افگار تابکی
بر خیز و کنون جسم تو افگار تابکی
از ظلم و ستم دیده ئ خونبار تابکی
تا کی بدست جهل بماند عنان تو
چون مرغ به قفس مانده گرفتار تابکی
بر خیز و قفس را بشکن بال بگشای
خاموش و زبان بسته ز گفتار تابکی
بر خیز و کنون دین وطن را ادا کن
خوابیده و نالیده چو بیمار تابکی
فریاد یتیمان شده آواز بر آور
درمانده و ترسو شده تکرار تابکی
هوشیار وطن باش و که اغیار محیل است
خوش باوری بر حیله ئ اغیار تابکی
برخیز و که این پرچم پیکار بدست گیر
یا ضجه زنان هستی دشوار تابکی
( م ع اصیل …. دلو ۱۴۰۱ )