نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

ګوند، ائتلاف او خوځښت

نور محمد غفوری  په ټولنیزو فعالیتونو کې د ګډون وسیلې   د سیاسي…

از روزی می‌ترسم 

از روزی می‌ترسم  که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم و تپش…

چرا نجیب بارور را شماتت و تقبیح نماییم ؟

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی           به…

کهن افسانه ها

رسول پویان برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان شب یلـدای تار…

«
»

تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۱۱)

وضعیت آلمان – مسئله سوسیال فاشیسم – و موضع ارتجاعی و خیال‌پردازنه تروتسکیسم:

موئیسای جی. اُلجین/ آمادور نویدی

یک‌بار دیگر ما تروتسکی، یک خرده بورژوازی را می‌بینیم که وحشت زده شده است. او ظهور فاشیسم را دیده است، و بر این باورست که فاشیسم آمده است که بماند. تروتسکی معتقدست که طبقه کارگر شکست خورده است، به حزب کمونیست آلمان افترا می‌زند، و می‌گوید که مرده است، در حالی‌که در واقع زنده است و مبارزه می‌کند. تروتسکی مایل نیست ببیند که توده ها یک انقلاب اجتماعی برپا کنند. تروتسکی نمی‌خواهد درک کند زمانی‌که توده ها برخیزند – و هر جایی‌که برخیزند – آن‌ها باید برای زندگی خود، علیه گرسنگی، و علیه نابودی به دست سرمایه مالی بجنگند – و این به‌معنای جنگ عیه دولت سرمایه داری‌ست، چه از نوع فاشیستی آن و یا شکل دمکراتیک آن باشد. تروتسکی تمایلی ندارد پی ببرد که کارگران – توده های کارگر، اکثریت قریب به اتفاق کارگران کارگران – به زیر پرچم مبارزه علیه سرمایه داری می پیوندند، که همیشه جهت تضعیف دولت سرمایه داری‌ مبارزه می‌کنند. تروتسکی می‌خواهد توده های کارگران را از درگیری در مبارزه علیه سرمایه داری تحت رهبری کمونیستی باز دارد.، و به رهبران سوسیال دمکراسی برای یک جبهه متحد (خلق) بر اساس برنامه ارتجاعی و خیال‌پردازانه خود التماس می‌کند. تعجبی ندارد که او مخالف جبهه متحد (خلق) به سبک ساخته شده توسط احزاب کمونیستی باشد، که علیه سرمایه داری هدایت شده است. این نوع جبهه متحد (خلقی) برای سرمایه داری سنگر نمی‌سازد. جبهه متحد (خلقی) می آید تا سیستم سرمایه داری و حامی فاشیسم را نابود سازد… انتقاد تروتسکی از کمینترن بیان ناامیدی یک خرده بورژوازی ترسیده از فاشیسم و بی اعتقادی نسبت به نیروهای انقلابی پرولتاریاست. بنابراین، سیاست‌های پیش‌نهادی تروتسکی، سیاست‌های یک خرده بورژوازی رفرمیست متوحش است… برنامه تروتسکی درست مانند تمام خلاقیت‌های سوسیال دمکراتیک، هم ارتجاعی و هم خیال‌پردازانه است. بدین‌جهت ارتجاعی‌ست که مبارزه پرولتاریا برای کسب قدرت را در زمانی‌که شرایط به‌سرعت جهت چنین مبارزه ای فراهم شده است را رها می‌سازد. بدین دلیل خیال‌پردازانه است چون‌که امکان ندارد کارگران همیشه خودشان را به‌تنهایی با «شعارهای دمکراتیک»  محدود سازند، اگر آن‌ها بخواهند از حقوق خود برای زندگی کردن دفاع نمایند. کارگران گرسنه اند. آن‌ها سرکوب می‌شوند. آن‌ها باید جهت دست‌مزد بالاتر، بیمه اجتماعی، علیه خشونت پلیس، علیه قوانین اعدام بدون محاکمه بجنگند. هر زمان که آن‌ها یک مبارزه واقعی را تقبل کنند، بناچار آن‌ها فراتر از دمکراسی بورژوایی می‌روند. آن‌ها با پلیس درگیر می‌شوند. آن‌ها دادگاه ها را بمبارزه می‌طلبند. آن‌ها از دستورات سرپیچی کرده و احکام بازداشت را زیرپا می‌گذارند. آن‌ها را مجبور به اخراج غیرقانونی می‌کنند. آن‌ها «شورش» می‌کنند. زمانی‌که سرمایه داری درست مانند حالا بلرزه دربیاید و تضعیف شود، تصرف قدرت یک وظیفه برای آینده نزدیک است. هر مبارزه گامی نزدیک‌تر برای تصرف قدرت است. هر نبردی به طبقه کارگر تجارب جدید، درس هایی از اتحاد و پیش‌رفت هم‌آهنگی علیه بورژازی را آموزش می‌دهد. تنها یک این‌چنین پیش‌رفتی می‌تواند بهبود بلافاصله زندگی کارگران امروز را ارزانی کند، و حقوق ابتدایی و شرایط اقتصادی بهتری را برای آن‌ها تأمین نماید. این مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری‌ست که کمونیست‌ها  بر روی پرچم طبقه کارگر حک کرده اند – مبارزه طبقاتی که در بالاترین نقطه اوج شکل خود قیام مسلحانه، نبرد نهایی جهت دیکتاتوری پرولتاریا است.

تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۱۱) – وضعیت آلمان – مسئله سوسیال فاشیسم – و موضع ارتجاعی و خیال‌پردازنه تروتسکیسم

نوشته: موئیسای جی. اُلجین

برگردان: آمادور نویدی

وضعیت آلمان و مسئله سوسیال فاشیسم

سوسیال دمکراسی بزرگ‌ترین عامل ثبات سرمایه داری پس از اولین دور جنگ‌ها و انقلابات بود. در کشورهایی مانند آلمان و اتریش، رهبران سوسیال دمکراسی درواقع متعهد به سازمان‌دهی و حفظ دولت سرمایه داری، علیه یورش انقلابی کارگران بودند. نوسکه، سوسیال دمکرات آلمانی در سال‌های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ انقلاب کارگران را در آلمان غرق در خون کرد. وزرای سوسیال دمکرات اعتصابات کارگران را سرکوب نمودند، به تظاهرات کارگران تیراندازی کردند، و علیه کارگران حکومت نظامی اعلام نمودند. جهت رام کردن قیام مردم مستعمرات، دولت سوسیالیستی در بریتانیا ارتش را اعزام نمود. سوسیال دمکرات فرانسه پیش‌گام معرفی حکومت نظامی های امپریالیستی بود. بطور خلاصه، در همه جا رهبران سوسیال دمکرات بخشی و بسته ای از دستگاه دولت بورژوازی بودند. آن‌ها ایده ای را مطرح ساختند مبنی بر این‌که یک دولت ائتلافی وجود دارد، برای مثال، یک دولت سرمایه داری و وزرای سوسیالیستی، که در آن‌جا ما یک مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم داریم. واقعیت این‌ست‌که در یک دولت ائتلافی از آن‌جایی که بنیان سرمایه داری، مالکیت خصوصی و استثمار آن متزلزل نمی‌شود، یک دولت سرمایه داری باقی می‌ماند. برعکس، با فریب کارگران و با ایده گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم، فقط در خدمت تقویت سرمایه داری است.

