غزۀ خونین

غـزه که جهـنـم زمین گردیدست از کینۀ شـیطـان لعین گردیدست درقحطی دایمی…

 فـرضـیـات ادبـیـات مـارکـسـیـسـتـی

ـررسـی انـتـقـادی دربـارۀ نـظـریـات مـطـرح شـده دربـارۀ ادبـیـات مـارکـسـیـسـتـی، کـه بـه آن…

سخن‌دان روزگذار

ای وای آن درخت شگوفان (شکست و ریخت) کاج بلند ز…

گاهنامه محبت 

شماره دوم سال ۲۸م گاهنامه محبت از چاپ برآمد. پیشکش…

صنف کوچک؛ اما مکانی مشهور و سرشار از معنویت

نویسنده: مهرالدین مشید صنفی ساده و بی آلایش؛ اما نمادی از…

د پښتو ژبې په ډګر کې پېژندل شوی کیسه او…

له ښاغلي کریم حیدري سره، چې د پښتو ژبې په…

در آینه‌ی تاریخ، در سایه‌ی نفرت

« روایتی از یهودیت و پدیده‌ی یهودستیزی» فرشید یاسائی پیشگفتار: زخم ماندگار…

یا من نه دیدم، یا فرزندان یاسین خموش قدر‌ نه‌شناس…

محمدعثمان نجیب «زنده‌گی در زنده‌گی بی زنده‌گی، بازنده‌گی‌ست» ـ یاسین خموش خموش خالق…

واکاوی فرصت های از دست رفته و امکان رهایی افغانستان…

نویسنده : مهرالدین مشید از سایه‌ی ترور تا افق رهایی؛ بررسی…

مرگ‌اندیشی و مرگ‌آگاهی

اغاز زیستن در آینه‌ی فنا، بیداری در افق حقیقت مقدمه مرگ، یکی از…

آزادی، برابری، و برادری

تتبع و نگارش  میرعبدالواحد سادات   آزادی، برابری، و برادری آرمان تاریخی  پر تاثیر…

  افغانستان کشور واحد وتجزیه ناپذیراست

         ما یان گل یک باغ  وبری این گلشن  فا میل بزرگ…

تاریخِ من، خون و خاکستر 

روایتِ افغانستان ای خاکِ من، ای نامِ زخمی از هزاران سالِ…

دمیدن صور در نفخ خاطره ها

نویسنده: مهرالدین مشید از سنگ بابه کلان تا سنگ های سوخته…

آرامگاه مونیخ !

تاریخ انتشار :28.07.2025 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com سیرک تابستانی «همکاری ملی برای نجات ایران» در…

انار مفتی

خانم “انار مفتی” (به کُردی: هەنار موفتی) شاعر کُرد زبان،…

مانور های سیاسی طالبان در غیاب یک اوپوزوسیون قدرتمند

نویسنده: مهرالدین مشید دورنمای ثبات و بحران در افغانستان؛ سکوت سنگین…

از منظر مکتب دینی فلسفی من بیش از نه می‌دانم…

امید و توحش، جان‌مایه‌ی ماندن از آشوب‌ها و کجایی جای‌گاه نویسنده‌گان…

جمعآوری کتابها و دستگیری جمعی زنان و دختران توسط عمال…

نوشته بصیر دهزاد در هفته گذشته رژیم اختناق ، ظالم  زن …

نمونه ی چند از سروده های خانم مفتوحه ایماق به…

 زیارتگاه مفتوحه ایماق در حضیره اندخوییان شهدای صالحین کابل - افغانستان آق …

«
»

در آینه‌ی تاریخ، در سایه‌ی نفرت

« روایتی از یهودیت و پدیده‌ی یهودستیزی»

فرشید یاسائی

پیشگفتار: زخم ماندگار بر وجدان انسان. پدیده‌ی یهودیت و یهودستیزی، از دیرباز در کانون مناقشات تمدنی بشر ایستاده است؛ یکی از پرابهام‌ترین و پیچیده‌ترین موضوعات در سیر تاریخ انسان. یهودیت، یکی از کهن‌ترین ادیان یکتاپرست جهان، با آموزه‌ها و سنت‌هایی که ریشه در اعماق تاریخ دارند، نقشی ماندگار در شکل‌گیری ارزش‌ها، باورها و هویت‌های مذهبی و اجتماعی ایفا کرده است. با این‌همه، این دین و پیروانش همواره با مقاومت‌ها، سوء‌برداشت‌ها و گاه دشمنی‌هایی عمیق مواجه بوده‌اند؛ دشمنی‌هایی که در قالب پدیده‌ای با چهره‌ای تاریک به نام یهودستیزی یا آنتی‌سمیتیسم، خود را نشان داده‌اند.

این نوشتار، تلاشی است برای آن ‌که با نگاهی تحلیلی و ریشه ‌مند، هم سیر تاریخی یهودیت را – هرچند کوتاه – مرور کند و هم ابعاد گوناگون پدیده‌ی یهودستیزی را در طی قرون و اعصار، مورد واکاوی دقیق قرار دهد. نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت، آن است که یهودستیزی نه پدیده‌ای معاصر است، نه محدود به جغرافیایی خاص. بلکه نتیجه‌ی انباشت پیچیده‌ای از عوامل سیاسی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی است که در هر دوره، به شکلی تازه و گاه هولناک بروز کرده اند.

