افغانستان در تلاقی آشوب و رقابت؛ قرائتی تازه از فروپاشی نظم در جنوب اسیا

نویسنده: مهرالدین مشید
فروپاشی طالبان؛ تلاطمهای داخلی و بازتابهای جیوپولیتیکی منطقهای و جهانی
در این روز ها بسیاری از آگاهان سیاسی و کارشناسان مسایل منطقه و جهان از انفجار تازه در افغانستان تحت اداره ی طالبان سخن می گویند و حالت کنونی این کشور را ساعت کوکی ای خوانده اند که برای انفجار آن لحظه شماری باید کرد. حال پرسش این است که آیا وقوع چنین انفجاری واقعیت دارد با این همه تبلیغات و هیاهوی رسانه ای بیش نیست؛ اما آنچه مسلم است، اینکه افغانستان به مثابه ی کشوری بحران زده و متلاطم تنها نگرانی های جدی مردم افغانستان را به بار نیاورده؛ بلکه سرزمینی که از گذشته ها بدین سو از آن قلب آسیا یاد کرده اند و هر موج سنگینی که حرکت این قلب را متاثر بگرداند، نه تنها افغانستان را؛ بلکه کشور های آسیا و فراتر از آن را نیز متلاطم و غرقه در بحران می سازد. در همین حال افغانستان نه تنها در زیر پاشنه های تروریسم و بی کفایتی و خیانت و فساد نخبگان و سیاستگران؛ بلکه بیشتر از آن مورد حرص و طمع کشور های منطقه و جهان قرار گرفته است. با توجه به گفته های بالا هرگاه برای نجات افغانستان، دستی از داخل تا کشور های منطقه و فرامنطقه به حرکت نیاید، نه تنها فروپاشی و تلاطم این کشور اجتناب ناپذیر است؛ بلکه پس لرزه های انفجار آن کشور های منطقه وجهان را هم فراخواهد گرفت.
افغانستان تازه در حالت انفجار قرار ندارد؛ بلکه این انفجار سال ها پیش در آن زمان آغاز شد که ثبات نسبی در این کشور با کودتای ننگین هفت ثور ۱۳۵۷ بهم خورد و از آن به بعد، هر روزیکه می گذرد، این انفجار با زخم های جدیدی رو می نماید. چنانکه ما شاهد هستیم، رخداد های بعدی در افغانستان، پس از سرنگونی داکتر نجیب، سقوط حکومت مجاهدین بوسیله ی طالبان در دور نخست، سرنگونی طالبان و نشست بن و تشکیل حکومت موقت و بالاخره فرار غنی و فروپاشی جمهوریت و بالاخره تحویل دهی ارگ به طالبان همه تکانه هایی بود و است که نه تنها زخم های انفجار نخستین را اندکی التیام بخشید؛ بلکه هر تحول بعدی توطیه ی جدیدی بود، برای هرچه به قوام رسیدن این انفجار که اکنون از آن سخن زده می شود. افغانستان تحت حاکمیت طالبان به ظرف گداخته ای بدل شده است
نشانه های فروپاشی طاابان
طالبان پس از به قدرت رسیدن در افغانستان تلاش کردند تا یک حکومت پایدار تشکیل بدهند؛ اما با گذشت بیش از سه سال نشانههایی از شکننده گی ساختار حاکمیتی طالبان در حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی نمایان شدهاند. هرچند از همان آغاز، ساختار قدرت این گروه با چالشهایی بنیادین همراه بود و اکنون در قالب بحرانهای جدید دوباره تولید شدهاند.
شکافهای درونی؛ آتش زیر خاکستر: افزایش اختلاف میان رهبران طالبان از نشانههای بارز ضعف ساختاری این گروه است و شکاف میان جناحهای مختلف در درون این گروه در حال افزایش است. تنش میان رهبران شبکه حقانی، همچون سراجالدین حقانی، با رهبر مخفیکار طالبان، ملا هبتالله آخندزاده، نمایانگر تضاد میان گرایشهای میانه روتر (نسبی) و جناح سختگیر قندهاری ها است. این تضادها، در نبود نهادهای حل اختلاف، میتوانند به جنگ داخلی در درون خود طالبان منجر شوند.
نبود انسجام ایدئولوژیک: در میان رهبران طالبان انسجام ایدئولوژیک وجود ندارد و شماری اعضای این گروه نیز نسبت به فرمانهای رهبران مذهبی طالبان بهویژه در موضوعاتی چون آموزش زنان، سیاست خارجی و تعامل با جامعه جهانی اختلاف نظر دارند.