در واقع سوسیال دمکراسی در آلمان و اتریش به رشد فاشیسم کمک نمود. باندهای  فاشیستی تحت حمایت دولت‌های سوسیال دمکراسی سازماندهی شدند.  از طرف رؤسای پلیس سوسیال دمکرات در تظاهرات فاشیستی مزاحمتی ایجاد نمی‌شد، در حالی‌که اتظاهرات کمونیست‌ها را پراکنده می‌کردند. باندهای فاشیستی اجازه مسلح شدن داشتند، درحالی‌که سازمان میلیتانت جبهه سرخ کارگران آلمان غیرقانونی شده بود. بارها جهت جلوگیری از جنبش کارگرانی که خواهان بهبود شرایط غیرقابل تحمل خود بودند حکومت نظامی و نیمه حکومت نظامی معرفی شد.

به همان شیوه ای که لنین پس از خیانت سوسیال دمکراسی به پرولتاریا در آغاز جنگ (اول جهانی)، رهبران سوسیال دمکرات را  سوسیالیست‌های میهن‌پرست و سوسیال های شوینیست (میهن پرست افراطی) خواند، این‌بار کمونیسم بین الملل، پس از خیانت سوسیال دمکراسی، رهبرانش را سوسیال فاشیست‌ها می‌خواند – به این مفهوم که راه را برای فاشیسم  آماده نموده اند.

این برای پرولتاریای آلمان و همه جهانی که رهبران سوسیال دمکراسی منافع مشترکی با سرمایه داری داشتند، فاجعه‌بار بود. فاجعه‌بار بود که میلیون‌ها کارگر با عبارات سوسیالستی رهبران سوسیال دمکرات فریب داده شدند و به آن‌ها اعتقاد داشتند که مبارزان واقعی منافع طبقه کارگرند.  این مایه تآسف بود که حزب کمونیست آلمان فقط توانست رأی حدود شش میلیون نفر را بدست آورد و اکثریت قریب به اتفاق طبقه کارگر را پُشت سرِ خود نداشت. این برای کارگران آلمان و برای انقلاب جهانی بهتر می‌شد اگر توده های کارگر آلمانی توهمات کم‌تری نسبت به رهبران سوسیال دمکرات خود ابراز م‌یکردند. چنانچه (توده ها) در یک جبهه متحد (خلق) قدرت‌مند در آلمان سازمان‌دهی شده بودند، این‌را برای فاشیسم دشوار می‌ساختند که به قدرت برسند.

نمی‌توان این‌را انکار نمود که ضعف های خاصی در کار حزب کمونیست آلمان وجود داشت، اما مخالفت با جبهه متحد(خلق) در میان آن‌ها نبود. حزب کمونیست موفق نشد که تمام اعضای  خود را به درون اتحادیه های کارگری رفرمیست ببرد که در آن‌جا از حمایت انقلابی قدرت‌مندی برخوردار بشود. در اتحایه های رفرمیست به اندازه کافی فعالیت نکرد – و این اهمال‌ترین بخش فعالیت‌هایش بود، اگرچه قبل از ظهور فاشیسم اپوزیسیون اتحادیه کارگری سرخ را با بیش از ۳۰۰هزار عضو بنا نهاد.  حزب کمونیست به اندازه کافی ریشه خود را در کارخانه ها و  کارگاه های کارگری پرورش نداد. حزب کمونیست به اندازه کافی در جهت نزدیک شدن به صفوف کارگران سوسیال دمکرات انعطاف بخرج نداد.  بارها به وسیله کمونیسم بین الملل به همه این کمبودها اشاره شد، و حزب تلاش‌های  فراوانی جهت بهبود کار خود انجام داد. در نتیجه، فوق العاده به نفوذ خود افزود و در خاتمه، نفوذش بطور فزاینده ای رشد نمود.

«در طول آخرین دوره قبل از به‌قدرت رسیدن هیتلر، نفوذ حزب کمونیست در توده های گسترده و حتی در میان سوسیال دمکرات‌ها، اعضای اتحادیه های رفرمیست، و هم‌چنین اعضای سازمان پرچم سرخ (رایش بنارز)، به همان دلیلی بود که قادر به سازمان‌دهی مبارزه علیه این فرمان اضطراری بود. محبوبیت حزب بسیار افزایش یافته بود، و اعضای اتحادیه های کارگری رفرمیست شروع به شرکت در اعتصابات به رهبری اپوزیسیون اتحادیه کارگری سرخ و کمونیست‌ها می‌کردند. بدین ترتیب، علاوه بر کمونیست‌ها، اعضای اتحادیه های کارگری رفرمیست و حتی سوسیالیست‌های ملی گرا در کمیته اعتصاب برلین شرکت نمودند.» (اُ. پیاتنیتسکی، وضعیت کنونی در آلمان، ص. ۲۰).

حزب کمونیست آلمان آماده مبارزه با فاشیسم بود. در واقع، بارها کمونیست‌ها با باندهای فاشیستی در خیابان‌ها جنگیدند. حملات آن‌ها را دیدند و حملات پلیس را در پروسیا* برای مثال، که تحت فرماندهی سوسیال دمکرات ها بود و همه جا از پیراهن قهوه های حمایت می‌کردند.

*پروسیا (پادشاهی سابق آلمان-  کشور کوچکی در سواحل جنوب شرقی دریای بالتیک – مرکز بیسمارک امپراتوری جدید آلمان بود- که پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول  منسوخ شد- م).

کمونیست‌ها جهت ایجاد جبهه متحد (خلق)  با کارگران سوسیال دمکرات، و در صورت نیاز از طریق توافق با رهبران سوسیال دمکرات فعالیت می‌کردند، که ممکن‌ست در( موارد) زیر دیده شود:

در سال ۱۹۲۵، حزب کمونیست آلمان به حزب سوسیال دمکرات پیش‌نهاد یک مبارزه متحد علیه خطر هواداران سلطنت را نمود. بعد در این سال، با دیدن این‌که کمونیست‌ها و سوسیال دمکرات‌ها اکثریت اعضا را در شهرداری برلین دارند، کمونیست‌ها جهت منافع کارگران به سوسیال دمکرات‌ها پیش‌نهاد یک برنامه اقدام مشترک را دادند.  در سال ۱۹۲۶، کمونیست‌ها رهبران سوسیال دمکرات را فراخواندند تا در یک  همه‌پُرسی علیه بازگشت اموال به خانواده سلطنتی قبلی آلمان ملحق شوند. در بهار سال ۱۹۲۸، حزب کمونیست پیشن‌هاد تظاهرات مشترک اول ماه مه، روز جهانی کارگر را داد. در اکتبر سال ۱۹۲۸، حزب کمونیست پیش‌نهاد اقدام مشترک ضدنظامی گری – علیه ساخت یک رزمناو جنگی را داد. در بین سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲ حزب کمونیست بارها پیش‌نهاد اقدام مشترک علیه کاهش دست‌مزد را نمود. در آوریل ۱۹۳۲، حزب پیش‌نهاد یک مبارزه مشترک از سازمان‌های طبقه کارگر علیه کاهش قریب الوقوع دست‌مزد ‌را داد.

