تاریخ‌گرایی و ارزش هنری رمان‌های میخائیل شولوخوف

ترجمه. رحیم کاکایی به مناسبت 120 سالگی میخائیل شولوخوف ای. کووالسکی (درباره مسئله…

نامه‌ی سرگشاده از سوی یک مهاجر، به صدراعظم آلمان!

آمریکا به سیم آخر زد. حمله‌ی آمریکا بر ایران، دردسر…

تنش میان ایران و اسراییل و پس لرزه های بحران…

نویسنده: مهرالدین مشید وارد شدن امریکا در جنگ و به صدا…

عزّ و شرف وطن 

در خانـه قـوی باش که چوراچور است  دزدان به کمین فانوس…

فطرتی انسانی

امرالدین نیکپی در اوایل دانشگاه ، داستان‌های مذهبی بسیاری دربارهٔ طرد…

جهان صلح وصفا!

امین الله مفکر امینی                   2025-19-06 جهانـی صلح وصفـــای بشربماتم کشیـــــده جـاهــــلانیکی برسیاستهای…

سرنوشت انسان امروز در چنگال مومیایی فروشان دیروز

نویسنده: مهرالدین مشید زنده گی مدرن در آینۀ زوال تاریخی در جهان…

سیمون دوبوار،- رفاقت و عشق اگزستنسیالیستی

Beauvoir, Simone de (1908- 1986). آرام بختیاری سیمونه و سارتر،- ازدواج سفید…

کتاب زبدۀ تاریخ

رسول پویان فسانه خوان وفسون سرگذشت موسارا مگـر خـرد بکــنــد حـل ایـن…

چرا مردان از زنان قوی تر نیستند؟ پروفیسور دکتر شمس سینا بخش…

حقیقت فرا ذهنی: بنیاد برترین واقعیت

ذهنیت به مفهوم تفکر٬ و تعقل از جوهر حقیقت٬ بنیاد…

ژرفنای فاجعه در افغانستان و سناریو های فراراه ی طالبان

نویسنده: مهرالدین مشید ستم طالبان و ایستادگی ملت؛ اراده مردم افغانستان…

پایداری

ثبا ت و پا یداری را نمانده  قدر و مقدارش چنان…

مهر پدر

دستت پدر ببوسم و سر هم به پای تومیخواهم آنچه…

نمونه هایی از کهنترین اشعار فارسی

تا بدانجا رسیده دانش من که بدانم همی که نادانم ( ابو…

ترامپ و بازتعریف روابط بین‌المللی؛ از تنش‌های ژئوپلیتیک تا دیپلماسی…

نویسنده: مهرالدین مشید ترامپ از دور زدن تنش های دیپلوماتیک تا…

چرا مردان از زنان قوی تر نیستند؟

پروفیسور دکتر شمس سینا بخش دوم درین جا می خوانید: -چطور میتواند یک…

پرتو عقل و خرد 

رسول پویان  جهان که در دل دانش می‏کند تابـش  به جهل تیره…

نامه‌ی سرگشاده‌ی محمدعثمان نجیب، بنیادگذار مکتب دینی-فلسفی من بیش از…

آقای ترامپ! تو نه در قامت یک سیاست‌مدار آمدی، نه به…

افغانستان، میان دو لبه تیغ؛ تحول نرم یا سقوط ساختاری

نویسنده: مهرالدین مشید نجات افغانستان در گرو راهی؛ میان تحول نرم…

«
»

آموزش رسمی و سایه سنگین ایدئولوژی

روایتی از خشونت پنهان در کلاسهای درس

فرشید یاسائی

پیشگفتار: هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان شناخت، مگر آن‌ که به درون مدرسه‌هایش بنگریم. آنجا که کودک، نخستین‌بار جهان را می‌بیند؛ نه فقط از پشت پنجره کلاس، بلکه از ورای واژه‌هایی که در کتاب‌ها نشسته‌اند، از لحن معلمی که مسیر فهمیدن را هموار یا مسموم می‌کند، از سکوت‌ها و سانسورهایی که بیشتر از گفته‌ها آموزش می‌دهند.

در ایرانِ پس از انقلاب، نظام آموزشی نه‌ فقط مسئول انتقال دانش، بلکه مأمور حفظ و بازتولید یک ‌دست‌ ترین ایدئولوژی مذهبی ممکن بوده است؛ ایدئولوژئی که در آن تنها یک «ما» وجود دارد و همه «دیگری»ها باید یا جذب شوند، یا حذف! این حذف اما همیشه پر سر و صدا نیست؛ گاهی در قالب سکوتی خزنده می‌آید، گاهی با نادیده‌گرفتن تاریخ و هویت دیگران و گاهی با تحمیل مناسک و باورهایی که متعلق به همگان نیست.

