استالین، نابغۀ بشریت
دریادار واسیلی پاپوویچ (Vasily Popovich)، عضو شورایعالی دانشمندان با گرایش سوسیالیستی روسیه، پروفسور، نویسنده، روزنامهنگار
ا. م. شیری:
ــ رفتار استالین که مورد نقد یا انکار هیچ کس واقع نشد. او چهار فرزند، یک دختر- سوتلانا و سه پسر داشت- یاکوف، آرتیوم و واسیلی. آرتیوم پسر خواندهاش، همسن واسیلی بود. او علاقمهمند بود هر سه نظامی باشند. یاکوف و آرتیوم در رستۀ توپخانه تحصیل کردند، واسیلی در نیروی هوایی به درجۀ سرتیپی رسید. با شروع جنگ استالین خواستار اعزام فرزندانش به جبهه شد. هر سه فرزند قهرمانانه روی پدر را سفید کردند. یاکوف در اسارت نازیها کشته شد. واسیلی را تروتسکیستها به رهبری نیکیتا خروشچوف زندانی کردند و کشتند. او هنگام پرواز با جنگنده بمبافن چتر نجات همراه برنمیداشت. چون معتقد بود مرگ در اثر ساقط شدن جنگنده گواراتر از اسارت است… سوتلانا از دست ضدانقلاب و تروتسکیستها در به در و آوارۀ جهان شد و در نهایت در تنهایی در خانۀ سالمندان در آمریکا از دنیا رفت. او پس از اعلام نوسازی بنیانکن در سال ۱۹۸۵، به خیال خام به اتحاد شوروی برگشت، اما، از دست «خر داغکنها» دوباره به خانۀ سالمندان برگشت. مارشال گئورگی ژوکوف پاسخ استالین به پیشنهاد نازیها برای مبادلۀ یاکوف با ژنرال آلمانی را چنین نقل میکند: ما سرباز را با ژنرال مبادله نمیکنیم. و در مقابل اصرار اطرافیان برای مبادلۀ یاکوف بعنوان پسر او، میگوید: پس دیگر اسیران فرزندان کیانند…
سوتلانا واسیلی آرتیوم یاکوف
ــ آندری گرومیکو، پدر دیپلوماسی اتحاد شوروی که از سال ۱۹۳۹ در دستگاه سیاسی شوروی کار میکرد و شخصا در کار تدارک کنفرانس تهران و یالتا شرکت داشت و بارها با استالین دیدار کرده بود، در کتاب خاطران خود در بارۀ استالین مینویسد: او انسانی اندیشمند و کارهایش همیشه سنجیده بود. گرومیکو با رد اتهامات دشمنان مبنی بر اینکه استالین همیشه خشمگین و ناراضی بود، میگوید او هرگز صدایش را در جمع حاضران بلند نمیکرد و از دایرۀ ادب خارج نمیشد…
ــ مارشال دمیتری یازوف، آخرین وزیر دفاع اتحاد شوروی در یکی از مصاحبههایش میگوید: دانشآموز بودم. سنم را یک سال بزرگ کردم. داوطلبانه به جبهه رفتم. بیشتر همکلاسیهایم نیز به جبهه رفتند. رزمندگان در جبههها همیشه با فریاد «بنام استالین، بنام میهن» حمله میکردند. جالب است در آن شرایط بین مرگ و زندگی هیچ کس به استالین فحاشی نمیکرد. همه واقعاً به استالین اعتماد داشتند و ژنرال کنستاتین راکاسوفسکی استالین را مقدس مینامید. یازوف در این مصاحبه در پاسخ به این پرسش که آیا استالین را جنایتکار حساب نمیکنید، میگوید: استالین برای من مقدس، اما، گارباچوف جنایتکار است…
واسیلی پاپوویچ: هر سال در ۲۱ دسامبر (۳۰ آذر- قوس) – در روز تولد یوسف ویسایونویچ استالین (جوگاشویلی)، تمام بشریت مترقی سالگرد تولد این نزدیکترین متحد ولادیمیر ایلیچ لنین، شخصیت برجستۀ حزبی، دولتی و نظامی نیمۀ اول قرن بیستم را جشن میگیرد. هر دولتمردی را نمیتوان یک شخصیت تاریخی نامید. اما، یوسف ویساریونوویچ یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخی بود. او در جهان نه تنها در میان طرفداران سوسیالیسم، بلکه، در میان مخالفان نیز مشهور است. علاقهمندی بشریت به او همیشگی و ابدی است. مردم ما تحت رهبری استالین سوسیالیسم را ساخت؛ صنعتیسازی و تعاونیکردن را به سرانجام رساند؛ نوع جدید ارتش و نیروی دریایی را تشکیل داد؛ آلمان نازی را شکست داد؛ سپر موشکی هستهای ایجاد کرد؛ پایه و اساس تسخیر فضا و تشکیل دولت کارگران و دهقانان را آماده کرد.