همه این پیش‌نهادات از طرف سوسیال دمکراسی رد شد. توده های گسترده کارگران جهت اقدام مشترک به برخی از درخواست‌های حزب کمونیست پاسخ گفتند. رهبران سوسیال دمکرات هم‌کاری با احزاب سرمایه داری را ترجیح می‌دادند.

هنگامی‌که وُن پاپن سوسیال دمکرات‌ها را از دولت پروسی بیرون انداخت، حزب کمونیست پیش‌نهاد یک اعتصاب عمومی مشترک جهت لغو احکام اضطراری و منحل کردن پرسنل توفان را داد. در ۳۰ ژانویه سال ۱۹۳۳، زمانی‌که هیتلر به قدرت رسید، حزب کمونیست دوباره پیش‌نهاد یک اعتصاب عمومی جهت مبارزه با ارتجاع را داد. دوباره در ماه مارس ۱۹۳۳، پس از سوزاندان رایشتاگ، حزب کمونیست از حزب سوسیال دمکرات و اتحادیه های کارگری خواست تا یک اعتصاب عمومی علیه حمله به کارگران را اعلام کنند. همه این پیش‌نهادات توسط سوسیال دمکرات‌هایی رد شد که ترجیح می‌دادند باور کنند که آن‌ها می‌توانند تحت هر رژیم سرمایه داری عمل کنند و اندک قدرت خود را حفظ نمایند.

چه کسی مقصر است؟

تروتسکی می‌گوید: کمونیست‌ها مقصرند. چرا؟ بدین‌جهت که آن‌ها سوسیال دمکرات‌ها را سوسیال فاشیست ها خوانده اند. تروتسکی نمی‌تواند این واقعیت را انکار کند که کمونیست‌ها جهت ایجاد جبهه متحد (خلق) تلاش می‌کردند. کمونیست‌ها اقدام ضدفاشیستی را سازماندهی می‌کردند که کارگران احزاب مختلف را متحد سازند. کمونیست‌ها فعالیت می‌کردند تا جبهه متحد را در کارخانه ها و اتحادیه ها سازمان‌دهی کنند. اما رهبران سوسیال دمکرات  بذر بی اعتمادی را نسبت به کمونیست‌ها و نسبت به جبهه متحد (خلق) می‌کاشتند، و این مانع اقدام کمونیست ها می‌شد. تروتسکی نیز سهم خود را نیز در تفرقه افکنی ادا نمود.

اما اکنون او خرسند نیست.

این باصطلاح تک خال حکم اوست:

«چنان‌چه کمینرن از سال ۱۹۲۹، یا حتی از سال ۱۹۳۰، یا سال ۱۹۳۱، در بنیان سیاست‌های خود عدم توافق عینی بین سوسیال دمکراسی و فاشیسم، و یا بطور دقیق‌تر بین فاشیسم و سوسیال دمکراسی را قرار می‌داد؛ اگر بر اساس یک سیاست سیستماتیک (اصولی) و ماندگار از جبهه متحد(خلق) ساخته بود، آلمان در طول چند ماه، با شبکه قدرت‌مند کمیته های دفاع پرولتاریایی، و شوراهای کارگری بالقوه تحت پوشش قرار گرفته می‌شد.» (لئون تروتسکی، میلیتانت، ۱۰ مارس، ۱۹۳۴).

اما، جناب تروتسکی، بین سوسیال دمکراسی و فاشیسم، یا دقیق‌تر: بین رهبران سوسیال دمکراسی و فاشیسم هیچ عدم توافقی وجود نداشت. تا آن‌جایی که رهبران سوسیال دمکراسی درنظر داشتند، هیچ عدم توافقی وجود نداشت. آنها پیش‌بینی نمی‌کردند که بی‌رحمانه (از صحنه سیاست) رانده می‌شوند. آن‌ها بخش قابل توجهی از دستگاه‌های دولتی را تحت تمام رژیم‌های قبل از هیتلر شکل داده بودند و متقاعد شده بودند که حتی تحت هیتلر سهم خاصی از قدرت  آن‌ها حفظ می‌گردد. (برای سوسیال دمکرات‌ها ) مهم نبود که چقدر کمونیست‌ها قبل از آنان نتایج ترسناکی را که باید از صعود فاشیسم توقع داشته باشند، تصور کرده بودند –  اما سوسیال دمکرات‌ها به‌سادگی آن‌را نمی پذیرفتند. سوسیال دمکرات‌ها می‌گفتند که بهتر می‌دانند.

شاهد (ما) رفتار رهبران سوسیال دمکرات اتریش است که باصطلاح خیلی رادیکال‌تر از هم‌قطاران آلمانی خود  بودند و کسانی‌که تجارب رفقای آلمانی خود را داشتند. شهادت اُتو بائور مارکسیست «چپ»، در مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز، جی ایی آر جیدی (منتشرشده در ۱۸ فوریه، ۱۹۳۴)  را بخوانید که چگونه سوسیال دمکرات‌های اتریش آماده هم‌کاری با دولفوس، دیکتاتور فاشیست به هزینه قانون اساسی اتریش بود:

«از زمان پیروزی هیتلر در آلمان(۵ مارس) وقتی‌که ًانتخابات ً رایشتاک کنترل (کشور) را به آلمان نازی داد، حزب ما بزرگ‌ترن اشتباهات را جهت توافق با دولت کرده است… در اولین هفته های ماه مارس، رهبران ما هنوز در رابطه نزدیک با دولفوس بودند و اغلب سعی داشتند تا او را راضی به توافق با راه حل قانونی بکشانند. در پایان ماه مارس، او به رهبر ما، دکتر دیننربرگ، شخصاً قول داد که در ابتدای آوریل، مذاکرات با ما را جهت اصلاح قانون اساسی باز می‌کند [جهت محدود ساختن دمکراسی بورژوایی که مناسب فاشیسم باشد – او جی اُ]. این وعده هرگز برآورده نشد، چون‌که در ابتدای آوریل، او بطور قطعی به اردوگاه فاشیستی منتقل شد… و از صحبت با سوسیالیست‌ها خودداری کرد. وقتی‌که او گفت مایل به دیدین رهبران موجود نیست، ما پیش‌نهاد اعزام مذاکره کنندگان دیگری ارائه دادیم. او بشدت رد کرد. وقتی‌که ما نمی‌توانستیم او را دوباره ببینم، تلاش نمودیم که از طریق افراد دیگری با او مذاکره کنیم. صادقانه بگویم، ما همه تلاش خودمان را کردیم . ما نزد رئیس جمهور میکلاس رفتیم… بعد ما از طریق سیاست‌مداران مذهبی  که از مدت‌ها قبل می‌شناختیم، تلاش کردیم … اما همه چیز بر  مقاومت لجوجانه دولفوس خُرد شد که به سادگی نمی‌خواست دوباره سوسیالیست‌ها را ببیند و بشنود. گروهی از سوسیالیست‌های مذهبی با گروهی از دمکرات‌های کاتولیک هم‌راه شد و تلاش نمود که کلیسا را وادار به مداخله نماید. این(شگرد)  هم شکست خورد».