انزوای بینالمللی و عدم مشروعیت جهانی: طالبان هنوز از سوی هیچ کشور مهمی بهعنوان دولت رسمی افغانستان به رسمیت شناخته نشدهاند. این انزوا مانع سرمایهگذاری خارجی شده؛ انسداد داراییهای افغانستان در بانکهای خارجی سبب محدود شدن کمک های بین المللی شده است.
بحران مشروعیت داخلی: طالبان فاقد سازوکارهای مشروعیتبخش سنتی حکومت داری مانند انتخابات، قانون اساسی و مجلس نمایندگاناند. در نتیجه، بخش عظیمی از جامعه، بهویژه اقوام (تاجکها، هزارهها، ازبکها) این حکومت را نماینده خود نمیدانند.
مقاومتهای مسلحانه و ناامنی ها: جبهه های نظامی مخالف طالبان در مناطقی از پنجشیر، بدخشان ، تخار و سایر ولایت ها فعالیتهای چریکی علیه طالبان انجام داده و فعالیت های جبهه های یاد شده در حال افزایش است. درهمین حال نشانه های شورش ها و قیام های مردمی در شماری از ولایت ها چون بدخشان و غور برضد طالبان در حال افزایش است. در کنار این جبهه ها داعش شاخه خراسان هم در نقاط مختلف افغانستان فعال است. داعش با هدف ضربهزدن به مشروعیت طالبان، حملاتی علیه شیعیان، شهروندان، و حتا مقامات طالبان انجام داده است. طالبان، برخلاف ادعایشان مبنی بر تأمین امنیت، هنوز نتوانستهاند تهدید داعش را کنترل کنند.
بحران اقتصادی و فقر گسترده: کاهش تولید ناخالص داخلی؛ افغانستان پس از تسلط طالبان با رکودی بیسابقه ی اقتصادی رو برو است و تولید ناخالص داخلی کاهش یافته و رشد اقتصادی گراف منفی را شده میدهد. در عین زمان کمکهای بینالمللی به افغانستان کاهش یافته و بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمانهای بینالمللی کمکهای خود را به افغانستان متوقف یا محدود کردهاند. مهاجرت گسترده ی بسیاری از نخبگان و متخصصان یا «فرار مغزها» ضربه ی شدیدی به اقتصاد افغانستان وارد کرده است و این گونه فرار ها هر روز قوس صعودی را می پیماید.
سرکوب شدید و افزایش نارضایتی اجتماعی: طالبان با اعمال محدودیتهای شدید علیه زنان، خبرنگاران، دانشگاهیان و فعالان مدنی، نهتنها مشروعیت اجتماعی خود را از دست داده، بلکه بذر شورش و نافرمانی مدنی را نیز پاشیدهاند. اعتراضهای زنان در کابل و هرات، اگرچه سرکوب شده، اما نشان دهنده ی نارضایتی گسترده مردم است.
تهدید گروههای افراطی رقیب: طالبان توانایی مهار گروههایی چون داعش خراسان را بهطور کامل ندارند. حضور داعش نهتنها امنیت افغانستان را تهدید میکند، بلکه جایگاه طالبان بهعنوان «ضامن امنیت» را نیز زیر سوال میبرد. این رقابت میتواند منجر به درگیریهای خونین داخلی شود.
فشارهای خارجی و منطقهای: کشورهایی مانند ایران، چین، روسیه و حتا پاکستان با نگرانی فزایندهای به تحولات افغانستان مینگرند. این کشورها در صورت تداوم بیثباتی، ممکن است به سمت حمایت از جریانهای جایگزین طالبان حرکت کنند یا بهطور مستقیم در امور داخلی افغانستان مداخله نمایند.
بازی قدرتهای متضاد در میدان افغانستان
افغانستان امروز میدان تقاطع منافع متضاد بازیگران منطقهای و جهانی است. ایران، چین، روسیه، پاکستان، ترکیه، آمریکا، هند و حتا کشورهای عربی خلیج فارس، هر یک منافع و نگرانیهای خاص خود را در افغانستان دارند. این رقابت جیوپولیتیکی میتواند در هر لحظه به بحرانهایی فراتر از مرزهای افغانستان دامن بزند.
افراطگرایی مهار ناپذیر: گروههایی مانند داعش خراسان، طالبان پاکستانی و دیگر شبکههای جهادی، نهتنها تهدیدی علیه طالبان بلکه خطری منطقهای و جهانی هستند. عدم توانایی طالبان در مهار این گروهها میتواند افغانستان را به پناهگاه تروریسم فراملی بدل کند و انفجارهای امنیتی را از کابل تا تاشکند و از تهران تا دهلی گسترش دهد.
