناطق پس زمینه شهر شمالی طرابلس است که کماکان از این مشکل رنج می برد. محرومترین شهروندان این منطقه عمدتاً سنینشین هستند و در اخیرا شاهد افزایش سازمانهایی به سبک داعش بوسیلۀ نخبگان بورژوای سنی شهری گشته است.» کریس هارمن در کتاب به شرح مفصلی پیرامون چگونگی شکلگیری و تبدیل قدرتی در قدرت حزب الله با عروج بورژوایی و کمکهای اسرائیل همانطور که به حماس یاری رساند، می پردازد.
وانگهی، بورژوازی در قلمرو ملی و بین المللی، ساختار و سیستم ساز و در سراسر تاریخ بویژه در مواقع بحرانی نیازمند پروراندن ایدئولوژی خود در بستر مبارزه با پرولتاریا در میان کارگران و زحمتکشان است. بدین ترتیب، سرمایه داری ایدئولوژی خود را در ستیز با پرولتاریا می سازد و در بستر رویارویی با فوران اعتراض به تضادهای بنیادین خود، تکوین و تکامل و از شکلی به شکل دیگر در می آید. این صیرورت و فراشد به فرهنگ کشور و منطقه، تاریخ و مبارزۀ طبقاتی، ضعف جنبش کمونیستی و بحران ایدئولوژیک کارگران مولد مربوط می شود. گروههای حماس و حزب الله، داعش و حتی جنینشان، جیش الجهل در سیستان بلوچستان همگی در چارچوب فاکتورهای فوق قابل انکشاف و تجزیه و تحلیل هستند. انکشاف بورژوازی و تطور ایدئولوژیک آن، مملو از فراز و فرودهاست که انقلاب سیاسی پنجاه و هفت، پاییز عربی و گردونۀ آتش در منطقه بمنزلۀ نقاط اوج آن بشمار می آیند. تا آنجاییکه، گروههای سیاسی با افق های بورژوازی که چهره خود را با کارگرگرایی، حزب، کمونیست و الی آخر بزک کردند به دلیل شرایط کلی اقتصادی و اجتماعی یک کشور به عنوان آلترناتیو در مقابل وضع موجود پدیدار می شوند. ولی، برای تعدیل و اصلاح.
به بیان صریحتر، در شرایط متناقص جوامع بورژوایی، گروههایِ داعیه دار رهبری جنبش مقاومت با برنامه های بورژوایی دمکراتیک تا لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی شکل می گیرند و خود را به عنوان مثال ابراهیم علیزاده به موازات تکرار طوطی وار جنگ اسرائیل و ایران که جمهوری اسلامی از قبل به اسرائیل هشدار می دهد (با یکدیگر تنظیم می کنند)، فاقد درک منفعت و ماهیت مشترک طرفین منازعات و مناقشات آشتی پذیر و گلوپاره کن در بستر بحران هژمونیک سرمایه داری جهانی می نویسد که (سرنوشت جمهوری اسلامی باید به دست خود مردم تعیین شود)، نمایندۀ کل جامعه و به اصطلاح مردم نشان می دهند و راه گذار از وضعیت فعلی را در تمسک جستن همگان به خودشان، عنوان کرده و شدیدا به تبلیغ و ترویج وسیع اصول و قواعد دموکراتیک دست می زنند و چشم انداز خود را در تجدید حیات سرمایه داری می بینند.
بزدلی شهاب و خیرات حلوا برای بخشی از بحران منطقه قبلا تنها به عنوان یک نمونه، در شکل حمایت اکثریت چپ از جنبش سبز، مبارزۀ مدنی و آرزوی تحقق خواستها و مطالبات در ساختار سیاسی- اقتصادی جمهوری اسلامی، چهرۀ کمیک خود را نشان داد. امروز، در حمایت از عوامل بمباران لبنانی که کژدیسی هایی که بیشتر از آنچه انحراف و ارتداد و نان به نرخ روز خوری و … باشد، برآیند وضعیتشان و نتیجۀ منطقی نظرگاه و جایگاه واقعی طبقاتی و بورژوا بودنشان است. چپ مهر و موم شده با مقولات و منقولات بورژوایی در استراتژی بطور آرام و کورمال کورمال طرفدار گذارهای دموکراتیک به سوسیالیسم و بهره جویی طبقۀ کارگر از سنگرهای بورژوایی میشود که دندانهای جوندۀ موش فضاحت تولید سرمایه دارانه حتی کفنی برای آن سنگر باقی نگذاشته، تبلیغ سوسیال دموکراسی و الی آخر و در همه صورت ساختار یافته ساختار شکن؛ «تشکیلات رادیکال زیرزمینی» و دیکتاتوری پرولتاریا را نفی می کنند. به همین ترتیب، گروههای برآیند تامین منافع لایه های مختلف طبقۀ سرمایه دار و نتیجۀ مبارزۀ طبقاتی در کشورهای منطقه از جمله حزب الله در لبنان متاثر از سرکوب جنبش کمونیستی و تعادل ناپایدار طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا دقیقا مانند فاشیسم، ابزار اساسی سرمایه داری در منطقه را ضد اشغال و تجاوز معرفی می کند. اما، به ماهیتشان و اینکه از قدیم الایام در تبدیل منطقه و لبنان عروس خاورمیانه یدی طولایی داشته و دارند. بخشی از بحران منطقه را به عنوان راه حل بحران در سپهر پروژه های سرمایه داری در منطقه و تئوریسینهای اتاق وزارت اطلاعات و از رزل ترین مختصصان مهندسی افکار عمومی و فرافکنی معرفی می کنند و بورژوا بودنشان باید تصریح و افشاء شود.