این مقاله، تلاشی است برای نوشتن از خشونت، نه از نوع فیزیکی و عیان که از جنس نامرئی و نهادی؛ خشونتی که به واسطه ایدئولوژی‌زدگی نظام آموزشی، در جان کودک ریشه می‌دواند و او را، پیش از آن‌که خود را بشناسد، به نسخه‌ای از «مطلوب نظام» بدل می‌سازد. این نوشته تماشایی دوباره است به آن‌چه در کلاس‌های درس ما رخ می‌دهد اما دیده نمی‌شود، آن‌چه گفته نمی‌شود اما نسل‌ها را شکل می‌دهد. در این مسیر، سعی شده صدای آن‌هایی باشیم که حذف شده‌اند، به حاشیه رانده شده‌اند و یا با زبان خاموش، تن به سازشی دردناک داده‌اند. شاید نوشتن از درد، نخستین گام در راه درمان باشد.

در سرزمینی که واژه‌ها رنگ ایدئولوژی گرفته‌اند و درس‌نامه‌ها با جوهر یک‌دستی نوشته می‌شوند، جای خالی صداهای خاموش و نادیده‌گرفته‌شده هر روز عمیق‌تر می‌شود. این نوشتار، نه صرفاً گلایه‌ای است از نظام آموزش رسمی، جست‌وجویی است برای نوری در میانه این تاریکی نرم و خزنده؛ تلاشی برای دیدن، شنیدن و پذیرفتن آن‌چه که سال‌ها به عمد پوشیده و فراموش شده است.

هر واژه این نوشته، پژواکی است از دردهای پنهان در دل کلاس‌های درس، صدایی است از حاشیه ‌نشینان نظامی که به نام «وحدت» ، تفاوت را سرکوب کرده است. این مقاله، دعوتی است برای دیدن چهره‌ی انسانی آموزش؛ آموزشی که در آن کودکان، نه فرمان‌بردار بلکه اندیشمند و آزاد هستند و شاید در این مسیر، بار دیگر معنای مدرسه را، نه به‌عنوان کارخانه‌ ای برای تولید تبعیت، بلکه خانه‌ ای برای پرورش انسانهای آزاد است.

*****

 آغاز : در سکوت کلاس‌های درس، جایی که گچ بر تخته سبز و سیاه می‌لغزد و صدای معلم، تنها صدای مجاز است، شکلی از خشونت پنهان و ساختاری نفس می‌کشد. خشونتی که نه فریاد می‌زند، نه کتک می‌زند، اما ذهن و هویت را مجروح می‌کند. این خشونت، در نظام آموزش رسمی ایران، اغلب در لفافه آموزه‌های دینی و ارزش‌های به ظاهر مقدس پنهان شده، و به نام «هدایت» و «اصالت فرهنگی»، خاموشی و یک‌ رنگی را به جای پذیرش تفاوت‌ها نشانده است.

در حکومت اسلامی ایران، آموزش نه‌ فقط برای دانا شدن، بلکه برای «شبیه شدن» طراحی شده است. شبیه به الگوی مطلوب نظام، الگوی شیعه دوازده‌ امامی ولایی که تنها روایت مجاز از جهان را ارائه می‌دهد. در این الگو، اقلیت‌ها حذف می‌شوند، تفاوت‌ها به چشم تهدید دیده می‌شوند و «دیگری» هرگز فرصت معرفی یا حتی بقا در متن را نمی‌یابد.

کتاب‌های درسی از ابتدا با کودک چنین می‌گویند: حقیقت یکی‌ است و آن همین ا‌ست که ما می‌گوییم. در صفحات پررنگ تعلیمات دینی و تاریخ رسمی، جایی برای تاریخ اهل سنت، آیین پارسیان، مسیحیان، زرتشتیان یا حتی خوانش‌های دگراندیش از اسلام وجود ندارد. نظام آموزشی، به جای آنکه آینه‌ای برای بازتاب تنوع و رنگارنگی فرهنگ ایران باشد، تبدیل به پنجره‌ای باریک شده که تنها یک منظره خاص را نمایش می‌دهد: منظره‌ای که همگان باید از آن عبور کنند یا حذف شوند!