مجموع این عوامل نشان میدهد که حکومت طالبان، اگرچه در کوتاهمدت با اتکا به زور نظامی قدرت را حفظ کرده است، اما در بلندمدت با چالشهای ساختاری و شکنندگی روبه رو است. نبود مشروعیت، ضعف حکمرانی، نارضایتی اجتماعی، فشارهای خارجی، و رقابتهای درونی، انزوای درونی، سقوط اقتصادی و نارضایتی روز افزون عمومی نشانههایی از امکان فروپاشی این حکومت در آیندهای نهچندان دور هستند. مگر آنکه طالبان تغییرات اساسی در سیاستها و ساختار حکومت خود ایجاد کنند.
دلایل فروپاشی حکومت طالبان
فروپاشی نظام های گذشته هرچند علل و عوامل گوناگون دارند؛ اما در این میان یک سلسله عوامل مشترکی چون؛ فساد ساختاری، ناکارآمدی دولت مرکزی، وابستگی شدید به نیروها و حمایتهای خارجی از موارد مهم آن به شمار می رود که حکومت طالبان هم سخت درگیر عوامل یاد شده است.
وابستگی های شدید سیاسی و استخباراتی طالبان به حمایت های خارجی ها، نه تنها استقلالیت و اعتماد به نفس حاکمان این گروه را زیر پرسش برده و احساس انسانی و مردمی و میهنی آنان را خدشه دار گردانیده؛ بلکه حکومت ها را بیشتر دست و پا بین خارجی ها و حاکمان را طعمه ی اهداف آنان نیز قرار داده است.
مدیریت بد در سیاستهای امنیتی و عدم انسجام ملی از جمله عوامل مهمی بوده که فروپاشی حکومت ها را در افغانستان سرعت بخشیده است. حکومت پیش از طالبان نه تنها قربانی بدترین مدیریت ها شدند؛ بلکه انسجام ملی را تخریب کرد و کشور را به جزیره های قدرت بدل کرد. این مدیریت نابکار به سیاست های امنیتی طالبان نیز بدل شده است که انسجام ملی چه که انسجام درونی طالبان را پرچالش گردانیده است. طالبان نه تنها درگیر اختلاف قومی و زبانی ااند؛ باکه باعتراض ها و قیام های روزافزون مردمی نیز دچار اند.
دلایل منطقهای و جیوپولیتیکی فروپاشی حکومت طالبان
افغانستان و منافع چین؛ اقتصاد در سایه ی امنیت؛ چین با دیدی عملگرایانه به افغانستان مینگرد. آنچه برای پکنگ اهمیت دارد، ثبات نسبی در افغانستان برای تحقق پروژههای اقتصادی آن کشور است. چین مایل است افغانستان بهعنوان یکی از حلقههای اتصال آسیای میانه به آسیای جنوبی در پروژه BRI (یک کمربند – یک جاده) ایفای نقش کند. در عین زمان چین نگران حضور نیروهای اویغور (از جمله حزب اسلامی ترکستان) در شمال افغانستان است. همکاریهای امنیتی با طالبان برای جلوگیری از نفوذ افراطگرایان به چین یکی از اولویتهای اصلی پکنگ است.ین رویکرد «ثبات قبل از سرمایهگذاری» را در افغانستان دنبال میکند؛ به ایران: موازنهسازی و نفوذ ایدئولوژیک؛ جمهوری اسلامی ایران سیاستی چندلایه در قبال افغانستان دارد که از همزیستی محتاطانه با طالبان تا حمایت ضمنی از نیروهای مخالف آنان همچون جبهه مقاومت ملی را شامل میشود. ایران در رابطه به طالبان نگرانیهای ایدئولوژیک و انسانی دارد. فشار بر جامعه هزارهها و شیعیان افغانستان، ایران را به سمت فشار سیاسی و حتا حمایت محدود از گروههای مخالف طالبان سوق داده است. از سویی هم منافع اقتصادی و آبی ایران نسبت به کنترل منابع آبی ( بویژه آب هیرمند) و حفظ تجارت مرزی با افغانستان بسیار حساس است. از طرفی هم ایران در صدد نفوذ فرهنگی و زبانی در افغانستان است. ایران از ابزارهایی مانند رسانههای فارسیزبان، آموزش مذهبی و روابط فرامرزی برای تثبیت جایگاه نرمافزاری خود استفاده میکند. در واقع ایران در تلاش است همزمان طالبان را در توازن نگه دارد و نفوذ فرهنگی-فرهنگی خود را تقویت کند. این رویکرد
پاکستان: بازگشت به کابوسِ خلقشده؛ پاکستان در نگاه سنتی، طالبان را “دارایی استراتژیک” میدانست، اما پس از بازگشت آنها به قدرت، با مشکلات امنیتی و سیاسی پیچیدهای مواجه شده است. روابط پاکستان و طالبان بر سر اختلاف های مرزی و تحریک طالبان پاکستانی دچار تنش شده است. اسلام آباد حمایت طالبان از تحریک طالبان پاکستانی، را تهدیدی برای امنیت داخلی خود تلقی می کند.