با تحلیل متون مقدس، اسناد تاریخی، داده‌های فرهنگی و سیاست‌های کلان، این مقاله در پی آن است که تصویری متوازن، همه‌جانبه و روشنگر از این دو پدیده – یهودیت و یهودستیزی – ترسیم کند. هدف آن است که خواننده، از مرز کلیشه‌ها و قضاوت‌های شتاب ‌زده عبور کند و به درکی عمیق‌تر از پیچیدگی‌های مسئله دست یابد. درکی که نه ‌تنها فهم گذشته را آسان ‌تر می‌سازد، بلکه راه‌هایی برای مقابله با تبعیض‌های دینی و نژادی در دنیای امروز پیش پای ما می‌گذارد.

مطالعه‌ی ادیان و پدیده‌های فرهنگی- اجتماعیِ وابسته به آن‌ها، همواره یکی از زمینه‌های مهم علوم انسانی بوده است. یهودیت، به‌مثابه‌ی یکی از ادیان توحیدی پیشا‌مدرن، تنها اهمیت الهیاتی ندارد؛ بلکه در سپهر سیاسی و اجتماعیِ قرون نیز نقشی مهم ایفا کرده است. فهم عمیق این دین، شاخه‌های متنوع آن و جایگاه تاریخی یهودیان در جوامع گوناگون، نیازمند نگاهی تحلیلی، بی‌طرفانه و علمی است.

در این میان، پدیده‌ی یهودستیزی یا آنتی‌سمیتیسم، از دشوارترین گره‌های تاریخی و اجتماعی است که نه‌ تنها به خصومت میان اقوام می‌پردازد، بلکه ابعاد روان‌شناختی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را نیز در بر می‌گیرد. سیر تاریخی این نفرت، از تبعیض‌های باستانی تا فجایع قرن بیستم، ما را با واقعیت تلخی روبه ‌رو می‌سازد که درک آن برای جلوگیری از تکرار فجایع آتی، ضرورت دارد.

این پژوهش، بر پایه‌ی اسناد تاریخی ، تحقیقات معاصر و تحلیل‌های جامعه‌ شناختی، می‌کوشد تا با بررسی ریشه‌ها و مسیر تحولی یهودیت، زوایای گوناگون شکل‌گیری و تداوم یهودستیزی را در بستری تاریخی و اجتماعی آشکار سازد. مقصود آن است که چه در عرصه‌ی آکادمیک و چه در سطح آگاهی عمومی، دریچه‌ای نو به ‌سوی فهم عمیق‌تر از این موضوع گشوده شود. امید است که این تلاش، گامی در جهت ترویج فهم، همدلی و درک متقابل میان فرهنگ‌ها باشد.

*****

آغاز: زخم کهنه‌ای که هنوز می‌سوزد. در تاریخ زخمی و زخمه‌خورده‌ی انسان، پدیده‌ای هست که قدمتش به عمق قرون می‌رسد، اما هنوز هم با چهره‌هایی تازه، زندگی‌ها را تباه می‌کند؛ یهودستیزی یا همان آنتی‌سمیتیسم. این نفرتِ کهنه، با لباسی نو و چهره‌هایی متنوع – گاه در لباس دین، زمانی با نقاب علم، گاهی در پوشش ایدئولوژی و روزی در هیبت سیاست – همچنان بر جان و وجدان بشر سایه انداخته است.

برای شناخت لایه‌های درهم‌تنیده، پیچیدگی‌های تداوم ‌یافته و خاستگاه‌های این نفرت تاریخی، باید سفری کرد به ژرفای تاریخ؛ به آن سرزمین‌های اسطوره‌ای در خاورمیانه، به کوچه‌های نم‌ کشیده‌ی گتوهای قرون وسطی، به دودکش‌های اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها  و سرانجام، به میدان‌های نبرد رسانه‌ای امروز. این مقاله تنها بازخوانی ریشه‌ها و سیر تاریخی یهودستیزی نیست؛ بلکه دعوتی است به تأملی دوباره در برابر پیش‌داوری‌ها، نظام‌های تبعیض‌ساز و پرسشی اخلاقی درباره‌ی مسئولیت ما در مواجهه با حقیقت.

گفتار اول: پیدایش قوم یهود؛ طلوع یک هویت

داستان قوم یهود، از میان قبایل سامیِ ساکن خاورمیانه سر برآورد. بنابر روایات دینی، ابراهیم ، پدر این قوم، از سرزمین اور کلدانیان به سوی کنعان مهاجرت کرد؛ اما این موسی بود که در بلندای کوه سینا، شریعت الهی را دریافت کرد و بنیانی برای یک دینِ یکتاپرست پی‌ریزی نمود.

یهودیت، نخستین دین توحیدی جهان، عهدی میان خداوند و قوم بنی‌اسرائیل بنا نهاد؛ عهدی استوار بر شریعت، عدالت و یگانگی. هویت یهود، از همان آغاز، در پیوندی مقدس با قانون و خدا معنا یافت؛ هویتی که قرن‌ها در دل تبعید، مهاجرت و رنج، تاب آورد و هنوز ایستاده است.

