ازان زمان تا اکنون ، از جنگیدن
تا اخرین افغان تا خستگی از
کشتار افغانها :
زمانی بود که سخن گفتن علیه امریکا تعبیر به الحاد میشد .عده ای از سیاستگران بلند مرتبت و روحا نیون و حلقات روحانی صاحب منزلت و گروهی از عشاق سینه چاک امریکا و غرب بنام روشنفکر در کشور عقب مانده ما ، امریکا را مظهر ظهور ارمانهای خیالی چون صلح ، کمک و همکاری برای پیشرفت و ترقی و جایگاه عالی شان همدردی و انسانیت تبلیغ میکردند شبکه های گسترده امریکایی چون گروه مبلغین مسیحی ، ایشیا فاوندیشن ، ای. آی .دی. ، ستاف هاوسهای امریکا و کلیسای مسیحی ان در کارته سه همه کار منظم تبلیغی را میان کتگوری های مختلف جامعه ما پیش میبردند ، فعالتر و موثرتر از همه اداره پیسکور بود که دختر خانمهای جوان از ان طریق با جوانان ارمانی این سرزمین عقبمانده روابط ایجاد میکردند ، به خانه ها میرفتند و بعضا با تظاهر به مسلمان شدن با جوانان افغان ازدوج میکردند ، کارزار تبلیغی این شبکه های گسترده تا دهات و قریه جات امتداد می یافت .
برخی تشکلات سیاسی و مذهبی وقت بی بهره از کمکهای این شبکه ها نبودند ، جریده کاروان که تمویل کننده ان سفارت امریکا بود بحیث ارگان نشراتی و تبلیغی بدفاع از امریکا کار میکرد .
دهه دموکراسی به پایان رسید ، انجماد سیاسی ان دوران تشکلات چپ و راست را متمایل به کار میان نظامی ها ساخت ، گروهی به پاکستان رفتند ، در سیاست خارجی ها اختلاطی از سیاست و جنگ و قیام جا داده شد ، اوج دوران جنگ سرد بود ، پاکستان به فراری ها زمینه تعلیم و تربیه تروریستی را فراهم ساخت و امریکا در قبال ان بی علاقه نبود .
صفحه روزگار چرخ زد ، قیامهای نظامی و خیزشهای جنگی معین کننده اوضاع سیاسی کشور شد ، عسکر شوروی به افغانستان پیاده گردید ، ابعاد جنگوسعت یافت و امریکا زمینه طلایی برای ضربه زدن به حریف استراتژیکش را یافت .
ان زمان تیوری جهاد زیر شعار ” جنگ تا اخرین افغان ” را سنای امریکا تایید کرد ، سناتوران گفتند انتقام شکست امریکا در ویتنام را در افغانستان باید گرفت ، همه موسسات از دپلماسی تا جنگ و سیاست ، از فرهنگ تا مذهب ، از تروریسم تا جنایت همه را بسیج جنگ با شوروی و دولت تحت حمایت ان کردند ، سفیر امریکا در زمان جمهوریت محمد داود گفت ” افغانها که برای ازادی شان میجنگند برای ما میجنگند “
جنگ تا اخرین افغان و جنگ ازادی افغانها برای امریکا پس از خروج عساکر شوروی از افغانستان دیگر رنگ باخت و به صفحه ریکارد امریکا روی دیگری داده شد .
پس از ده سال وحشت و خون نوبت لشکر کشی به امریکا و ناتو رسید و ۲۰ سال کامل درین سرزمین جنگیدند تا حدیکه خلیلزاد در یکی از مصاحبه هایش در مورد علت خروج امریکا از افغانستان گفت ” صاحب منصبان امریکایی نزد من می امدند و میگفتند از کشتن افغانها خسته شده اند ” ، فاصله میان جنگ تا اخرین افغان و خسته شدن از کشتن افغانها ۴۵ سال را دربر گرفت درین زمان طولانی چه رنج و غمیکه بر افغانها تحمیل نشد ، همان امریکای که هواخواهانش انرا مدینه فاضله رویا میپنداشتند ، همان امریکای که تفنگش را بر سر شانه افغانها نهاده بود و این کشور را نبردگاه انتقام روسها از ویتنام ساخت ، عساکرش از بس کشتند از کشتن خسته شدند بایدن رئیس جمهور ان گفت افغانستان ارزش جنگیدن را نداشت و بار دیگر گفت افغانستان برای ما هیچ ارزشی ندارد زیرا این کشور مقهور خداوند است .
از ان زمانه تا اکنون نه ان رویاها به حقیقت پیوست و نه امریکا این کشور را بدوستی اش پذیرفت و بایدن پاکستان را بارها به افغانستان رجحان داد .
خونهای ریخته شده در بدل انتقام روسیه نزد امریکایی ها ارزش ریختاندن را نداشت ، اهانت و تحقیر افغانستان از صدر مقام سیاست و تصمیمگیری امریکا جانشین شعار افغانهای ازادی دوست شد .
این است انچه از ۵۵ سال کار امریکا که من انرا بخاطر دارم .
گذشت زمان گرچه بطی است و بیش از نیم قرن زمان کم نیست اما شتاب افشاء و برملایی چهره حقیقی امریکا سرعت دم افزون دارد ، افغانستان ، عراق ، لیبیا ، سوریه و حالا قشون کشی بحری و هوایی بسوی غزه و حمایت از جنایات جنگی اسرائیل واقعیتهایست که دیگر جایی برای موثریت تبلیغاتی سیاستهای دوران جنگ سرد برای امریکا باقی نگذاشته است ، یک طفل مکتب رو و یک کراچی کش روی سرک به امریکا نفرین میفرستد . این پرده نشین حقوق بشر و دموکراسی و ازادی چه جانانه چهره افشا کرد و چه مستانه رسوای سر بازار سیاست در شرق و عرب گردید .