خط مشی شهاب و امثال شهاب همان خط مشی ضد انقلابی است که با استحاله بخش اعظمی از نیروی پرولتاریای رزمنده را بنا بر وحدت، ائتلاف، التقاط گری و آمیختگی منافع و خواستهای پرولتری با منافع بورژوایی، انقلاب سال پنجاه و هفت را به ماه عسل بورژوازی تبدیل کرد. همان سیاست کارگرگرایی سوسیال دموکراسی و پوپولیستی خیانتکار است که حزب و خط مشی سیاسی و سیاست طبقاتی پرولتاریا را سیاست خودبخودی- مردمی و مستقل می نامند و حزب، سلاح پرولتری را دور انداخته و شورا و سندیکا و اتحادیه را جایگزین آن ساخته اند تا دموکراسی بورژوایی را ایده آلیزه و رادیکالیسم جنگ طبقاتی در ایران را در خیال باطل اخته کنند. دلنوشتۀ شهاب که جزء را در پیوستار کل؛ گروههای مثل حزب الله و حماس را در بستر سرمایه داری جهانی نمی بینید، قربانی سفیه رویدادها و مغروق هزار توهای جزء عاری از رانه های طبقاتی پشت آنان گشته و در آرزوی ارتجاع سرمایه تا حضیض جنبشهای مترقی و دموکراتیک (سرمایه دارانه) همانطور که شهاب برهان آرزو کرده است، جلو می روند و بینابین انواع و اقسام گروههای ارتجاعی سرمایه، حزب الله و حماس، بین عقرب و مار، حرکتی پاندولی دارد. خط مشی افرادی گرفتار در بختک فانتزیهای چپقی، آمیزه ای از دن کیشوت و سانچوپانزا زمانیکه با ادبیاتی بسیار عوام فریبانه و رذیلانه می گویند آنانیکه (هر دو را یکسان می ببینند، یک احمق سیاسی هستند) اینقدر دنیع و رزل است که نمی داند، ماهیتشان یکسان دارند و این ماهیت است که تعیین کننده است. وگرنه، فاشیسم ابزار سیاسی سرمایه داری در بحران، نقاط مشترکی با پوپولیسم از نظر سازماندهی دارد و در تودههای محروم، خرده بورژوازی مذبذب و حتی کارگران مولد رخنه می کند. جنبشی بودن یا نبودن شان، ضد اشغال بودن و نبودنشان صرفا موضوع تحلیل موشکافانه و متد دیالکتیکی استخوان پُر نیست. فاشیسم نیز یک جنبش است، مقاومت نیز می کند، خصیصه های ضد جهانی سازی سرمایه و ضد اشغالگری نیز به خود می گیرد تا منافع سرمایه داری را در یک موقعیت ویژه تثبیت و تامین کند. حزب الله و حماس و … برخوردار از وجه عام سرمایه داری اند. چگونگی تکوین و پایگاه توده ای برآمده از ائتلافهای طبقاتی شان، آنها را از یکدیگر متمایز نمی کند. وجوه اختلاف پوپولیسم و فاشیسم، نوع مبارزه با آنها و موضع سیاسی و سفت و محکم طبقاتی پرولتری، آنها را از هم جدا نمی سازد. تشابهاتشان در مبارزه به آنها خصلت مشترکی می بخشد. زمانیکه به اشغالگری دیرینۀ اسرائیل و گروههای جهادی مثل حماس و حزب الله دست پروردۀ اسرائیل و امپریالیسم و لشکر سپاه پاسداران در دهکدۀ جهانی برخوردار از ماهیتی یکسان می رسیم، تثبیت خط مشی صحیح و موضعگیری کنکرت- طبقاتی و پراتیک انقلابی از جنبۀ حمایت قاطعانه از منافع طبقۀ کارگر در ایران مطرح است. فاشیسم پاسخ خاص ضد انقلابی بورژوازی دقیقا مانند چگونگی تکوین حزب الله و حماس و پاسخ بورژوازی در سیر تکوینی است، زمانیکه ستیز آنتاگونیستی پرولتاریا علیه بورژوازی قادر به پیشروی نیست و بدیل های معمولی سرمایه داری دیگر کاربردی ندارند، مانند گروههای حماس و حزب الله از درون مبارزۀ طبقاتی از رحم سرمایه داری برای تثبیت حیات سرمایه داری بیرون می خزند. اما، همانطور که سرمایه داری همواره با فاشیسم حکومت نمی کند، همیشه برای تثبیت حیات خود نیاز به حزب الله و حماس ندارد. همین نکته باعث میشود که در ذهنیت علیل بورژوایی و خرده بورژوایی و محافظه کارانی مانند شهاب، صفت ضد اشغالگر و ضد تجاوزگر بی تاکتیک، بی استراتژی، علیرغم ارتجاعی بودنشان، کج روی ها و …. بگیرند. تا زمانیکه سرمایه داری و دولتهای سرمایه داری برقرارند، زائده های جهان سرمایه، داعش، حزب الله، حماس و نیز وجود خواهند داشت. نظراتی که حلقه به گوش سرمایه داری و زائده های جهان سرمایه داری اند، برهان سفسطی و همانطور که در دلنوشتۀ شهاب نیز کاملا مشخص است، دوگانگی دارند. زیرا، وجود جزء در کل و کل در جزء جهان سرمایه داری را درک نکرده است. متد دیالکتیکی، کل و اجزاء مختلف کل دریافته می شوند و از انتزاعی کردن اجزاء احتراز دارد. بلکه، اجزاء کل جهان سرمایه داری را می شکافد و ماهیت اصلی، ظاهر دوگانه و فرازیاز و فرویازشان را در رابطه با بحران سرمایه داری و فوران تناقضات و تعارضات تولید بورژوایی، رسوا می سازد.
همانطور که ذهنیت بورژوایی کارگرگرایی بی یال و کوپال (راه کارگر) در خارج از کشور بدنبال دولت خاتمی افتاد و قادر به درک وجود خصیصه های سرمایه بطور عام در دولتهای سرمایه داری و ارتباط اشکال در حال تغییر انباشت سرمایه با اشکال در حال تغییر دولت سرمایه داری نبود و نیست، ذهنیت شهابهای محور مقاومت بورژوازی در ایران، مثل مادران و خواهران مقاومت فاقد موضع سیاسی- طبقاتی راستین انقلابی و عمل در پیوند با تئوری انقلابی منتج از جدایی ایده و واقعیت است. انتزاعات ذهنیت خود را چنانکه زائده های جهان سرمایه داری در اشکال گروههای جهادی را در انتزاع از همین جهان در نظر می گیرند و به آن مباهات می کنند. بدین ترتیب، همانطور که گروهها، سنگرشان خیابان و سرنگونی طلب، عوامانه ولگار می شوند، «دس ولار» جمهوری اسلامی در شکل محور مقاومت نیز بر ذهنیت زائده هایشان مانند شهاب، سنگینی می کند.
گروهها و افرادی که بر سیاق دور باطل می چرخند و گفتارهای ناپیوسته هایش عاری از عمل سیاسی از حلقه های بی شماری تشکیل شده است. حال آنکه، همۀ هنر جنگ طبقاتی در گردونۀ اتشِ منطقه که زبانه های آن به لبنانی که بارها به خاک و خون کشیدند، رسیده است در این است که حلقۀ اصلی را شناخت و روشنگریها را حول محور اصلی معطوف ساخت. حلقه ای که تصرف آن برای سامان یافته در ایران در حرکت و پویایی در عمل سیاسی – طبقاتی- تعرض انقلابی به معنای تضمین به دست گرفتن تمام زنجیر است. آن حلقه خواه در قلم و خواه در گلوله های آتشین تفنگ و سازماندهی زیرزمینی کارگران در مراکز اصلی تولید اضافه ارزش، ، خواه در سخنرانی خانگی برایشان و همراه شان باشد، ارتقاء سقف بحرانی که طرفین گردونۀ آتش در منطقه درست کرده اند به میزانی ست که روی سر سرمایه داری در ایران، جمهوری اسلامی ویران گردد. متعاقباً، منطقه را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد.
