انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر پیامدها و عواقب پیروزی و بر زمین افکندن آن بخش چهارم(آخر)
عواقب شکست انقلاب
ا. م. شیری
۵ آذر- قوس ١۳۹۵
بالاخره، درخت جوان و پربار انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر سال ١۹۱۷ برغم تمام دستاوردها و ثمرات شگرف و بینظیرش چه در بعد داخلی و چه در بعد جهانی، طی یک دوره نسبتا طولانی مبارزه طبقاتی شدید، بدلیل نابرابری و عدم توازن قوا در مقیاس جهانی، در زیر ضربات مداوم تبر زهرآگین خصم طبقاتی عدالت اجتماعی و در نهایت، در اثر وقوع «انقلاب رنگی» بشدت قهرآمیز، از جمله، مثله کردن، پرتاب از بلندی و کشتارهای خیابانی انسانها بدست دستجات و گروههای ناسیونالیستی- تروریستی بخوبی آموزش دیده، در سال ١۹۹۱ بر زمین افتاد.
تاریخ گواه است و همه تحقیق و بررسیهای متعدد نیز نشان میدهند، که نه تشکیل جمهوریهای متحده سوسیالیستی شوروی و ساختن سوسیالیسم در آن آسان بدست آمد و نه نابودی و تخریب آنها به همان راحتی که ناتوی رسانهایی به اذهان عمومی القاء می کند، میسر شد.
«انقلاب رنگی» در اتحاد شوروی بعنوان اولین نمونه موفق این نوع «انفلابها» پیش از هر چیز، در مجموع به بهای جان بیش از یک میلیون نفر و آوارگی ١۲ میلیون انسان بیگناه «پیروز» گردید و پس از آن که اتحاد شوروی، از جایگاه یک قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی، صنعتی، فرهنگی و اخلاقی جهان پائین کشیده شد و از نقشه سیاسی آن حذف گردید، امپریالیسم غرب بسردمداری امپراطوری فاشیستی- صهیونیستی آمریکا قبل از هر اقدامی برای نابودی نائلیتهای داخلی و جهانی انقلاب اکتبر کمر همت بست.
طی یکسری حملات سراسری غافلگیرانه و ضربات پیاپی شوکآور، دهها هزار کارخانه، کارگاه، مؤسسه تولیدی علمی- صنعتی، کشاورزی و خدماتی نابود گردید. تنها در جمهوری فدراتیو روسیه بیش از هفتاد هزار واحد تولیدی- صنعتی تعطیل گردید و بیش از ١۵ هزار روستا در همان دو- سه سال اول از سکنه خالی شد. روند فرار علما، دانشمندان و بطور کلی مغزها از کشور آغاز گردید.
نظام آموزش و پرورش، خدمات بهداشتی- پزشکی و بیمه مادامالعمررایگان بمثابه بخشی از دستاوردهای ارزشمند و بینظیر انقلاب اکتبر در کشور شوراها را طوفان «انقلاب رنگی» در هم کوبید، هنر و ادبیات انسانمحور به ابتذال کشیده شد و… پول، معیار همه ارزشها و جایگزین آنها گردید.
در نتیجه غیرصنعتی کردن اجزاء منشعب از اتحاد شوروی و حذف بخش اعظم مؤسسات تولیدی، صعنتی و علمی، پدیده نحس بیکاری بعنوان مادر تمامی مفاسد اجتماعی جنبه عمومی بخود گرفت؛ اردوی دهها میلیونی بیکاران تشکیل گردید. در نتیجه، رونده فزاینده فقر و گرسنگی، فروش اعضای بدن به یکی از راههای مبارزه برای بقاء تبدیل شد و باضافه آن، پدیدههای ولگردی، روسپیگری، اعتیاد به مواد افیونی- پدیدههای بطور کلی بیگانه با جامعه سوسیالیستی سابق، ابعاد دهشتناکی بخود گرفتند. بر اساس برآورد پیامدهای اولین دهه نابودی سوسیالیسم و انحلال اتحاد شوروی، تنها از اوکراین یک و نیم میلیون زن و دختر زیر ۲۵ سال به قصد تنفروشی کشور خود را ترک کردند. تعداد معتادان روسیه به بیش از پنج میلیون نفر و سن اعتیاد به ده سال رسید. شمار کودکان ولگرد و خیابانی در روسیه نیز به همین میزان تخمین زده میشد. با عطف توجه به اینکه چند آمار فوق مربوط به جمهوری فدرالی روسیه است که هنوز بطور کامل غیرصنعتی نشده، میتوان تصور کرد که اوضاع در جمهوریهای بطور کامل غیرصنعتی شده قفقاز، آسیای میانه و حوزه دریای بالتیک و همچنین، در کشورهای اروپای شرقی که به حیاط خلوت ناتو تبدیل شدند، از چه قرار است.