برفرض هم که شما در آن‌زمان یک جبهه متحد(خلق) ارائه می‌دادید که کمونیست‌ها با دولفوس مبارزه کنند؟ آن‌ها به مبارزه با فاشیسم فکر  نمی‌کردند. آن‌ها هیچ قصدی در دفاع از دمکراسی بورژوایی نداشتند. به این اعتراف ارزش‌مند توسط بائور در همان مصاحبه گوش دهید:

«ما پیشن‌هاد بزرگ‌ترین امتیازاتی را دادیم که یک حزب دمکراتیک و سوسیالیستی تا بحال ارائه داده است. ما گذاشتیم که دالفوس بداند که اگر او فقط یک لایجه را از مجلس بگذراند، ما اقداماتی را قبول می‌کنیم که به دولت اجازه می‌داد تا بوسیله حکم بدون پارلمان برای دو سال حکومت کند [تأکید از ا. جی. اُ]، با دو شرط، که یک کمیته کوچک پارلمانی، که در آن دولت اکثریت را داشته باشد، و بتواند قادر به انتقاد از دیوان قانون اساسی و احکام باشد، و تنها حراست علیه نقض قانون اساسی، باید برگردانده شود».

سوسیال دمکرات‌ها بطور قطع آماده بودند تا آنجایی‌که لازم بود بروند. سوسیال دمکرات‌های «چپ» آماده پذیرفتن لغو پارلمان بودند، بشرطی که این لغو توسط حکم پارلمانی باشد (پروسه ای که درواقع در آلمان تحت هیتلر تمرین شد). سوسیال دمکرات‌ها آماده بودند، و گفتند، موافق دولت بدون پارلمان «برای دو سال» هستند، اما این کاملاً آشکارست که بسیار دشوار نمی‌شد که آن‌ها را وادار به قبول زمان اضافی کرد. سوسیال دمکرات‌ها علاقمند به حفظ موقعیت‌های خود در اتحادیه های کارگری، شهرداری‌ها، نیروی پلیس، و سیستم قضایی بودند- که بخوبی می‌دانستند این موقغیت‌ها تحت فاشیسم کاهش می یابند. سوسیال دمکرات‌ها به سایه قدرت در آن‌زمان چسبیده بودند وقتی‌که طبق شهادت خود آن‌ها،  ًنارضایتی و تحریک کارگران علیه سیاست محافظه کار کمیته حزب ما  افزایش یافت، در حالی‌که تحریکات دولت افزایش می یافت… در هفته های گذشته شور و هیجان به اوج تب خود ارتقاء یافت.»(همانجا).

تروتسکی  بدین دلیل کمونیست‌ها را مقصر می‌داند که چنین رهبران (سوسیال دمکراتی) را جهت سازماندهی جبهه متحد (خلق) تهییج نکرده است.

اما بخاطر داشته باشید که تروتسکسی کمونیست‌ها را مقصر نمی‌داند که به کارگران نزدیک نشده اند، برای این‌که تروتسکی بخوبی می‌داند که کمونیست‌ها به کارگران نزدیک شدند و هر تلاشی جهت نزدیکی به کارگران کردند تا  کارگران را به پیوستن در جبهه متحد (خلق) تشویق نمایند. اتهام اصلی تروتسکی این ست که رهبران کمونیست با رهبران سوسیال دمکراسی صلح برقرار نکردند.

استدلال تروتسکی در حمایت از احتمال یک جبهه متحد (خلق) با رهبران سوسیال دمکرات حقیقت ندارد.

«سوسیال دمکراسی [او می‌گوید] بدون تکیه کردن بر سازمان‌های سیاسی و اتحادیه  کارگری طبقه کارگر نه می‌تواند زنده بماند، نه نفس بکشد. هم‌زمان دقیقاً در این راستاست که تضاد عدم سازش بین سوسیال دمکراسی و فاشیسم اتفاق می افتد؛ و دقیقاً در امتداد این مسیر ضرورت و مرحله غیرمحدود سیاست های جبهه متحد (خلق) با سوسیال دمکراسی باز می‌گردد.»‌(میلیتانت، ۱۰ مارس، ۱۹۳۴).

این استدلال، حتی در زمینه ترجمه ضعیف آن از متن انگلیسی نادرست است. حوادث نشان داده اند که بورژوازی وقتی‌که بفهمد سوسیال دمکراسی دیگر قادر به کنترل جنبش انقلابی توده ها نیست به فاشیسم متوسل می‌شود. به همین دلیل تمام سازمان‌های توده ای طبقه کارگر، حتی اگر تحت سلطه رهبران سوسیال دمکراسی باشند، (باز هم ) سرکوب می‌شوند. اما رهبران سوسیال دمکراسی قبل از ظهور هیتلر این‌ امر را قبول نداشتند.

آن‌ها بر دمکراسی سرمایه داری، بر قانون اساسی وایمار، بر احترام آلمان برای نظم و قانون و – بالاخره – بر رکورد خود در چابلوسی برای بورژوازی تکیه کرده بودند. آن‌ها سیاست حمایت از «شرکم‌تر» را اختراع کردند که تنها بهانه ای برای هم‌کاری با بورژوازی بود. زویرجبیبل، رئیس پلیس آن‌ها در برلین بدون مجوز، کارگران شرکت کننده در راه‌پیمایی اول ماه مه – روز جهانی کارگر(سال ۱۹۲۹)  را  با مسلسل به رگبار گرفت. شمار قربانیان بیش از ۳۰ نفر بود. رهبران آن‌ها تصویب قانون نیمه حکومت نظامی را جهت  فرونشاندن شورش کارگران معرفی کردند. رهبران آن‌ها حامی کاهش دست‌مزد و حامی تسلیحات/ساز و برگ نظامی بودند. سوسیال دمکراسی از دولت‌های برونینگ، وُن پاپن و اشلایچر حمایت نمود. آماده حمایت از هیتلر بود. آیا دولت هیتلر را پس از انتخابات ۵ مارس، ۱۹۳۴ برسمیت نشناخت، اعلام نکرد که هیتلر قانوناً توسط هیندنبرگ منصوب شده و با اکثریت رأی مردم اختیار روشن به او داده شده است؟

چنان‌چه شانسی به سوسیال دمکرات هاا می‌شد، آیا آماده هم‌کاری با دولت هیتلر نبودند؟ آیا حتی پس از آن‌که با چکمه های نازی ها لگد خوردند، نقش اپوزیسیون وفادار را به عهده نگرفتند؟ آیا گروه پارلمانی سوسیال دمکرات، در ۱۷ ماه مه سال ۱۹۳۳، متفقاً در رایشتاک بنفع سیاست هیتلر رأی ندادند؟ آیا کارل سیویرینگ علی‌رغم همه این‌ها، حامی هیتلر باقی نماند؟ آیا همین رهبر سوسیال دمکرات کارکشته از مردم سائر  تقاضا نکرد که به نازی ها رأی بدهند؟  آیا رهبران اتحادیه های کارگری سوسیال دمکرات پیش‌قدم هیتلر نشدند؟