گفتار دوم: از معابد تا تبعید؛ یهودیان در جهان باستان.

یهودیان، در همان آغاز راه، با قدرت‌های بزرگی همچون مصر، آشور، بابل، ایران هخامنشی، یونان و روم روبه ‌رو شدند. نابودی معبد اول به دست نبوکدنصر و پس از آن، ویرانی معبد دوم به‌ دست رومیان، سرآغازِ پراکندگی بزرگ یا همان دیاسپورا (Diaspora) بود.

در پی این رویدادها، یهودیان از سرزمین مقدس خود رانده شدند و در جغرافیایی وسیع – به ‌ویژه در قاره‌ی اروپا – آواره شدند؛ سرنوشتی که در آن تبعید، تحقیر و رنج، هم‌پیمان دائمی آنان شد. این پراکندگی، از آنان مردمانی ساخت با حافظه‌ای زخمی، اما مقاوم؛ مردمانی که همواره میان حفظ ایمان و رویارویی با خصومت، تعادل دشواری را تجربه کردند.

گفتار سوم: قرون وسطی؛ یهودیت در چنگال تعصب مسیحی

با استقرار سلطه‌ی کلیسای کاتولیک بر اروپای قرون وسطی، یهودیان – که مسیح را به‌عنوان منجی نپذیرفته بودند -به دشمنان ایمان مسیحی بدل شدند. فضای روانی و دینی حاکم، آمیخته با سوء‌ظن و افسانه‌های دهشت‌زا، بستری شد برای اتهاماتی حیرت‌انگیز: از قتل مسیح گرفته تا جادوگری، از آلوده‌کردن چاه‌ها تا استفاده از خون کودکان مسیحی در مناسک مذهبی‌شان.

نتیجه…؟ قرن‌ها خشونت ساختاری و فیزیکی! قتل‌عام‌هایی خونین، مصادره‌ی اموال، تبعیدهای دسته‌جمعی و حبس در گتوهایی که در آن‌ها یهودیان به حاشیه‌ای تحقیرآمیز رانده شدند. آنان نه فقط قربانی تعصب مذهبی بودند، بلکه بار گناه تاریخی‌ای را به دوش می‌کشیدند که اصلاً مرتکبش نشده بودند.

گفتار چهارم: باورهای دینی، انگیزه‌های سیاسی

در مسیحیت، اتهام «خدای‌کشی» و نقش یهودیان در فعالیت‌های مالی ممنوعه، همچون رباخواری، تصویر نازیبایی از آنان در ذهن جامعه‌ی مسیحی نقش بست. آن‌ها به‌مثابه‌ی چهره‌ای مخوف، سودجو و خائن بازنمایی شدند. اما در اسلام، با وجود درگیری‌های تاریخی با برخی قبایل یهودی در مدینه، نگاه به آنان دوگانه بود: از یک‌سو، به‌عنوان «اهل کتاب» و شهروندان «ذمی» شناخته می‌شدند و از سوی دیگر، برخی عملکردها و رفتارهایشان مورد نقد قرآن قرار گرفت.

گفتار پنجم: نژاد، علم و جنون؛ چهره‌ی مدرن یهودستیزی

قرن نوزدهم، قرنی بود که در آن علم، به جای رهایی، در خدمت تعصب قرار گرفت. یهودستیزی دیگر به آموزه‌های دینی متکی نبود؛ این‌بار، نقاب بر چهره‌ی «علم» زد. نژادشناسی، داروینیسم اجتماعی و نظریه‌های زیست‌محور، بهانه‌هایی ساختند تا نفرت از یهودیان، از عرصه‌ی ایمان به گستره‌ی ژن و نژاد کشیده شود.

این نگرش نوین که یهودیان را نه به‌خاطر باور بلکه به‌دلیل «خون»شان دشمن تلقی می‌کرد، سرانجام بذر آن را نازی در دل خاک اروپا کاشتند. با قدرت‌گیری هیتلر، پروژه‌ای هولناک کلید خورد: «راه‌حل نهایی». اردوگاه‌های مرگ چون آشویتس، واگن‌های بی‌هوا و خفقان آور، سمّ سیانید و دودکش‌هایی که آسمان را سیاه می‌کردند، تجلی آن بودند. شش میلیون انسان، تنها به‌خاطر هویتشان، در هولوکاست قتل‌عام شدند؛ نه به‌خاطر آن‌چه کرده بودند، بلکه تنها به‌خاطر آن‌چه بودند.

میان‌افزوده: ریشه‌های دینی یهودستیزی در مسیحیت و اسلام.

اگرچه یهودستیزی مدرن، رنگ و بوی نژادی، ایدئولوژیک و سیاسی یافت، اما ریشه‌های آن به اعماق سنت‌های دینی بازمی‌گردد. مسیحیت و اسلام – دو دین بزرگ توحیدی – در سرزمینی رشد کردند که یهودیت پیش‌تر در آن ریشه دوانده بود. این هم‌زیستیِ دیرین، اغلب بدل به رقابتی پرتنش شد؛ رقابتی که در برهه‌هایی به خصومت آشکار انجامید.