بحران زیست محیطی، تبعیض جنسیتی، بحران مالی، بیکاری و فقر، که هر لحظه یکی از آنان شعله ور می شوند. در این رابطه نیز نگرش بورژوایی جزء نگر، شهاب در دلنوشته اش، فاقد اشاره به تضادهای بنیادین سرمایه داری نهفته در کنه این اجزاء است. به همین ترتیب، گروههایی مانند حزب الله و حماس در متدولوژی بورژوایی جزء نگر که همواره در یک رابطۀ علی و معلولی با سایر عین ها دچار پریشان حالی و ذبذبه است به صفت مقاومت و جنبش ضد اشغالگر و ضد تجاوز مزین می گردند. در حالیکه، سرمایه داری ملغمه ای از تضادهای گوناگون نیست. بلکه، تضادی اصلی، تضادها و تناقضات ساختاری در سرمایه داری همانطور که در بحران زیست محیطی، تبعیض جنسیتی وجود دارد، در بحران فلسطین اشغالی تا تبدیل عروس خاورمیانه که همین گروهها به مدد دولتهای سرمایه داری و امپریالیسم به تلی از خاکستر بدل ساختند، وجود دارد. اگر تضاد اصلی و منطق کلی سرمایه داری در تبعیض جنسیتی، بحران زیست محیطی و … در نظر گرفته نشود، اگر ضرورت تخریب نیروهای مولد در بحران برای نجات روابط سرمایه داری در مناقشات و منازعات آشتی پذیر منطقه در نظر گرفته نشود و بطور کورمال کورمال، بین دو شر و عقرب و مار و شیرینی و حلوا دربارۀ اجزاء افاضه گویی شود، مثل شهاب با نوسان و تذبذب در اصول به سوی یکطرف، غلتیده و در معنابخشی جمهوری اسلامی به بحران و تفسیر جمهوری اسلامی از بحران پهلو می دهد.
قدر مسلم، جزر و مد طبقاتی درست کردن و بهره جویی از جزر و مدها به نفع رهایی پرولتاریا مستلزم شناسایی حلقۀ اصلی و وظیفۀ ساختاریافتۀ ساختار شکن در ایران است که بیشتر از آنچه مسئله ای تئوریک و نظری باشد، پراتیک انقلابی و تشدید آنتاگونیسم تضاد کار و سرمایه در مراکز اصلی اضافه ارزش در ایران است. فرافکنی های جمهوری اسلامی در پرتاب پهپاد و موشک و کم کردن عمدی پهنای باند اینترنت و قطع پروازها نمی تواند حقانیت جنگ طبقاتی را در ایران به حاشیه بکشاند. گروههای با برنامه بورژوایی نیز برای پرتاب این تضاد و فاکتور تعیین کننده ساختار یافته درون کشوری به بیرون مرزها له له می زنند که به افکار عمومی بغبولانند که بعد از شصت سال صدور اطلاعیه و بیانیه بعد از هر رویدادی سر مار هستند. سر مار برای عامل قاطع و سوبژکتیو انقلابی در ایران، سرمایه داری در ایران است.
فرافکنیهای دولت بورژوازی در ایران با آتش افروزی در منطقه به موازات ایجاد رعب و وحشت با کاهش پهنای باند اینترنت، به حاشیه راندن اعتصابها، دستگیریها، اعدامها، دادگاهی زندانیان سیاسی سازمانده کار را به جایی رسانده که بعد از قتل عام تعداد بیشماری در شهریور ماه به معماری پدیده هایی مانند دختران مقاومت، مادران مقاومت و مجالس شعر سید مقاومت در ایران به مدد لشکر برون مرزی خود حماس و حزب الله مبادرت ورزیده است. براستی که سرمایه داری در ایران برای معنا بخشی و ارائۀ تعریف خود از بحران، «شهاب مقاومت» کم داشتند که سر و کله آن نیز از خارج کشور پیدا شود. فرافکنیهای جمهوری اسلام با فرافکنی آمریکا در بحبوحۀ انتخابات آتی انتخابات آمریکا از یک جوهر و سرشتند. جهان سرمایه، جهان فرافکنی و دروغ و فریبکاری طبقاتی ست و این ایده الیسم است که «منبع حرکت» را در پی فرافکنیهای جمهوری اسلامی به طرف خود و گروه خود در آنسوی مرزها و حرکت منتقل می کند و و در سایه یی معلق نگاه میدارد. دیالکتیک تضاد را در درون پدیده ها میجوید، می شکافد، شیوه های بروز آن را نمایان می سازد، راه حل انقلابی و رادیکال ارائه میدهد. راه حل همانا ساختار یافته « تشکیلات درون کشور» است که برابر چشمانشان خود «جنبش» است که همواره جانبداری رادیکال و طبقاتی خود را نسبت به هر مقوله ای حفظ کرده و حرکت می کند.
باری، به نقل از کادرهای سازمانده، پراتسیست کمیتۀ مارکسیست ارتدوکس ایران، مهندس پزشکی که تنها چهار روز قبل از اعتصاب سه روزۀ کارگران سیمان با گذاشتن فیلمی از خود ایستاده در کارخانۀ سیمان و متنی سلیس و کوبنده از سازماندهی کارگران مولد و آگاه که در طی سالیان سال پرورانده اند با شعار کادرهای کمیته مارکسیست ارتدوکس «سفرۀ ما خالی است» خبر داد، «چرا شهاب برهان شرمنده است و دو پهلو حرف میزند؟ چرا نمی گوید سپاه پاسداران و عباس نیلفروشان که با حسن نصرالله به هلاکت رسیدند؟ اگر جسارت دارد و برای طرفداری از حزب الله بعد از به هلاکت رسیدن حسن نصرالله در فیسبوک حلوا خیر میکند. جسارت داشته باشد و دو پهلو صحبت نکند و مستقیما بگوید سپاه پاسداران از حامیان مالی- نظامی و تجهیزاتی حزب الله و حماس با هر اعدامی، انفجار معدنی، استثمار شدید کارگران مولد اضافه ارزش، نیروی مقاومت و ضد تجاوز و اشغال است. اما، شهاب چنین جسارتی ندارد. روزگاری شخصی گفت که اگر کسی میخواهد با شرمندگی مجیز فاشیسم را بگوید، هیچوقت دربارۀ سرمایه داری حرف نمی زند. ما می گوییم خط مشی شهاب که مجیز سرمایه داری جمهوری اسلامی و گروههای جهادی را می گوید، هرگز تلنگری به سرمایه داری در میان دو شهر و خیرات حلوا نزده است. اعضاء جهان سرمایه داری در همزیستی با ماهیتی دوگانه؛ تخریبگر و سازنده- سازندگی از جنبۀ مهار موقتی بحران با صدور بحران به منطقه پیچیده کار میکنند، حسن نصرالله و صد فرمانده سپاه پاسداران کشته شوند. ولی، جمهوری اسلامی سیاست مهار موقتی بحران سرمایه داری در ایران را جلو ببرد. سر حسن نصرالله، فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و حتی سر علی خامنه ای، نمایندۀ سرمایه داری در ایران با پیشبرد صدور بحران به بیرون مرزها و افروختن بیشتر آتش در منطق نیز فدای مهار بحران سرمایه داری در ایران، حتی اگر لازم باشد همین امروز چند بمب نیز در ایران منفجر می کنند تا روایت دلخواه خود را از پیچیدگی بحران ساختاری عمیق و تناقضات در ذات شیوۀ تولید سرمایه داری، ارائه داده و تفسیر کند. ما با بحران واقعی منتج از تضاد آشتی ناپذیر کار و سرمایه در کارخانه ها و معادن و میادین نفتی روبرو هستیم. شهابها بهتر است دست از دو پهلویی محافظه کارانه بردارند و اگر از نیروهای مقاومت حمایت می کنند دقیقا بگویند حزب الله و سپاه پاسدارانِ عباس نیلفروشان، یعنی سلطۀ بورژوازی در ایران و منطقه. بدین ترتیب، شر در شر و شر ضد اشغال و ضد تجاوز بنا بر اصل نفی نفی ما، در حقیقت از آتش افروزی در منطقه بر ضد منفعت طبقۀ کارگر ایران و حتی منطقه حمایت می کنند. پایان نقل قول»
التقاط گری پوچ و میان تهی و فاقد یک تحلیل انضمامی و مشخص دربارۀ کارگران و زحمتکشان در ایران و منطقه با اظهار نظر از راه دور به مثابۀ چپ باسمه ای، سرگیجه و ذبذبه و منگ، پاک فراموش می کند که دولتهای سرمایه داری جمهوری اسلامی، فرایند تخریب ناگزیر سرمایه را به نفع تقویت رابطۀ سرمایه را با حمایت مالی- نظامی- تجهیزاتی گروههای جهادی را به موازات تحمیل رکود تورمی کمرشکن، ارزان سازی نیروی کار، بی خانمانی، مدیریت و جبران می کند.
