جوانان افغانستان در یک تصویر
چندين ماها است كه ده ها جوان را كه ميشناختم از كشور فرار كرده اند بعضي شان به كشور هاي اروپايي رسيده اند بعضي مفقود و بعضي در راه از بين رفته اند.
امروز با چند جواني برخوردم كه سرگردان پشت قاچاقبر ميگشتند. بايكي هم صحبت شدم كه چرا ميخواهد از اين وطن فراركند.
گفت كه “در كسب خرادي استادكار ام ولي شش ماه ميشود كه يك افغاني هم كار نكرده ام هرچه پشت كار گشتم اما كار جن شده و ما بسم الله به هر جاي كه ميروم وضعيت شان از من بدتر است ، هرروز وقت از خواب برميخيزم و پشت كار ميگردم هر كاري ولي بخدا شرمم ميايد كه شام به طرف خانه با دست و جيب خالي ميروم ديگر برايم حوصله نمانده بايد از اين ملك بروم”.
مانند او هزاران هزار جوان هرروز دراين بدبختي زندگي ميكنند.
روز صد ها جوان اين مملكت رابا پرداخت هزاران دالر كه قرض و وأم كرده اند و يا خانه و كاشانه پدري شانرا به قيمت ناچيز فروخته اند با تقبل هزاران مشكل كشته شدن، غرق شدن ، به دست آدمكشان و قاچاقچيان بي رحم افتيدن و …. به فرار از اين كشور ادامه ميدهند.
كارنه ، بار نه ، امنيت نه، تجارت نه، مشكل اقتصادي طاقت فرسا همه اين كشور و مردم اش را در چنگال شان ميفشارند.
رهبران اين كشور مصروف زد و بند هاي خود شان، مصروف عيش و نوش خانه هاي مفشن سفر هاي خارجي …..
راه چاره چيست همينكه هرروز از اين ديار بايد فراركرد و يا غرق شد و يا كشته و يا نيمه جان در كشور هاي مردم دست به كارهاي شاقه و غير انساني زد؟؟؟؟
تجربه نشان داده كه انسان ها خصوصا رهبران خاصيت عياشي و خوشگذراني ،بي تفاوتي و بي مسؤوليتي و دروغ را دارند. تنها و تنها قانون و حاكميت قانون كه توسط ملت هاي دلير و بيدار و حق گير و حق ده بالا خود و بالاي رهبران و مسؤولين تطبيق ميگردد انسانهارا مسووليت پزير و كارا ميسازد. ملت هايكه ذره ذره از مسؤولين و رهبران شان حساب ميگيرند و آنها را يا به زور و يا به رضا متوجه مسووليت شان ميكنند و حتي در صورت ضرورت دست به تحصن و تظاهرات و خوابيدن در سرك ها براي ماه ها و سال ها ميزنند تاحكام را يا به سر كار مياورند و يا به محاكمه ميكشانند امروز اين ملت ها با زندگي مرفع، باقانون، باعزت، قوي و سربلند اند.
جوانان عزيز و مردم بيچاره افغانستان بايد بدانند كه فرار و غرق شدن و نوكري در ملك هاي ديگر و يا خاموش نشستن و به اصطلاح به مه چي در اينجا و تماشاي ظالم و بي كفايت و ناكارا را كردن راه چاره نيست و هيچ وقتي به آسايش وزندگي با عزت و داشتن وطن و خلاصي از بي وطني نميرسيم! تا وقتيكه مانند همان ملت ها همه باهم مانند يك مشت واحد يكجا نشويم ، دنباله روي و مسائل قومي و نژادي را رها نكنيم، از دولتمداران پرسان نكنيم ، در سرك ها نخوابيم و ناكاره ها و قاتلين و ظالمان را به ميز محاكمه و حق خويش را بزور نگيريم همينطور بد بخت يا در اينجا يا در هر گوشه اين دنيا خواهيم بود.