دانش‌آموزان غیرشیعه، با هر بار اجبار به شرکت در نماز جماعت، با هر بار مشارکت در مراسم مذهبی‌ای که به باورشان بیگانه است، خشونتی نمادین را تجربه می‌کنند؛ خشونتی که در قالب اجبار، نادیده‌انگاری و حذف فرهنگی رخ می‌دهد. حتی آن‌ها که در دل خود به این نظام معتقد نیستند، یاد می‌گیرند که به جای اندیشیدن، تکرار کنند. این تکرار، همان «پذیرفتن بدون پرسش» است که هسته‌ی اصلی خشونت آموزشی ایدئولوژیک را تشکیل می‌دهد.

در چنین فضایی، رواداری جایی ندارد. آموزش، به‌جای اینکه گفت‌وگو بیاموزد، انکار می‌آموزد. به‌جای اینکه تفکر انتقادی را پرورش دهد، تعصب را تقویت می‌کند. و بدتر از همه، دانش‌آموزی که می‌پرسد یا شک می‌کند، به عنوان «خطر» شناخته می‌شود. نظامی که به جای آموزش برای زندگی، آموزش برای اطاعت را انتخاب کرده، چگونه می‌تواند آینده‌ای آزاد و صلح‌آمیز بسازد؟

برای برون‌رفت از این وضعیت، نه تنها بازنگری در ساختارهای آموزش رسمی، بلکه فعال شدن خانواده‌ها و جامعه ضروری است. والدین باید به فرزندان‌شان بیاموزند که پرسیدن، نشانه‌ی ضعف نیست؛ قدرت است. گفت‌وگوهای خانوادگی باید فضایی باشد برای تجربه تفاوت‌ها، تمرین آزادی اندیشه و تمرین احترام. باید به کودکانمان بیاموزیم که انسان را فراتر از قوم، نژاد، مذهب و جنسیت ببینند. باید آن‌ها را با فرهنگ‌های مختلف آشنا کنیم، از کلیشه‌ها دورشان کنیم و مسئولیت‌پذیری را در عمل با آن‌ها تمرین کنیم.

آموزش، اگر انسان‌محور شود نه ایدئولوژی‌محور، می‌تواند التیام‌بخش باشد. زمانی که آموزش نه برای «ساختن مؤمن مطیع»، بلکه برای «پرورش انسان آگاه» طراحی شود، آن‌گاه مدرسه می‌تواند به جای بازتولید خشونت، نقطه‌ی آغاز رواداری، تفاهم و زندگی جمعی مسالمت‌آمیز باشد.

در جهانی که خشونت دیگر تنها در صدای شلاق یا باروت نیست، بلکه در متن کتاب، لحن معلم و حذف فرهنگ‌ها و صداها جاری است، راه رهایی فقط یک چیز است: آگاهی. آگاهی از اینکه حقیقت، تنها یک رنگ ندارد و آموزش، اگر بخواهد رهایی‌بخش باشد، باید همه صداها را بشنود و همه چهره‌ها را ببیند.

موضوع خشونت در نظام آموزش ایران در پیوند با اشاعه ایدئولوژی شیعه رسمی (تشیع دوازده‌امامی) یکی از مهم‌ترین و در عین حال حساس‌ترین مباحث در نقد ساختار آموزشی حکومت اسلامی است. در اینجا، به بررسی چگونگی تأثیر مستقیم این ایدئولوژی بر آموزش، بروز خشونت، تبعیض و حذف می‌پردازیم:

خشونت آموزشی ایدئولوژیک با محوریت تشیع رسمی:

پس از انقلاب ۱۳۵۷، نظام آموزشی ایران به ‌سرعت تحت سیطره ایدئولوژی سیاسی-مذهبی حاکم، یعنی تشیع دوازده‌امامی با قرائت رسمی جمهوری اسلامی درآمد. در این چارچوب، آموزش؛ نه به‌عنوان ابزار پرورش تفکر، بلکه به‌عنوان وسیله‌ای برای اشاعه ارزش‌ها، باورها و جهان‌بینی خاص حاکمیت عمل می‌کند. این ایدئولوژی‌سازی، باعث نوعی خشونت نرم و ساختاری علیه گروه‌هایی می‌شود که در این چارچوب نمی‌گنجند.