پاکستان دیگر تنها بازیگر تأثیرگذار در افغانستان نیست. حضور چین، روسیه و ایران در افغانستان سبب محدود شدن فضای مانور آن شده است. اسلامآباد اکنون با معضلی مواجه است که خود در خلق آن نقش داشته، اما مهار آن از توانش خارج شده است. بنا بروسیه: از رقابت با ناتو تا نزدیکی با طالبان؛ روسیه پس از خروج آمریکا تلاش کرده جای پای خود را در ساختارهای امنیتی منطقهای از جمله سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) و سازمان همکاری شانگهای (SCO) تقویت کند. روسیه در همین راستا همکاری امنیتی خود را با طالبان گسترش داده و برخلاف گذشته، روسیه اکنون در حال تعامل آشکار با طالبان است و آنها را به عنوان واقعیتی در قدرت پذیرفته است؛ اما با این وجود هنوز نگرانی از افراطگرایی و قاچاق مواد مخدر از ناحیه ی افغانستان وحکومت طالبان دارد. مسکو با ایجاد کانالهای ارتباطی با طالبان و برگزاری مانورهای نظامی مشترک با متحدان منطقهای خود تلاش دارد که از سرریز تهدیدات امنیتی جلوگیری کند؛ اما طالبان به نگرانی های روسیه پاسخ مثبت گفته نتوانسته اند. این سبب شده که روسیه نیرو های بیشتر در مرز افغانستان بفرستد.
باتاسف که افغانستان امروز در مرکز یک بازی بزرگ جیوپولیتیکی جدید قرار گرفته است؛ بازیای که نه تنها با رقابت مستقیم قدرتهای منطقهای تعریف میشود، بلکه همپوشانیهای تاکتیکی، تضادهای راهبردی و عدم اعتماد متقابل نیز آن را پیچیدهتر کرده است. در این میان، طالبان در تلاش است تا با بهرهگیری از شکافها میان قدرتهای منطقهای، جایگاه خود را تثبیت کرده و مشروعیت بینالمللی کسب کند. اما تا زمانی که افغانستان در درون خود به ثبات نرسد، نقش ژئوپلیتیک آن همچنان پرتنش و بیثبات باقی خواهد ماند
دلایل فرامنطقهای و جیوپولیتیکی فروپاشی حکومت طالبان
خروج پرهزینه و آشفته از افغانستان، به جای تقویت جایگاه جهانی آمریکا، سبب خدشه دار شدن اعتبار آن در مدیریت بحرانهای بینالمللی شد. این مسأله زمینهساز بازاندیشی در سیاست خارجی آمریکا و تمرکز بر رقابت با چین و روسیه در قالب استراتژیهای جدید شد. به همین گونه کشورهای اروپایی با موج احتمالی مهاجرت از افغانستان و همچنین تهدید تروریسم مواجه شدهاند. آنها در عین انتقاد از روش خروج آمریکا، به دنبال راههایی برای مدیریت بحران انسانی و تعامل محدود با طالبان بودهاند. نگرانی کشور های فرامنطقه نسبت به حکومت طالبان کمتر از کشور های منطقه نیست و وضعیت کنونی افغانستان برای آنها قابل قبول نیست؛ زیرا بازگشت طالبان به قدرت، نهتنها بازتولید بحران در افغانستان بود، بلکه به منزله ی برهم خوردن توازن جیوپولیتیکی در منطقه و بروز ناامنی در سطحی فراتر از مرزهای این کشور بوده است. سیاستهای قدرتهای منطقهای و جهانی در قبال افغانستان بیش از هر زمان نیازمند بازنگری، هماهنگی و تعادل بین منافع امنیتی، انسانی و اقتصادی است. آینده افغانستان در گرو شکلگیری یک نظم جدید منطقهای است که ضمن درک واقعیتهای میدانی، به نیازهای مردم این کشور نیز توجه داشته باشد. طالبان تا کنون به بازی های استخباراتی و بازی های پشت پرده با کشور های منطقه و جهان پرداخته و به نگرانی های اصلی آنان پاسخ قناعت بخش نداده اند. این رویکرد طالبان کشور های منطقه وجهان را وادار خواهد گردانید تا با حمایت از نیرو های مخالف طالبان و در همکاری باهم فروپاشی طالبان را شتاب بیشتری ببخشند.
