سرنوشت انسان امروز در چنگال مومیایی فروشان دیروز

نویسنده: مهرالدین مشید
زنده گی مدرن در آینۀ زوال تاریخی
در جهان پرشتاب امروز که فناوری، اطلاعات و دانش مرزهای زیستی و فکری را هر روز با شتاب بیشتر می نوردد و هر روز پرده از روی نفهمی های انسان بیشتر برداشته می شود. شگفت آور اینکه به هر میزانی که این چرخه شتاب پیدا می کند؛ به همان اندازه ما شاهد بازگشت چهرهها، افکار و سلطه های هستیم که گویی از دل قبرستان تاریخی در نماد انسان های مومیایی شده سر بیرون میکنند. آنچه مومیایی فروشان دیروز نام گرفته اند، نه تنها دلالان اشیای تاریخی و جعل کاران تاریخ اند؛ بلکه حاکمان حافظه ها، کاتبان روایتها و مهندسان ذهن نسل حاضر نیز شده اند و سرنوشت انسان مظلوم را درنماد مومیایی های جدید بیرحمانه به زنجیر کشیده اند . با توجه به این وضعیت، این پرسش در افکار تداعی می شود که آیا انسان مدرن به گونه ی واقعی آزاد است و به سوی حاکمیت های مردم سالاری در حرکت است یا زیر چتر لیبرالیسم مومیایی شده، برعکس در اسارت بازمانده گان تاریخ تحریف شده و سیطره ی مومیایی فروشان امروز در زندانی مملو از اسطورهها، ایدئولوژیها و گذشته های بازسازی شده دست و پا میزند؟ گذشته هایی بازسازی شده ایکه نه تنها واقعیت های دیروز؛ بلکه واقعیت های امروز را نیز مسخ کرده است. جهان پرشتاب
در این نوشته تلاش شده تا در قالب تحلیلی میانرشتهای، به بررسی وضعیت انسان معاصر در مواجهه با سلطهی باز تولید شده ی تاریخ، سنت و ایدئولوژی پرداخته شود و با بهرهگیری از استعارهی «مومیاییفروشان دیروز»، نشان دهد که چگونه مفاهیم مرده تاریخی، ایدئولوژیک و فرهنگی، در قالبی مدرن بازسازی شده و انسان امروز را به بند کشیدهاند. در این رابطه تلاش شده تا از رویکرد های تاریخی، سیاسی، فلسفی و ادبی استفاده شود. در عصر اطلاعات، جهانی شدن، و توسعه بیسابقه فناوری، انتظار میرفت انسان معاصر از قید گذشتههای اسطورهای و سلطهی روایتهای تاریخی رهایی یابد؛ اما با بازگشت بنیاد گرایی دینی، ملیگرایی افراطی، اسطورهسازیهای نوین و سیاستهای مبتنی بر حافظهی جمعی، همه چیز برعکس شد و نشان می دهد که گذشته ها هنوز هم در حال حاکمیت است. البته نه به مثابه آموزگار، بلکه به شکل ابزاری برای سیطره و استبداد. استعارهی «مومیاییفروشان»، کنشگران سیاسی، فرهنگی و رسانهایای را توصیف میکند که از بقایای گذشته برای مهندسی ذهن انسان امروز بهره میبرند و پویایی های فکری و به بلوغ رسیدن عقلانیت انسان را برای تمکین به سکوی عدالت، به شیوه های نوینی مومیایی می کنند.