تاریخ مقرر کرده است که بیش از ۷۰ سال پس از درگذشت استالین، تصویر او نقطۀ شروع سمت و سو، شیوه و روش حل بسیاری از مشکلات در سراسر جهان باشد. دشمنانی که به دنبال بیاعتبار کردن نام نیک رهبر بودند، دچار اشتباه محاسباتی شدند. زیرا، استالین یک شخصیت تاریخی خارقالعاده بود. همانطور که شارل دوگل نوشت: «استالین به گذشته نپیوست، در آینده متجلی شد…». دوگل در خاطرات خود مینویسد: «استالین اقتدار عظیمی داشت و البته، نه فقط در روسیه. او میدانست که چگونه دشمنان خود را «رام» کند؛ هنگام شکست وحشت نکند و از پیروزیها سرگیجه نگیرد. چه که پیروزیهای او بیشتر از شکستهایش بود. روسیۀ استالینی همان روسیه سابق نیست که همراه با سلطنت مرده باشد. اما دولت استالینی بدون جانشینان شایستۀ استالین محکوم به فناست». این سخنان رئیس جمهور فرانسه یک پیشگویی پیامبرگونه بود… پس از فوت یوسف استالین، حاکمان نالایق، روسیه را ویران کردند و مردم را به درگیریها و جنگهای خونین کشانیدند.
اقتدار و شدت درک شخصیت استالین در بین جمعیت اتحاد شوروی و جهان نه تنها رو به کاهش نیست، بلکه برعکس، رو به افزایش است. از این روی، تلاش دشمنان برای تحقیر رهبر بینتیجه ماند. تصویر او ویژگیهای یک افسانه را به عنوان رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، یک دولتمرد و رهبر حزب در انظار عموم به نمایش میگذارد. بنابراین، تلاشهای مانکورتها (بردگان بیفکر) برای تحقیر او، نتیجۀ مورد نظر طرفداران یلتسین را به همراه نخواهد داشت. چنین شخصیتهای برجسته، در میان تودهها، هر چند قرن یک بار متولد میشوند و برای همیشه میدرخشند. امروزه بسیاری از فرصتطلبان و ابنالوقتها به استالین آن گونه نگاه میکنند که صاحبان قدرت علاقهمندند. بسیاری از روزنامهنگاران رسانهای خدمتگزار رژیم، تمام تلاش خود را برای راضی کردن مخالفان استالین به کار میگیرند. و جهت اصلی تبلیغات آنها این است که استالین یک جلاد، یک غاصب، یک قاتل خونین، یک استثمارگر بی رحم بود. اکنون چنین روزگاری است و اخلاقیات در روسیه یلتسین-پوتین نیز چنین!
یوسف ویساریونوویچ در ۲۱ دسامبر ۱۸۷۹ (۳۰ آذر- قوس ۱۲۵۸) در [شهر] گوری گرجستان دیده به جهان گشود. در سال ۱۸۸۸ وارد مدرسۀ الهیات گوری شد و پس از فارغالتحصیلی از آنجا، به حوزۀ علمیۀ ارتدکس تفلیس وارد شد. اما با مشاهدۀ ظلم، بیحقوقی، فقر مردم و موقعیتی که روحانیت در آن به دست آورده بود، به راه مبارزه انقلابی برای رهایی مردم از ستم تزاری گام نهاد. همانگونه که خود استالین گفت: «من در سن ۱۵ سالگی، با گروههای زیرزمینی مارکسیستهای روسیه که در ماوراء قفقاز فعالیت میکردند، تماس گرفتم، به جنبش انقلابی پیوستم». استالین در سال ۱۸۹۸ به عضویت حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در آمد. همان وقت خود را زیر نظر خونخواران سلطنتی و روحانیون حوزههای علمیه یافت. در ۲۹ مه ۱۸۹۹، استالین به دلیل ترویج افکار و ایدههای مارکسیستی از حوزۀ علمیۀ تفلیس اخراج گردید. به خاطر شهامت و ارادۀ استالین، حتی نزدیکانش در آن زمان او را «عقاب کوهستان» که هیچ ترسی در میدان رزم نمیشناسد، نامیدند. او تمام عمرش اینگونه بود. حتی در آن زمان، در صورت اختلاف نظر با اعضای حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، استالین از بلشویکها به رهبری لنین طرفداری میکرد.
