نامهی سرگشادهیی عنوانی سرمنشی ملل متحد

اولویت فلسطین، به رسمیت شناسی روی کاغذ نیست
محمدعثمان نجیب
نمایندهی مکتب دینی فلسفی
من بیش از این نه میدانم
درودها و احترام آقای سرمنشی!
شما بهتر از ما به تاریخ و پیآیندهای جنگهای بشری آشنایی دارید.
در بحبوحهی جنگهای منتهی به نسلکشیهای برنامهریزی شده، نیروهای نیابتی در رأس و اهرم ظاهری قرار دارند و نیروهای پشتیبان یا حامیان اصلی طراحی ترورها و کشتارهای جمعی یک گروهی از مردم در پَسِپردههای ویرانگری. همین نیروهای پشتیبان، کشندهتر از نایب شان در همه عرصهها برای مردمی اند که هدف اند.
اسرائیل در اصل یک مجتمع بزرگ و آشکار است برای در همتنیدن معادلات جهانی نه تنها در فلسطین بل در همهی جهان. این برای آن است که پسا جنگهای جهانی، به ویژه بروز اصطلاح سیاسی هولوکاست، اسرائیل هم نور چشم ظاهری قدرتها شد و هم قدرتهای جهانی برای دور کردن آن از خود، ترفند ساختار. کشور مستقل را زده و با توجه به آگاهی از وحشتآفرینی آنان، به گسیل شان در سرزمینهای مقدس اسلامی کار بستند. ارچند در زمان عثمانیها، حد اقل تا زمانی که عبدالحمید دوم خلیفهی اسلامی بود، نه توانستند به مؤفقیت دستیابند، مگر با تغییر سیاست و نظام حامی فلسطین و مسجدالاقصا در ترکیه، بحثِ حمایت از فلسطین رنگباخت و اسرائیل نابود شدهی بیکشور و بیسرزمین، شد همه کارهی قدرت و هفتاد سال ظلمآفرینی بالای مردم فلسطین. با آن که دفاع مردم قهرمان فلسطین در هفت دهه بیمثال و نابرابر بود. مگر تا امروز ثابت ساختند که قهرمانتر از آنان در جهان اسلام کسی نیست. یاددادن فرزندان شان در گهواره که برای مبارزه پیدا شده نه برای زندهگی، از سوی هر مادر و پدر قهرمان فلسطین یک وظیفه بوده و است.
پس معلوم است که جهان نسبت به مردم فلسطین از گذشتههای دور طبلِ دشمنی نواخته و کشورهای مسلمان با اقتدار و بی اقتدار هم در کنار زورگویی اسرائیل قرار داشته و دارند.
جناب سرمنشی!
به رسمیت شناسی نمادین فلسطین توسط کشورهای زیادی، سوگند جمالناصر حاکم مصر را از ذهن تاریخ به یاد میآورد. چنانی که سایت خبری مهر، ارگان نشراتییی از ایران مقالهی نوشته شده در ۱۴۰۱- را بازخوانی و منتشر کرده.
این نوشته که به روز شنبه پنج مهر ماه ۱۴۰۴ بازنشر شده، عنوان جالبی دارد:
فرهنگ مقاومت
۲۷ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۵۷ بازخوانی تاریخ؛ آیا جمال عبدالناصر در حمایت از فلسطین صادق بود؟
در بخشی از این مقاله میخوانیم:
«* قسمی که ناصر به چهره زرد آوارگان فلسطینی میخورد
ناصر بارها به چهره زرد و دلهای پردرد آوارگان فلسطینی سوگند خورده است که نبرد خود را علیه استعمار تا زوال اسرائیل ادامه خواهد داد، اما بهدنبال این سوگندها جملات مکملی هم بوده است که این جملات برای اهل تحقیق درخور بررسی است؛ و ما همه آن جملهها را که در خطابههای گوناگون و در شرایط مختلف بیان شده در چند سطر خلاصه میکنیم: «من این نبرد را علیه استعمار تا زوال اسرائیل و آزاد کردن اراضی غصب شده فلسطین ادامه خواهم داد و در این راه از همه نیروهای انسانی دنیای عرب کمک خواهم گرفت و فقط فقط کسانی در این سنگر همرزم ما خواهند بود که جزئی از دنیای آزاد شده عرب باشند یعنی فقط آزادگان ما را یاری خواهند کرد.»