وقتی‌که آن‌ها سقوط کردند، هنگامی‌که آن‌ها با رسوایی و بدون مقاومت برکنار شدند،  آن‌وقت  بود که روند ارزش گذاری مجدد نه فقط در میان کارگران سوسیال دمکرات ها، بلکه هم‌چنین در میان برخی از رهبران آن‌ها شروع شد. بخشی (سیویرینگ و شرکاء) فقط منتظر فرصتی بودند که توسط فاشیست ها «به خدمت گرفته شوند». (جناح ) مرکز مردد بود. (جناح) چپ‌ حامی جبهه متحد (خلق) با کمونیست‌ها بود. جبهه متحد (خلق) به‌سرعت در حال ساختن، بویژه در فرانسه، اسپانیا و هم‌چنین در آمریکا – تحت ابتکار و رهبری کمونیست‌ها بود. اما اگر کسی توقع داشته باشد که قبل از ژانویه ۱۹۳۳، رهبران سوسیال دمکراسی آلمان موافق جبهه متحد (خلق) با کمونیست‌ها بودند، تنها می‌تواند یک تروتسکیسم باشد.

در عمق همه این نطق های کسالت آور، گرایش منشویکی تروتسکی نهفته است. منشویک قدیمی ادعای رهبری «اپوزیسیون چپ»  را تکرار می‌کند. او معتقد نیست که سوسیال دمکراسی «به همان اندازه بد است». تروتسکی صادق است وقتی که می‌گوید کمونیست‌ها نباید رهبران سوسیال دمکرات را سوسیال فاشیسم بخوانند. زیرا او بر این باورست که آن‌ها سوسیال فاشیسم نیستند. او معتقدست که سوسیال دمکرات‌ها مبارز هم هستند، حداقل برای دمکراسی بورژوایی و برای منافع کارگران تا آن‌جایی که آن‌ها بتوانند تحت دمکراسی بورژوازی  مورد دفاع  قرار گیرند. از نظر تروتسکی سوسیال دمکرات‌ها «نیز» سوسیالیست هستند. حالا کاملاً درست است که اگر کمونیست‌ها موقعیت خودشان را رها کرده بودند و با رهبران سوسیال دمکرات آلمان بر اساس شرایط این رهبران صلح کرده بودند، آن‌وقت می‌توانستند یک جبهه متحد (خلق) داشته باشند. مشکل این‌ست که که این جبهه متحد (خلق) علیه فاشیست نمی‌شد.

تقلید مسخره آمیز از کل سلسله تجربیات فرانسه آشکارست. زمانی‌که جبهه متحد (خلق) در فرانسه ایجاد شد، هنگامی‌که جنبش‌های توده ای علیه فاشیسم بر اساس جبهه متحد (خلق) شروع به گسترش نمودند، گروه تروتسکی به حزب سوسیالیست ملحق شد، با آن جوش خورد، و با حزب سوسیالیست علیه جبهه متحد (خلق) می‌جنگید.

شما در این‌جا تروتسکیست‌ها را در عمل می‌بینید.

اما چرا حزب کمونیست با نیروهای خود در آلمان در اوایل سال ۱۹۳۳ قیام مسلحانه نکرد؟ این مشکل آلمان اغلب توسط تروتسکیست‌ها پرسیده می‌شود.

پاسخ به این توسط لنین داده شده که «قانون بنیادی انقلاب» را توضیح می‌دهد.

«این برای انقلاب کافی نیست که توده های استثمار شده و سرکوب شده درک کنند که به شکل گذشته نمی‌توانند زندگی کنند و خواهان تغییر آن باشند؛ برای انقلاب، ضروری‌ست که استثمارگران قادر نباشند به سبک گذشته زندگی و حکومت کنند. تنها زمانی‌که «طبقات پائین تر» رژیم گذشته را نخواهند، وهنگامی‌که «طبقات بالاتر» قادر به حکومت کردن مانند گذشته نباشند، آن‌وقت انقلاب می‌تواند موفق گردد. ممکن‌ست این حقیقت را به شیوه دیگری بیان کرد: بدون بحران همه جانبه، که هردو استثمارشوندگان و استثمارگران را تحت تأثیر قراردهد، انقلاب امکانپذیر نیست.[تأکید از ام. جی. اُ.]. جهت انقلاب ابتدا لازم‌ست، که اکثریت قریب به اتفاق کارگران (یا حداقل اکثریتی از کارگران آگاه، متفکر، و از نظر سیاسی فعال) ضرورت انقلاب را کاملاً درک کنند، وآماده باشند تا جان خود را فدای انقلاب کنند؛ دوم، طبقه حاکمه در شرایط بحران دولتی باشد، شرایطی که حتی عقب افتاده ترین توده ها را به سیاست جذب کند… دولت را تضعیف نماید و سرنگونی سریع آن‌را توسط انقلاب آسان کند.» (وی. آی. لنین، مجموعه آثار، چاپ روسی، جلد ۲۵، ص. ۲۲۲).

در بحث موقعیت آلمان از زمانی‌که هیتلر به قدرت رسید، اُ. پیاتنیتسکی، رهبر کمونیسم بین الملل، تعریف لنینیستی بالا از موقعیت انقلابی را ذکر نمود و نتیجه گیری اجتناب ناپذیری گرفت. او گفت:

«آیا تمام این شرایط در آلمان در ژانویه سال ۱۹۳۳ کاملاً رشد کرده بودند ووجود داشتند؟ خیر. کل بورژوازی، در مواجهه با مخاطره یک انقلاب پرولتری، علی‌رغم وجود نفاق در میان آن‌ها، متحداً علیه پرولتاریای انقلابی ایستاده بودند. اکثریت قریب به اتفاق خرده بورژوازی که توسط هیتلر نمایندگی می‌شددنباله رو بورژوازی بودند، که به آن‌ها بازگشت آلمان « با عظمت» گذشته را وعده داده بود که در آن خرده بورژوازی در شرایط کم و بیش نسبتاً خوبی زندگی کرده بود. پرولتاریا توسط حزب سوسیال دمکرات که هنوز اکثریت کارگران از آن پیروی می‌کرد، منشعب شده بود. بنابراین، استثمارگران هنوز قادر به زندگی و رهبری کردن بودند، و هنوز مانند گذشته قادر به استثمار طبقه کارگر بودند، اگرچه با شیوه های جدید فاشیستی. (اُ. پیاتنیتسکی، موقعیت کنونی در آلمان، ص. ۲۷).

هیئت رئیسه کمیته اجرایی کمینترن، که موقعیت آلمان را ارزیابی می‌کرد، از رابطه موجود نیروهای اجتماعی آلمان به تنها نتیجه گیری رسید که یک رهبری مسئول می‌تواند بیرون بکشد.