مومیایی فروشان دیروز هرچند کسانی بودند که تابوت های انسان را به حراج می گذاشتند و نه تنها سرنوشت تابوت ها؛ بلکه از بازی با وقار و شکوه ی مرده گان هم دریغ نمیکردند؛ اما مومیایی فروشان امروز خطرناک تر و وحشتناک تر از مومیایی فروشان دیروزی اند. مومیایی فروشان دیروز تمدنها را به موزهها فروختند، تاریخ را مسخ و مثله کردند و به نام باستانشناسی، هویت ملتها را معامله کردند. حال، اینان در موقعیتی هستند که بر انسان امروز حکم میرانند؛ گویی گذشته ی مرده را بر زنده گی انسان امروز تحمیل میکنند. مومیایی فروشان امروز به مراتب زشت تر و قبیح تر از مومیایی فروشان دیروز عمل می کنند و با عمق و گسترده گی فراتر از مومیایی فروشان دیروزی نه تنها سرنوشت انسان امروز و حتا فردا ها؛ بلکه سرنوشت فرهنگ ها و تمدن ها و جوامع بشری را نیز بیرحمانه تر از گذشته به بازی گرفته و مسخ کرده اند. اینان اند که به مثابه ی تاجران خون و سرمایه هر روز زنده گی میلیون ها انسان را در خوان بازی های راهبردی و جیوپولیتیک خود می گذارند. مومیایی فروشان امروز نه تنها با جعل کاری ها مومیایی های فراعنه را به حراج می گذارند؛ بلکه بدتر از آن با راه اندازی سیاست های جنگ افروزانه و استفاده ی ابزاری از تروریسم از مکیدن خون انسان هم دریغ نمی کنند. این مومیایی فروشان به مثابه ی تاجران خون و سرمایه نه تنها از خشکاندن تاریخ و ارزش های تاریخی ابا ندارند؛ بلکه با مومیایی کردن عقلانیت عصر جدید و برده ساختن انسان در پای ماشین همه ارزش ها را مسخ و تحریف می کنند. این نوشته می کوشد تا از ژرفا و گسترده گی توطیه ی مومیایی فروشان امروز در نماد: مومیایی؛ یعنی تاریخ خشک شده و مرده ایکه جنبه های بالنده گی آن به کلی فروکاسته شده است. فروشنده یعنی تاجران بازی کننده با ارزش های معنوی و بالاخره سرنوشت انسان امروز یعنی کسی که گرفتار گذشته ای که تحریف شده و اکنون ابزار سلطه است، اندکی پرده بردارد. این مسخ و تحریف نه تنها زنده گی انسان امروز را به خطر مواجه کرده؛ بلکه اصل مومیایی را که بازگو کننده ی یک دوره فرهنگ و تمدن بشری است و به نحوی از عمق دید و پهنای بینش انسان آن روزی پرده بر می دارد، نیزخدشه دار گردانیده است.«مومیاییفروشان دیروز»ارد،
گفتنی است که مصریها مومیایی کردن را از حدود سال ۳۰۰۰ ق.م شروع کردند، اما مومیاییهای مربوط به ۶۰۰۰ سال پیشاز میلاد در منطقهی چینچوروس کشف شدهاست[۲] که نشان میدهد سرخپوستان پیشاز مصریها دست به مومیاییکردن زدند.
در سالهای اخیر چندین فیلم سینمایی نیز به نام مومیایی ساخته شدهاست. در مصر قدیم رایج بود، هنگامی که فرعون میمرد، مستخدمان بدن او را به معبدی نزدیک آرامگاهش میبردند. ابتدا کاهن حنوطکننده بدن حاکم را به آرامی روی یک میز باریک قرار میداد و اندامهای داخلیاش را تخلیه میکرد تا مانع پوسیدگی شود. سپس از طریق بینی با یک قلاب دراز مغز را قطعهقطعه خارج میکردند. تنها اندامی که برداشته نمیشد، قلب بود زیرا گمان میکردند که مرکز روح باشد. بعد از تخلیهٔ اندامها، بدن فرعون با شراب خرما شستشو داده میشد و با صمغ مُر و عطر پُر و دوباره دوخته میشد. سپس حنوط گران آن را با ناترون، نوع خاصی از نمک قلیایی، میپوشاندند تا مایعات درون بافتهای بدن خشک شود. بعد از هفتاد روز، بدن خشک شده را در رود نیلمیشستند و روی پوست روغن و موم میمالیدند. سپس پیکر را در نوارهایی از کتان نازک میپیچیدند.