یهودستیزی در سنت مسیحی

یکی از کهن‌ترین بنیان‌های نفرت، اتهام «خدای‌کشی» است؛ اینکه یهودیان قاتلان عیسی‌هستند. این باور، هرچند از نظر تاریخی محل تردید است، اما در الهیات نخستین کلیسا نهادینه شد. پولُس، برخی اناجیل – به‌ویژه یوحنا – و پدران کلیسا، یهودیان را نه‌فقط کافری لجوج، بلکه ملتی لعنت‌ شده معرفی کردند.

در قرون وسطی، این آموزه‌ها به سیاست بدل شدند. کلیسا یهودیان را از مشارکت در جامعه طرد کرد و تئوری «جایگزینی» را پیش کشید: اینکه کلیسا جایگزین قوم عهد شده است. از این رهگذر، یهودیان قومی مطرود و سرگردان نام گرفتند؛ طردشده از آسمان و زمین.

نمونه‌هایی از یهودستیزی دینی در مسیحیت

موعظه‌های تند در ایام عید پاک، جرقه‌ی شورش‌های خونین می‌زدند. اتهام «قربانی خون» ریشه در افسانه‌هایی داشت که از آیین‌های یهودی تصویر هیولایی می‌ساخت. آتش‌زدن کنیسه‌ها، محرومیت از زمین و کار، همه بخشی از این فضای خصمانه بودند.

نگاه اسلام: پیچیده، دوگانه و در حال تغییر

اسلام، برخلاف کلیسای قرون وسطی، یهودیت را به رسمیت شناخت. «اهل کتاب» نام گرفتند و جایگاهی تعریف‌شده یافتند. قرآن، هم به رفتارهای نادرست برخی یهودیان اعتراض دارد، و هم آنان را شریک در گفت‌وگو و وحی می‌داند. روابط پیامبر با قبایل یهودی مدینه، چون بنی‌قریظه و بنی‌نضیر، گاه با درگیری همراه شد. این تنش‌ها، بعدها در برخی تفاسیر، توجیهی برای دیدگاه‌های سخت‌گیرانه شدند. با این‌حال، در بسیاری از دوران‌ها، یهودیان در جهان اسلام، از فجایع اروپایی مصون بودند.

فراز و فرود هم‌زیستی در دنیای اسلام

در اندلس، آنان درخشان ظاهر شدند؛ در پزشکی، فلسفه و ترجمه. در ایران صفوی یا عثمانی، بسته به دوره، میان مدارا و سرکوب در نوسان بودند. اما با ورود استعمار و ایدئولوژی‌های مدرن، این هم‌زیستی بار دیگر با تهدید روبه‌رو شد.

گفتار ششم: جغرافیای نفرت؛ ملت‌هایی با میراث تاریک!

از دادگاه‌های تفتیش عقاید اسپانیا، تا دادگاه نظامی دریفوس در فرانسه، از پُروگرام‌های روسیه تا اردوگاه‌های نازی‌ها در آلمان، تاریخ اروپا انباشته از زخم‌هایی است که بر پیکر قوم یهود نشسته‌اند.

آلمان، از قرون وسطی تا رایش سوم، قلب تپنده‌ی یهودستیزی نظام‌مند شد.

روسیه، با خشونت‌های گروهی و تبعیدهای اجباری، یهودیان را آماج خشم ساخت.

فرانسه، با نظریه‌پردازی‌های شبه‌علمی و اسناد جعلی، فضای فکری غرب را آلوده کرد.

اسپانیا، با تحمیل اجبار به ترک دین، سرآغاز دوره‌ای شد که در آن، یهودیان یا باید تغییر می‌کردند، یا می‌مردند.

در همه‌جا، دین، سیاست، اقتصاد و ملی‌گرایی دست‌به‌دست هم دادند تا نفرت را مشروع جلوه دهند.

گفتار هفتم: یهودستیزی امروز؛ چهره‌هایی تازه، نفرتی قدیمی

اگرچه هولوکاست تصویری فاجعه‌بار از آنتی‌سمیتیسم ترسیم کرد، اما این زخم هرگز التیام نیافت. در دنیای امروز، یهودستیزی با چهره‌هایی نو بازگشته: در قالب نظریه‌های توطئه، در پست‌های فضای مجازی، در حملات سایبری، در انکار هولوکاست و حتی در شعارهایی که به ظاهر عدالت‌خواهانه‌اند. یهودیان هنوز متهم‌اند به کنترل رسانه، اقتصاد یا سیاست جهانی. این اتهامات، نه بر اساس واقعیت، بلکه بر پایه‌ی نیاز به دشمن‌سازی در جامعه‌ای بی‌ثبات شکل می‌گیرند.

