داستان «ثروتمند و فقیر»
نویسنده «تی. اس. آرتور» مترجم «آرزو کشاورزی»
تابستانی گرم و سوزان را پشت سر گذاشتهبودیم و پاییز با عصرهایی طولانی و آرام در حال نزدیک شدن به ماههای سرد خود بود.
گاهی وقتها هوا سردتر از حد معمول بود به طوریکه به بخاری نیاز میشد که خانوادهِ شادِ آقای بارتون را به هم نزدیک میکرد و عصر دورهم جمع میشدند.
احساس دوباره آتش گرم و دیدن درخششاش که در چهرههای بامحبتشان منعکس میشد، برای همه خوشایند بود.
جیمز دستهای کوچکش را برای دریافت گرما، بالای آتش گرفت و در حالیکه به آن نگاه میکرد لبخند زد و گفت: « آتش چقدر خوب است! »
ویلیام گفت: «زمستان را بیشتر دوست دارم. نشستن دور آتش و احساس گرمای آن بر دست و صورتمان بسیار دلپذیر است. خانه بیشتر شبیه خانه است شما اینطور فکر نمیکنی پدر؟ »
آقای بارتون جواب داد: «تغییر فصل همیشه خوشایند است، تا بهحال به این موضوع توجه نکردهای پسرم؟ »
« بله! همیشه در بهار میگویم: « خوشحالم که بهار است. » و در تابستان ، وقتی میوهها و گلها بسیار زیاد هستند، می گویم: «خوشحالم که تابستان است. » و بعد دوباره خوشحال میشوم وقتی درها و پنجرهها بسته میشوند و همه میتوانیم دور آتش جمع شویم مانند کاری که الان در پاییز انجام میدهیم. در زمستان، وقتی برف شروع به باریدن میکند، احساس میکنم دیدن تکههای نوری که با خوشحالی در هوا به پرواز در میآیند، خوشایند است. »
مریِ آرام و دوست داشتنی گفت: « اما من همیشه به بچههای فقیری فکر میکنم که مانند ما لباس گرم و آتش خوب ندارند، گاهی وقتها آرزو میکنم بهخاطر آنها همیشه هوا گرم باشد. »
آقای بارتون به چهره دلسوز مری نگاه کرد و گفت: «عزیزم! خداوند میداند که بهترین کار چیست، با همه خوب است و حتی با ناسپاسان مهربان است. »
«میدانم که این کار را میکند؛ و همچنین میگوید که او با ما مانند پدری است که با فرزندانش مهربانانه رفتار میکند.
اما، گاهی نمیتوانم به رنج زیادی که در جهان وجود دارد، فکر نکنم. »
« مری! رنجهای وحشتناک زیادی وجود دارد، که درکِ دلیل آنها گاهی برای ما بسیار سخت میشود. اما یک چیز را میدانیم، اینکه همه آنها از انسان است و از خدا نیست. و خدا این کار را نه برای مجازات کردن مردم بلکه برای هدفهای نیکی انجام میدهد چرا که هیچکس را بهخاطر تنبیه، مجازات نمیکند، بلکه آنها از گناه و بدی رنج میبرند و بهخاطر اصلاح شدن مجازات میشوند. به خاطر داری آنچه در مورد مشیت الهی در عصرِ یکشنبه برایت خواندم؟ »
«بله»
« گفتم که مشیت الهی به چه چیزی توجه دارد؟ »
مری پاسخ داد: «پایان ابدی. »
« بهیاد میآوری منظور من آن زمان از« پایان ابدی» چه بود؟ »
« هر چیزی که به نجات انسان در بهشت اشاره میکرد. »
« بله ، این چیزی است که گفتم. بسیاری از مردم بر این باورند که مشیت خداوند، که بر همه ما تسلط دارد، حتی به کوچکترین چیزهای خوبی که در دنیا انجام میدهیم، اشاره دارد. به یاد میآورم وقتی یک پسر، هر روز دعای مردی را در خانوادهش میشنید و قسمتی از دعایش این بود که خداوند سبد و فروشگاهش را زیاد کند. »
از جیمز که با دقت به پدرش گوش میداد و سعی میکرد تمام حرفهایش را بفهمد، پرسید: « منظورش از این حرف چه بود؟ »
« خداوند او را ثروتمند کند. »
مری پرسید :« آیا خداوند او را ثروتمند کرد؟ »
« نه دخترم ، خداوند میدانست که ثروتمند کردن او بدترین چیز برای او خواهدبود، زیرا ممکن است وسیلهای برای از بین بردن روح او باشد. »
ویلیام گفت: «پس بهتر است برخی ثروتمند و برخی فقیر باشند؟ »
« بدون شک همینطور است، یا همه از داراییهای جهان غنی و از هرگونه راحتی و تجملاتی که زمین بتواند تهیه کند، برخوردار خواهند بود. خداوند با مهربانیاش به دنبال برکت بخشیدن به هر چیز خوب برای بدن و ذهن است، البته اگر نعمتهای دادهشده بدون زیان به نفربعد دادهشود، اما اگر نتوانند، از آنها دریغ میشود. »
ویلیام گفت: « اما همه ثروتمندان افراد خوبی نیستند. فکر میکنم آنها به طور کلی بیاحساس و خودخواهتر از مردم فقیر هستند. بارها شنیدهام که چنین گفتهشدهاست؛ و اینکه شانس بسیار کمی برای رفتن آنها به بهشت وجود دارد. »
« میدانم که اینطور گفتهشدهاست، اما این یک اشتباه بزرگ است. مردم فقیر به طور کلی به اندازه افراد ثروتمند بی احساس و خودخواه هستند و شانس بهتری برای بهشت ندارند. برای فقر و ثروت خواست خداوند غالب است و همانطور که قبلاً اشاره کردم، به رستگاری روحها در بهشت امید دارد. »
« پس اینکه کسی ثروتمند است یا فقیر دلیل بر بهتر بودنش نیست. »
پدر گفت: « به هیچ وجه ویلیام، هیچکس را نمیتوان بر اساس شرایط ظاهریاش(مالی) قضاوت کرد: چرا که برای یکی خوب است و ممکن است برای دیگری بسیار بد باشد. همیشه این را در نظر داشته باشید، در حالی که زندگی میکنید، یاد بگیرید که مهم نیست خداوند شما را در چه شرایطی قرار میدهد، از آن راضی باشید. »