نفی و حذف ارزشهای غیرشیعیان در محتواهای آموزشی رسمی، مواردی چون: نادیده‌گرفتن ادیان دیگر (مانند اهل سنت، زرتشتیان، مسیحیان، بهائیان) .تحقیر و حتی توهین به عقاید غیرشیعی برچسب‌زنی به “دیگری” به‌عنوان گمراه، دشمن یا منحرف دیده می‌شود. در متون دینی یا تاریخی مدارس، از اهل سنت معمولاً با رویکردی انتقادی و تحقیرآمیز یاد می‌شود، یا اصلاً نامی از آن‌ها برده نمی‌شود.

ایجاد دوگانه‌های ” ما و آن‌ها ” . نظام آموزشی بر تمایزسازی بین «خودی» (شیعه ولایی) و «دیگری» (سنی، سکولار، غرب‌گرا، منتقد) تأکید می‌کند و عملا فضای آموزشی را دو قطبی ساخته است! این نگاه: خشونت نمادین و روانی علیه دانش‌آموزان یا معلمان با گرایش‌های متفاوت را مشروع می‌سازد. استفاده ابزاری از مناسک و آیین‌های مذهبی . برگزاری اجباری مراسم‌هایی چون عزاداری‌های خاص ماه محرم. روزهای خاص مانند نیمه شعبان، ۲۲ بهمن، یا ۱۳ آبان .اجبار در شرکت در نماز جماعت .سبب اعمال خشونت روانی و فشار اجتماعی بر کسانی می‌شود که ممکن است از نظر فکری یا مذهبی با این آیین‌ها همدل نباشند.

بسیاری از دانش‌آموزان اهل سنت یا غیرمذهبی‌ها احساس طرد و تبعیض دارند چون در این آیین‌ها یا نمی‌خواهند شرکت کنند یا در آن‌ها جایی ندارند. سرکوب اندیشه‌ورزی و تفکر انتقادی. ایدئولوژی رسمی، از پرسشگری و نقد می‌هراسد. بنابراین: معلمان و دانش‌آموزانی که سؤالات بنیادین دینی یا سیاسی می‌پرسند، سرکوب می‌شوند . این نوع از سانسور و سرکوب، نوعی خشونت معرفتی است که از مسیر آموزشی اعمال می‌شود.

پیامدهای این خشونت ایدئولوژیک. بی‌اعتمادی اقلیت‌های مذهبی و قومی به نظام آموزشی. ترک تحصیل یا افت شدید انگیزه در دانش‌آموزان غیرشیعه یا غیرهمسو با ایدئولوژی رسمی. بازتولید تبعیض در نسل آینده و تداوم خشونت در جامعه… مهاجرت فکری و فیزیکی معلمان مستقل و اندیشمند.

آموزش به مثابه ابزار کنترل ، نه پرورش:

 نظام آموزشی که صرفاً در خدمت اشاعه یک ایدئولوژی خاص دینی باشد، به‌جای آنکه راهگشای فهم، گفت‌وگو و همزیستی باشد، به نهاد رسمی خشونت نرم بدل می‌شود. در این ساختار. حذف به جای پذیرش، اجبار به جای انتخاب و تعصب به جای رواداری نهادینه می‌شود. برای رهایی از این خشونت، بازنگری جدی در فلسفه آموزش، محتوای درسی، تربیت معلم و ساختار ارزشیابی ضرورت دارد؛ و این تنها با گذار از آموزش ایدئولوژیک به آموزش انسانی و چندصدایی ممکن است.

این پژوهش به بررسی تاثیرات مستقیم اشاعه ایدئولوژی تشیع دوازده‌امامی بر نظام آموزش رسمی ایران می‌پردازد و نشان می‌دهد چگونه این نظام ایدئولوژیک موجب تولید و بازتولید خشونت ساختاری، نمادین و روانی علیه اقلیت‌های مذهبی، قومی و فکری شده است. تمرکز اصلی بر تحلیل محتوای برنامه درسی، مناسک مدرسه‌ای و سیاست‌های تربیتی در چارچوب نظریه خشونت و حمله به آموزش چندفرهنگی است.

خشونت نمادین، شکلی از سلطه است که با فرمان از بالا از طریق نهادهایی چون آموزش و پرورش اعمال می‌شود بدون اینکه به چشم خشونت بیاید. این خشونت در قالب تحمیل ارزش‌ها، زبان و فرهنگ غالب صورت می‌گیرد. این نظریه، نظام آموزشی دستوری نباید بازتاب‌دهنده تنوع فرهنگی، زبانی، دینی و قومی جامعه باشد. ایدئولوژی حکومت اسلامی ایران ، مبتنی بر تشیع دوازده‌امامی با خوانش ولایی – ایدولوژیک است که در آموزش رسمی نهادینه شده و به عنوان تنها حقیقت مشروع تلقی می‌شود.