به نقل از مهندس ارشد صنعت نفت و سازندۀ تجهیزات نفتی، کاربلد نفت: «سرمایه داری در ایران با آتش افروزیها در منطقه و فرافکنیها می کوشد تا اثرات بحران طبقۀ بورژوازی را به سود سرمایه به طبقۀ کارگر منتقل کند همانطور که بحران نقدینگی در نهادهای مالی را به بحران کسری بودجه و بحران بدهی تبدیل کرد و با اتخاذ سیاستهای ریاضتی، مخارج و هزینه های بحران را از گردۀ طبقۀ کارگر ایران بیرون کشید. تمام فشار هزینۀ اتش افروزیهای جمهوری اسلامی روی دوش ما کارگران متخصص و پرسنل کاری ماست و هزینۀ آن از بغل حیف و میل اضافه ارزشی که ما تولید می کنیم، بیرون می کشد تا تفسیر و روایت خود را از بحران رابطۀ سرمایه برای احیای فرآیند بازتولید کل سرمایه اجتماعی، ارائه دهد. طبقۀ کارگر برای نان به نرخ روز خوران ساحل عافیت مهم نیست. تازه، با خیرات حلوا برای محور مقاومت، روایتی بورژوایی از بحران ارائه می دهند و سعی می کنند که پیچیدگی بحران را به علل قابل شناسایی تقلیل دهند تا بتوانند با بخشی از بحران منطقه، راه حلی برای خروج از بحران منطقه، پرت و پلا بگویند و نقل کوچکی برای روایتهای بورژوایی در ایران در ایرن شدند. در خارج از کشور نکبت اگر دست بگریبان شود، خواجه نصیر، لوطی محور مقاومت حراست نفت شود. ولی، سرمایه داری در هر نقطه از جهان، به هر شکلی از مدیریت بحران یا هر نوع واکنش به بحران از جمله آتش افروزی، قادر به حل تضادهای درون ماندگار بورژوازی در ایران نخواهد بود و تنها اثرات مخرب و هزینۀ بحران را به طبقۀ کارگر منتقل می کند، تا بحران را تاب بیاورد و موقتاً از آن سر بیرون بیایند. در بحرانهای بازار جهانی به تعبیر مارکس در نظریه های ارزش اضافی، تمام تناقضات تولید بورژوایی، همه با هم منفجر می شوند و فوران می کنند که مناقشات و منازعات منطقه تنها نمودی از آن است. منتها، از آنجاییکه سرمایه همواره گرایش به خودگستری دارد و در حقیقت چیزی جز خودگستری نیست و بازار جهانی نیز در بطن رابطۀ سرمایه جای گرفته است. رقم زدن دورۀ جدیدی از رونق اقتصادی با آتش افروزی در منطقه بوسیلۀ گروههایی مانند حزب الله و حماس و … بسادگی ممکن نخواهد بود. بورژوازی در ایران بسیار خوب می داند که اگر بخواهد بحران را بیشتر رو به بالا لهیب کشد، چه بسا که شعله های آن دامن خودش را بگیرد و خود به جزئی از این بلا گرفتار شود. در طولانی مدت، تشدید منازعات ژئوپلتیک وضعیت سرمایه داری در ایران را بغرنجتر و بدتر می کند و نمی تواند به اهداف خود و ظاهری دو گانه، قلدری و داد و ستد با اسرائیل و امپریالیسم آمریکا، توفیق یابد. رقم زدن دورۀ جدید از رونق اقتصادی برای دولت سرمایه داری پزشکیان که راهی جز تعدیل شیوه های آن مرد رفته ندارد، بدون حضور بیشتر و گسترده تر در بازار جهانی، جذب سرمایه از آن و ارسال کالاهایی که توسط ما تولید می شود، به اندازه کافی امکان پذیر نیست. مناقشات و منازعات، بحران هژمونیک سرمایه در منطقه و وضعیت اقتصاد جهانی و شاخص های کلان آن عمدتاً از شکست بازارها حکایت دارد که تشدید منازعات درون طبقۀ سرمایه دار در شکل حزب الله، حماس و اسرائیل و امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی و بقیه بازیگران، وضعیت اقتصادی جهانی را بدتر می کند و آبستن بحرانهای عمیقتری خواهد کرد. آتش افروزی در منطقه و تشدید به علت گره خوردگی فزایندۀ اقتصاد جمهوری اسلامی در ایران به بازار و اقتصاد جهان، بحرانهای بزرگتری را در انتظار رابطۀ سرمایه در ایران و بورژوازی در ایران و در کل سرمایه داری در جهان را بهبار خواهد آورد.