استالین از مارس ۱۹۰۱، به فعالیت مخفی روی آورد که عملا تا فوریۀ ۱۹۱۷ ادامه یافت. در نوامبر ۱۹۰۱، او به [شهر] باتومی نقل مکان کرد، اما خونخواران تزار در ۵ آوریل ۱۹۰۲ او را تعقیب و دستگیر کردند. استالین بدلیل فعالیتهای انقلابی در پاییز ۱۹۰۳ به روستای نوایا اودا، ناحیه بالاگانسکی، استان ایرکوتسک واقع در سیبری شرقی تبعید شد. اما، چندی بعد، کمی بیش از یک ماه، از تبعید به قفقاز فرار کرد و به مبارزات انقلابی فعال خود علیه رژیم تزاری ادامه داد. همانطور که ولادیمیر لنین و یوسف استالین گفتند، مسلح کردن جوخههای مردمی برای پیروزی اهمیت زیادی دارد.
استالین طی سخنرانی در یک گردهآیی در ۱۸ اکتبر ۱۹۰۵ گفت که پیروزی نیاز به سلاح و سلاحهای بیشتری دارد. پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵، استالین به خارج از کشور مهاجرت نکرد، برای تداوم مبارزه در روسیه ماند. ۲۵ مارس ۱۹۰۸ سگهای خونخوار تزار استالین را دوباره در باکو دستگیر کردند. او را مدتها در زندان نگه داشتند و سپس به تبعید فرستادند. زندگی سرتاسر مبارزات انقلابی (تا سال ۱۹۱۷) توأم با تبعید و زندان استالین، نه تنها نتوانست او را بشکند، حتی برعکس، تقویتش کرد. به گونهای که استالین از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۳، هفت بار دستگیر شد، شش بار تبعید گردید، پنج بار از تبعید گریخت و دوباره به مبارزۀ انقلابی پیوست. هم رژیم تزاری و هم رژیم کنونی هر کسی را که حرف میزنند، برای احقاق حقیقت میجنگند و از درد و رنج محرومان مینویسند، آزار میدهند. لنین نوشت: «تا زمانی که دولت وجود دارد، آزادی وجود نخواهد داشت. وقتی آزادی وجود داشته باشد، دولتی وجود نخواهد داشت».
استالین در اوایل سپتامبر ۱۹۱۱ مخفیانه از ولوگدا به پترزبورگ رفت. او مقالۀ «مارکسیسم و مسئلۀ ملی» را در این دوره نوشت و در آن برنامۀ بلشویکی برای حل مسلۀ ملی را تشریح نمود. ماهیت آن بعدها در کنفرانس هفتم (آوریل) اعلام شد و حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش، از جمله، تا سرحد جدایی و تشکیل دولتهای مستقل برسمیت شناخته شد. ۲۳ فوریۀ سال ۱۹۱۳، استالین در سنپترزبورگ دستگیر و برای مدت چهار سال به منطقۀ توروخانسک تبعید گردید.
در دسامبر ۱۹۱۶ او برای خدمت سربازی به ارتش فراخوانده شد و ابتدا به کراسنایارسک و سپس به آچینسک اعزام گردید. لازم به یادآوری است که انقلاب فوریه ۱۹۱۷ در آچینسک روی داد. استالین به پتروگراد بازگشت و بلافاصله به مبارزات انقلابی پیوست. در ۲۰ اوت، اولین کنگرۀ سراسری شوراها استالین را به عنوان عضو کمیتۀ اجرایی مرکزی انتخاب کرد. استالین پس از پیروزی انقلاب در شب ۲۴ و ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷، به شورای کمیسرهای خلق که در دومین کنگرۀ سراسری شوراها انتخاب شده بود، پیوست. استالین از نخستین روزهای پیروزی حاکمیت شوراها، فعالانه برای تقویت دستاوردهای سوسیالیستی تلاش کرد. حتی یک جمهوری شوروی وجود نداشت که استالین در سازماندهی آن شرکت نکرده باشد.
شورای دفاع کارگران و دهقانان به ریاست لنین در ۳۰ نوامبر ۱۹۱۸ تشکیل گردید و استالین بعنوان نمایندۀ کمیتۀ اجرایی مرکزی شوراهای سراسری روسیه، عملاً معاونت او را به عهده گرفت. او در جبهههای مختلف با دشمنان انقلاب جنگید و در دفاع از دستاوردهای انقلاب به موفقیتهای چشمگیری دست یافت. در ۲۷ نوامبر ۱۹۱۹، با ابتکار لنین به استالین نشان پرچم سرخ اعطا شد. پلنوم کمیتۀ مرکزی در تاریخ ۳ آوریل ۱۹ استالین را به عنوان دبیر کل حزب انتخاب کرد. او در کار گزینش کادرها فعالانه شرکت داشت. استالین و دبیرخانۀ تحت رهبریش تنها در اولین سال تصدی خود در این سمت، حدود ۴۷۵۰ پرسنل در نهادهای مسئول منصوب کردند.
در نخستین کنگرۀ اتحادیۀ سراسری شوراها در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲، تصمیم مبنی بر وحدت همۀ جمهوریها در یک اتحادیه – اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی اتخاذ گردید. استالین در سخنرانی خود در کنگره گفت که «وجود جداگانۀ جمهوریهای شوروی رو به پایان است… جمهوریها در حال وحدت در یک کشور متحد هستند». این، یک تصمیم عاقلانه و درستی بود. به برکت تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی امکان حفظ قلمرو وسیع امپراتوری تزاری سابق فراهم شد. پیروان یلتسین آن را نابود کردند و اکنون سعی میکنند دو باره با خون به هم بچسبانند. این چیزی است که ویرانگران کنونی نمیخواهند بفهمند که تمام فعالیتهای بیخاصیت خود را برای ظلم به مردم خود و دیگر ملتها صرف میکنند. اما همانطور که میگویند، با زور نمیتوان مهربان شد. میتوان اسب را به سوی آبخور هدایت کرد، اما غیرممکن است که آن را بر خلاف میل خود به نوشیدن آب مجبور کرد.
ولادیمیر ایلیچ لنین در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۲ در [شهر] گورکی درگذشت. استالین در مصاحبه با امیل لودویگ گفت: «من فقط شاگرد لنینم و هدفم این است که شاگرد شایستۀ او باشم». تلاشهای اصلی استالین به مسائل مربوط به ساخت دولتی اقتصاد کشور که کشاورزی و عقبمانده بود، معطوف بود. او در دسامبر ۱۹۲۵ از تریبون چهاردهمین کنگرۀ حزب، خواستار تبدیل کشور از کشاورزی به صنعتی شد. در اوایل سال ۱۹۲۶ اثر استالین بنام «دربارۀ مسئلۀ لنینیسم» انتشار یافت. او تمام تلاش خود را برای غلبه بر روانشناسی مالکیت خصوصی دهقانان از طریق تعاونی کردن و صنعتی کردن کشاورزی به کار گرفت. نیروی کار لازم برای کارخانجات و مؤسسات تولیدی در حال ساخت را تأمین نمود. با فرمان کمیتۀ اجرایی مرکزی شوراهای سراسری روسیه در فوریه ۱۹۳۰، دومین نشان «پرچم سرخ» به استالین اعطا گردید. او سعی کرد کشور را در مسیر لنینی رهبری کند. استالین گفت: «ما ۵۰-۱۰۰ سال از کشورهای پیشرفته عقب ماندهایم. یا باید تا ده سال دیگر این فاصله را طی کنیم یا ما را له خواهند کرد». مردم پیام رهبر را به درستی درک کردند و تمام تلاش خود را برای تحقق برنامهها به کار بستند.
به گفتۀ سرگئی کیروف، در مدت ۱۰ سال پس از درگذشت لنین، اگر کسی دیگری غیر از رفیق استالین بود، در اتحاد شوروی، «هیچ چرخشی در کار ما، حتی یک تعهد، شعار، جهتگیری عمده در سیاست ما محقق نمیشد». البته، استالین تمام قدرت و مسئولیت سرنوشت کشور را نیز داشت که او آن را یک وظیفۀ شخصی تلقی میکرد. اشتباهات زیادی در حوزۀ نظامی و اقتصادی روی داد. اما، کلیت این مسیر بطوری که سالهای هجوم فاشیستی و سازندگی سوسیالیستی نشان داد، درست بود. این کشور بر فاشیسم پیروز شد و اعتبار جهانی کسب کرد. اسفا که بعد از حوادث سال ۱۹۹۱ برعکس!
استالین فردی شایسته، بسیار منظم و به وقتشناسی شهره بود. سخن در هوا رها نمیکرد. موفقیت او در ایجاد یک جامعۀ سوسیالیستی، موجب نگرانی دشمنان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شده بود. وینستون چرچیل گفت: «استالین مردی با برخورداری از شوخ طبعی نجاتبخش خود، اهمیت و اعتبار خاصی در نزد همۀ ملتها و به ویژه، در نزد شخصیتها و رهبران بزرگ دارد…». این ویژگی او موجب ترس حاکمان کشورهای سرمایهداری و مافیای جهانی میشد که زندگیشان به سرکوب مردم بستگی داشت. امروز نیز به همین گونه است. غرب شایعات مختلفی در مورد کشور شوروی و رهبر آن، به ویژه در مورد مرگ او پخش میکرد. هنگامی که یک روزنامهنگار آمریکایی در مسکو در این باره توضیح خواست، استالین بلافاصله پاسخ داد: ««اعلیحضرت! تا آنجایی که از گزارشهای مطبوعات خارجی اطلاع دارم، مدتهاست که این دنیای خاکی را ترک کرده و به دنیای دیگر رفتهام. از آنجایی که نمیتوان گزارشهای مطبوعات خارجی را نادیده گرفت، اگر نمیخواهید از لیست افراد متمدن خارج شوید، از شما میخواهم که این گزارشها را باور کنید و آرامش مرا در دنیای ساکت دیگر بر هم نزنید. ۲۶ اکتبر سال ۱۹۳۶، با احترام، یوسف استالین». پخش چنین شایعات از جمله، در زمان جنگ در مارس ۱۹۴۴ شدت گرفت. این همان آرزویی بود که بسیاری از دشمنان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سر میپروراندند. زیرا، تمام قدرت اقتصادی و نظامی کشور زیر نظر استالین بود. تمام مردم شوروی و حامیان سوسیالیسم در سراسر جهان به سخنان استالین باور داشتند. متأسفانه، اطرافیان رهبر خیانت کردند و پس از مرگ وی، نام نیک این رهبر برجستۀ اتحاد جماهیر شوروی را لکهدار نمودند.
شایستگی رهبری استالین در هدایت کشور و نبردهای نظامی در سالهای جنگ با فاشیسم، به پیروزی بزرگ کشور ما انجامید. در سالهای پس از جنگ، با توجه به تجاوزات متحدان سابق در مبارزه با آلمان فاشیست و ژاپن ملیتاریست، سیاست داخلی و خارجی کشور را بنا نهاد. به برکت وجود او، کشور به سلاح هستهای و سپر موشکی هستهای دست یافت؛ ارتش و نیروی دریایی قدرتمند تشکیل گردید و فضای کیهانی را تسخیر کرد. در کل تاریخ کشورها دولتمردان نادری با این عظمت وجود داشته است. هر چه زمان ما را بیشتر از موفقیتهای بدست آمده تحت رهبری استالین دور میکند، آنها بیشتر قابل مشاهده و واضحتر میشوند. اکنون آشکارتر دیده میشود که استالین به سطح مورد نیاز خواستههای دوران سخت نیمۀ اول قرن بیستم دست یافت. قلب رهبر در ۵ مارس سال ۱۹۵۳ (۱۴ اسفند- حوت ۱۳۳۱) از تپش ایستاد؛ کشور به هم ریخت و اکنون تب شدید دارد؛ مردم به دامن ذلت و مرگ افتاده است.
فرانکلین روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا در ۲۸ ژوئیۀ ۱۹۴۳ گفت: «به رهبری مارشال یوسف استالین، مردم روسیه چنان نمونهای از عشق به میهن، صلابت و از خودگذشتگی نشان دادند که جهان هرگز تجربه نکرده است. پس از جنگ، کشور ما همیشه از حفظ روابط حسن همجواری و دوستی صمیمانه با روسیه که مردم آن با نجات خود، به نجات تمام جهان از خطر نازیها کمک میکنند، خوشحال خواهد شد». استالین از تمام ویژگیهای شخصی لازم – شجاعت، قاطعیت، خویشتنداری استثنایی، شخصیت پولادین و هوش فوقالعاده برای رهبری ملت، برای موفقیت کشور بزرگ در شرایط سختی که بر روسیه و مردم ما تحمیل شده بود، برخوردار بود. او رسالت خود را با عزت به انجام رساند، اکنون وظیفۀ نوادگان است که شایستگی خود را برای دفاع از اعمال و دستاوردهای نابغۀ بشریت نشان دهند.
برگرفته از: روسو– وبسایت دانشمندان با گرایش سوسیالیستی روسیه
چند مطلب مرتبط از میان مطالعات شخصی:
۲ــ به یاد استالین
۴ــ نامه به استالین
۵ــ در بارۀ استالین و استالینزدایان
۷ــ سالروز تجلی استالین در آینده
۳۰ آذر-قوس ۱۴۰۲