نظام آموزش رسمی ایران با رویکرد ایدئولوژیک خود، نه‌تنها از بازنمایی عادلانه تنوع فرهنگی و دینی ایران ناتوان بوده، بلکه با حذف و نادیده‌انگاری هویت‌های دیگر، به بازتولید خشونت ساختاری، روانی و نمادین پرداخته است. برای گذار از این وضعیت، بازنگری در محتوای درسی، تربیت معلم بر اساس اصول آموزش چندفرهنگی و تغییر نگاه از آموزش ایدئولوژیک به آموزش انسانی ضروری است. تنها از این طریق می‌توان امید داشت که نظام آموزشی به جایگاه واقعی خود در تحقق عدالت ، رواداری و همزیستی مسالمت‌آمیز دست یابد.

برای دستیابی به جهانی عاری از خشونت، ضروری است که انسان‌محوری و انسان‌گرایی با محوریت اخلاق جایگزین ساختارهای ایدئولوژیک شود. زمانی که نگاه‌ها انسان‌محور شود، انسان را به عنوان انسان، صرف‌نظر از قومیت، نژاد، رنگ پوست ، مذهب و جنسیت اش، خواهیم دید. آموزش و پرورش، با ترویج تفکر انتقادی، آموزش چندفرهنگی و رواداری، می‌تواند نقش مهمی در تحقق این هدف ایفا کند.

در کتاب‌های دینی و تاریخ در مدارس ، هیچ اشاره‌ای به نقش اهل سنت، زرتشتیان یا سایر اقلیت‌های مذهبی در تاریخ و فرهنگ ایران نمی‌شود یا با دیدی منفی به آن‌ها نگریسته می‌شود. شرکت اجباری در عزاداری‌ها، نماز جماعت و مراسم مذهبی شیعی موجب فشار روانی بر دانش‌آموزان غیرشیعه و غیرمذهبی می‌شود. عدم استفاده از زبان مادری کنار زبان رسمی در آموزش و تحقیر لهجه‌ها و گویش‌های محلی در متون و فضای کلاس درس نوعی خشونت فرهنگی است. محتوای درسی غالباً مبتنی بر یک روایت خاص از دین، تاریخ و جامعه است که هرگونه قرائت متفاوت را باطل یا منحرف می‌داند وطرح سوالات بنیادین دینی یا انتقادی با واکنش تنبیهی از سوی معلمان یا نظام انضباطی مدارس مواجه می‌شود.

با توجه به نظام آموزشی رسمی ، ایدئولوژیک و گریز  از آموزش‌ چند فرهنگی آنهم در کشوری با جامعه متکثر با گویش ، فرهنگ و طرز تفکر خاص خود! تفکر انتقادی و پرورش رواداری، نقش خانواده‌ها در پر کردن این خلأ حیاتی است. پیشنهاد میشود خانواده‌ها در راستای تربیت فرزندان آگاه، مسئول و مقاوم در برابر خشونت‌های ساختاری و نمادین آموزشی در پیش گیرند! والدین می‌توانند به فرزندان خود بیآموزند که هر اطلاعاتی را پیش از پذیرش، تحلیل و نقد کنند. گفت‌وگو درباره اخبار، باورها و موضوعات مختلف، فرصتی برای تمرین این مهارت است. خانواده‌ها باید فضایی فراهم کنند که کودکان بتوانند آزادانه درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اخلاقی نظر دهند، حتی اگر نظرات‌شان با والدین متفاوت باشد. والدین به‌جای ارائه راه‌حل‌های آماده، از فرزندان بپرسند: «به نظر تو چه‌کار کنیم؟» تا تفکر تحلیلی و استقلال فکری آنان تقویت شود. با استفاده از کتاب، فیلم، سفر و گفت‌وگو درباره آداب و رسوم اقوام مختلف، می‌توان نگرش چندفرهنگی را در فرزندان تقویت کرد و زمینه‌های تعصب و کلیشه‌پذیری را کاهش داد. خانواده‌ها باید با سپردن وظایف متناسب با سن به کودکان و تشویق به همکاری در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی، حس مسئولیت‌پذیری در آنان تقویت می‌شود.مراقب استفاده از کلیشه‌های جنسیتی، قومی و مذهبی در گفتار باشند، چرا که کودکان اغلب از الگوهای زبانی خانواده تقلید می‌کنند.