دولتها و آژانسهای امنیتی- خرابکاری خارجی تحت عنوان «کمک به توسعه دموکراسی و حقوق بشر» برای معتقدان هر دین و مذهبی صدها کلیسا، کنیسه، مسجد، صومعه و معبد در هر یک از جمهوریها ساختند. فرهنگ، اخلاق و ارزشهای اجتماعی مسیر قهقرایی و انحطاط در پیش گرفت، باور به خرافات، موهومپرستی، فالبینی، فال ستارگان و کفخوانی به سطح سیاست دولتی ارتقاء یافت و جایگزین علم و دانش گردید.
ناسیونالیسم افراطی جای انترناسیونالیسم پرولتری را گرفت و هر ملت و خلقی بیتوجه به دوستی، برادری و همزیستی با دیگران طی قرون اعصار متمادی، ناگهان نزدیکترین همسایه خود را دشمن شمرد.
در نتیجه نابودی ساختار اجتماعی- اقتصادی کشور، همه جمهوریها با رشد جمعیتی منفی روبرو شدند. آمار کاهش جمعیت روسیه تا سال ۲٠٠٠، سالانه یک میلیون نفر، در مجموع، ١٠ میلیون نفر اعلام شد.
امپریالیسم و ارتجاع جهانی به موازات تخریب و نابودی دستاوردها و ارزشهای داخلی انقلاب کبیر اکتبر، هجوم بشدت گستردهایی را برای محو و لغو تبعات و دستاوردهای جهانی آن آغاز نمود. عواقب و پیامدهای فاجعهبار تهاجمات امپریالیسم و ارتجاع جهانی قبل از همه، موجب نابودی صلح، امنیت و آرامش در جهان گردید. زیرساختهای صنعتی و اقتصادی کشورهای اردوگاه سوسیالیستی سابق بطور کامل برچیده شد و همه آنها به مستعمره مفلوک غرب و پایگاه نظامی ناتو تبدیل شدند.
در پی وقوع «انقلابهای رنگی» پیاپی در کشورهای اردوگاه سوسیالیستی سابق، قدرت سیاسی بدست عوامل مزدور و مأمور دولتهای خارجی سپرده شد و همه آنها به عرصه تاختوتاز مأموران امنیتی غرب بدل شدند. بیکاری، فقر و فاقه دامنگیر عموم مردم شد. مثلا، بلغارستان از جایگاه بیست و هفتمین کشور صنعتی جهان و بعنوان یک کشور فاقد بیکار تا سالهای ۱۹۹٠، به سطح یکی از فقیرترین کشورهای جهان سقوط کرد.
در این دوره، جمهوریهای چک و سلاواکی را از هم جدا کردند، جمهوری دموکراتیک آلمان طعمه آلمان امپریالیستی شد، جمهوری کوچک آلبانی در عرض فقط یک هفته «انقلاب رنگی» زیر و زبر گردید، اتحاد و ثبات از یوگسلاوی رخت بربست، روند قطعه- قطعه کشور آغاز گردید و در پی بمبارانهای جنونآمیز ناتو در سال ١۹۹۹، تقسیم آن به هفت منطقه (کشور) تحت الحمایه غرب نهایی شد.
