تحول فرهنگ سیاسی؛ کلید طلایی وحدت و ثبات ملی در افغانستان
نور محمد غفوری
(بخش سوم)
۶. چالشها و راهکارهای تحول فرهنگ سیاسی در افغانستان
تحول فرهنگ سیاسی در افغانستان، همانند هر جامعهٔ در حال گذار، فرایندی پیچیده، تدریجی و چندبعدی است. این تحول نهتنها با موانع ساختاری و تاریخی مواجه است، بلکه از چالشهای فکری، فرهنگی و نهادی نیز تأثیر میپذیرد. شناخت دقیق این چالشها و ارائهٔ راهکارهای واقعگرایانه برای غلبه بر آنها، گام نخست در مسیر نوسازی فرهنگ سیاسی و نهادینهسازی ثبات سیاسی در کشور است.
الف) چالشهای اساسی
- ذهنیت قومی و مذهبی:
تداوم وابستگیهای قومی و مذهبی، یکی از مهمترین موانع شکلگیری فرهنگ سیاسی ملی است. در جامعهای که وفاداری به قوم و یک مذهب خاص بر وفاداری به ملت و قانون برتری دارد، امکان شکلگیری اعتماد متقابل و مشارکت سیاسی گسترده کاهش مییابد. سیاست قومی موجب میشود مشروعیت قدرت از وابستگیهای هویتی ناشی شود، نه از رأی مردم و رضایت عمومی.
- نبود آموزش سیاسی و آگاهی مدنی:
سطح پایین سواد سیاسی و فقدان آموزشهای مدنی، مانع اصلی مشارکت آگاهانهٔ شهروندان در امور عمومی است. بسیاری از مردم از حقوق، مسئولیتها و سازوکارهای نظام سیاسی آگاهی کافی ندارند، در نتیجه در برابر سوءاستفادهٔ نخبگان و تبلیغات گروهی آسیبپذیر میمانند.
- ضعف نهادهای دموکراتیک و مدنی:
نهادهای سیاسی در افغانستان غالباً شکننده، شخصیمحور و وابسته به روابط قدرت هستند. احزاب سیاسی ضعیف، جامعهٔ مدنی محدود، و رسانههای وابسته باعث شدهاند که مشارکت سیاسی شهروندان از مسیرهای نهادمند تحقق نیابد و بیشتر به اشکال مقطعی و واکنشی بروز کند.
- تسلط فرهنگ پدرسالار و انفعال اجتماعی:
در فرهنگ سنتی افغانستان، ساختار خانواده، دین و جامعه بر اساس سلسلهمراتب قدرت شکل گرفته است. این ساختار پدرسالارانه به بازتولید ذهنیت اطاعتپذیر در سیاست منجر میشود و روحیهٔ پرسشگری، انتقاد و مشارکت را تضعیف میکند.
- بیاعتمادی عمومی و تجربههای تلخ سیاسی:
دههها جنگ، بیثباتی، فساد و ناکامی رهبران سیاسی، موجب کاهش شدید اعتماد مردم به حکومت و نهادهای رسمی شده است. بدون بازسازی این اعتماد، هیچ تحول پایداری در فرهنگ سیاسی امکانپذیر نیست.
ب) راهکارهای تحول
- آموزش و پرورش سیاسی از سطوح ابتدایی:
آموزش مفاهیم حقوق شهروندی، قانونگرایی، مدارا، و مسئولیت اجتماعی در نظام آموزشی کشور باید نهادینه گردد. مدارس، مکاتب و پوهنتونها میتوانند نقش محوری در پرورش نسلی آگاه، منتقد و مشارکتجو ایفا کنند.
- تقویت نهادهای دموکراتیک و جامعهٔ مدنی:
توسعهٔ احزاب سیاسی، رسانههای مستقل، شوراهای محلی و سازمانهای مردمنهاد میتواند زمینهٔ مشارکت مؤثر و نهادینهٔ شهروندان را فراهم سازد. جامعهٔ مدنی فعال، بهترین بستر برای ترویج فرهنگ مسئولیتپذیری و نظارت بر قدرت است.
- اصلاح ساختار سیاسی و شفافیت حکومتی:
شفافیت در تصمیمگیری، مبارزه با فساد، و توزیع عادلانهٔ منابع، پایههای اعتماد عمومی را تقویت میکند. نظام سیاسی باید بهگونهای بازسازی شود که مردم نقش خویش را در ادارهٔ امور کشور ملموس و مؤثر احساس کنند.
- ترویج گفتمان ملی و ارزشهای وحدتگرا:
نخبگان سیاسی، فرهنگی و دینی باید از طریق رسانهها، آموزش و گفتوگوهای اجتماعی، ارزشهایی چون وحدت ملی، احترام متقابل، عدالت و مشارکت را جایگزین گفتمانهای قوممحور و تبعیضآمیز سازند.
- توانمندسازی زنان و جوانان در عرصهٔ سیاسی:
مشارکت زنان و جوانان در تصمیمگیریهای سیاسی میتواند فرهنگ سنتی و انحصاری سیاست را به فرهنگ مشارکتی و پویا تبدیل کند. این دو قشر بیشترین ظرفیت را برای نوسازی اجتماعی و فکری دارند.
- الگوسازی از رهبران مسئول و قانونمدار:
تغییر فرهنگ سیاسی نیازمند رهبرانی است که در گفتار و کردار، ارزشهای صداقت، عدالت، قانونگرایی و خدمت عمومی را به نمایش بگذارند. رفتار نخبگان سیاسی میتواند الهامبخش تحول در نگرش مردم باشد.
تحول فرهنگ سیاسی در افغانستان فرایندی تدریجی و چندنسلی است که به ترکیب آگاهی، نهادسازی و ارادهٔ سیاسی نیاز دارد. هرچند موانع فراواناند، اما با برنامهریزی منسجم، آموزش همگانی، تقویت اعتماد ملی و مشارکت شهروندان، میتوان افغانستان را از فرهنگ سیاسی تابع و سنتی بهسوی فرهنگی مشارکتی، مدنی و قانونمدار سوق داد. چنین تحولی، زیربنای واقعی وحدت ملی و ثبات پایدار خواهد بود.
(باقی دارد)