اگر تمام این عملیات درست انجام میشد، بر اساس اعتقاد مصریها، فرعون مرده به زودی به زندگی باز میگشت. هنگامی که بدن مومیایی میشد، وقت برگزاری مراسم یادبود فرا میرسید. جسد را در سه تابوت بزرگ تودرتو میگذاشتند. سپس هر سه تابوت را در یک تابوت بزرگتر سنگی میگذاشتند و روی یک پایه تابوت قرار میدادند که به آرامگاه کشیده میشد.[۳]
مصریان به نوعی از زنده گی پس از مرگ اعتقاد داشتند؛ آنها تصور می کردند که برای زنده شدن دوباره، روح نیاز به یک کالبد دارد. بنابراین آنها روش مومیایی را ابداع کردند؛ روشی که به دلیل گران بودن آن معمولا فقط برای فراعنه یا اشراف استفاده میشد و میگفتند طبقهی ضعیف مصر باید زندگی دوباره را فراموش و به زندگی در همین جهان قناعت کنند.
با تاسف که مومیایی فروشان امروز، همه ارزش ها را مومیایی کرده اند؛ سیاست، قدرت، تاریخ، فرهنگ و … با آرایشی جدید مومیایی کرده اند و با رویکردی ارزش زدایانه از تاریخ ابزار قدرت، از سیاست ابزار سلطه، از فرهنگ ابزاری برای استعمار و تاراج تاریخی، از بنیاد گرایی به گونه ی وارونه اسطوره سازی کردند و به همین گونه همه دانش ها، بینش ها، دستاورد های بشری را مسخ و تحریف کرده اند. این تحریف ها چنان ژرف وگسترده است که فضای گفتمان های جهانی را در راستای زنده گی مسالمت امیز با چالش روبرو کرده است.
از نظر سیاسی
مومیایی فروشان امروز میتوانند، کنایه ای به بازگشت استعمار کهن در سیمای پرنقش و نگار دروغین و جریانهای ارتجاعی و ضد ارزشی، بنیادگرا یا حتا امپریالیستی باشد. کسانی که در گذشته سیاه روزی ها و استبداد را بر انسان ها تحمیل کردند و تاریخ را تحریف کردند، امروز با چهرهای نوین؛ اما با همان اهداف، سرنوشت انسانها را به گروگان گرفته اند. مانند، بنیادگرایان افراطی که با استفاده از تاریخ مقدس، حال را می بلعند و تاریخ را تحریف می کنند؛ دولتهایی که میراثدار استعماراند؛ اما امروز با ابزار اقتصاد و تکنولوژی سلطه میکنند و جریانهایی که با احیای اسطورههای گذشته، جهان را به عقبگرد وامیدارند.
از نظر فلسفی – اگزیستانسیالیستی
مومیایی فروشان امروز از دید فلسفی نیز خوانا است. از نظر فلسفی انسان معاصری را به تصویر می کشد که به جای حرکت به سوی آزادی و خلق آیندهای نو، درگیر احیای تضاد های قومی، زبانی و مذهبی و مفاهیم مردهای چون نژاد، قومیت، اسطورههای ملی، یا حتا مدلهای پوسیدهی حکمرانی اند. از این نظر مومیاییها نماد مفاهیمی هستند که باید دفن میشدند، اما زنده نگاه داشته شدهاند تا ذهن انسان را تسخیر کنند و سرنوشت او را به بازی بگیرند.