نظام جمهوری اسلامی نیز مانند تمام نظامهای سرمایه داری با توجه به خصیصۀ گریز از مرکز ذاتی اجزای متشکله اش، تنها می تواند به طور مقطعی با اتش افروزی در بیرون مرزها کشانده و عده ای را در داخل و خارج از کشور به بهانۀ حمایت از فلسطینی و صلح به شومن و نوکر بی مزد و مواجب خود تبدیل سازد. همانطور که فدوی عرض کرد، توسعه جمهوری اسلامی در چارچوب نظام جهانی سرمایه داری شکل گرفته و معنا پیدا میکند. بنابراین، نیازمند استفاده از اهرم های فشاری مانند گروههایی مانند حزب الله، حماس و الی آخر است تا درِ تعامل با بازارجهانی را بیشتر به روی خود باز کند. رقم زدن دورۀ جدید از رونق اقتصادی برای سرمایه داری در ایران از آنجاییکه سرمایه همواره گرایش به خودگستری دارد و بازار جهانی در بطن رابطۀ سرمایه جای گرفته است، بدون حضور گسترده تر در بازار جهانی و جذب سرمایه از آن و ارسال کالاهای تولید شده بویژه نفت خام و صنایع مهم و کلیدی امکان پذیر نیست. این همان تناقض ذاتی رابطه سرمایه است که در مسیر گسترش و توسعۀ خود هر بار راهی را دنبال می کند که شکست آن بزرگتر و مخربتر است. اقتصاد جهانی و تشدید منازعات ژئوپلتیک حکایت از شکست شاخصهای کلان بازار جهانی دارد که آبستن بحرانهای عمیقتری است. گره خوردگی هر چه بیشتر اقتصاد جمهوری اسلامی به بازار جهانی و نقش آفرینی جمهوری اسلامی در گردونۀ آتش افروزیها در منطقه بحرانهای به مراتب بزرگتری را نیز در انتظار رابطۀ سرمایه و بورژوازی در ایران خواهد داشت. در بحران تمامی بخشهای چرخۀ سرمایه با اختلال مواجه می شود، سرمایه پولی قحط می شود، نرخ سود سرمایۀ مولد به شدت پایین می آید و سرمایه کالایی نیز با کمبود تقاضا مواجه می شود. در رابطه با سرمایه کالایی این اختلال در قالب کالاهایی که در انبارها می گندند، زنگ می زنند یا ارزش مصرف آنان زایل می شود خود را نشان می دهد. بخشی از کالاهای تولیدی، ابزار تولید به مثابۀ ابزار تولید که باید در سایر رشته های تولیدی به مصرف مولد رسند. مصرف این بخش از کالاهای تولیدی هیچ ارتباطی با قدرت خرید کارگران ندارد. اما، از آنجاییکه رونق همچون عروس بدقلق مدتهاست که با سرمایه دار داماد ما قهر کرده است و سرمایه دار نیز در غیاب سود کافی، اعتماد به نفس خود را از دست داده و نمی تواند تمنای وصال دوباره را در قالب سرمایه گذاریهای خود عملی سازد یا در این راستا دست به آزمون و خطا بزند، تقاضا برای کالاهایی مثل ماشین آلات، ساختمان ها و مواد خام مثل نفت کاهش می یابد. بخشی دیگر از کالاها که ارزش مصرفی هستند و باید به مصرف نهایی برسند نیز به دلیل سرکوب دستمزدهای کارگران، بیکاری فزاینده و غیره تقاضایی بالایی برای آنها وجود ندارد. سرمایه دار که پیش از این به دلیل موفقیت در استثمار ما و همزمان تولید ارزش اضافی به خود تبریک گفته بود، اکنون با فروش کالاهای تولید شده روبرو می شود، کالاها نمی توانند به تمامی به پول تبدیل شوند تا دوباره در قالب سرمایه پولی این چرخه تکرار شود. مسئلۀ تحقق ارزش به جریان انداخته شده توسط سرمایه دار و ارزش اضافی منضم به آن اندوه بزرگی است که قلب لطیف سرمایه دار ما در ایران را به درد می آورد. کنیزگرایی خصوصی و ارائۀ وام و بدهکارسازی فزایندۀ طبقۀ کارگر برای حل مسئله ارزش و ارزش اضافی که برای سرمایه دار پیش آمده است همواره مد نظر سیاستهای اقتصادی دولت نیست. کمک به آتش افروزی در منطقه از شیوه های شناخته شدۀ سرمایه داری در ایران است. نیروی سامان یافته در ایران تمام نیروی خود را بر سازماندهی طبقۀ کارگر و تعرض قهرامیز به بورژوازی در ایران متمرکز می کند.
ما مهندسین صنعت نفت، گاز، پتروشیمی و معدن در ایران، منافع طبقه خودمان و تثبیت رهبریت بلامنازع پرولتایا در جنگ با بورژوازی در کشور خودمان در درجه نخست برایمان مهم است، ریش هر دو، گنده لاتها و نیروهایی که به آن در منطقه متکی اند، می سوزد. آتش افروزیها در منطقه برای مهار بحران داخلی قادر نیست که رستگاری را برای تمامی سرمایه داران به همراه داشته باشد و به ناگزیر باعث خواهد شد تا برخی از آنها نتوانند بحرانهای وسیعتر در پی آتش افروزیها در منطقه را دوام بیاورند. دولت بالاجبار باید مدیریت فرایند تخریب سرمایه را پشت عناوین مختلفی مثل دولتهای قبلی با سرعت بیشتری به دولت خود و سیاست اقتصادی جمهوری اسلامی تحمیل کند. بنابراین، اضطرارها و اقتضائات سرمایه داری در بحران و اتش افروزی برای مهار بحران به ناچار مقاومت بیشتر طبقۀ کارگر و شعله ور شدن آتش جدالهای طبقاتی را به همراه خواهد داشت و دود آتش افروزیها در منطقه در ایران در چشمشان خواهد رفت. مقاومتی که با همکارانم، کارگران متخصص ارشد صنعت نفت، گاز، پتروشیمی و معدن از سالها قبل خود را در کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن سامان دادیم. هدف کارگرانی هم که تنشان به تن ما می خورد تهاجم علیه رابطۀ سرمایه در ایران می شود.
سرمایه داری جمهوری اسلامی، هزینه های بحران و مهار بحران سرمایه در ایران را با پروارکردن شر ضد اشغال و ضد تجاوز در ذهنیت علیل بورژوایی مانند شهاب، روی اجساد شهروندان فلسطینی و لبنانی، سوری .. روی تلی از آوار را از گردۀ کارگران مولد در ایران بیرون می کشد. در این مسیر، به اهداف اشغالگرایانۀ اسرائیل و استثمارگرایانۀ امپریالیسم آمریکا در رقابت با کشورهای اروپایی و چین، یکجانبه گری و چند جانبه گری، یاری می رساند. اسرائیل و امپریالیسم آمریکا، جمهوری اسلامی و کوتوله هایی که هر کدام روی بخشی از ثروت جهانی، نشسته اند در فرایند تخریبی سازنده و پیچیده به یکدیگر یاری می رسانند. سیاست سرکوب؛ «تشدید سلطۀ بورژوازی» و صدور بحران از پروژههای همیشگی جمهوری اسلامی ست. جنگ طبقاتی و عملیات مسلحانۀ سامان یافته، اعتصابهای بویژه از قبل سازماندهی شده را می روبد. در همین رابطه، هشت کارگر مولد و آگاه به منافع طبقاتی در شهرک صنعتی شهر که با حراست درگیر شدند را مجروح و دستگیر می کند و در خبرگزاریهای اعلام می کند که افرادی در کارگران نفوذ کرده بودند و با سلاح گرم با حراست درگیر شدند. حماس در سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت با سرکوب خونین سازمان ازادیبخش فلسطین بوسیله خود اسرائیل و تلاش گسترده ماشین جنگی و دستگاههای امنیتی آن برای تضعیف و اره کردن ساف به عنوان رهبر بلامنازع فلسطینیها از درون جریان ارتجاعی و دست ساز اخوان المسلمین، کلنیالیستهای انگلیسی سزارین شد. یاسر عرفات و ساف قبل از اینکه به دلیل اتش موشکهای اسرائیلی که لبنان را اشغال کرده بودند به ناچار بیروت را به مقصد تبعیدگاه جدیدی ترک کنند از ساماندهی یک تشکل ارتجاعی زیر بینی