«تحت این شرایط [قطعنامه هیئت رئیسه می‌گوید] پرولتاریا در موقعیتی بود که نمی‌توانست سازمان‌دهی کند و در واقع در آن نوع سازمان‌دهی شکست خورد که بتواند یک ضربه فوری و قاطع علیه آن دستگاه دولتی بزند، که، به‌منظور مبارزه علیه پرولتاریا، سازمان‌های جنگی بورژوازی فاشیستی را جذب کرده بود: پرسنل توفان، کلاه خودهای فولادین و رایکسویر. بورژوازی قادر شد بدون مقاومت جدی قدرت دولت را در کشور به سوسیالیست‌های ناسیونالیست بدهد که از طریق تحریکات، ترورهای خونین و تهاجم سیاسی علیه طبقه کارگر عمل می‌کرد.

« لنین در تجزیه و تحلیل موقعیت‌ها جهت قیام‌های مختلف پرولتاریا گفت، که یک نبرد قاطع می‌تواند کاملاً آماده/بلوغ بنظر بیاید،

«…اگر تمام نیروهای طبقاتی که علیه ما دشمنی دارند به اندازه کافی درگیرشده باشند، به اندازه کافی  ضربه خورده باشند، به اندازه کافی خودشان را با مبارزه ای که فراتر از قدرت آن‌ها تضعیف کرده باشد. اگر تمام عناصر متزلزل، مردد، بی ثبات، واسط، برای مثال، خرده بورژوازی، و دمکراسی خرده بورژوازی همان‌گونه که قابل تشخیص از بورژوازی است، خودشان را به اندازه کافی نزد مردم افشاء کرده باشند، خودشان را به اندازه کافی با ورشکستگی عملی بی اعتبار کرده باشند. اگر در میان پرولتاریا همبستگی توده ای جمع شده باشد، و قیام با شدت به نفع حمایت از قاطع ترین اقدامات فوق العاده جسور و انقلابی علیه بورژوازی باشد، آن‌وقت انقلاب به حد بلوغ رسیده است، و چنان‌چه ما به موقع تمام شرایط ذکر شده بالا را درنظر بگیریم … و لحظه مناسب را انتخاب کرده باشیم، پیروزی ما حتمی است.»

« خصوصیات ویژه شرایط زمان کودتای هیتلر این بود که این شرایط برای قیام پیروزمندانه هنوز در آن لحظه به حد بلوغ نرسیده، و تنها در یک حالت جنینی وجود داشت.

« همان‌گونه که برای پیش‌آهنگ پرولتاریا، حزب کمونیست، مایل به افتادن در ماجراجویی نیست، البته، با اقدامات خود نمی‌توانست برای این عامل ناپیدا غرامت بپردازد و تاوان اعمال خود را بدهد.»

انتقاد تروتسکی از کمینترن بیان ناامیدی یک خرده بورژوازی ترسیده از فاشیسم و بی اعتقادی نسبت به نیروهای انقلابی پرولتاریاست. بنابراین، سیاست‌های پیش‌نهادی تروتسکی، سیاست‌های یک خرده بورژوازی رفرمیست متوحش است.

«شعارهای دمکراتیک و توهمات [او می‌گوید] را نمی‌توان با حکم لغو نمود. لازم‌ست که توده ها از آن‌ها عبور کنند و با تجربه مبارزه بیش‌تر دوام بیاورند… ضروری‌ست که عناصر پویا را در این موقعیت دفاعی طبقه کارگر پیدا نمائیم؛ ما باید توده ها را وادار کنیم که از منطق دمکراتیک خود نتیجه گیری نمایند؛ ما باید کانال‌های مبارزه را عریض تر و عمیق‌تر کنیم.» (لئون تروتسکی،  ًوظایف کنونی ما ً، میلیتانت، ۹ دسامبر، سال ۱۹۳۳).

در این کلمات یک برنامه کامل وجود دارد. این یک پیش‌فرظ جهت یک موقعیت سیاسی عام است که ارتجاع سیاه قبلاً انتخاب کرده است که برای یک دوره بسیار طولانی حکومت کند و جایی برای هیچ تفکری از جنگ پرولتاری مصمم جویای قدرت نمی‌تواند وجود داشته باشد. این (برنامه) یک سیستم سرمایه داری باثبات را پیش‌بینی می‌کند. این (برنامه) فرض می‌کند که مبارزه کارگران جهت بهبود شرایط فوری آن‌ها ضرورتاً باید از کانال‌های پارلمانی  حرکت کند. بنابراین این (برنامه) مبارزه جهت اصلاحات دمکراتیک را به عنوان وظیفه اصلی کارگران به پیش می‌برد.

این برنامه تروتسکی درست مانند تمام خلاقیت‌های سوسیال دمکراتیک، هم ارتجاعی و هم خیال‌پردازانه است.

بدین‌جهت ارتجاعی‌ست که مبارزه پرولتاریا برای کسب قدرت را در زمانی‌که شرایط به‌سرعت جهت چنین مبارزه ای فراهم شده است را رها می‌سازد. بدین دلیل خیال‌پردازانه است چون‌که امکان ندارد کارگران همیشه خودشان را به‌تنهایی با «شعارهای دمکراتیک»  محدود سازند، اگر آن‌ها بخواهند از حقوق خود برای زندگی کردن دفاع نمایند.

کارگران گرسنه اند. آن‌ها سرکوب می‌شوند. آن‌ها باید جهت دست‌مزد بالاتر، بیمه اجتماعی، علیه خشونت پلیس، علیه قوانین اعدام بدون محاکمه بجنگند. هر زمان که آن‌ها یک مبارزه واقعی را تقبل کنند، بناچار آن‌ها فراتر از دمکراسی بورژوایی می‌روند. آن‌ها با پلیس درگیر می‌شوند. آن‌ها دادگاه ها را بمبارزه می‌طلبند. آن‌ها از دستورات سرپیچی کرده و احکام بازداشت را زیرپا می‌گذارند. آن‌ها را مجبور به اخراج غیرقانونی می‌کنند. آن‌ها «شورش» می‌کنند. زمانی‌که سرمایه داری درست مانند حالا بلرزه دربیاید و تضعیف شود، تصرف قدرت یک وظیفه برای آینده نزدیک است. هر مبارزه گامی نزدیک‌تر برای تصرف قدرت است. هر نبردی به طبقه کارگر تجارب جدید، درس هایی از اتحاد و پیش‌رفت هم‌آهنگی علیه بورژازی را آموزش می‌دهد. تنها یک این‌چنین پیش‌رفتی می‌تواند بهبود بلافاصله زندگی کارگران امروز را ارزانی کند، و حقوق ابتدایی و شرایط اقتصادی بهتری را برای آن‌ها تأمین نماید.

این مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری‌ست که کمونیست‌ها  بر روی پرچم طبقه کارگر حک کرده اند – مبارزه طبقاتی که در بالاترین نقطه اوج شکل خود قیام مسلحانه، نبرد نهایی جهت دیکتاتوری پرولتاریا است.

این خیانت طبقاتی‌ست که تروتسکی  در آن ساختار برنامه « انترناسیونال۴) بی دوام خود را  می‌سازد.