از نظر پژوهشی
هرچند موضوع، سرنوشت انسان امروز در چنگال مومیایی فروشان دیروز معنا های ژرف و گسترده را دارد که توضیح و تشریح آن فراتر از یک مقاله، جستار و یا کتاب است. به گونه ی نمونه به مفاهیمی اشاره می کنم که دست کم از گوشه هایی از این جستار به گونه ی پژوهشی پرده بردارد: »مومیاییهای زنده یعنی اینکه چگونه گذشتههای پوسیده بر سیاست امروز حکم میرانند«؛ »بازگشت مرده گان یعنی سیاست، تاریخ و سرنوشت انسان در هزاره سوم« و »تجارت با تاریخ: هویتفروشی و مرگ آگاهی در عصر جدید« تاریخ در بازار سیاه قدرت
»مومیایی فروشان« به مثابه ی استعاره ی معنادار به کسانی اطالق می شود که با تاریخ معامله کردهاند؛ استعمارگرانی که تمدنهای باستانی را مصادره کردند و برای ویترینهای موزههای خود، شکوه گذشته را به ارزش کاالیی کاهش دادند. این کار نه فقط جسم تاریخ، بلکه روح آن را نیز ربود. در قرن بیستم، امپراتوریها به بهانهی »تمدنسازی« وارد شرق و جنوب شدند و هویتها را به شکل جدیدی از استعمار فرهنگی مسخ و تحریف کردند. از ناپلئون در مصر تا بریتانیای کبیر در هند، تاریخ
بومی نه فقط تخریب؛ بلکه بازنویسی شد. فروش مومیاییها به غرب تنها جنبه مادی این پروژه بود؛ بخش عمیقتر آن، فروش »معنا«ی تاریخ بود.
ایدئولوژی به مثابه مومیایی
در ساحت سیاست، مومیاییفروشان امروز همان کسانیاند که از جسد ایدئولوژیهای مرده تغذیه میکنند. چه در قالب ناسیونالیسم افراطی، چه بنیادگرایی مذهبی، چه روایتهای جعلشده از »شکوه گذشته« برای سرکوب حال. چنانکه در خاورمیانه، گروههایی چون طالبان یا داعش با احیای یک نسخهی متحجر از گذشته، آینده را گروگان گرفتهاند. به همین گونه در غرب، گرایشهای راست افراطی با بازگشت به نژادپرستی کالسیک، تاریخ را ابزار هویت سازی جدید کردهاند. حتا گفته می توان که در فرهنگ عامه، رنسانس اسطورهها و افسانههای ملی در قالب سرگرمی )از وایکینگها تا ساموراییها( نشانه ای است، از اشتیاق به بازسازی یک گذشتهی افسانهای.
مومیایی به معنای فلسفهی اسارت در گذشته
از دید اگزیستانسیالیستی، انسان باید با گذشتهاش آشتی کند؛ اما در آن نماند. سارتر، هایدگر و نیچه همگی بر آن بودند که آزادی در رهایی از گذشته تحمیلی است؛ اما اکنون ما با »نوستالژی اجباری« مواجه هستیم. مانند؛ تبلیغ تاریخ، پرستش سنت، و خفهکردن فردیت در اسطورههای قومی و قبیلهای. این اجبار این پرسش ها را در افکار تداعی می کند که آیا ما با گذشته زندگی میکنیم یا گذشته با ما؟ آیا تاریخ معلم است یا زندانبان؟ مومیایی در اینجا نماد »مردهای زندهنما« است. ایدئولوژیهای مرده، روایت های تحریفشده، و سنتهایی که دیگر پاسخگوی جهان مدرن نیستند؛ اما با آرایش جدید، همچنان ذهن انسان امروز را تسخیر کردهاند.