اسرائیل دسیسه اسحاق شمیر برای تضعیف موقعیت داخلی و بین المللی ساف، خبر داد. به همین ترتیب، تاریخ شاهد بیرون کشیدن حزب الله از شکم امل اسلامی بود که پیشتر با قتل عام آوارگان فلسطینی اردوگاه تل زعتر به فرماندهی مصطفی چمران، صورت گرفت. اخوان المسلمین، حزب مادر هم حاصل بی واسطۀ چنین سیاسی علیه جنبش ناسیونالیستی ملی وفد تحت نام جنبش استقلال طلبانه بود. ناسیونالیستهایی که میخواستند دولت مدرن بورژا دمکرات را جایگزین دولت بورژوایِ وقت و دست نشاندۀ ملکه کند و اخوان المسلمین راه حل امپراتوری کشور فخیمۀ انگلیس برای انحراف مقاومت بی برنامه و جذب اقشار عقب افتاده برای مقابله با حضرات تازه به دوران رسیدۀ وفد بود. جیش الجهل، جند الشیطان، داعش خراسان جنین همین سیاستند که در تاریخ ما بی شباهت به نقش شیخ فضل الله نوری علیه جنبش بورژوا دموکرات مصدق، نیست. چند دهه بعد، خصومت کاشانی و خمینی تا همدستی با ارتجاع خارجی در مسیر تامین اهداف و منافع قدرتهای استعماری و نو استعماری بر این شباهت سیاست مهر تایید و تاکید می زند. فراتر، چگونگی همدستی اسرائیل، امپریالیسم آمریکا، اروپا و حماس و جمهوری اسلامی را خواه مستقیم یا غیرمستقیم نشان می دهد. بی شک صلح طلبی مجرد این نفع را برای مبلغانش دارد که مخالف به نظر برسند بدون آنکه آنها را متعهد کند که به عمل سیاسی مشخص علیه جمهوری اسلامی مبادرت ورزند. خرده بورژوای سرگردان بین اتشی که جمهوری اسلامی با کمک خود اسرائیل راه انداخته است گیر کرده و هیچ راه بهتری از پوشیدن جامۀ وعاظ و موعظۀ اخلاقی تجریدی پیدا نمی کنند. اما، این نیز قادر نیست بزدلی، فریب سیاسی– طبقاتی مبنی بر استتار همکاری و همدستی تمام بازیگران آتش افروزی در منطقه را و نقش آفرینی جمهوری اسلامی را بپوشانند. اگرچه نمی خواهیم شهاب را با باکونین، آن غول نئاندرتال، عاصی و خودجوش و پرشوری که با چیزی سرسازگاری نداشت، مقایسه کنیم که قیاس مع الفارق است. اما، یک روز مارکس و باکونین در خانۀ مارکس در لندن بعد از یک شب خوش گذرانی و می گساری صدایی از بالکن خانۀ خود صدای شرشری می شوند. مارکس به بالکن می رود و می بیند که باکونین دارد در بالکن خانۀ او می شاشد. مارکس از او می پرسد که چکار میکنی؟ باکونین می گوید که به لندن می شاشم. مارکس عصبانی می شود و می گوید، نادان تو به بالکن خانۀ من می شاشی و نه به لندن. شهاب نیز تصور می کند به امپریالیسم و اسرائیل با دلنوشتۀ خود و اظهار نظر از دور می شاشد. در حالیکه کنار لشکر سرمایه، گروههایی که توسط امپریالیسم آمریکا در طول جنگ سرد برای مقابله با کمونیزم بنیان نهاده شدند ایستاده است و تنها در بالکن خانۀ خود در خارج از کشور می شاشد. معلوم نیست شهاب که با صفت ضد اشغالگر و ضد تجاوزگر به حماس و حزب الله، نان تئوریسینهای گنده لاتها را می خورد. چرا دیگر نانشان را با شرمندگی در جملاتی که ارتجاعی اند، تاکتیک و استراتژی شان صحیح نیست و … به شیشه می مالد. پایان نقل قول از مهندس ارشد صنعت نفت و از بنیانگذاران کمیسیون مهندسین نفت، گاز، پتروشیمی و معدن- ایران»
گروههایی که شر ضد اشغال و ضد تجاوز شهاب مقاومت هستند، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان رقابت شرق و غرب، پایان جهان دو قطبی، به موازات حاکم شدن نو لیبرالیسم بر مناسبات اقتصادی گلوبال، همکاری و همیاری قدرتهای جهان با دولتها و گروههای بنیادگرای مذهبی، شکل جدیدی پیدا کردند. بنیادگرایان مذهبی با ماهیت و ذات استثماری سرمایه داری جهانی تضاد بنیادی ندارند و سهم خود را از سرمایه های جهانی می خواهند. این مساله پارادوکسی با خود حمل می نماید که در نافرمانی و سرپیچی گروههای مزبور از نظم نوین جهانی در منطقه نشان می دهد. از همین رو، طرف نزاع امپریالیسم، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی گروههای جهادی و محور مقاومت نام گرفت. عملکرد حماس و حزب الله از همین رو در خدمت حفظ و تثبیت دولتهای سرمایه داری و دغدغۀ مردم فلسطین را ندارند و سهم خود را از سرمایه های جهانی می خواهند، ظاهرا با آنان در تضاد مقطعی و آشتی پذیر است و عملکرد دوگانه دارند.
شهاب برهان و امثال او در آرزوی رشد نیروهای دموکرات از یکسو برای تجدید حیات سرمایه داری در منطقه سینه چاکی می کنند و در حقیقت همان ذهنیت بورژوایی اند که دولت را بر اساس شکل سرمایه دارانه و مبنای طبقاتی آن تحلیل نمی کند. سرانجام، به چیزی جز اشکال حکومت نمی رسد. همانهایی که در فضای سیاسی ایران هر چند یکبار توسن شهوت خود را به حرکت در می آورند و دموکراسی و نیروهای دموکراتیک و مترقی را در برابر دیکتاتوری پرولتاریا قرار می دهند و سعی می کنند بر اساس تفاوت در شکل نیروها و حکومتها که در برخی جوامع پیشاسرمایه داری نیز وجود داشته است با توده ها و مردم و خلق سخن بگویند، فراموش می کنند که در سرمایه داری هر نوع دموکراسی در نهایت دموکراسی اقلیت خواهد بود. امروز، چپ باسمه ای با تقسیم بندی شر سرمایه، به جایی می رسند که در اظهار نظر در کنار لشکر سرمایه داری می ایستند و جایگاه نیروهای مزبور را در مناسبات سرمایه داری جهانی و منطقه استتار می کنند. خط مشی ضد انقلابی منتج از دورهمی های چپ باسمه ای در ایران که در روزنامه های جمهوری اسلامی در پروژۀ نخ نما شدۀ صدور بحران وزارت اطلاعات به نقل از قاآنی شاعر، تا نشان سم گم کنند، ترکمانا نعل را باژگونه می زنند. در حالیکه تمام طرفین آتش افروزی، خصلت و منافع مشترک طبقاتی و ماهیتی یکسان دارند و این ماهیت و منافع طبقاتی است که تعیین کننده است که یک نیرو، نیرویی ضد اشغالگری ست یا خودشان اشغالگرند. مقاومت ارزشی ندارد اگر تاکتیک و استراتژی، ایدئولوژی، ماهیت، تاکتیک و استراتژی همگی در راستای سرکوب و تجدید حیات و آوارگی و تخریب نیروهای مولدۀ منطقه بوده و باشد. مگر سرمایه داری مقاومت نمی کند؟ شومن های سیاسی با هویتهای بالماسکه یی با تغییر وضعیت مکررا موضع ایدئولوژیک و سیاسی خیانتکارانۀ خود را تعدیل می کنند و در پیگیری خطوط و وظایف خروشچفی و محافظه کارانه حمایت از مواضع ضد امپریالیستی خمینی را به حمایت از موضع ضد اشغالگری مولود جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران سپرده اند و سفیهانه بین دو شر می خواهند، آب پاکی روی دستان امل و اخوان المسلمین، احزاب مادر حماس و حزب الله بپاشند و با فریبکاری طبقاتی نقش آفرینی، بورژوازی حاکم در ایران، همکاری و همدستی تمام بازیگران آتش افروزی در منطقه را بپوشاند. گروههایی که در برهه ای از تاریخ از بالا ساخته شدند و اکنون به غل و زنجیری به پای خودشان در بحران هژمونیک سرمایه داری نئولیبرال تبدیل شده است.