تهاجمات گسترده امپریالیسم در شرایط فقدان اتحاد شوروی بمثابه پشتیبان و ضامن صلح و امنیت جهانی، چه به شکل «انقلابهای رنگی»، چه به شکل حملات مسلحانه مرئی و یا نامرئی (جنگ نیابتی با دست دیگران) تنها به اردوگاه سوسیالیستی بمثابه ارجمندترین ثمره جهانی انقلاب اکتبر محدود نشد. بلکه، فاجعه عموم بشری زمانی به اوج خود رسید که امپریالیسم غرب بزمامداری رژیم فاشیستی امپراطوری آمریکا دو سال پس از حمله به یوگسلاوی، با کاربست متدولوژی سنتی «هیولاسازی» متناسب با هر مورد مشخص (خطر تروریسم، اسلامهراسی، دیکتاتورنمایی سران کشورها)، حملات استعماری به دیگر کشورها را با اشغال افغانستان به سفارش مافیای جهانی مواد مخدر تداوم بخشید. دو سال بعد از آن نیز به بهانه واهی «وجود تسلیحات کشتار جمعی»، اما در واقع، در اجرای طرح آمریکایی «سرزمینهای بیصاحب» عراق را بخاک و خون کشید، بیش از ۶۵ درصد جمعیت آن را کشت، مجروح ساخت و یا در داخل و خارج کشور آواره کرد.
دهها کشور دیگر جهان، از جمله مالی، نیجر، نیجریه را با دست گروههای تروریستی دستساز سازمانهای امنیتی- نظامی غرب به آشوب کشید، گرفتار هرج و مرج نمود. لیبی، سومالی را بعنوان یک کشور نابود ساخت. سودان، بزرگترین کشور قاره اغنیای فقیر را به بهای دستیابی به نفت ارزان تقسیم نمود. در کشور ساحل عاج رئیس جمهور منتخب را بزور نیروهای مسلح فرانسه برکنار و حسن واتارا، معاون بانک جهانی را بجای او گمارد. آتش جنگهای استعماری ویرانگرانه که برعلیه سوریه را از ۵ سال پیش، بر علیه یمن را از ۲ سال قبل برافروخت، هنوز هم با شدت تمام شعله میکشد. بزرگترین موج مهاجرت پس از جنگ جهانی را براه انداخت. برغم لفاظیها در خصوص مبارزه با تروریسم، از هیچ کوششی برای ارتقاء تروریسم به سطح سیاست رسمی دولتی و به تبع آن، برای سازماندهی، آموزش، تسلیح و تجهیز باندها و گروههای جدید تروریستی مانند «داعش»، «جبهةالنصره» و غیره کوتاهی نکرد. در نتیجه، غرب تروریسم را بمثابه ابزار مهم جهانیسازی بکار گرفت.
علاوه بر اینها، تلاش ارتجاع جهانی برای انجام «انقلابهای رنگی» و کودتاهای ضد دولتی با حدت و شدت هر چه تمامتر ادامه یافت. اگر چه این تلاشها مانند «انقلابهای رنگی» در قزاقستان، قرقیزستان، بلاروس، ارمنستان، ونزوئلا، ایران هنوز قرین موفقیت نشده، اما موارد بسیاری از آن، از جمله در مصر، تونس، یمن، اوکراین، گرجستان، مولداوی، هندوراس، بزریل به بار نشست و در اغلب موارد قدرت سیاسی در کشورهای نومستعمره بدست ناسیونالیستهای افراطی و باندهای فاشیستی سپرده شد.