گفتار هشتم: روان‌شناسی تبعیض؛ چرا یهود؟

از دید روان‌شناسی اجتماعی، یهودستیزی مکانیسمی دفاعی و معیوب است. جامعه‌ای درگیر بحران، نیاز به یک «دیگری» دارد تا تقصیر را بر او افکند. یهودیان – با وجود جمعیت اندک – به دلیل موفقیت چشم‌گیرشان در علم، هنر و اقتصاد، اغلب آماج حسادت و فرافکنی بوده‌اند. ترس از تفاوت، نیاز به انسجام کاذب و دشمن‌سازی، ذهن جوامع متزلزل را به‌سوی آنان سوق داده است.

گفتار نهم: فلسفه و نفرت؛ سقوط متفکران

حتی عرصه‌ی تفکر و فلسفه نیز از آفت یهودستیزی مصون نماند. مارتین لوتر، اصلاح‌گر دینی، خواهان سوزاندن کنیسه‌ها شد. کانت، یهودیت را فاقد اخلاق درونی دانست. ولترکه نماد روشنگری بود و مارکس که نماد انقلاب، هردو یهودیت را با طمع و پول ‌پرستی گره زدند. در این میان، نیچه، گرچه خود ضدیهود نبود، اما واژگانش در خدمت ایدئولوژی نازی‌ها قرار گرفت. با این‌حال، متفکرانی چون هانا آرنت، اریش فروم و کارل یاسپرس، با نگاهی ژرف‌تر، یهودستیزی را تهدیدی علیه عقلانیت، تمدن و انسانیت دانستند.

گفتار دهم: جعل برای نفرت؛ افسانه‌ی پروتکل‌ها

« پروتکل‌های بزرگان صهیون » یکی از مرگبارترین جعل‌های قرن بیستم است؛ سندی دروغین که در روسیه تزاری ساخته شد تا تصویری شیطانی از یک «دشمن جهانی یهودی» بسازد. با آن‌که جعلی بودن این نوشته بارها اثبات شده، هنوز هم خوراک نظریه‌پردازان توطئه و افراط‌ گرایان است.

گفتار یازدهم: چپ‌گرایی و یهودستیزی؛ تناقضی تلخ

در اردوگاه چپ اقتدارگرا، یهودستیزی چهره‌ای نو یافت؛ در شوروی استالین، در چین مائو و در کشورهای اروپای شرقی. به‌نام عدالت، نفرت پراکنده شد! محاکمه‌های نمایشی، پاک‌سازی‌های ایدئولوژیک، اخراج یهودیان لهستان و پرونده‌هایی چون «پرونده‌ی پزشکان» نمونه‌هایی از آن‌اند. « ضدصهیونیسم » بهانه‌ای شد برای حمله به یهودیان؛ نقد سیاسی، جای خود را به نفرت نژادی داد.

گفتار دوازدهم: آینده‌ای بدون نفرت؛ مبارزه‌ای که باید ادامه یابد

برای ساختن فردایی عاری از تعصب، باید از آموزش آغاز کرد. آموزش درباره‌ی هولوکاست، تاریخ یهود، گفت‌وگوی بین‌ فرهنگ ها و حقوق بشر، ابزارهایی حیاتی هستند. نباید اجازه داد شعارهایی چون «عدالت برای فلسطین» بهانه‌ای شوند برای مشروع‌سازی نفرت علیه یهودیان. می‌توان و باید سیاست‌های اسرائیل را نقد کرد، اما این نقد، زمانی مشروع است که از مرز انسانیت عبور نکند.

گفتار سیزدهم: ایران، اسلام سیاسی و یهودستیزی پنهان

از نخستین روزهای انقلاب ۱۳۵۷، حکومت دیکتاتوری اسلامی ایران با آمیزه‌ای از ایدئولوژی دینی و سیاست انقلابی شکل گرفت. در این چارچوب، اسرائیل به‌عنوان «شر مطلق» معرفی شد. اما در گذر زمان، این موضع صرفاً سیاسی نماند؛ بلکه به نوعی یهودستیزی سیستماتیک تبدیل شد . گاه آشکار و گاه پنهان در رسانه، منبر و آموزش.

رسانه‌های رسمی، شخصیت‌های مذهبی و حتی برخی تولیدات هنری، مرز میان یهودیت و صهیونیسم را بارها نادیده گرفتند. واژه‌هایی چون «یهودی خبیث»، «توطئه‌ی جهانی یهود» یا «سلطه‌ی یهود بر رسانه‌ها»، در ادبیات رسمی و غیررسمی تکرار می‌شوند؛ بی‌آنکه تفکیکی میان نقد سیاسی و نفرت مذهبی برقرار گردد.

در کتاب‌های درسی، یهودیان گاه قومی خائن و عصیان‌گر معرفی می‌شوند، بدون آن‌که نگاهی تاریخی یا تفسیری ارائه شود. این، زمینه ‌ساز نوعی یهودستیزی فرهنگی و پایدار شده که به نسل بعد منتقل می‌گردد. در گفتمان رسمی، یهودیت در پوشش «مبارزه با امپریالیسم» تحقیر می‌شود و اسرائیل، در نقش نماد «استکبار»، چنان تصویر می‌گردد که به‌سادگی این نفرت را به کل یهودیان جهان تعمیم می‌دهد.

