گوهر دوست داشتنی
هرسنگ سیه گوهر پرتو فگنی نیست
هر بوی گلی عطر گلاب وطنی نیست
هر زاغ وزغن نیست نواز شگر دلها
هر خارخسی نگهت سبز چمنی نیست
شخصیت انسان ، به انسا نیت اوست
بر چهره تصویر و بشکل بدنی نیست
آنرا که دلش سخت سیه گشته وتاریک
درزروه خورشیدهم روشن شدنی نیست
آنجا که هم اندیشه به همسو نکند رحم
بیگا نه به بیگا نه دلش سوختنی نیست
تا که من و تو ما نشویم ازدل وازجان
این مشکل پیچیده ی ماحل شدنی نیست
از خواب گران تا همه بیدار نگردد
یک صلح صفا هیچ میسرشدنی نیست
تا نیروی آزاد ه نگردد تن واحد
این دشمن مکاره بیرون شدنی نیست
تخریب وسبو تاژ مکن در ره وحدت
هیچ جرم باندازه وحدت شکنی نیست
بر خیز پی جنبش آزاده گی وصلح
کاین جان عزیزاست چنین آمدنی نیست
این خاک نمی ماند جولا نگه ی دیوان
این دشمن مکاره مسلط شد نی نیست
با وحدت و همسو یی آینده ی این خاک
برنسل جو انست به اشخاص دنی نیست
درروی جهان نیست چنین خانه ی زیبا
مثلش به جهان گلشن پیدا شدنی نیست
هر کشور زیبا که بهر جای جهان است
همچون وطنم گوهردوست داشتنی نیست
ماُ یوس مشو ایدل غافل که به دنیا
هیچ مشکل پیچیده حل نا شند نی نیست
عبدالوکیل کوچی