در حاشیۀ فلم جدید جنجال برانگیز روسی زیر نام ” ترک افغانستان”
نویسنده : مهرالدین مشید
چند روز پیش فلمی تحت نام “ترک افغانستان” به کارگردانی پاول لونگین وارد سینمای روسیه شد و قرار است این فلم تا چند هفتۀ دیگر در ۹ ماه می یعنی سالگرد پیروزی علیه آلمان نازی که در روسیه رخصتی عمومی میباشد به نمایش گذاشته شود؛ اما این فلم پیش از آن که به نمایش برود، جنجال برانگیز شد و اعتراض های شدید جنرالان و افسران شوروی پیشین در جنگ افغانستان را برانگیخته است. شماری از جنرالان روسی که در جنگ شوروی پیشین در افغانستان جنگیده اند، با ارسال نامۀ اعتراض آمیز به وزارت فرهنگ روسیه، از مقام های این وزارت خواسته است تا این فلم به نمایش گذاشته نشود. چنان که جنرال بوریس گراموف آخرین افسر قطعات چندهزار نفری شوروی پیشین در افغانستان و اکنون عضو مجلس سنای پارلمان روسیه و ایگور مورازوف از سابقه داران جنگ شوروی در افغانستان در نامه یی به وزارت فرهنگ روسیه این فلم را یک “مثال کلاسیک توهین آمیز ترس از روسها” خواندهاند. رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس سنای پارلمان روسیه ایگور مورازوف که خودش هم از سابقه داران جنگ افغانستان میباشد اظهار داشت تهیه کننده لونگین فلمی مخالف روحیه وطندوستی را ساخته که تمایل جوانان را برای خدمت در اردو کاهش میدهد. به گفته مورازوف این فلم سربازان شوروی را نشان میدهد که در هر سرک مست میگردند، جنگ میکنند و کاروانها را تاراج میکنند. مورازوف اظهار میدارد که این فلم خاطرات کشته شدههای شوروی را لکه دار ساخته و به آبروی این کشور ضربه میزند.
این فلم غارت و کشتار و بیرحمی های سربازان شوروی را در افغانستان به نمایش نهاده است؛ اما هرچه باشد، این فلم نمایانگر جنایت وحشتناک تجاوز دوران شوروی در افغانستان است که حتا خاطرۀ زشت آن پس از سه دهه دوباره در فلمی بازنمایی می شود. این نشان می دهد که جنایت شوروی در افغانستان به این زودی ها به مردم افغانستان چه که مردمان شوروی پیشین نیزفراموش ناشدنی است که هرنوع علاقمندی به فرهنگ روسیه در افغانستان را طی سال های درازی به چالش کشیده است و هنوز زود است که بدین زودی ها فرصت برای بستر سازی فرهنگ روسی در این کشور گل نماید.
سی سال پیش در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ جنرال گروموف فرماندۀ لشکر چهلم شوروی آخرین سرباز شوروی بود که بعد از اجرای معاهده ژنیو پس از ۹ ماه، با عبور از پل دوستی بر فراز رودخانه آمو میان افغانستان و ازبکستان، پایان روند خروج نیروهای کشورش را از افغانستان به گونۀ رسمی اعلام کرد. وی پس از عبور از پل دوستی روی خود را به سوی افغانستان کرد و آخرین مرمی خود را به سوی افغانستان شلیک کرد. گراموف که بعد از سقوط شوروی سابق به صحنه سیاسی روسیه داخل شده و از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۱۲ والی مسکو بود. وی نوشتهاست فلم “ترک افغانستان” عساکر روسی را اوباش، تبهکار، دزد، شیاد، جانی و پست فطرت و نامرد معرفی میکند. نظر به گزارشها این فلم تصویری را از سربازان شوروی سابق در جنگ سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ در افغانستان که در آن ۱۴ هزار سرباز شوروی کشته شده و منجر به خروج خفت بار شوروی از افغانستان شد، نشان میدهد که سربازان شوروی در افغانستان دست به غارت میزنند و مینوشی میکنند. گراموف که یک انجمن ده هزار نفری سابقهداران جنگ را رهبری میکند
افغانستان درآن زمان به شدت به کمکهای اقتصادی و نظامی شوروی وابسته بود. ماشین جنگی رژیم کابل با سوخت و کمک نظامی شوروی در حرکت بود. از سوی دیگر نیروهای مجاهدین که کشورهای اسلامی، غربی و بویژه آمریکا از آنان حمایت میکردند، هر روز قدرتمندتر میشدند. مقامهای آمریکایی اطمینان داشتند که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان مجاهدین در اولین فرصت رژیم چپی نجیبالله را ساقط خواهند کرد.