قربانیان خاموش: یهودیان ایرانی

یهودیان ایرانی، با پیشینه‌ای بیش از ۲۵۰۰ سال، امروز در فضایی آکنده از سوءظن و فشار زندگی می‌کنند. با وجود به رسمیت شناخته‌شدن حقوقشان در قانون اساسی، آنان ناگزیرند مدام وفاداری خود را به نظام اثبات کنند. هرگونه تماس با جهان خارج، تهدیدی بالقوه است. ترس از حذف، نظارت، یا برچسب‌خوردن، بخشی از واقعیت روزمره آنان است.

پیشنهادها برای اصلاح گفتمان:

بازنگری اساسی در محتوای آموزشی، با روایتی بی‌طرف و تاریخی از یهودیت و صهیونیسم.
نظارت بر رسانه‌های رسمی و جلوگیری از کلیشه‌سازی و تحقیر قومی.

آموزش ائمه جمعه و روحانیون درباره‌ی مرز میان نقد سیاسی و نفرت مذهبی.
حمایت واقعی از اقلیت‌های دینی و ایجاد فضایی امن و برابر برای همه شهروندان، از جمله یهودیان.

گزارش تحلیلی: نفرت دینی نسبت به یهودیان در گفتمان جمهوری اسلامی

در این گزارش تحلیلی، نگاهی می‌اندازیم به این‌که چگونه و چرا مرز میان نقد سیاسی به اسرائیل با نفرت دینی نسبت به یهودیان در گفتمان جمهوری اسلامی کمرنگ شده است  و این پدیده چه پیامدهایی برای اقلیت یهودی ایران و چهره جهانی کشور داشته است. همچنین در ادامه، نگاهی تطبیقی خواهیم داشت به برخی از خاستگاه‌های تاریخی یهودستیزی در اروپا و چگونگی استفاده از مذهب، سیاست، اقتصاد و ملی‌گرایی به‌عنوان ابزار توجیه نفرت.

از صهیونیسم تا یهودیت: جایی که خطوط پاک می‌شوند

جمهوری اسلامی به‌صورت رسمی تأکید می‌کند که با یهودیت مشکلی ندارد و مخالفتش تنها با صهیونیسم سیاسی و رژیم اسرائیل است. این تفکیک، بارها در سخنان مقامات عالی‌رتبه نظام تکرار شده است. اما در عمل، در رسانه‌ها، خطبه‌ها و محافل دینی، این مرز بارها زیر پا گذاشته شده است. واژگانی مانند «یهودی خبیث»، «سلطه یهود بر رسانه‌ها»، یا «توطئه جهانی یهود» در سخنان امامان جمعه و نویسندگان رسانه‌های نزدیک به حکومت، بی‌وقفه تکرار می‌شوند  بی‌آنکه تفاوتی میان یک دولت خاص و پیروان یک دین قائل شوند. این ادبیات یادآور همان یهودستیزی کلاسیکی است که اروپا در قرن‌های نوزدهم و بیستم تجربه کرد.

نقش رسانه‌ها و نظام آموزشی در بازتولید نفرت

رسانه ملی (صداوسیمای جمهوری اسلامی) و برخی نشریات نزدیک به نهادهای امنیتی و نظامی، بارها با روایت‌هایی منفی و کلیشه‌ای از یهودیان، فضا را برای تعمیق بی‌اعتمادی و نفرت آماده کرده‌اند. در سریال‌هایی مانند «یوسف پیامبر» یا «مختارنامه»، شخصیت‌های یهودی اغلب حیله‌گر، طماع و فریب‌کار ترسیم شده‌اند. این تصویرسازی فقط محدود به داستان‌های تاریخی نیست؛ بلکه ناخودآگاه به وضعیت امروزین خاورمیانه و رابطه با اسرائیل تعمیم می‌یابد. از سوی دیگر، در برخی کتاب‌های درسی، یهودیان به‌عنوان قومی «خائن» یا «سرکش در برابر پیامبران» معرفی می‌شوند، بی‌آنکه تلاش شود نگاه تفسیری یا تاریخی به این آیات ارائه شود. این وضعیت، زمینه‌ساز نوعی یهودستیزی فرهنگی است که نسل به نسل بازتولید می‌شود.

یهودستیزی در پوشش مبارزه با امپریالیسم

گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، جهان را به دو قطب «مستضعف» و «مستکبر» تقسیم می‌کند. اسرائیل، در این تقسیم‌بندی، نماد تمام‌عیار استکبار و ظلم جهانی شناخته می‌شود. اما این چارچوب مفهومی، به‌سادگی راه را برای تعمیم این نفرت به کل یهودیان جهان باز می‌کند. در این نگاه، یهودیت دیگر فقط یک دین نیست؛ بلکه نماد ثروت، سلطه، فساد فرهنگی و تبانی جهانی معرفی می‌شود. نتیجه؟ ترکیب خطرناک «خصومت دینی» با «تحلیل سیاسی» که مرز بین نقد و نفرت را از میان می‌برد.

ریشه‌های اروپایی یهودستیزی: ابزارهای دین، سیاست و ملت‌ سازی.

