باران و باور
اسیر کنج قفس مانده ام پری بدهید
رها ز دام شوم بال و شهپری بدهید
به مرغکان نواخوان در عطش مانده
نوید بارش باران و باوری بدهید
به کوچه ها که ز بیداد غرقه در خون شد
دهید دست بهم رنگ دیگری بدهید
از آن میی که ز پا افگند خراب کند
به رغم زاهد بی درد ساغری بدهید
به حرف تلخ دل خستهگان میازارید
به کام شان ز سخن شهد و شکری بدهید
چه میشود بنوازید اگر مشام ثنا
ز زلف یار ورا مشک و عنبری بدهید
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا