از گریه های شاه محمود خان فقید ، تا استغاثه های اقای مولوی منصور

میرعبدالواحد سادات 1
به بهانه :
افشاگری اقای مولوی منصور سرپرست وزارت آب وبرق است !
دو روز قبل ایشان ضمن صحبت در مورد پاکستان افشا ساخت که :
” حال ، ما به این نتیجه رسیده ایم که برخی همسایه ها به ویژه پاکستان نمی خواهد که در اینجا – درافغانستان یک حکومت مقتدر مرکزی وجود داشته باشد. برای پاکستان مهم نیست که این حکومت ازطالبان باشد، از مجاهدین باشد ویا از کمونیست ها ”
بر اساس واقعیت های اظهر من الشمس تا ریخی ، این افشاگری ، در واقع اعتراف شجاعانه « درد » هشتاد ساله و عامل مصیب خانمانسوز و تاریخی افغانستان ، است .
بدینرو :
بر مبنای منافع علیای افغانستان و بدون پرداختن به « ملامت » و « سلامت » ، به این « اعتراف » و افشا ساختن کلیدی ترین ، علت العلل بنیادی « افول تاریخی » و شکست پی در پی افغانستان ، مکث آسیب شناسانه ، با گرفتن یخن خود در برابر اهینه تاریخ نماییم ، تا سرانجام بتوانیم به :
چه باید نکرد تاریخی ؟
و چه میتوان کرد تاریخی ؟
برای نجات وطن مشترک ، پاسخ درست را مطرح نماییم .
البته این بار اول نیست که چنین سخنان را می شنوییم ، چندین سال قبل نیز سه شخصیت منسوب به « جهاد » و تنظیم های « جهادی » وکلای قندهار ، غزنی و کندز ، ( اقایان پیمان ، صادقی و بارکزی ) حرف های مشابه را دلیرانه ابراز نموده اند و یکی از انجمله عبیداله بارکزی فقید ، در پلان های زنجیره یی ترور شخصیت ها ، توسط ( ای اس ای ) در شهر قندها ترور گردید .
( ۷۸ ) سال گریه، ناله و عزا داری:
پاکستان این کشور غیرطبیعی و مخلوق استراتیژی استعمار هنوز دو ساله نشده بود که در (۲۲) جون(۱۹۴۹ م) نخستین تجاوز نظامی را با بمبارد قریه مغلگی ولایت پکتیا با چراغ سبز انگلیس و امریکا و بهخاطر زهر چشم نشان دادن به افغانستان ضعیف و فاقد قوای مسلح مدرن و مقتدر، انجام داد که باعثشهادت (۲۳) تن هموطنان عزیز ما گردید.
پادشاه فقید اعزای ملی اعلام و مراسم فاتحه رسمی در مسجد مجنون شاه صدارت برگزار گردید، شاهمحمود خان صدراعظم وقت :
که بازوبند سیاه داشت پیوسته اشک میریخت و گویی بهنوعی عجز دولت خود را در مقابله با تجاوزدشمن بیان مینمود.
واضع است که درین بیشتر از هشت دهه ، و به صورت دوامدار ، زمامداران افغانستان و رهبران رژیم های رژیم های مختلف سیاسی ، از نقش منفی پاکستان شکایت نموده اند و در مقابله با “ جنگ اعلان ناشده پاکستان ” کتاب قطور از اعتراضات مستند افغانستان در سازمان ملل متحد ، ثبت کردیده است .
سوال اساسی این که صرف اعتراف و افشاگری کافی است ؟ ومیتواند حلال مشکلات ما باشد ؟
تا بکی استغاثه و شکایت ؟
در تمام این هشت دهه
سوال اساسی این است که :
چگونه میتوانیم ؟
با دسایس سوپر شیطانی پاکستان مقابله نماییم ؟
اگر به این سوال پاسخ دقیق ومبتنی بر واقعیت های تاریخی و عینی نداشته باشیم ، کماکان مقهور و مغلوب پاکستان اين كشور تصنعى و مخلوق استعمار ، باقی میمانیم .
مقابله با پلانهای سوپر شیطانی پاکستان مستلزم آن است که :
افزون بر پلانهای شیطانی بیرونی باید به ضعف خود نیز اعتراف نماییم که چرا از همان یک غار درینهشتاد سال ، مار افعی از ما قربانی میگیرد و ما که «خرد گریزی تاریخی» داریم و مصاب با فقدانحاکمیت عقل میباشیم، به خود نه میآییم .
شعارزدگى ما
که باعث برخورد غیر شعورى ما با مسايل و مصايب گردیده است .
خوش هستيم كه :
پاكستان را ” دال خور ” بگوييم و درد خود را تسكين و كتمان نماييم ! ! !
– بسيار عام و هوائى ، تقليل گرايانه و ساده انگارانه ، یا از « اخوت اسلامی » صحبت مینماییم و یا ، پاکستان را « وطن دوم » خود میدانیم .
تا زمانيكه با عقلانيت سياسى به مسایل نپردازيم و علل ضعف و ناكامى خود را مشخص نسازيم ، درک نخواهیم کرد ، که :
افول تاريخى ما در نیم قرن اخیر ، از
آغاز جنگ اعلام ناشده پاکستان بر ضد نخستين جمهوريت در (۴۶) سال قبل شروع و تا كنون ریشهمصیبت ما ، باچگونگى آن گره خورده است .
آرمان تاریخی جنرال ضیاالحق و جنرال اختر عبدالرحمن که :
كابل بايد بسوزد !
شركا و رقباى تنظيمى شان بواقعيت مبدل ساختند .
عواقب نا ميمون جنگ اعلام ناشده اين كشور و طرح « پروژه » های :
« جهاد » و « هجرت »
پاى بزرگترين قدرتهاى جهان و سازمانهاى طراز اول نظامى در دهه هشتاد اتحادشورى و پيمان وارسا و در دونیم دهه قبل امريكا و ناتو را در سرزمين ما كشانيده است .
اكنون اين دشمن تاريخى افغانستان مقدرات تاريخى ما رقم ميزند و براى ما « خط » و « نشان » تعین مینماید .
رمز اصلى و شاه كليد ” موفقيت ” پاكستان كدام است ؟
از ديد اين قلم :
پاكستان تعريف دقيق و روشن از منافع ملى خود دارد كه هر پاكستانى اعم از ملكى و نظامى ، ملا و تاجرو … بدان باوردارند . بر مبناى همين باورمندى هيچ زمامدار ، جنرال و مولاناى پاكستان از دشمنى با هندوستان و افغانستان دست نميكشند .
پاكستان بحيث كشور متخاصم زيادترين تاثير و نفوذ را بر بخش زياد افغانان اعم از تنظيمى ، طالبی و … دارد و در داخل حکومت دیفکتوی طالبان ستون پنجم شان فعال ميباشد .
درین نیم قرن اخیر این شعار و سخن را از زبان رهبران تنظیمی شنیده ایم :
” ما در افغانستان براى بقاى پاكستان مبارزه مينماييم ”
« پاکستان وطن دوم من است ! »
ساده انگاری و ساده لوحی ما :
تبليغ تصنعى ” فضاى نيك ” ، ” فرصت نيك ” ، ” فصل نو در مناسبات پاكستان با افغانستان ” و اعلام اينكه :
” پاكستان به صلح افغانستان متعهد است ” و ديگر ” سياست عمق ستراتيژيك ” را تعقيب نميكند و …
موفقیت کشور پاکستان در تداوم موسسه دولت درين كشور ، قواى مسلح مقتدر ، استخبارات نيرومند، كدر اگاه ملى و قدرت بزرگ لابى گرى در جهان ميباشد .
در حاليكه ديگر از كفر ابليس معروفتر است كه :
پاكستان مركز شرارت پيشه گان جهان و بزرگترين زراد خانه توليد ذهنيت تكفيرى و تروريستان است كهحتى بزرگترين حامى انكشور امريكا نيز بدان، اعتراف نموده است .
اما اکنون چنانچه شهباز شریف صدراعظم انکشور ، حتی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد ،افغانستان را بحیث مرکز تروریسم معرفی و چندین بار مقامات شان :
پاکستان را قربانی تروریسم خوانده اند .
از قرار معلوم لوی درستیز پاکستان درسفر قبلی و کنونی خود به امریکا روی همین پروژه « لابی » مینماید ، تا موقف « قیم » کشور ما ، بدست آورد .
( افغانستان به فرزند شریر و دلیر همانند
سید اکبر ببرکزی ( پسر ببرک خان معروف ) به تاریخ (۱۶ – اکتوبر سال ۱۹۵۱ م ) دهن صدراعظم وقتپاکستان لیاقت علی خان در شهر راولپندی پاکستان ، و هنگامیکه ایراد سخنان تحقیر آمیز علیه افغانستان ، با فیر چند مرمی برای ابد ، خاموش ساخت )
برخلاف ما در چه موقيت داريم ؟
در تمام اين مراحل ما مسير تضعيف دولت را پيموده و سقوط ، انارشى و سيطره مستقيم پاكستان راتجربه و با بلند ترين رقم مهاجر ، زيادترين كشته ، معلول ، يتيم ، بيوه ، معتاد و … بحيث ناامن ترينكشور در جهان شناخته ميشويم .
نه از منافع ملی خود و نه از منافع مشروع همسایه تعریف دقیق داریم .
پاشنه اشيل افغانستان :
فقدان دولت ملى قانون محور و عدالت گستر ميباشد كه راه را به اقتدار نيرومندملى هموار نمايد تا ماتعريف روشن از منافع ملى داشته باشيم و با چنگ زدن بوحدت ملى ( كه بقول شاه امان اله موجوديتافغانستان در گرو ان است ) و مصالح علياى كشور از اتش افتراق ملى ، با نه گفتن به شهونيسم وسكتاريسم از خود محورى ، تنظيم و حزب محورى ، قوم و سمت محورى گذار نماييم .
هشدار و هوشدار !
خوب است تا :
آقای مولوی منصور ( که از قرار معلوم پدرش نیز به اشاره پاکستان ترور گردیده است )و سایر مسؤلان اداره طالبان که چنین مسایل را درک نموده اند ، اکیدا متوجه باشند که در :
تدام بحران بزرگ حقوقی و مشروعیت
تداوم انزوای بین المللی
نبود قانون اساسی و فقدان حاکمیت قانون
تهدید و تحدید حقوق و ازادی مردم و بویژه زنان و دختران
همانطوریکه ، درین چهار سال ، زعامت طالبان در ایحاد دولت متعارف ناکام مانده اند ، با برخورد متحجرانه ، استبدادی و خلاصه ساختن تمام ارزشهای دین و آیین مردم به ریش و حجاب ، هیچگاهی افغانستان ، صاحب دولت متعارف نمیگردد
و حاجت به هیچ استخاره نیست که تداوم این احوال ناهنجار :
خلاف منافع و مصالح علیای کشور است ، افغانستان را از مجموع « فرصت » ها محروم میسازد ، راه جنگ های نیابتی ، مداخله نظامی قدرتهای بزرگ ، هموار و صاف و ساده بنفع دشمنان تاریخی ما و منجمله پاکستان می باشد .
مقابله با پلانهاى سوپر شيطانى پاكستان و همچنان دسایس الحیل ایران در احوالیکه مقدرات تاریخی ما در کشمکش قدرتهای رقیب ژئوپولتیک منطقوی و ابر قدرتهای رقیب رقم میخورد ، مستلزم فکر کلان ملی و در وجود، يك منشور ملى ممکن است .
منشوريكه بايد محصول فكر كلان ملى ، فراقومى ، سمتى و مذهبى در بحث و گفتمان وسيع همگانىباشد و بتواند تعريف دقيق منافع ملى و مصالح افغانستان و منافع ” مشروع ” پاكستان و ساير همسايهتعریف گردد .
پرداختن به طرح جوانب مختلف این منشور رسالت تمام افغانان متعهد بوطن و مردم است و روشنفكرانو روشنگران باید درین عرصه پیشگام باشند .
بیاد داشته باشیم که :
که در صورت که خود را تغیر ندهیم و نتوانیم ، صاحب دولت مقتدر ملی قانون محور و عدالت گستر ، منعث از اراده آزاد مردم نشویم ، کماکان ، مقهور اجنبی و همسایه های حریص و طماع خواهیم بود
و منحيث حسن ختام :
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبعیت ، ضعیف پامال است
با حرمت