یهودستیزی، پیش از آن‌که به جهان اسلام راه پیدا کند، قرن‌ها در دل تمدن غربی پرورانده شده بود. سه کشور نقش ویژه‌ای در شکل‌گیری نسخه‌های گوناگون این نفرت ایفا کردند:

روسیه: خشونت سازمان‌یافته و جعل نظریه توطئه.

در امپراتوری تزاری، یهودیان به‌عنوان بیگانگانی مذهبی و نژادی تلقی می‌شدند. بین سال‌های ۱۸۸۱ تا ۱۹۰۶، موج‌هایی از حملات خشونت‌بار موسوم به پروگروم علیه یهودیان درگرفت که اغلب با سکوت یا همراهی دولت همراه بود.

پلیس مخفی تزاری (اوخرانا) کتاب جعلی و مخربی به نام «پروتکل‌های بزرگان صهیون» را تولید کرد که ادعا می‌کرد یهودیان در حال برنامه‌ریزی برای سلطه بر جهان‌اند. این متن، بعدها به یکی از ابزارهای اصلی یهودستیزی در جهان تبدیل شد و به جهان اسلام نیز راه یافت.

فرانسه: نظریه‌پردازی روشنفکری و پرونده‌های سیاسی.

فرانسه، با وجود داعیه حقوق بشر، در پایان قرن نوزدهم شاهد یکی از مهم‌ترین نمودهای یهودستیزی مدرن بود: پرونده درفوس. در این ماجرا، افسر یهودی ارتش به خیانت متهم شد و موجی از نفرت قومی و سیاسی سراسر کشور را فرا گرفت.

نویسندگانی چون ادوارد درومون(Edouard Drumont1844-1917) با آثار ضدیهودی، بذرهای تفکر نژادپرستانه را در میان نخبگان و عموم مردم پاشیدند. فرانسه به گهواره آنتی‌سمیتیسم مدرن ایدئولوژیک تبدیل شد.

اسپانیا: اجبار مذهبی و حذف فرهنگی.

در سال ۱۴۹۲، با فرمان سلطنتی، یهودیان اسپانیا مجبور به ترک کشور یا پذیرش مسیحیت شدند. کسانی که تغییر دین دادند (کُنفرسوس)، تحت نظارت دائمی قرار گرفتند و بسیاری از آن‌ها قربانی دستگاه تفتیش عقاید شدند. کلیسا و سلطنت با استفاده از ابزار مذهب، یهودیت را تهدیدی برای «خلوص دینی ملت» قلمداد کردند و پروژه‌ای از پاک‌سازی مذهبی و فرهنگی را اجرا کردند.

یهودستیزی به عنوان یک پدیده مداوم و پیچیده، نه تنها به نابودی فیزیکی بلکه به تضعیف معنوی و اجتماعی یک گروه انسانی منجر شده است، امری که بازتابی از بحران‌های بنیادین انسانی است. اما در این میان، فهم علمی و مستدل این موضوع، می‌تواند ما را از افتادن در دام کلیشه‌ها و پیش‌داوری‌های بی‌پایه نجات دهد و راهی برای گفت‌وگوی سازنده و همزیستی مسالمت‌آمیز باز کند. تاریخ، آموزگار بزرگی است که اگر با دقت و بی‌طرفی به آن بنگریم، می‌تواند چراغ راه ما برای آینده‌ای بهتر و انسانی‌تر باشد.

یهودیت و یهودستیزی، نمادهایی هستند از دو روی یک سکه: یکی نمایانگر جبر تاریخ و دیگری نمایانگر امید به دگرگونی. به این ترتیب، این مقاله نه تنها دعوتی است به شناخت دقیق‌تر یک دین و یک پدیده تاریخی، بلکه فراخوانی است به مسئولیت اجتماعی و اخلاقی برای ایستادگی در برابر هرگونه تعصب و تبعیض. تنها با همدلی، دانش و احترام به تفاوت‌هاست که می‌توانیم جهانی بسازیم که در آن تنوع فرهنگی نه تهدید، بلکه منبع قدرت و شکوفایی باشد.

امروزه، در دنیایی که فناوری ارتباطات مرزهای جغرافیایی را به سرعت درمی‌نوردد و مردم بیش از هر زمان دیگری با یکدیگر در تماس هستند، فهم درست از تاریخ و ریشه‌های پدیده‌هایی چون یهودستیزی اهمیت ویژه‌ای یافته است. شناخت این تاریخ و تحلیل دقیق آن نه تنها ابزاری برای جلوگیری از تکرار گذشته‌های تلخ است، بلکه بستری است برای ارتقای همزیستی مسالمت‌آمیز و احترام متقابل میان اقوام و ادیان مختلف.

یادگیری از تاریخ یهودیت و مبارزه با آنتی‌سمیتیسم، یعنی فهم ارزش انسانیت و آزادی، یعنی ایستادن در برابر ظلم و تعصب و در نهایت یعنی ساختن جهانی بهتر برای نسل‌های آینده. این مقاله با امید به آن که بتواند نوری هرچند کوچک بر تاریکی‌های بی‌عدالتی بیفکند؛ زیرا که درک گذشته، کلید طلایی ساختن آینده‌ای عادلانه‌تر و انسانی‌تر است. 