در موضوع خشونت در نظام آموزشی ایران، می‌توان از جنبه‌های مختلفی به بررسی مسئله پرداخت. مجموعه‌ای از نکات، تحلیل‌ها و محورهایی هستند که می‌تواند به‌ویژه در پیوند با ضعف آموزش چندفرهنگی و نقش آن در بروز یا تشدید خشونت در محیط‌های آموزشی ؛ اشاره کرد! خشونت در نظام آموزشی صرفاً به معنای خشونت فیزیکی نیست. این خشونت می‌تواند: کلامی (توهین، تحقیر، تمسخر). روانی (نادیده‌گرفتن، بی‌توجهی، تبعیض). ساختاری (نظام ارزشیابی، محتواهای تبعیض‌آمیز در کتب درسی، عدم توجه به تنوع فرهنگی) و حتی نمادین (عدم بازنمایی اقلیت‌ها در کتاب‌ها یا مناسبت‌های مدرسه) باشد.

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که برنامه درسی رسمی در ایران به چهار مؤلفه‌ی اصلی آموزش چندفرهنگی بی‌توجه بوده است:

آموزش‌محور بودن (pedagogical)

اقلیت‌محور بودن (minority-centered)

انسان‌محور بودن (human-centered)

کثرت‌ گرایی (pluralism)

این غفلت منجر به نادیده گرفتن تفاوت‌های فرهنگی، قومی، زبانی و دینی دانش‌آموزان. تقویت نگاه تک ‌فرهنگی، تک ‌روایتی و تمرکز بر «یک به اصطلاح حقیقت واحد». تشدید تعصب و نگرش‌های خودخواهانه و خودبزرگ بینی در دانش‌آموزان می‌شود. محرومیت زبان مادری در آموزش رسمی برای اقوام مختلف مانند ترک ‌زبانان، کردها، بلوچ‌ها و عرب‌ها… سرکوب هویت فرهنگی و بی‌توجهی به آیین‌ها، سنت‌ها و ارزش‌های قومی در کتب درسی. خشونت جنسیتی و آموزش مبتنی بر کلیشه‌های جنسیتی و نادیده‌گرفتن حقوق و ظرفیت‌های برابر برای دختران و پسران. خشونت معلم‌محور و تمرکز بر اقتدار یک‌جانبه معلم و عدم پرورش تفکر انتقادی و مشارکت آزادانه دانش‌آموز. نظام رقابتی و نمره‌محور و فشار بیش از حد برای کسب نمره بالا که منجر به استرس، اضطراب، افسردگی و حتی ترک تحصیل می‌شود. پیامدهای خشونت آموزشی عبارتند از: کاهش حس تعلق دانش‌آموزان به مدرسه. پرورش نسل‌هایی با تعصب، ترس از تفاوت، ناتوان در گفت‌ وگو و حل مسالمت‌آمیز تعارضات. بازتولید خشونت در سطح جامعه. رشد انواع و اقسام عقده های حقارت و حسادت…!

راه حل چه میتواند باشد تا فرزندان ما خرد و خردمندی را سرلوحه زندگی خود قرار دهند . نخست : بازنگری در محتوای کتب درسی با محوریت کثرت‌گرایی و تنوع فرهنگی. گنجاندن آموزش چند فرهنگی به عنوان یکی از اهداف بنیادین نظام آموزشی است. تربیت معلمان برای پذیرش و احترام به تفاوت‌ها. آموزش مهارت‌های ارتباطی، حل تعارض و تفکر انتقادی. ایجاد فضاهای گفت‌وگو، همدلی و همکاری در محیط‌های آموزشی. تعلیم رواداری؛ بدیلی برای خشونت. رواداری به عنوان یکی از اهداف آموزش چند فرهنگی، جایگزینی برای تعصب و نفرت است. رواداری به معنای: پذیرش تفاوت‌ها نه صرفاً تحمل آن‌ها . تعامل برابر و محترمانه جلوگیری از پیش‌داوری و برچسب‌زنی و در نهایت، آموزش رواداری به دانش‌آموزان می‌تواند بنیان‌گذار جامعه‌ای صلح‌محور و عاری از خشونت باشد.