به  یک باصطلاح «بلشویک» تروتسکیستی گوش کنید که جهان را با یک قطعه بلند از نُطق خود نصیحت می‌کند:

«ما، بلشویک‌ها، درنظر می‌گیریم که نجات واقعی از فاشیسم و جنگ بر تسخیر انقلابی قدرت و ایجاد یک دیکتاتوری پرولتری تکیه دارد. اما  ًاعتقاد ً ما فقط یک خیال واهی، بدون خونریزی، و بی‌جان است – ام. جی. اُ]. شما، کارگران سوسیالیست [بخوان: سوسیال دمکرات‌های بوروکرات – ام. جی. اُ] موافق این مسیر نیستید. شما نه تنها هرچیزی را که کسب کرده اید نجات میدهید، بلکه هم‌چنین در مسیر جاده دمکراسی  به پیش حرکت می‌کنید. [در همکاری با روزولت، ریشبرگ و پرکینز – – ام. جی. اُ]. خوب، تازمانی‌که ما شما را متقاعد و به طرف خود جلب نکرده ایم، ما تا پایان آماده پیروی از شما در این مسیر هستیم.[این آسان‌ترست که از شما پیروی کنیم تا بخود زحمت با صفوف کارگرانی را بدهیم که ممکن‌ست موافق به تسلیم شدن به احکام  ًدمکراتیک ً رؤسای پلیس نباشند- ام. جی. اُ] اما ما از شما می‌خواهیم که مبارزه برای دمکراسی را ادامه دهید، نه در حرف بلکه در عمل بکارگیرید[برای مثال، اجازه دهید نورمن توماس ملاقات جدیدی با  ًملکه ً کشور داشته باشد- ام. جی. اُ] … بگذارید حزب شما یک مبارزه واقعی جهت یک جنبش دمکراتیک قوی باز کند. [که حتی گم‌راه کننده تر از جنبش‌های حماسی یا لافولاتی است که در برنامه های خود قسمت‌های اقتصادی داشتند – ام. جی. اُ].  برای این ضروری‌ست که قبل از هرچیز تمام بقایای دولت فئودالی را کاملاً حذف کرد. این ضرورت دارد که  حق رأی به همه مردان و زنانی داده شود که به سن ۱۸ سالگی خود رسیده اند، هم‌چنین در سربازان ارتش [گرسنگی پسرها و دخترها را فراموش کنید. به آن‌ها شادی رأی دادن را بدهید که مرهمی جهت زخم‌هایشان خواهد شد.  درضمن، از بیمه اجتماعی هزینه کم‌تری برای اربابان برمی‌دارد – ام. جی. اُ]. تمزکز کامل  قدرت قانون‌گذاری/قوه مقننه و اجرایی در دست یک مجلس قرار می‌گیرد! بگذارید حزب شما یک مبارزه جدی را تحت این شعارها آغاز کند! اجازه دهید میلیون‌ها کارگر بیدار شوند، بگذارید قدرت را از طریق بحرکت درآوردن توده ها تسخیر کنند.[هورا برای یک  دولت جدید ایبر- نوسکی- شیدمان- رامزی مک دونالد – ام. جی. اُ]. این در هر سرعتی یک تلاش جدی از مبارزه علیه فاشیسم و جنگ است.[به همان سبکی که سیویرینگ، اتوبائور و جولیوس دیوچ علیه فاشیسم و جنگ مبارزه کردند – ام. جی. اُ]. ما، بلشویک‌ها، حق خود می‌دانیم که به کارگران عدم کفایت شعارهای دمکراتیک را توضیح دهیم؛  ما برای خودمان در دولت سوسیال دمکرات مسئولیت سیاسی را برعهده نمی‌گیریم؛ اما صادقانه در مبارزه جهت یک چنین دولتی به شما کمک می‌کنیم[ ما به شما کمک می‌کنیم که توده ها را فریب دهید- ام. جی. اُ]. هم‌راه با شما ما تمام حملات ارتجاع بورژوازی را دفع می‌کنیم.[ و کمک می‌کنیم که به کارگران و دهقانانی شکیک کنند که در مبارزه خود برای کسب نان خود  ًقوانین دمکراتیک ً را نقض می‌کنند- ام. جی. اُ]. بیش از این، ما خودمان را مقید به شما می‌دانیم که تا زمانی‌که اکثریت کارگران آگاهانه خود را در سمت و سوی دیکتاتووری پرولتاریا قرار نداده است هیچ گونه اقدامات انقلابی را انجام ندهید که فراتر از محدوده دمکراسی (دمکراسی واقعی) برود .[این وظیفه دمکراتیک ماست که اعتصابات  ًغیرقانونی ً را بشکنیم و گرهمآیی ًغیرقانی ً را پراکنده سازیم. چطور آن‌ها جرأت کرده اند فراتر از محدوده دمکراسی واقعی بورژوازی بروند! – ام. جی. اُ]» (تروتسکی، ًوظایف کنونی ما ً، میلیتانت، ۹ دسامبر، ۱۹۳۳).

باید روشن شده باشد در ابتدا که تروتسکی خودش را به «کارگران سوسیالیست» معرفی کرد، منظورش رهبران سوسیالیست بود- آن‌هایی که مانع کارگران سوسیالیست از درگیر شدن در مبارزه طبقاتی واقعی گشتند. باید به این اشاره می‌شد، ثانیاً، آن برنامه ای که او پیش‌نهاد می‌کند کاملا رفرمیستی است. تروتسکی به سوسیال دمکراسی کمک می‌کند تا در یک کشور سرمایه‌داری  به دولت تبدیل گردد ( ًصادقانه ًکمک می‌کند)؛ تروتسکی به سوسیال دمکراسی کمک می‌کند تا ماشین دولت سرمایه داری را بهبود بخشد؛ تروتسکی خودش را موظف می‌داند که هیچ اقدامی فراتر از دمکراسی بورژوازی انجام ندهد(وقتی‌که او می‌گوید  ًدمکراسی واقعی ً، او باید بداند که چنین دمکراسی تنها در دیکتاتوری پرولتار وجود دارد – و هر دمکراسی بورژوازی، هرچقدر هم که زیبا باشد، یک دمکراسی دروغین است که به عنوان سلاح استثمارگران علیه استثمارشدگان طراحی شده است)؛ به عبارت دیگر، تروتسکی  متعهد به کمک در انسجام  عمل‌کرد حکومت سرمایه داری از طریق  ابزار دمکراسی دروغین بورژوازی علیه کارگران است. ضروری‌ بود که اشاره نمود، سوم، تروتسکی این خواست های حیاتی مانند دست‌مزد بالاتر، ساعات کار روزانه کم‌تر، بیمه بیکاری، حق ملیت‌های تحت ستم را بیهوده حذف نکرد. برای مثال، به محض این‌که کارگران متعهد به مبارزه جهت چنین خواسته هایی شوند، بورژوازی قانوناً درهم می‌شکند. چون‌که به محدوده دمکراسی بورژوازی تجاوز شده است. تروتسکی بطور ضمنی به رهبران سوسیال دمکراسی قول می‌دهد که چنین اقداماتی را نه انجام دهد و نه از آن‌ها پشتیبانی نماید. به‌علاوه، تروتسکی خیلی خوب می‌داند  زمانی‌که سوسیال دمکراسی در قدرت است، آن‌ها از نیروهای مسلح دولت علیه کارگران استفاده خواهند کرد، چنان‌چه آن‌ها چنین اقداماتی را انجام دهند. هنگامی‌که تروتسکی به سوسیال دمکرات‌ها التماس می‌کند که به او بپیوندند، تروتسکی مجبورست که خودش را به خواسته های بی‌خطری  مانند مجلس محدود نماید و سن رأی دادن را پائین بیاورد.  تنها در این‌جاست که سوسیال دمکراسی می‌تواند او را نیمه راه بپذیرد. و بر اساس یک چنین برنامه ای است که او مایل است سرنوشت تروتسکیست‌ها را با سرنوشت رهبران سوسیال دمکراسی پیوند دهد.

