تقریظ دوکتور حجت السلام و المسلمین سید حسن اخلاق
ار بختیاری های من در امریکا, آشنایی و همنشینی با شاعر شیرین سخن , صریح البیان , نغز گفتار و فر هیخته جناب نذیر ظفر است .
حدود یک دهه است که با این دوست نازنین, موانست دارم ؛ از همصحبتی با او لذت میبرم , از ااحساس زلال او به حس میا یم و از خوانش پر شورش , به وجد و اکنون خوشحالترم که میبینم مجموعه ی تازه ی از اشعار او , زیر نام (آرا ) زیب و زیور ادبیات و احساسات معنوی ما میگردد تعریف فیلسوف و متاله بزرگ خواجه نصر الدین طوسی از شعر در (( اساس الاقتباس )) تعریف معیاری شعر در فرهنگ فارسی و اسلامی شد که: ( شعر کلامیست مخیل ,مو لف از اقوال موزون متساوی مقفی ) که دو عنصر ( خیال انگیزی ) و ( دارای وزن و قا فیه) را بهم میامیزد.شرط نخست از منطق یونان گرفته شده و شرط دوم از ادبیات عربی – فارسی سپس خواجه در ( معیار الاشعار) معیار های ریز تری را بدست میدهد تا بیا موزاند که ( خیال انگیزی زبانی) گوهر شاعرانگی است , وچون سخن از زبان شاعرانه میرود باید حساب دو چیز مشابه را از شعر جدا نمود : واژگان بیمعنا و الفاظ مهمل یا واقعگوییهای غیر خیال انگیز ,ولی مقفا و موزون . شارح ابن سینا, میافزاید که یو نانیان , تخیل را تمام گوهر ( ماهیت) شعر دانسته اند اما مسلمانان آنرا بخشی از گوهر (قصل) شعر وی همچنین به رابطه ( وزن داشتن) و ( خیال انگیزی) میپر دازد و قافیه را بخش گوهری برخی از انواع شعر , مانند قصیده و قطعه , نه همه انواع شعر و گوهر آن,در فضای ادبیات کلاسیک و جهانبینی کهن شکل گر فته است که سخن پیرامون خیال و زبان , انکشافات جدید را نیافته بود.با این همه , منبعی استوار و معیار های قویم برای شناخت شعر , تجربه شاعرانه , نسبت شعر با فر هنگ , نقد شعر, تفاوت خیال انگیخته و خیال انگیز, و رابطه خیال با زبان را فراهم میسازد.( آرا ما را به جهان و بیان خواجه نصرو) فهم کلاسیک از شعر و شاعرانگی میبرد ولی در آن , متوقف نمیگذارد.اشعار ( ظفر) دنیای کلاسیک را با دغدغه های مدرن پیوند میزند و این رویا رویی دو جهان را در جان سوژه های از افغانستان به تصویر میکشد ,تصویری که ( موضوع) خود را در جان خواننده هاش بر میانگیزد . زبان (ظفر) بنظر میرسد که زبان کلاسیک است , اما انعکاس درد مدرن و دود مدرنیت است . ساده گی زبان و صراحت خیال بهم میپیوندند تا خواننده, فارغ از هیا هو های هر سویی , خود را ببیند درد خود را بخواند و بشتابد ( که دیدن یار قضا) نشود و , صد البته , دست خویش را در پشت ( سوخت میهن) متوجه شود .
(آرا) احساس و امید ایمان و عصیان و درود و سرود را بهم میا میزد تا مخاطب را سیر انفسی و آفاقی زنده گی در دهه های اخیر دعوت کتد . عواطف شخصی به موازات احساسات ملی و دغدغه های انسانی مطرح میشوند.پدر و مادر یاد میشوند ,همسر و دختر نازدانه ناز میشوند و نواسه, قدر میبیند تا یاد آور شوند که آواره افغانستان هم مانند دیگر انسانها ی شاد این دنیا , ریشه و پیوند و شاخه دارندو عشق و قدر شناسی و امید میشناسند .با هم مسلکان مشاعره صورت میگیرد و به دوستان فر هیخته و گلفروش , شعر هدیه میشود تا قدر دوستی و لذت با هم بودند یاد آوری شود.شاعر همچنین به صراحت از ( مرده پرستی )مینالدو ملا لت خویشرا از رنج روزگار و بیوفایی بتان نهان نمیدارد . (ظفر) با ظرافت در برابر مفاهیم دینی رابطه های دو سویه بر قرار میسازد : از سویی ماه صیام و شب قدر و بنده گی برای او مایه جلای جان و و گشایش معنویست و از دیگر سو, متا ثر است که چگونه این مفاهیم ,وارونه میشوند و مورد سو استفاده قرار میگیرند تا تصویر خشن از خدای مهر بان ارایه دهند، بنا انعکاس صدای عارفان و عا شقان میگردد وقتی میگوید ( بر ما ثواب هر دو جهان جز وصال نیست)
( آرا) گاه و بیگاه با موارد عینی و جزیی از درد و رنج های زنده گی در افغانستان امروز تماس میگیرد ؛ جایی زبان یتیم باز مانده از انتحاری میگردد ؛ و جای دیگر متذکر میشود که طی چند دهه کو تاه چگونه جا نیان به قهر مانان تبدیل شدند .هنگامیکه شاعر میسراید: ( میروم بی نشانه یعنی من)در واقع آیینه ی تمام نمای انسان امروز در افغانستان میگردد .با حالتی نو ستا لوژیک از کارز, قرغهو خنجان یاد میشود و میافزاید ( شادی درین زمانه ندارم مرا ببخش)
از جایی که (آرا) انعکاس درد ها و جانهای سوخته است نمیتوان بر شاعر خرده گرفت ( عیب مکن گر سخنم سوخته) اما میتوان به او دست میرزاد گفت که این درد ها را با زبان ساده , بیان طبیعی, اظهار بی نقاب , و احساس نا آلوده شریک ساخته است . او همچنین روایت شا عرانه بیپیراهای از فرهنگ کابل و کابلیها اراهه میدهد.اینها سر مایههای کمی نیستندکه کتاب به خواننده خویش تقدیم میدارد . امیدوارم که ( آرا) جای شایسته خود را در بین آثار ادبی و مردمشناس بیابد. من هم نشر این اثر رات به دوست گرانمایه ام جناب (ظفر) فامیل محترم و دوستانشان تبریک میگویم و مسرت خویش و جامعه فرهنگی و علمی را از نشر آن ابراز میدارم .
داکتر سید حسن اخلاق
واشنگتن – دی سی