 طرحی برای یک نظام آموزشی آزاد، غیردولتی و فردمحور با تأکید بر رشد درونی و یادگیری خودخواسته!

نظام‌های آموزشی مدرن، علی‌رغم پیشرفت‌های فناورانه، اغلب همچنان بر پایه ساختارهای سلسله‌مراتبی، اجبار اداری و هدف‌گذاری‌های بیرونی بنا شده‌اند. چنین الگوهایی عمدتاً در پی استانداردسازی، تولید نیروی کار و مهندسی اجتماعی‌اند و نه پرورش انسان‌هایی آزاد، خلاق و دارای تفکر انتقادی. در واکنش به این وضعیت، نظریه‌هایی از سوی متفکرانی همچون جان دیویی*، ایوان ایلیچ *، نل نودینگز* ، کن رابینسون* مطرح شده‌اند که با تکیه بر آزادی یادگیری، خودمختاری فردی و رابطه انسانی در آموزش، چشم‌اندازهایی متفاوت و مترقی از آموزش ارائه می‌دهند.

آموزش به ‌مثابه رشد درونی، نه ابزار کنترل اجتماعی است. در مقابل دیدگاه‌های ابزارانگارانه که آموزش را وسیله‌ای برای انتقال هنجارهای سیاسی، اقتصادی یا ایدئولوژیک می‌دانند، این طرح بر بنیان فکری متفکرانی چون ایوان ایلیچ و جان دیویی… تأکید دارد که آموزش را فرآیندی انسانی و فردی تلقی می‌کنند. آموزش باید بستری باشد برای پرورش استقلال فکری، کنجکاوی و خلاقیت؛ نه ابزاری برای قالب‌ریزی افراد مطابق با منافع ساختارهای قدرت.

ساختار غیرمتمرکز و متکثر بر مبنای اصل تنوع‌پذیری و انتخاب آزادانه بنا می‌شود. به‌جای وجود یک سیستم متمرکز دولتی، آموزش باید در قالب مراکز خودگردان، خصوصی یا تعاونی اداره شود. این مراکز می‌توانند الگوهای آموزشی متنوعی را ارائه دهند و خانواده‌ها و یادگیرندگان، بر اساس ترجیحات و نیازهای فردی، مسیر آموزشی خود را انتخاب کنند.

یادگیری خودخواسته و بدون اجبار الهام‌بخش این اصل است که آموزش باید بر اساس اراده و کنجکاوی طبیعی یادگیرنده شکل گیرد. برنامه‌های درسی سراسری، نظام‌نامه‌های اجباری و ارزشیابی‌های تحمیلی باید کنار گذاشته شده و به‌جای آن، فرآیندی منعطف و خودطراحی‌شونده در یادگیری پیاده شود. مربی نه مرجع مطلق علمی بلکه تسهیل‌گر یادگیری و همراه رشدیافتگی است. رابطه آموزشی باید مبتنی بر گفت‌وگو، مراقبت و اعتماد متقابل باشد. یادگیری از طریق تجربه، خطا، تأمل و ارتباط با دیگران تقویت می‌شود.

آموزش باید زمینه‌ساز تقویت تفکر انتقادی، چالش‌گری سازنده و مشارکت فعال در مسائل واقعی جامعه باشد. یادگیری نباید محدود به رشته‌های مجزا و بسته باشد، بلکه باید پروژه‌محور، مشارکتی و در تماس با چالش‌های اجتماعی، محیط ‌زیستی و اخلاقی طراحی شود. به‌جای نظام‌های ایدئولوژیک نمره ‌محور و مبتنی بر آزمون‌های استاندارد، باید از روش‌های ارزشیابی توصیفی و فرآیندمحور استفاده شود. هدف اصلی از ارزشیابی در این نظام، تقویت خودآگاهی یادگیرنده، شناخت پیشرفت فردی و انگیزه درونی برای یادگیری است.

باید منابع آموزشی همچون کتابخانه‌ها، مراکز یادگیری محلی، کارگاه‌ها و دوره‌های آنلاین به‌شکلی آزاد، ارزان و بدون وابستگی نهادی در دسترس همگان قرار گیرد. دسترسی به دانش باید از انحصار آموزش رسمی  و دولتی خارج شود. حذف کنترل ایدئولوژیک و استقلال آموزش از دولت. در راستای هرگونه مداخله دولت یا نهادهای ایدئولوژیک در محتوای آموزشی، نحوه آموزش و نظام ارزش‌گذاری، باید حذف گردد. آزادی اندیشه، نقد قدرت و تنوع دیدگاه‌ها تنها در صورتی محقق می‌شود که آموزش مستقل و غیرمتمرکز باشد.