چتر مومیایی بر فراز ادبیات و حافظه ی مقاومت
ادبیات بهمثابه حافظهی جمعی، نه تنها راوی تاریخ، بلکه گاه نقاد آن است. در برابر این مومیایی سازی ها و »بازگشت مرده گان«، ادبیات، شعر و هنر میتوانند نقش روشنگرانه داشته باشند. از اورهان پاموک تا مارکز، نویسنده گانی بودند که در این راستا تابو سکنی کرده و نشان دادند، چگونه تاریخ را میتوان بازخوانی کرد، نه پرستید. در ادبیات فارسی نیز میتوان ردپای این مفاهیم را پیدا کرد: نیما یوشیج که سنت شعری را شکست تا جهان را نو کند؛ احمد شاملو که علیه اسطورههای کاذب و بتوارهها نوشت؛ سهراب سپهری که از »حضور لحظه« دفاع کرد نه از »تسلیم به مومیایی فروشان تاریخ« مومیاییفروشان دیروز، اگرچه امروز پیراهن و تنبان پوشیدهاند یا در قالب دولت، رسانه یا پلتفرم ظاهر شدهاند؛ اما هنوز همان معامله گران حافظه های خشکید و دگم اند. این در حالی است که سرنوشت انسان معاصر در گرو شناخت این حقیقت است نه بازگشت به گذشته؛ بلکه بازخوانی آگاهانه ی آن؛ نه پرستش تاریخ، که عبرت از آن؛ نه دفن گذشته، که رهایی از تحمیل آن. انسان امروز تنها زمانی آزاد میشود که از چنگال مومیایی فروشان و تاجران خون و سرمایه در عصر حاضر رهایی پیدا کند.ادبیات بهمثابه حافظهی جمعی، نه تنها راوی تاریخ، بلکه گاه نقاد آن است. در برابر این مومیایی سازی ها و
مومیایی؛ تاریخ بهمثابه ابزار قدرت
بسیاری از نظریهپردازان معاصر از جمله میشل فوکو و پییر نورا بر این باور اند که حافظه جمعی ابزاری است برای ساختن هویت سیاسی. در این راستا، تاریخ دیگر صرف واقعیت گذشته نیست، بلکه «روایتی گزینشی» است که قدرت برای مشروعسازی خود تولید میکند. استعمار فرهنگی و ربایش تاریخ نمونه ی آشکار آن به شمار می رود. چنانکه در دوران استعمار، قدرتهای غربی نه تنها منابع طبیعی بلکه معنای تاریخی ملتهای مستعمره را نیز ربودند. «مومیاییفروشان» نماد همان امپریالیستهایی هستند که تمدنها را در قالب اشیای موزهای فرو کاستند. طبق مطالعات ادوارد سعید، شرقسازی محصول همین فرایند است.
مومیایی های فکری؛ بنیادگرایی و اسطورهسازی نوین
بازگشت بنیادگرایی مذهبی یا نژادی، همانند طالبان در افغانستان، داعش در عراق و سوریه، و راست افراطی در اروپا، نشانگر احیای «مومیاییهای فکری» است؛ مفاهیمی مرده که دوباره زنده شدهاند، اما اکنون در خدمت خشونت، انزوا و نفی آینده. مومیایی در اینجا نماد مفهوم تاریخیای است که باید دفن میشد، اما اکنون آرایش شده و به زندگی برگشته است.
مومیایی های فکری و ناسیونالیسم افراطی و نوستالژی سیاسی
همانطور که بندیکت اندرسن در مفهوم «جوامع تخیلی» توضیح میدهد، ملتها بر پایه اسطورههایی شکل میگیرند که بیشتر تاریخنگاری مصنوعی دارند. امروز نیز دولتها برای مشروعیت بخشی به روایتهای اسطورهای به «شکوه گذشته» متوسل میشوند.
انسان معاصر گذشته ی تحمیلی و فلسفه رهایی
از منظر اگزیستانسیالیسم، انسان تنها زمانی آزاد است که بتواند از گذشتهی تحمیلی خود عبور کند. هایگر در «هستی و زمان» (1927) تأکید میکند که بودنِ اصیل در گرو مواجهه آگاهانه با گذشته است، نه تسلیم در برابر آن. سارتر نیز آزادی را در توانایی خلق معنا توسط خود انسان تعریف میکند، نه در پذیرش مفاهیم تحمیلشده و اجباری.
نتیجه
از آنچه گفته آمد، سرنوشت انسان امروز بیش از آنکه محصول انتخابهای آزاد او باشد، نتیجه سلطهی گذشتهای است که به گونهای حسابشده بازآفرینی شده است. مومیاییفروشان دیروزچه استعمارگران کلاسیک، چه بنیادگرایان نوین، چه سیاست مداران حافظهساز، اکنون در قالب مدرن، ذهن و روان انسان را اشغال کردهاند. رهایی از این چرخه، تنها از مسیر بازاندیشی نقادانه درباره تاریخ، حافظه و هویت ممکن است وبس.