اسرائیل، امپریالیسم و حماس و حزب الله برای مهار بحران سرمایه داری جهانی و تخریب نیروهای مولده و نجات روابط سرمایه دارانه در یک تخریب سازنده با یکدیگر همسرایی و همگرایی دارند و جمهوری اسلامی نیز بحران سرمایه داری در ایران را پوشش می دهد. هنوز زمان زیادی از این موضع نگذشته است که امپریالیسم در زمان ریاست جمهوری ترامپ بود علیرغم الدرم بلدرم هایی که دهان گرایشات بورژوازی را به آب انداخته بود، طرح بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل را به سود سرمایه داری جمهوری اسلامی امضاء کرد. طرحِ «بیت المقدس» بعنوان پایتخت اسرائیل و انتقال سفارت آمریکا به این شهر بیست و دو سال پیش- سال هزار نهصد و نود و پنج در کنگره آمریکا تصویب شد. اما، هیچ رئیس جمهوری تا زمان ریاست جمهوری ترامپ، آن را امضاء نکرده بود و کماکان در حالت تعلیق قرار داشت. کلیۀ روسای جمهوری “امپریالیسم آمریکا”، از هر دو حزب، عدم اجرای این قانون را هر شش ماه یکبار تمدید کرده بودند. سرانجام، با جلوس ترامپ، چهرۀ درنده خو و عیان امپریالیسم آمریکا؛ بر کرسی ریاست جمهوری؛ طیِ انتخاباتی بشدت عوام فریبانه، رسمیت یافت. دونالد ترامپ، یکی از وعده های انتخاباتی؛ “اورشلیم پایتخت اسرائیل”، را پس از دوره یی تعلیق، عملی ساخت و شکست پیمان اسلو را تنها متفاوت در شکل، تداعی ساخت. بحران آفرینی ترامپ با امضاء و خاتمۀ تعلیق این مصوبه، نه تنها ماهیت طفیلی، بلکه کُنه سیاست همسویی امپریالیسم آمریکا، بر خلاف ارزیابی های “سلبی” متکی بر ” یکجانبه گری” و ” تدبیرِ گزینشی نسبت به امپریالیسم”، را آشکارتر ساخت. بحران منطقه را شعله ورتر و مسیرِ تاخت و تاز کارگزار خود؛ “جمهوری اسلامی”، را تسهیل و فضا و جو داخل و منطقه را تکان و تغییر داد. دونالد ترامپ، آب را گل آلودتر ساخت تا جمهوری اسلامی، ماهی بگیرد. امپریالیسم آمریکا افزارِ و انگیزه کافی در کفِ دستانِ رژیم و آستان بوسان و چاکران و خادمانِ استبداد سرمایه، گذاشت.
مجمع عمومی سازمان ملل طی تصویب قطعنامۀ صد و هشتاد و یک در تاریخ بیست و نه نوامبر سال هزار و نهصد و چهل و هفت، اداره شهر بیت المقدس را بصورت بین المللی اعلام کرده بود. با تصویب قطعنامۀ نامبرده، بیت المقدس ملیّت نداشت و متعلق به مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، بشمار میآمد. امپریالیسم آمریکا به رهبری دونالد ترامپ با لگدکوب قلدرمنشانۀ قطعنامه صد و هشتاد و یک، از بحران منطقه؛” که تمامی نیروهای امپریالیستی را درگیرِ رقابتی گلوپاره کن کرده است”، در رقابت با کمپ اروپا، سوء استفاده کرد. بدین ترتیب، حربۀ نوینی برای تشدید تحریک و تهییج افکار عمومی ضد اسرائیلی، به جمهوری اسلامی تقدیم و جان تازه یی در کالبد منتن و متعفن موج سواری و سفسطه و ریاکاری سرمایه داری جمهوری اسلامی در منطقه، دمید.
در آن زمان، فلسطین تنها موضوعی بود که در بحران منطقه در حالت آرام و بسوی روند صلح پیش می رفت.”محمود عباس” با استفاده از شیوه هایی کارآمد، فشار روی حماس را افزایش داده بود. مکانیزم بحران دیرینه سال فلسطین با کاهش اختلاف گروههای فلسطینی گشایش فصل جدیدی را نوید میداد. اختلاف و کشمکشها بین گروههای فلسطینی بسیار کمتر شده بود. در این روند، حتی حماس در ماه سپتامبر آمادگی واگذاری اداره کرانۀ باختری به دولت محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و مذاکره با سازمان فتح بر سر تشکیل دولت وحدت ملی را اعلام کرده بود و از جمهوری اسلامی فاصله گرفته و توازن قوا در رابطه با فلسطین اشغالی بموازتِ قرابت گروهها حداقل بصورت ضمنی به ضرر جمهوری اسلامی، تغییر کرده بود. چشم انداز امید بخشی برای روند توافق صلح و تشکیل” دو دولت – دو ملت” در منطقه وجود داشت.
شعله ور ساختن بحران فلسطین با یکه تازی امپریالیسم آمریکا، تمامی رشته ها را پنبه ساخت و از نقطه نظر سیاسی؛ حربه یی نوین تبلیغاتی؛ تهییج و تحریک افکار عمومی جهان و منطقه، سوء استفاده از پتانسیل ضد اشغالگری و اغتشاش و تفرقه بین گروههای فلسطینی که به یکدیگر نزدیک شده بودند را به استبداد حاکم بر تهران، سپرد. همان زمان نویسندۀ این سطور در فیسبوک خود نوشت که یکه تازی امپریالیسم آمریکا در به رسمیت شناختن “بیت المقدس” بعنوان پایتخت اسرائیل، رویدادِ شکست پیمان صلح اسلو میان رهبران وقت اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین؛ را تداعی ساخت. بارقه ی امید پایان نزاع چندین دهه یی و خاتمۀ اشغال گری با شتاب رویدادها، ترور اسحاق رابین بدست ایگال عامیر، دانشجوی افراط گرا، حصر یاسار عرفات” ابوعمار” در رام الله، توپ باران و سرانجام قتل مشکوک وی، تیره و تار گشت و سرفصل کشمکشهای خونین و نسل کشی فلسطینیها، را رقم زد.