نظام آموزشی باید بر پایه‌ی ارزش‌های بنیادینی همچون آزادی فردی، یادگیری خودخواسته، ارتباط انسانی، تفکر انتقادی و استقلال از قدرت سیاسی طراحی شده باشد نه غیر! چنین نظام آموزشی نه تنها به رشد شناخت ، بلکه به رشد اخلاقی، عاطفی و اجتماعی فرد نیز یاری می‌رساند. این مدل، از منظر نظری، در تقابل با آموزش ایدئولوژیک، بوروکراتیک و کنترل‌گرای مدرن قرار می‌گیرد و می‌تواند به عنوان بدیلی رهایی‌بخش و انسان‌محور در قرن بیست‌ویکم مورد بررسی قرار گیرد.

نظام آموزشی، ابزاری بنیادین در تربیت نسل آینده و شکل‌دهی به هویت جمعی است. در حکومت اسلامی ایران، این نهاد نه ‌تنها کارکرد آموزشی دارد، بلکه به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین ابزارهای اشاعه ایدئولوژی شیعه  نیز عمل می‌کند. این اشاعه، در بسیاری از موارد منجر به حذف، طرد، یا نادیده‌انگاری صداها و هویت‌های دیگر شده است؛ امری که زمینه‌ساز شکل‌گیری انواع خشونت در آموزش رسمی گردیده است. این نظام ایدئولوژیک موجب تولید و بازتولید خشونت ساختاری، نمادین و روانی علیه اقلیت‌های مذهبی، قومی و فکری شده است. تمرکز اصلی بر تحلیل محتوای برنامه درسی، مناسک مدرسه‌ و سیاست‌های تربیتی در چارچوب نظریه خشونت نمادین درنظام آموزشی است.

سخن پایانی: وقتی واژه‌ها در بند ایدئولوژی گرفتار می‌شوند، زبان آموزش، به‌جای گفت‌وگو، به ابزار فرمان بدل می‌شود. آموزش که باید برافرازنده باشد، در چنین چارچوبی فروکاسته می‌شود به ابزاری برای یکسان‌سازی، برای تربیت مطیعان، نه پرورش انسان‌های آزاد. این خشونت، از آن‌جا که بی‌صداست، عمیق‌تر است؛ چون نه تنها جسم، بلکه روح و اندیشه را درقفس می‌گذارد. اما هنوز می‌توان ایستاد. می‌توان ساختارها را بازخوانی کرد و به‌جای تکرار بی‌پایان کلیشه‌های دینی، فضای آموزش را به میدان زیستن واقعی بدل ساخت. آموزش اگر انسان‌محور شود، اگر چند فرهنگی و روادار باشد، می‌تواند بجای دیوار پل بسازد …! و این مهم در ید قدرت والدین است که نظام آموزش رایج را نقد کنند!

این نوشتار تلنگری به حافظه آموزشی‌مان؛ برای پرسشی از خودمان: مدرسه را برای چه کسی می‌سازیم؟  کودک را برای چه جهانی آماده می‌کنیم؟ آیا زمان آن نرسیده است که حقیقت را در صدای جمعی بجوییم، نه در نسخه‌ واحد و رسمی؟ اگر این صدا حتی اندکی ذهنی را به تأمل واداشته باشد، رسالت خود را به‌جا آورده است.

آنجا که آموزش، آینه‌ای برای دیدن همه انسان‌هاست و نه نقابی برای پنهان‌کردن دیگری، امید جوانه می‌زند. ما: اگرچه در میان صداهای بلند ایدئولوژی، نجواهای رواداری را گم کرده‌ایم، اما هنوز فرصت آن را داریم که به صدای خاموشان گوش بسپاریم، به جای خط ‌کش، به جای اجبار، گفتگو کنیم! آینده‌ای که در آن، مدرسه نه پایگاه انقیاد که میدان رشد و شکوفایی باشد، این امر مهم در گرو بازنگری ماست؛ بازنگری در آن ‌چه آموزش می‌نامیم. این نوشته، سهم کوچکی ا‌ست در این بازنگری. امید است چراغی باشد بر راه فردا.پایان. تابستان 2025

.f.plus100y@gmail.com

John Dewey .* Nel Noddings .* Ken Robinson*.Ivan Illich*