با این جملات مشکل جهانی عرب از نظر ناصر گروهبندی میشود:
الف آنانکه زوال اسرائیل و استعمار را طالبند.
ب – کسانیکه نگهبان منافع صهیونیسم و استعمار در دنیای عرب هستند.
اما نتیجه دیگری مورد نظر ناصر است و آن اینست که: هر کس که مجری اراده ناصر باشد در زمره احرار و آزادگان و تودههای ضد استعمار و ضداسرائیل خواهد بود و هر کس که با ناصر سرستیزه جویی داشته باشد، هم جیره خوار استعمار و هم عامل اسرائیل است. باین ترتیب شعار کهنه مارکسیستهای یک نسل پیش تجدید شد: «هر کسی در صف ما نیست دشمن ماست!»
ناصر این جملات را ماهرانه چنین بکار برده است: «نعادی من یعادینا و نسالم من یسالمنا» البته مفهوم عداوت و مسالمت که در این عبارت بکار رفته است در جملات قبل بوضوح تفسیر و معلوم شده که عدو کیست و حبیب کدام است؟!…
عربهای فلسطین بیشتر از طوایف دیگر عرب با چهره ناصر آشنا هستند بخصوص مردم مغرب فلسطین که اینک در قطاع غزه بسر میبرند بهخاطر دارند که روزگاری عبدالناصر با اختیارات یک افسر جوان و معمولی تحت فرماندهی یک ژنرال مصری در استحکامات اطراف تل آویو علیه یهود میجنگید…»
این که با توجه به جانبداریهای احتمالاً مذهبی، نویسندهی مقاله در آن برضد جمالناصر غلو کرده باشد، سخن جداست. مگر شکست مصر و اعراب در جنگ شش روزه با اسرائیل، تحت رهبری ائتلاف اعراب مستلزم بازخوانیست که آیا ناصر اینجا به نفع اسرائیل، خط خودی جبهه را شکستاند و یا برتریهای هوایی و توپخانهیی اسرائیل باعث چنان شکست مفتضحانه شد. جنگ شش روزه، حدود بیست سال پسا تشکیل اسرائیل در ۱۹۶۷ در گرفت. جنگ ششروزه (به انگلیسی: Six-Day War)، همچنین شناخته شده با نام جنگ ژوئن ۱۹۶۷ (به عربی: حربحزیران، به عبری: מלחמתששתהימים), یک درگیری نظامی کوتاه اما شدید بود که از ۵ تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ بین اسرائیل و ائتلافی از کشورهای عربی»
بی بی سی هم گزارش عجیبی را نشر کرده که نشان میدهد، ناصر با قذافی در مورد گفتوگو با اسرائیل سخن گفته و نوعی از مقاومت عقبنشینی کرده. این مورد میتواند گمانهزنیها برای شکست عمدی خط جبههی منتهی به اشغال سرزمینهای فلسطین را تقویت کند تا داستان بازنگری شود.
لینکهای مقالهی خبرگزاری مهر، ویکی پدیا و بیبیسی پارسی در پایان اند.
و اکنون سلاطین عرب نه تنها آن سلسلهی مقاومت گذشته را دوام نه میدهند، بل جهان شاهد است که حتا صدایی هم بلند نه میکنند. تنها ایران شعار سرنگونی اسرائیل را سر داده، مگر هرگز از فلسطین دفاعی نه داشته. گفتار بیعملی که تنها پسا حملهی اسرائیل بالای خودش، در دفاع از خود برضد اسرائیل دست به کار شد. جنگهای نیابتی را که در سوریه و لبنان و یمن حمایت و مدیریت میکرد، هم نفعی جز به خودش نهداشت. همان یمنیها اکنون در دفاع از غزه خود شان را فدا کردند.
آقای سرمنشی!
در قرن ۲۱ است که شکل و شمایل جنگ اسرائیل برای کشتار جمعی فلسطینیان تغییر کرده و با دست بالایی در جنگافزارهای هوایی و زمینی، ساختارها، زیرساختها، مناطق مسکونی عامه را بمباران و مردمان بیدفاع را شهید و زخمی میسازند تا مگر به زعم خودشان نسل مقاومت فلسطین را نابود کند، امر غیرمحال.