بموازات اینها، امپریالیسم جهانی برهبری امپراطوری آمریکا با گسترش هر چه بیشتر شبکههای باصطلاح دانشگاهی- علمی، اتاقهای «فکر» و سازمانهای باصطلاح «غیردولتی»، کوششها برای مهندسی و مدیریت افکار عمومی را تشدید نمود؛ فکر و ذهن و شعور انسانی را هدف گرفت. با بهرهگیری از ناتوی فرهنگی و رسانهایی اذهان عمومی را برای تهاجمات سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، فرهنگی و اخلاقی بیشتر و شدیدتر آماده ساخت؛ موضوع و مشغله فکری محققان، کارشناسان و تحلیلگران را تعریف و تعیین نمود. در نتیجه آن، آشفته فکری و پریشانگویی رونق بیسابقه بخود گرفت. بطوریکه اغلب احزاب و سازمانها، تحلیلگران و کارشناسان معتبر، قبل از ارزیابی از اقدام و عمل مهاجم، قبل از تعیین و تعریف ماهیت آن، با قربانی تصفیه حساب کردند. مثلا، هنگامی که در تحلیل یک حزب سیاسی پرسابقه یا یک تحلیلگر معتبر گفته میشود: «دیکتاتورها باعث حضور امپریالیسم در منطقه شدند» یا زمانی که هجوم استعمارگرانه امپریالیسم آنگلوساکسونی به عراق را «جنگ امپریالستی»، به لیبی، سوریه و یمن را «جنگ داخلی» مینامد، میتوان به ژرفای تأثیرات مخرب تبلیغات ناتوی رسانهایی پی برد.
به این ترتیب، ارتجاع جهانی برهبری فاشیسم آمریکا، تا کنون موفق شده است تمامی پیامدهای ارجمند داخلی و جهانی انقلاب اکتبر و در صدر آنها، صلح و امنیت جهانی را نابود ساخته؛ دوستی، برادری، همزیستی مودتآمیز دیرینه بین خلقها و ملتها، بین پیروان ادیان، مذاهب و عقاید مختلف را به نفرت، کینه و خصومت تصنعی و کور بین آنها تبدیل نماید؛ «جنگ همه با همه» راه بیاندازد؛ نظام نواستعماری را در جای خالی استعمارکهن نابود شده در اثر مبارزات خلقها و ملتهای مستعمرات و با کمکهای فکری، معنوی و انترناسیونالیستی اتحاد شوروی در دهههای ۶٠ و ۷٠ قرن گذشته میلادی برقرار نماید.
در همه حال، واضح است که جهان ناامن و جنگزده پساشوروی با منافع نامشروع و سیاستهای ضدبشری امپریالیسم و ارتجاع جهانی و، هوسها و امیال پیروان تز جعلی «سوسیال- امپریالیسم شوروی» بطور موقتی انطباق دارد. جالب اینکه بعقیده دومیها، «امپریالیسم جوان و بالنده از درون پوسید و متلاشی شد»، اما «امپریالیسم فرتوت و میرنده» از درون نپوسید و متلاش نشد! با این وجود، هیچ قدرتی قادر به نفی حقیقت سوسیالیسم و خشکاندن ریشه در خاک مانده آن نیست و دور نیست که دوباره سر از خاک برآورد و به بار نشیند!
در پایان این جستار چهار بخشی ناگفته نگذارم که از نواقص و کمبودهای آن، بویژه، از عدم توضیح و تشریح جنایات هولناک ناسیونالیستهای افراطی خوب آموزش دیده در روند «انقلاب رنگی» و چگونگی وقوع آن در اتحاد شوروی غافل نیستم و یقین دارم همه آنچه را که حداقل خودم در نظر داشتم، بیان نکردهام. این مختصر را صرفاً بمصداق «فردا را چه دیدی، کار امروز را به فردا نیافکن»، بمناسبت نود و نهمین سالروز پیروزی انقلاب دورانساز اکتبر بطور ضربالاجلی تنظیم و تقدیم نمودم. امیدوارم فرصتی دست دهد تا نواقص و نارساییها موجود در این مقال را با راهنماییها و کمکهای آگاهان و منتقدان و با ارائه جمعبندی جامعتری از مطالعات و بررسیها، ملاحظات و مشاهدات شخصیام از دستاوردهای اعجازگونه و عواقب دهشتناک سرکوبی خونین انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، در سال آینده، بمناسبت یکصدمین سال پیروزی آن برطرف نمایم.