سخن پایانی : در دل تاریخ، پدیده‌هایی وجود دارند که بیش از آن‌که متعلق به گذشته باشند، در رگ‌های اکنون نیز جاری‌اند. یهودستیزی، یکی از این پدیده‌هاست؛ زخمی که نه ‌فقط بر پیکر قوم یهود که بر وجدان بشریت نشسته است. این نفرت که ریشه در ستیزهای دیرین دینی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارد، همچنان در اشکال نوین خود تداوم یافته و از دیوارهای معابد و گتوها، تا شبکه‌های اجتماعی و منابر سیاسی راه یافته است. از این‌رو، مطالعه و واکاوی آن، نه صرفاً وظیفه‌ای تاریخی بلکه مسئولیتی انسانی است!

یهودیت، به‌عنوان یکی از کهن‌ترین ادیان توحیدی، نه‌تنها بخشی از حافظه‌ی معنوی بشر است، بلکه آینه‌ای است برای بازتاب تعارض‌های بنیادینی که تمدن انسانی با «دیگری» داشته است؛ دیگری‌ای که گاه در هیئت دشمن، گاه در قامت رقیب و گاه تنها در قامت متفاوتی فرهنگی یا دینی ظاهر شده و قربانی شده است. سرنوشت قوم یهود در بسیاری از مقاطع تاریخی، بازتابی از ناتوانی جوامع در پذیرش تنوع و تفاوت بوده است؛ ناتوانی‌ای که همواره زمینه‌ساز تبعیض، خشونت و سرکوب شده است.

این مقاله کوشید تا از خلال متون دینی، اسناد تاریخی، تحولات فکری و جریان‌های سیاسی، چهره‌ی پیچیده و چندلایه‌ی پدیده‌ی یهودستیزی را ترسیم کند. از افسانه‌های قرون وسطی، تا نژادپرستی علمی سده‌های مدرن؛ از توطئه‌سازی‌های سیاسی در اروپای شرقی، تا گفتمان‌های معاصر ضدصهیونیستی که گاه به دام یهودستیزی می‌افتند. همگی نمونه‌هایی هستند از بازتولید نفرت، با نقاب‌های تازه و زبان‌هایی متفاوت.

در این مسیر، مسئله‌ی ایران و گفتمان رسمی حکومت دیکتاتوری اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد. مرز محو‌شده میان نقد سیاسی اسرائیل و نفرت دینی نسبت به یهودیت، نه‌تنها چالشی برای مشروعیت اخلاقی این گفتمان به‌شمار می‌رود، بلکه تهدیدی برای جامعه‌ی متکثر ایران و اقلیت‌های مذهبی ساکن آن نیز هست. زبان رسمی، نظام آموزشی و تولیدات رسانه‌ای، اگر به تفکیک دقیق میان ایدئولوژی، دین و قومیت توجه نداشته باشند، عملاً بسترهای نفرت و طرد را بازتولید می‌کنند ؛ ولو با نیت عدالت‌خواهانه یا ضد استکباری.

در برابر این وضعیت، تنها ابزار ما دانش، آگاهی و شجاعت اخلاقی است. باید بیآموزیم که نقد یک سیاست یا دولت، هرگز نباید به تحقیر یک دین یا ملت بینجامد. باید بیاموزیم که حافظه‌ی تاریخی، تنها زمانی کارآمد است که از آن برای فهم بهتر امروز و ساخت فردایی روشن‌تر بهره ببریم. نفرت، حتی اگر از درِ شعار عدالت وارد شود، همچنان نفرت است و همچنان خطرناک.

ما نیازمند بازتعریفی عمیق از نسبت خود با تاریخ، دین، و دیگری هستیم. بازتعریفی که در آن، شناخت جایگزین داوری و احترام جایگزین حذف شود. جهان امروز، با تمام پیچیدگی‌ها و شکنندگی‌هایش، بیش از همیشه به گفت ‌وگو نیاز دارد؛ گفت ‌وگویی میان فرهنگ‌ها، ادیان و روایت‌ها و این گفت‌وگو، زمانی آغاز می‌شود که ما از کلیشه‌ها عبور کنیم و با نگاهی انسانی، بی‌طرفانه و مستند به پدیده‌ها بنگریم.

یهودستیزی، اگرچه ممکن است در قالب‌های مدرن پنهان شده باشد، اما تا زمانی که ریشه‌های آن شناسایی و خشکانده نشوند، می‌تواند در هر لحظه‌ای دوباره سر برآورد. وظیفه‌ی ما، چه به‌عنوان پژوهشگران، چه به‌عنوان شهروندان، آن است که حافظه‌ی تاریخی را زنده نگه داریم ، نه برای تداوم رنج، بلکه برای جلوگیری از تکرار آن.

پایان این مقاله، نه پایان یک موضوع بلکه آغاز مسئولیتی  سنگین است؛ مسئولیت نگاه کردن به گذشته با دقت، به حال با تعهد و به آینده با امید. باشد که این تلاش اندک، سهمی هرچند کوچک در ساختن جهانی داشته باشد که در آن، انسان‌ها به‌خاطر آن‌چه هستند، محترم شمرده شوند. تابستان 2025. پایان