یک‌بار دیگر ما تروتسکی، یک خرده بورژوازی را می‌بینیم که وحشت زده شده است. او ظهور فاشیسم را دیده است، و بر این باورست که فاشیسم آمده است که بماند. تروتسکی معتقدست که طبقه کارگر شکست خورده است، به حزب کمونیست آلمان افترا می‌زند، و می‌گوید که مرده است، در حالی‌که در واقع زنده است و مبارزه می‌کند. تروتسکی مایل نیست ببیند که توده ها یک انقلاب اجتماعی برپا کنند. تروتسکی نمی‌خواهد درک کند زمانی‌که توده ها برخیزند – و هر جایی‌که برخیزند – آن‌ها باید برای زندگی خود، علیه گرسنگی، و علیه نابودی به دست سرمایه مالی بجنگند – و این به‌معنای جنگ عیه دولت سرمایه داری‌ست، چه از نوع فاشیستی آن و یا شکل دمکراتیک آن باشد. تروتسکی تمایلی ندارد پی ببرد که کارگران – توده های کارگر، اکثریت قریب به اتفاق کارگران کارگران – به زیر پرچم مبارزه علیه سرمایه داری می پیوندند، که همیشه جهت تضعیف دولت سرمایه داری‌ مبارزه می‌کنند. تروتسکی می‌خواهد توده های کارگران را از درگیری در مبارزه علیه سرمایه داری تحت رهبری کمونیستی باز دارد.، و به رهبران سوسیال دمکراسی برای یک جبهه متحد (خلق) بر اساس برنامه ارتجاعی و خیال‌پردازانه خود التماس می‌کند. تعجبی ندارد که او مخالف جبهه متحد (خلق) به سبک ساخته شده توسط احزاب کمونیستی باشد، که علیه سرمایه داری هدایت شده است. این نوع جبهه متحد (خلقی) برای سرمایه داری سنگر نمی‌سازد. جبهه متحد (خلقی) می آید تا سیستم سرمایه داری و حامی فاشیسم را نابود سازد.

Next: 12.  The Trotskyites in the U.S.A.

Table of Contents

درباره نویسنده:

اُلجین، موئیسای جی. (۱۸۷۸-۱۹۳۹)، در سال ۱۸۷۸ در شهرک یهودی نشین (شتلت) نزدیک کی‌یف، اکراین بدنیا آمد. پس از حضور در مدرسه سنتی یهودیان ( چدر) وارد دانشگاه کی‌یف شد، جایی که کار خود را بعنوان یک انقلابی آغاز کرد. در سال ۱۹۰۱، به عنوان رئیس کمیته مرکزی دانشجویان انتخاب شد، در حالی‌که هم‌چنین عضو گروه انقلابی فریهیت بود. در آوریل سال ۱۹۰۳ رژیم تزاری به دلیل نقش او در تشکیل گروه‌های دفاع از خود یهودی دستور دستگیری او را صادر کرد، که در آن‌زمان مجبور به مهاجرت به ویلنا، لهستان شد.

در ویلنا او عضو بوند یهودی بود، و برای فعالیت‌هایش دستگیر شد. در طول انقلاب سال ۱۹۰۵ در وین بود، و تمام اعلامیه های صادر شده توسط بوند را در آن دوره تألیف و تصنیف می‌کرد.

از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ در هیلدربرگ تحصیل کرد، و در آلمان تا زمانی‌ بود که جنگ جهانی اول شروع شد. او قادر به بازگشت به روسیه نبود، و در سال ۱۹۱۵، به آمریکا مهاجرت کرد، جایی که بلافاصله به روزنامه روزانه  سوسیالیست «به پیش» کمک نمود.

در سال ۱۹۱۷ نویسنده اولین کتاب درباره انقلاب روسیه (روح انقلاب روسیه) بود و زمانی‌که فدراسیون سوسیالیستی یهودیان در سال ۱۹۲۱ انشعاب کرد، او رابطه اش را با «به پیش» قطع کرد و یکی از اعضای بنیان‌گذار حزب کارگران شد. او یکی از پیش‌تازان سازمان‌دهی در بخش یهودیان حزب، و بینان‌گذار روزنامه کمونیست روزانه ییدیش «صبح فریهیت»، و تا هنگام مرگ ویرایش‌گر آن بود. او هم‌چنین برای سال‌ها یکی ازعضای کمیته ملی حزب کمونیست آمریکا بود.

گذشته از مقالات بی‌شمار روزنامه و سرمقالات، او کتاب‌های بسیاری نوشت، و مسئول ترجمه چندین جلد کتاب از مجموعه آثار لنین به انگلیسی، هم‌چنین مترجم کتاب جنگ دهقانی انگلس در آلمان، ده روزی که دنیا را لرزان از جان رید، و آوای وحش از جک لندن به ییدیش است. او در ۲۲ نوامبر، ۱۹۳۹ درگذشت. دهه ها پس از مرگش، و تا زمانی‌که روزنامه در سال ۱۹۸۸ بسته شد،عکس او در سرصفحه «فریهیت» چاپ می‌شد.

https://www.marxists.org/glossary/people/o/l.htm#olgin-moissaye

***

بخش های ۱ تا ۱۰ در سایت هفته:

تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء(۱)
پایگاه اجتماعی تروتسکیسم(۲)
تروتسکیسم به چه معناست؟(۳)
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۴)- انکار ساخت سوسیالیسم در یک کشور)
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۵)- انقلاب و دهقانان
کینه شتری تروتسکیسم با اتحاد جماهیر شوروی(۶)
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۷) – دشمنی کور تروتسکیسم با حزب کمونیست (بلشویک) و الکوی لنینیستی
https://mejalehhafteh.com/2017/07/17/
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء ۸) – کمیته انگلیس و روسیه
https://mejalehhafteh.com/2017/08/20/
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۹)-  انقلاب چین و خیانت تروتسکیسم
https://mejalehhafteh.com/2017/10/13/
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۱۰) – موضع تحقیرآمیز تروتسکیسم در قبال دوره سوم
https://mejalehhafteh.com/2017/10/30/
صفحه ترجمه های آمادور نویدی در سایت هفته
https://mejalehhafteh.com/tag/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%AF%D9%8A/