دیهگو کوردووز، نماینده سازمان ملل در امور افغانستان در آن زمان در کتابش نوشته بود که در یکی از دیدارهایش با داکتر نجیب، او به کوردووز برای نخستین بار اعلامیه یی از پیش آماده شده دولت شوروی را نشان داد که آغاز خروج نیروهای شوروی از افغانستان را مشخص کرده بود. دراین اعلامیه آغاز خروج ۱۵ مه ۱۹۸۸ تعیین شده و براساس آن ده ماه تکمیل خواهد شد .به گفته او بعد از نشر این اعلامیه بعضی از فرماندهان مجاهدین مشغول انبار و ذخیره کردن مقادیرعظیمی سلاح و مهمات در داخل افغانستان شدند. به آنها گفته شده بود که دسترسی به سلاح و مهمات بعد ازاین دشوار خواهد، چون اغلب قاطرهای که برای انتقال تدارکات نظامی از جمله موشکهای ضد هواپیمای استنیگر و بلوپایپ به کار میرفت، به دلیل شیوع یک بیماری واگیر مرده بودند. کوردووز نوشته سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به دنبال آن تعداد زیادی قاطر از تنسی با هواپیمایی بوینگ ۷۴۷ به پاکستان انتقال داده بود و بعضیها میگفتند که این قاطرها از ایالت جورجیا خریداری شدهاند. (1)
حال پرسش این است که چگونه شده تا این فلم در میان جنرالان پیشین شوروی دخیل در جنگ افغانستان حساسیت برانگیز شده و به تعبیری به “رگ غیرت” آنان برخورده است. ممکن در این فلم گوشه یی از جنایات ارتش شوروی به نمایش گذاشته نشده باشد و اما نگرانی این جنرالان از افشا شدن جنایت های بزرگ شوروی در افغانستان باشد که پس از نمایش این فلم در فلم های دیگر به صحنه آید و فلم سازان دیگر برای تولید فلم های جدید ترغیب شوند. حساسیت جنرالان روسی برخاسته از آن همه واقعیت های وحشتبار جنگ شوروی درافغانستان است که ناخودآگاه روان آنان را اذیت می کند و افشا شدن آن ها را اذیت جانکاۀ وجدانی برای خود تلقی می کنند تا این که دغدغۀ “مثال کلاسیک توهین آمیز ترس از روسها” یا وسوسۀ ضربه زدن به روحیۀ وطندوستی جوانان روسی آنان را رنج بدهد. صحنه هایی چون مست و بی خود چکر زدن سربازان روسی در سرک های افغانستان و یا چور و چپاول کاروان ها بوسیلۀ این سربازان در زمان تهاجم شوروی، به تناسب جنایات و وحشت ارتش شوروی و حکومت تحت حمایت آنان آنقدر وحشتناک است که خاطره های آن حتا مو بر اندام انسان راست می کند.
چون به زندان کشاندن هزاران دانش آموز، دانشجو، عالمان دین، کارمندان دولتی شامل استادان دانشگاه ها، افسران و سربازان کارگران و بازاریان، شکنجه های زندانیان، تلاشی های وحشتناک شبانه در زندان ها، افگندن دهها انسان بیگناه از طیاره از فاصلۀ چند صد متری در دریای آمو بوسیلۀ اسماعیل دانش یکی از رهبران حزب خلق، کشتار های دسته جمعی در پولیگون پل چرخی پس از فیر یک مرمی بوسیلۀ شمس الدین ها که فرماندهی بلاک نمبر یک پلچرخی را داشت و به همین گونه ، چرخاندن تراکتور بالای آنان، حمله های غافل گیرانۀ اردش سرخ به قریه ها و خانه های مردم جدا از غارت ها و تاراج های سربازان شوروی پیشین بود که این فلم به یک گوشۀ آن اشاره کرده است. حوادث و رخداد های غمبار تر و دردناک تر از این بدور از چشمان مردم ما در زمان حضور نیرو های شوروی رخ داده که نظامیان شوروی از آنها آگاهی کامل دارند و شاید خاطرۀ آن وحشت آفرینی ها هنوز هم مانند موریانه اذهان جنرالان، افسران و سربازان شوروی را بخورد و وجدان های شان را تکان بدهد. این فلم در واقع بر روی زخم های وجدانی این جنرالان نمک پاشی کرده و آن وحشت آفرینی های آنان بر مردم مظلوم افغانستان را دوباره در افکار شان تداعی کرده است.
واکنش این جنرالان نمایانگر این است که هنوز هم در روسیه جنرالان و مقام هایی اند که نمی خواهند، جنایات شوروی پیشین در افغانستان افشا شود تا نسل جدید روسیه و سایر کشور های جدا شده از شوروی پیشین از جنایات حزب کمونیست و رهبران آنان مانند اعضای بوروی سیاسی و رهبر آن بریژنف آگاهی پیدا نکنند و در برابر خشم و انزجار آنان واقع نشوند. این نشان می دهد که هنوز هم رهبران تهاجم شوروی به افغانستان در روسیه و شماری کشور های دیگر بر سر قدرت اند و می ترسند که مبادا با افشای جنایات شان در برابر اعتراض شددید مردمان شان قرار بگیرند و از اریکۀ قدرت به زیر افتند.