جهان ضدِّ اعلان اورشلیم، «بیتالمقدس» به عنوان پایتخت اسرائیل براشفته و موجِ وسیعی از مخالفتها آغاز گشته است. “موگرینی”، نقض فاحش قطعنامۀ سازمان ملل را “مردود”، “امانوئل مکرون”، تاسف بار ، و فلسطینی ها را به آرامش و پرهیز از خشونت فراخوانده است.
آنچه بیش از همه در این رابطه مبین سیاست حمایت و همسویی امپریالیسم آمریکا با جمهوری اسلامی می باشد؛ ” تضعیف جبهۀ ” عربستان سعودی و اسرائیل” ضد جمهوری اسلامی، ست. از زمان اعلام آن سیاستی هیچ تردیدی در این موضوع وجود نداشت که عربستان سعودی وارد صحنه شود و با سیاست اعلام ” بیت المقدس” بعنوان پایتختِ آمریکا و اسرائیل، مخالفت ورزد. در همین رابطه، با صدور بیانیه یی تصمیم آمریکا را محکوم اعلام کرد و آن را خطرناک و غیرمسئولانه خواند. در قسمتی از این بیانیه آمده است؛ ” از اقدام دولت آمریکا برای اتخاذ آن به شدت ابراز تاسف می کند چرا که نشانه جانبداری بزرگ از اسرائیل علیه حقوق تاریخی و ثابت ملت فلسطین در مساله قدس است”. موضعی علیه اسرائیل که از تضعیف جبهه این دو ضد ” استبداد” و ترواش مناقشات جدید بین اسرائیل و عربستان سعودی، خبر میدهد.
سیاست امپریالیسم آمریکا در این باب بر اشغالگری صحه گذاشت، قطعنامۀ سازمان ملل را نقض، افکار عمومی جهان را با جمهوری اسلامی همراه ساخت. بطور کلی، در جنگ و اتخاذ سیاستی ارتجاعی، به نفع سرمایه داری جمهوری اسلامی از جنبه های گوناگون؛حربۀ نوین راه اندازی موج و شعله ور ساختن بحران منطقه، عمل کرد. سیاستی که بار دیگر بر وابستگی و کارگزار امپریالیسم آمریکا بودنِ جمهوری اسلامی، مهر تاکید و تایید هزار باره میزند.
امپریالیسم امریکا با اتخاذ چنین سیاستی بطور واضح و روشن نشان داد؛ «سیاست و چرخشهای مقطعی بر اساس ماهیت استعماری و استثماری عمل میکنند و فضا را برای مانورهای ریاکارانه و عوام فریبانۀ جمهوری اسلامی، مهیا میسازد.»
نمونه های زیادی از مکانیزم کنش و واکنشها و سیاستهای امپریالیسم آمریکا و میدان دهی، تغییر فضا در منطقه و همراه کردن افکار عمومی با جمهوری اسلامی از دیروز تا امروز با محورش در منطقه، وجود دارد.
مارکسیسم لنینیسم همواره هر مسئله ای را در کلیت آن می بیند مانند آغاز آخرین مرحلۀ سرمایه داری و امکانات تغییر مبارزه اجتناب ناپذیر بورژوازی و پرولتاریا به نفع پرولتاریا که همان نجات بشریت است. فعلیت انقلاب در مفهوم پایه ای و اصلی بررسی تک تک مسائل روزانه در پیوند انضمامی با کلیت اجتماعی- تاریخی که در سطور فوق عنوان کردیم دقیقا به منزلۀ دقایقی در رهایی پرولتاریاست. پرولتاریای ساختار یافته ساختار شکن در ایران از هر مسئله ای به نفع طبقۀ کارگر و بورژوازی مسلط بهره می برد و این حلقۀ اصلی به معنای تبدیل آتش افروزی اعضاء دهکدۀ جهانی و زائده های آنان، حزب الله که از سال هزارونهصد و هشتاد و دو- گارد سرمایه داری در ایران است، به عنوان مسئله اساسی انقلاب است. تا زمانیکه سرمایه داری هست، هر گونه قرارداد و معاهدۀ اتش بسی مقدمه یورش بدتر و سهمناکتری رقبا در تضمین هژمونی خودشان بوده و خواهد بود. بنابراین، اولویت، جنگ طبقاتی با بورژوازی در ایران رسالت و وظیفۀ تاریخی تشکیلات درون کشوری است.
تمام طرفین مناقشات و منازعات در بستری واحد بر پایه منطق و قوانین انباشت و برای کسب هژمونی به جان و مال کارگران و زحمتکشان خاورمیانه آتش می زنند. عنصر اصلی در وضعیت فعلی در منطقه در اقتصاد و سیاست روزمرۀ بورژوازی، جدالهای عناصر کل واحد و گفتمانهای برآمده از آن از بحران هژمونیک سرمایه خبر می دهد. هر لحظۀ سرمایه داری جمهوری اسلامی علیرغم اتش افروزی برای مهار بحران بازتولید انباشت سرمایه و تشدید سلطۀ بورژوای در سایۀ سرکوب بویژه در کارخانه ها، میادین نفتی و معادن از دیروز بدتر خواهد شد. پراتیک انقلابی- طبقاتی پرولتری در شکل بلشویسم بر فراز دسپوتیای چپ فاقد هر گونه عمل سیاسی؛ دشمنان طبقۀ کارگر در ایران، متکی به یوتوپیای سرمایه داری در شکل محور مقاومت از خروس خون تا بوق سگ، سینۀ خود را به تنور این شر و آن شر بچسبانند و یک کرور بیانیه بی محتوا منتشر کنند و در گفتمان سازی و آتش افروزیهای بورژوازی بیشتر از پیش درمانده و زوزه بکشد، صف آرایی طبقاتی پیرامون تعیین تکلیف با سرمایه در ایران شفافتر و رادیکالیزه تر می شود. پیشتازان طبقۀ کارگر درون طبقه و از بیرون مرتبط با درون همانطور که قبل از سازماندهی اعتصاب در دو معدن، بندر پتروشیمی ماهشهر و عسلویه، در اوایل مهرماه بعد از انفجار عمدی معدنجو، لحظه به لحظه خب از میدان، از عسلویه در صفحۀ فیسبوکی خود می نوشتند و سرانجام اعتصابها را سامان دادند، همانطور که دوگانگی ها و شکاف در طبقۀ کارگر مانند پیمانکار، کارگر دائم، موقت، زن، مرد، روزمزد، بی قرارداد و با قرارداد و …از کنار می زنند، دوگانگی هایی که سرمایه داری برای گروههایی مثل حزب الله و حماس و .. بوجود آورده را در عمل در مراکز تولید اضافه ارزش، کنار می زنند، گفتمانهای بورژوایی رخنه کرده در طبقۀ کارگران مولد را دریده و با بازشناسی تضاد اصلی و حک کردن سیاست بر اقتصاد چنان جغد مینروای لنینیسم در شامگاه بحران هژمونیک سرمایه در ایران بال می گشایند.