رقابتهای ژئوپلیتیکی منطقهای و فرامنطقه ای: خلای قدرت در افغانستان، میدان رقابت جدیدی میان قدرتهای منطقهای و جهانی از جمله ایران، چین، روسیه و آمریکا ایجاد کرد. هرکدام با اهداف متفاوت در صدد نفوذ در ساختار قدرت طالباناند. به همین گونه سیاست های راهبردی غرب در منطقه تغییر کرده و پس از خروج آمریکا، اولویتهای راهبردی واشنگتن در منطقه تغییر کرده است. از تمرکز بر مبارزه مستقیم با تروریسم به سمت مدیریت بحران از دور و ایجاد ائتلافهای منطقهای گرایش یافته است. زیرا بازگشت طالبان امنیت جهانی را با خطر مواجه کرده و نگرانی از بازگشت تروریسم فراملی را افزایش داده است. شکست دولت افغانستان به منزله باز شدن مجدد میدان برای گروههای تروریستی با اهداف جهانی تلقی میشود. این امر موجب افزایش همکاریهای اطلاعاتی میان غرب و کشورهای همپیمان در آسیا شده است. کشور های جهان می دانند که افغانستان به لانه ی امن بیش از بیست گروه ی تروریستی بدل شده که از حمایت همه جانبه ی حکومت و رهبری طالبان برخوردار اند.
از سویی هم سقوط دولت افغانستان بهعنوان شریک راهبردی غرب، اعتماد متحدان دیگر به تعهدات آمریکا را زیر سؤال برد. این موضوع بازتاب هایی در روابط آمریکا با متحدان در آسیا و خاورمیانه داشته است. این موضوع می تواند، بازی های جدید جیوپولیتیکی را در سطح منطقه به دنبال داشته باشد که سقوط دادن حکومت طالبان به محور اصلی آن بدل شود.
آینده افغانستان در ساختار ژئوپلیتیک نوین
افغانستان به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خاص خود (در قلب اتصال آسیای مرکزی، جنوبی و غربی)، همچنان نقشی کلیدی در معادلات منطقهای ایفا خواهد کرد. در صورت تداوم بیثباتی، این کشور میتواند به منبعی از تهدید تبدیل شود؛ اما در صورت ثبات نسبی، میتواند به چهارراه اقتصادی اوراسیا بدل گردد. در این میان، چین با طرح «کمربند و جاده» و ایران با اتصال به راه آهن افغانستان، در حال افزایش نفوذ خود هستند. انچه مسلم است، اینکه طالبان با دشواری های زیادی رو برو اند و تنها افرطیت مذهبی نیست که به نحوی تیغ از دمار طالبان بیرون می کند؛ بلکه نامشروعیت و انزوای بینالمللی المللی هر روز این گروه را به حاشیه می کشاند و به سوی فروپاشی سوق می دهد.
نتیجه
از آنچه گفته امد، به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، آغازی برای تحولات عمیقتر در سطح منطقهای و جهانی بهشمار میرود. بحران افغانستان نهتنها یک بحران داخلی، بلکه یک زلزله ژئوپلیتیکی است که پسلرزههای آن تا مدتها بر ساختار امنیت، مهاجرت، اقتصاد و سیاست در آسیا و فراتر از آن اثر خواهد گذاشت. ترکیب بحرانهای اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی در داخل افغانستان، همراه با انزوای بینالمللی و بیاعتمادی قدرتهای منطقهای، این کشور را در وضعیت شکنندهای قرار داده است. افغانستان امروز همانند ظرفی گداخته است که هر لحظه ممکن است با کوچکترین شوگ منفجر شود. این انفجار، ممکن است در قالب شورش داخلی، جنگ داخلی، رقابت تروریستی، یا حتا مداخله منطقهای آشکار شود.
پرسش امروز دیگر این نیست که “آیا افغانستان منفجر خواهد شد؟”، بلکه این است که “این انفجار به چه شکلی، با چه شدتی و در چه زمانی رخ خواهد داد؟” طالبان هنوز میتوانند با راه اندازی اصلاحات ساختاری، گشایش در سیاست، و تعامل واقعی با مردم و جهان، از انفجار جلوگیری کند. اما اگر بر مسیر کنونی پافشاری کند، تاریخ افغانستان بار دیگر شاهد شعلهور شدن خاکستری خواهد بود که هرگز بهراستی خاموش نشده است.