نمایش این فلم این واقعیت را برملا می کند که تجاوز و تهاجم به هر کشوری از سوی هر کشوری که باشد، زشت است و خاطرات دردناک آن هیچ گاهی از ذهن مردمان تحت تهاجم و حتا مهاجمان پاک نمی شود. با تفاوت این که خاطره های دردناک تجاوز در کشور های تحت تهاجم حس انتقام جویی و نفرت و در کشور های مهاجم حس ندامت و تاسف را بوجود می آورد که ابراز ندامت و تاسف هیچ دردی را در کشور های تحت تهاجم درمان نمی کند و برعکس زشتی ها و پلشتی ها را عریان می سازد. دراین میان بیشترین خشم و نفرت نسل جدید چه در کشور های مهاجم و چه در کشور های تحت تهاجم متوجه رهبران و تصمیم گیرنده گان و استقبال کننده گان تهاجم در کشور های مهاجم و تحت تهاجم می گردد. این پیشامد خطری بالقوه است که رهبران و سران روسیه را تهدید می کند و از این ناحیه احساس نگرانی دارند. از این رد تلاش می کنند تا راز های ناگفتۀ جنایات شوروی در جنگ افغانستان افشا نشود تا در برابر خشم و نفرت ملت های شان بویژه نسل جوان آنها قرار نگیرند.
این فلم در حقیقت خاطره های تلخ نجاوز شوروی در افغانستان را بار دیگر در افکار مردم شوروی تداعی کرد و نسل جوان این کشور را وادار برای درک حقایق از یاد رفتۀ جنگ شوروی درافغانستان نمود. آشکار است که سرزنش رهبران شوروی و آنانی را از سوی نسل کنونی روسیه در بر دارد که در جنگ عامل جنگ ناعادلانه و ضد انسانی در افغانستان بودند. این موضوع گفتۀ معروف شکسپیر را در افکار تداعی می کند که می گوید، زنده گی تیاتری است که پرده های آن از پیش چشمان انسان عبور می کند و زشتی ها و زیبایی ها را به نمایش می گذارد که زیبایی های آن خاطره انگیز اند و به حقیقت می پیوندند و اما زشتی های آن وجدان ها را تکان می دهند و در هر برهه یی از تاریخ چون کابوسی بر روان انسان ها سایه می افگنند.
این فلم پیام مهم دیگر را نیز می رساند که تجاوز و تهاجم به حریم کشوری هرچند مقدس جلوه داده شود، نامقدس و ظالمانه است و متجاوز در کشور تحت تهاجم به هیچ قانون و میثاقی پاسخ گو نمی داند. از این رو دست به هرنوع جنایت و وحشت می زند که از آن می توان به عنوان تروریزم دولتی یاد کرد. با تاسف که مردم افغانستان تنها قربانی وحشت های سربازان شوروی پیشین نه؛ بلکه قربانی جنایات سربازان امریکایی نیز شده اند و جنایت سربازان امریکایی در افغانستان آنقدر بزرگ است که حتا امریکایی ها تقاضای دیوان بین المللی کیفری را برای تحقیقات از جنایت جنگی سربازان اش درافغانستان رد کردند. یکی از دلایلی از افزایش مقاومت در برابر نیرو های مهاجم همین نقض حقوق بشری است که دندان های تروریزم را تیز تر کرد وجنگ را به درازا کشید. مثلی که داستان جنایایت زنده به گوی کردن های عمال شوروی و سربازان آن در خاطره های مردم ما حک شده اند و به همین گونه حمله ها، غارت ها و قصۀ شکنجه های سربازان امریکایی در زندانیان بگرام هیچ گاهی از خاطرات مردم ما پاک نمی شود. این بیانگر این واقعیت است که تجاوز و تهاجم خاطرات تلخ و اذیت کننده را نه تنها در خاطرات مردم کشور مورد تهاجم؛ بلکه در کشور مهاجم نیز بر جای می گذارد. این فریاد حق طلبانه را که ” من خونم را به هیچ کس نمی بخشم” در هر عصری و نسلی بر مصداق این شعر مرحوم عاصی ” خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت — دیده باشی لکه های دامن قصاب را ” به یادگار می ماند که هیچ گاهی قصابان تاریخ از لحاظ وجدانی در هر کجای جهان آرامش ندارند و آن زمان که داستان های جنایت های شان را در نمایش فلم هایی چون “ترک افغانستان” به کارگردانی “پاول لونگین” می بینند، بیشتر شوکه می شوند و در برابر خشم و نفرت مردم احساس ذلت وخواری می کنند و گویی ذلت و زوال خویش را در دادگاۀ وجدان بار بار به تماشا می نشینند و از فرط شرم و خجالت صدبار می میرند و زنده می شوند. یاهو