تازهترین تحول عجیبی که از انگلیس گزارش شده، جمهوری پنجم، برنامهی پر بیننده و با محتوای رزاق مأمون، گزارش داد که تونیبلیر صدراعظم سابق انگلیس به عنوان وایسرای انگلیس در غزه مقرر میشود. این سخن را از نقل قول والاستریت ژورنال در برنامهی (۶۰۰۰) جمهوری پنجم گفته است. وایسرا معمولاً به نمایندهگان باصلاحیت انگلیس در گذشتهها خطاب میشد که بر قلمروهای اشغالی کسی را میگماشتند و بیشتر معنای حاکم اول و مطلقالعنان صلاحیتی در امور داخلی آن مستعمره بود. انگلیس در کشور ما نیز، زمانی وایسرا داشت. آیا انگلیس، غزه را مستعمرهی خود میسازد؟
آقای سرمنشی محترم!
ما نه میخواهیم در مسند داوری بنشینیم و از صلاحیت ما هم نیست. مگر در تشخیص رویدادهای آشکار ویرانگری، همه کسانی که چشمان با بصیرت دارند، آگاه شده و وجدان بشری و بسیاری رهبران کشورها به طور بی سابقه برای حمایت از مردم غزه افزایش یافته و شما گزارشات پیوستهی تحولات دیدگاه مردمی را میبینید.
هر روز و شب،میلیونها نفر برای خاتمه دادن جنگ تحمیلی بالای غزه تظاهرات میکنند. این تودههای عظیم مردم، در دفاع از حماس قرار نه دارند. آنان در دفاع از مردم بیگناه قرار دارند. اسرائیل هرقدر میتواند، با حماس بجنگد، مگر نابودکردن یک نسلی در یک گوشهیی از ملک خدا چی توجیهی دارد؟ اگر شما یا جهانی که فلسطین را به رسمیت میشناسند، فکر میکنید که محمود عباس، هرکارهی فلسطین است، نیاز به تجدیدنظر در نگاهتان است.
نقش محمود عباس؟
• محمود عباس (رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین):
• از دیدگاه بینالمللی، او رهبر رسمی فلسطینیان است، اما در عمل:
• بسیاری اقدامات او با فشار و خواست اسرائیل یا میانجیها همسو بوده است.
• در واقع قدرت واقعی در تصمیمگیری نظامی و سیاسی غزه و کرانه باختری محدود است.
• بنابراین او بیشتر یک رهبر دستنشانده یا محافظهکار است تا یک رهبر کاریزماتیک مستقل.
پس مردم فلسطین را از دید خود مردم فلسطین ببینید.
عالیجناب سرمنشی!
اینجاست که سخن مکتبِ ما جای خودش را مییابد، یعنی فلسطین پیش از به رسمیت شناختن دروغین به کشور شدن راستین، پایان دادن حملات اسرائیل و بازسازی دوبارهی غزه، درمان بیماران، مجروحان، تأمین آب و برق و غذا و پوشاک و سرپناه نیاز دارد. کسی به سخن شما و محمعهای ملل متحد گوش نه میدهد، داشتندحق وتو برای قلدران جهان، صلاحیتی است فرا اختیارات حتا شما.
پس چه بهتر است تا همین حالا از نام سازمان ملل متحد، اعلامیهیی پخش کنید و دروازههای آن را ببندید و پرچمهای کشورها را از فراز آن به پایان بکشید، این تاریخ برای شما ماندگاری دارد، از این که در دوران حضور تان، یک نسلی از یک سرزمین بومی خودش توسط یک اشغالگر قلدر نابود میشود. شدت حملات اسرائیل پسا به رسمیت شناسیهای بی معنا را در غزه دیدیم که طی ۲۴ ساعت گذشته تا نوشتن این مقاله ۲۸ سپتامبر۲۰۲۵ شده و تعداد شهدا و زخمیهای بی مداوا از حد گذشته. شهدا هم اکثراً مردمان گرسنهیی که نه لباس به تن داشتند و نه جایی برای بودش. زمستان هم فرا رسید، چه نیرویی میتواند این جنگ نابرابر تاریخ بشریت را مهار کند؟
با تجدید احترامات فایقه